در دفاع از روشنفکری دینی
سید امیر خرم
چندی پیش مطلبی در سایت خبرگزاری فارس تحت عنوان ” نواندیشان دینی یا معارضان سیاسی” از سوی فردی بنام عبدالله گنجی درج گردیده بود. این مقاله حاوی اشکالات متعددی بود که تلاش کردم در مقاله ای خطاب به خبرگزاری فارس پاسخ مختصری به آن اشکالات بدهم. متن ذیل پاسخ این جانب است به آن مطلب که مورد توجه خبرگزاری فارس قرار نگرفت.
خبرگزاری محترم فارس
با سلام چندی پیش مطلبی در سایت شما تحت عنوان ” نواندیشان دینی یا معارضان سیاسی” از سوی برادری بنام عبدالله گنجی درج گردیده بود. این مقاله به زعم اینجانب دارای موارد اشکالی بود که ذیلاً عنوان میکنم و سپاسگزار خواهم شد که به جهت تنویر افکار خوانندگان، این پاسخ را نیز همچون نوشته جناب گنجی در سایت خود مندرج فرمایید.
در ابتدا باید عرض کنم که اینجانب خود را تنها یکی از شاگردان مدرسه روشنفکری دینی میدانم نه بیشتر و آنچه درپی خواهد آمد، آموخته های اندک من است در این مدرسه.
– ایشان آورده اند که” اسلام سیاسی به کلی از اندیشه نواندیشان دینی خارج شده است”. پاسخ آن است که اگر منظور ایشان از اسلام سیاسی، تشکیل حکومتی بر مبنای احکام دینی است، این امر محدود به کسانی همچون مرحوم مهندس بازرگان، عبدالکریم سروش، محسن کدیور، مجتهد شبستری و سایر نیست و سایر روشنفکران دینی معاصر نمی شود. سابقه این اندیشه به حوزه های علمیه نیز برمیگردد. مرحوم آخوند خراسانی، مرحوم شیخ مرتضی انصاری، مرحوم آیت الله خویی، علامه محمدجواد مغنیه فقیه و مفسرقرآن لبنانی، علامه سید علی امین فقیه لبنانی و بسیار علمای بزرگی را در حوزه های علمیه چه در قدیم و چه در حال حاضر میتوان نام برد که اعتقادی به برپایی حکومت تحت زعامت فقیه جامع الشرایط ندارند. عدم اعتقاد به این موضوع نیز کسی را از دایره مسلمانی خارج نمی کند. اما اگر منظور ایشان از اسلام سیاسی، عدم حضور شخص دیندار در عرصه سیاست باشد که این امر نه امکان پذیر است و نه کسی قائل به چنین ادعایی است.
– ایشان در جایی آورده اند که” نقطه عزیمت جایابی چهره هایی که ذیل این تابلو نشسته اند، از مواجهه سیاسی با حاکمیت مستقر شروع شد”. همچنین در ادامه نیز آورده اند که” غلبه ذهنی این جماعت، پیدا کردن اهرم هایی برای تهدید و تحدید نظام دینی مستقر است”. یا در جای دیگر نوشته اند” بهترین نام برای نواندیشان دینی این است که آن را یک جریان سیاسی معارض با نظام جمهوری اسلامی بدانیم”. پاسخ آن است که ایشان در این بخش از سخن خود مرتکب مغالطه ای بنام خلط میان انگیزه و انگیخته شده اند. به این معنا که بجای نقد اندیشه به نقد صاحب اندیشه پرداخته شود و با حذف موضوع (انگیخته) مواجهه خود را به این سو ببریم که چه عاملی (انگیزه) باعث بیان این موضوع شده است. در اینجا نیز این دوست عزیز بجای آنکه به نقد علمی مبانی فکری روشنفکران دینی بپردازد، به متهم ساختن آنها پرداخته و پروژه آنها را بجای پروژه فکری، پروژه ای سیاسی معرفی نموده اند تا بدین طریق خود را از نقد این اندیشه فارغ نماید. در حالی که جایگاه اندیشه ورزی با جایگاه فعالیت سیاسی متفاوت است و نقد هر کدام از آنها، شیوه خود را میطلبد. در عین حال که روشنفکران دینی هیچگاه خود را یک جریان سیاسی نخوانده و داعیه ای مبنی بر کنشگری سیاسی نیز ندارند.
– ایشان فرموده اند” هر سه گرایش اصلاحی به سکولاریسم ختم میشود و سکولاریسم نیز نمیتواند امر نو تلقی شود”. پاسخ آن است که نو بودن یا کهنگی یک اندیشه، امری نسبی است. چه بسا امری که در یک جامعه نو تلقی می شود، در جامعه ای دیگر کهنه تلقی گردد. تکنولوژی از این جهت مثال مناسبی است. مگر میتوان گفت که شرایط تکنولوژیک تمامی جوامع انسانی با یکدیگر در یک دوره تاریخی مشابه، یکسان است. چنانچه یک تکنولوژی خاص ممکن است در یک جامعه، امری متداول، جاافتاده و کهنه تلقی شود لیکن در جامعه دیگری در همان زمان، هیچگونه شناختی نسبت به آن تکنولوژی وجود نداشته باشد و کاملاً نو محسوب گردد.
همینطور است حضور یک اندیشه در یک جامعه. نظریه ای مانند سکولاریسم( بدون ارزش گذاری در خصوص آن) قرنهاست که در جهان توسعه یافته مطرح شده، در خصوص آن کتابهای فراوان نوشته شده، ذهن متفکران بسیاری را بخود مشغول کرده است. جوامعی بر اساس آن شکل گرفته است. تبدیل به مولفه ای فرهنگی شده و دیگر در آن جوامع اندیشه ای نو تلقی نمی گردد. لیکن همین نظریه در کشور ما نه تنها بخوبی تبیین نشده که هنوز به عنوان یک تهمت سیاسی و حتی ناسزا بکار میرود. شاهد مثال این مدعا نیز همین نوشته جناب آقای گنجی که حاوی نوعی تخفیف مفهوم سکولاریسم و متهم کردن روشنفکران دینی به تبلیغ و ترویج آن است. بنابر این بحث سکولاریسم اگر در دنیای توسعه یافته امری کهنه و قدیمی تلقی می گردد، در کشور ما هنوز بحثی جدید است و طرح آن از سوی سرآمدان روشنفکران دینی نیز بدلیل آن است که آنها تلاش میکنند تا از دستاوردهای دیگر ملل در حوزه اندیشه برای حل معضلات جامعه خود بهره ببرند که این تلاشی میمون و اهتمامی مبارک است.
– ایشان نوشته اند” این جریان در روش اندیشه ورزی به روشهای برون دینی روی آورده که به صورت طبیعی بر معرفت سیال و شالوده شکن استوارند”. پاسخ آن است که اولاً از نگاه روشنفکران دینی میان دین و معرفت دینی تفاوت است. دین امری قطعی و تغییر ناپذیر است، لیکن معرفت دینی امری سیال و متغیر است که از علوم برون دینی نیز در جهت توانمند سازی معرفت خود تغذیه میکند و این نه امر پنهانی است و نه امر ناموجهی. مگر میتوان در دنیای امروز قرائتی از دین ارایه داد که متعلق به قرون گذشته باشد. مگر میتوان تفسیری از دین ارائه کرد که ناقض دستاوردهای علمی امروزین بشر باشد. این سخن امروزه حتی در حوزه های علمیه و مدارس دینی نیز خریداری ندارد. اشکال ایشان در عدم تمایز میان دو مفهوم دین و معرفت دینی است. سیالیت و نقد دستاوردهای پیشین، لازمه هر نوع معرفت از جمله معرفت دینی است. در این نگاه چون متون دینی تفسیر بردار هستند، لذا احتمال اینکه گذشتگان در فهم بخشی از دین دچار خطا شده باشند همواره وجود دارد، کمام اینکه خطای انسان ها در فهم طبیعت و نیز فهم ارزش های اخلاقی نیز همواره وجود دارد و تنها از طریق نقد اندیشه گذشتگان است که می توان از بروز مجدد خطا جلوگیری نمود. به این معنا معرفت دینی همچون سایر معارف بشری سیال و غیر قطعی است.
– نوشته اند” عقب راندن دین از عرصه اجتماعی و سیاسی غایت آمال آنان است و دین را امری فردی می دانند که به فرد و خالق مربوط می شود”. پاسخ آن است که اولاً میان سکولاریسم سیاسی و سکولاریسم فلسفی باید تفاوت نهاد. سکولاریسم فلسفی خواهان تقدس زدایی از جمیع امور است که این نوع نگرش منطقاً با دینداری در تضاد است، لیکن سکولاریسم سیاسی تنافر و تضادی با امر مقدس ندارد. سکولاریسم سیاسی بیان میدارد که نه حکومت و نه قوانین اجتماعی نباید مشروعیت خود را از دین بگیرند. دلیل آن نیز کاملاً روشن است. هم حکومتها و هم قوانین اجتماعی اموری سیال هستند که برای اداره جامعه و بر اساس شرایط روز و مقتضای زمان ایجاد می گردند و لذا با تغییر شرایط، آنها نیز میبایست دستخوش تغییر شوند تا امور جامعه به سامان برسد. لیکن مقدس دانستن این دو امر باعث خواهد شد که هیچکس اجازه نقد حکومت یا قوانین را در جامعه نداشته باشد و این نگرش به سُلبیت نظام سیاسی و ناکارآمدی قوانین منجر خواهد شد. این امر در تاریخ اسلام نیز مسبوق به سابقه است. از جمله در روایات متواتر آمده است که هرگاه پیامبر(ص) در خصوص موضوعی اظهارنظر می فرمود، از او سوال می شد که ای پیامبر آنچه گفتی وحی الهی بود یا نظر شخصی شما. اگر پیامبر می فرمود که این مطلب وحی الهی بوده است، دیگر کسی در خصوص آن موضوع سوال نمی کرد، لیکن اگر می فرمود که این مطلب نظر شخصی من بوده است، دیگران به خود اجازه می دادند که نظر پیامبر(ص) را نقد و یا رد کنند. تعیین نحوه مواجهه با کفار در جنگ اُحد و پذیرش نظر دیگران از سوی پیامبر بر خلاف نظر شخصی خود به عنوان حاکم جامعه اسلامی، از جمله همین موارد است. امام علی(ع) نیز در جای جای نهج البلاغه مردم را به نقد حکومت و بیان نظرات خود ترغیب و این را از جمله حقوق مردم بر حاکم معرفی میکند. به عنوان نمونه به دو مورد اشاره میکنم. امام علی(ع) می فرماید: «ای مردم! از گفتار حق و مشورت عادلانه دریغ نکنید؛ زیرا من از خطا مصون نیستم؛ مگر اینکه خداوند یاری ام کند.(از خطبه ۲۰۷ نهج البلاغه) حضرت در کلامی دیگر از مردم می خواهد بر اعمال حاکمان و نمایندگانش، مانند ابن عباس که شخصیتی علمی و مفسر قرآن بود، نظارت کنند و در صورت دیدن خلاف، آن حضرت را آگاه سازند. امیر مؤمنان علی(ع)، از نقد و اندرز مردم استقبال می کرد و از مردم می خواست برای رشد و یاری حکومت، راهنمایی و نصیحت های خود را پیوسته و آشکار و پنهان به گوش آن حضرت برسانند. (ازخطبه ۳۴ نهج البلاغه). این موارد از سیره پیامبر(ص) و امیر مومنان(ع) نشان از آن دارد که حکومت از منظر ایشان امری عرفی بوده و از هیچ نوع قداستی برخوردار نمی باشد. همچنین وجود احکام ناسخ و منسوخ در قرآن کریم نیز نشان از آن دارد که با تغییر در شرایط اجتماعی، تغییر در نوع احکام نیز ضروری است. تغییر پذیر بودن احکام بنا به شرایط اجتماعی خود نشان از امری نامقدس و عرفی دارد.
نکته دیگر اینکه سکولاریسم سیاسی که مورد تایید روشنفکران دینی است، قائل به تفکیک میان امر دین با امر حکومت است نه با امور اجتماعی. به عبارت دیگر در نگاه روشنفکران دینی، حضور دین در سطح جامعه هم مطلوب است و هم ممکن. دین می تواند پشتوانه اخلاق اجتماعی و عامل انسجام جامعه باشد. روشنفکران دینی برخلاف فرموده جناب گنجی تنها قائل به سکولاریسم سیاسی به معنای تفکیک میان امر دین و امر حکومت بوده و حضور دین در عرصه اجتماع را امری ضروری و مبارک میدانند. نوشته اند ” حصر اجتهاد در حوزه و دیده نشدن دانشگاهیان در پروسه روزآمدی احکام دینی، نوعی حسادت مزمن را برای روشنفکران دینی به ارمغان آورده است”. و نیز” از اینکه مردم برای مسائل دینی شان به نواندیشان دینی مراجعه نمی کنند عصبانی اند” در پاسخ باید بگویم اولاً روزآمدی در احکام دینی توسط علمای حوزه که مورد تاکید ایشان است، مگر بدون توجه به علوم بیرون دینی میسر است. مگر این شیوه همان سیالیت معرفتی مورد نقد ایشان را بدنبال نخواهد داشت. ثانیاً اینبار نیز ایشان مجدداً به مغالطه خلط میان انگیزه و انگیخته روی آورده اند و بجای نقد اندیشه با نیت خوانی و بکار بردن الفاظی مانند حسادت و عصبانیت، به اتهام زنی پرداخته اند که این شیوه برخورد فاقد اعتبار علمی است. ثالثاً بیان همین مطلب آیا به معنای حضور روشنفکران دینی در عرصه اندیشه و لزوم پاسخگویی به آنان و بی اثر کردن تاثیر آنها نیست. اگر اندیشه ای حیات خود را از دست داده و دوره آن سپری شده است دیگر چه لزومی به پاسخگویی به آن است. نوشته اند” این جریان جایگزینی برای حیات سیاسی- اجتماعی بوم جامعه خود ارائه نکرده است و هیچ مدل درون دینی برای آنچه نمی پسندد، ارائه نکرده است”. در پاسخ باید بگویم آنچه تفاوت بنیادین مدل دینی روشنفکران دینی با مدل مبتنی برقرائت رسمی از دین است، شاید بتوان در دو مقوله اساسی خلاصه نمود. اول نشاندن عقل در جایگاهی برتر ازنقل. از نگاه روشنفکران دینی و مبتنی بر روایات دینی، عقل حجت باطنی است در مقابل پیامبران و شرایع که حجت ظاهری محسوب می گردند. چنانچه راه شناخت پیامبران نیز همین حجت باطنی یا عقل است. بر همین اساس است که روشنفکران دینی اعتقاد دارند که در قبال جمیع گزاره های دینی می بایست تفسیر و قرائتی ارایه نمود که با عقل بشر امروزین در تعارض قرار نگیرد و در صورت بروز تعارض، قرائت خود را از آن گزاره دینی باید اصلاح نماییم.
دوم نشاندن اخلاق است در جایگاهی برتر از فقه. مرحوم مهندس بازرگان در کتاب مرجعیت و روحانیت در سال ۱۳۴۱ و پس از وفات مرحوم آیت الله بروجردی بیان میدارد که “متاسفانه فقه ما رشد سرطانی پیدا کرده است”. معنای این سخن آن است که پرداختن بیش از حد به فقه باعث شده است که سایر وجوه دین از جمله کلام، عرفان و اخلاق مهجور مانده است و در قرائت رسمی از دین به خصوص در سالهای پس از انقلاب، فقه چنان فربه شده است که دیگر جایی برای این وجوه باقی نمانده است. تاکید روشنفکری دینی بر آن است که تمامی وجوه دین بایست مورد توجه قرار گیرند. دین همانقدر که به احکام فقهی نیازمند است بسی افزون تر به اخلاق، کلام و عرفان نیاز دارد و لازمه این امر لاغر کردن فقه یا فقه حداقلی است تا جا برای این وجوه مفقوده نیز گشاده گردد. از نظر روشنفکران دینی مجموعه اوصاف اخلاقی خداوند در مقام تشریع احکام شرعی نیز حضور دارند و نقش بازی می کنند و این نقش مقید کننده و محدود کننده احکام است. به عبارت دیگر احکام فقهی مقید به رعایت احکام اخلاقی هستند. همانگونه که پیامبر عظیم الشان اسلام(ص) نیز دلیل رسالت خود را کامل نمودن اخلاق معرفی میکند و بعثت خود را از جنس اخلاق معرفی می کند(انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق)، بنابر این برجسته ساختن مولفه های عقل و اخلاق در اندیشه روشنفکران دینی در مقابل نقل و فقه، مهم ترین وجه تمایز مدل دینی روشنفکران دینی با مدل دین رسمی کنونی است. قطعاً در خصوص مطلب جناب آقای گنجی بیش از این میتوان نوشت. لیکن بدلیل جلوگیری از اطاله کلام، به همین حد بسنده میکنم. امید که این نوشته نیز در ادامه نوشته برادر عزیز جناب گنجی، در جهت تنویر اندیشه خوانندگان مفید فایده افتد.