دست نوشته ای کوتاه از استاد بازرگان برای سالروز تولد دکتر عبدالکریم سروش
در فرصتى تنگ و محدود از بنده خواسته شده است مطلبى به مناسبت سالروز تولد جناب دکتر عبدالکریم سروش بنویسم، عذرخواهى کردم و گفتم با این ضربالاجل و دراین ایام عاشورا متأسفانه نمىتوانم. گفتند حتى یک صفحهاى، در حدّ ذکر خاطرات هم قابل قبول است. حریف خبرنگاران که نمىتوان شد! گفتم اگر فردا صبح فرصتى دست داد چند کلمهاى مىنویسم. این مختصرهمان اداى تکلیف است بر سبیل خاطرات.
من اولین آشنائى و ارتباط با جناب سروش را مدیون دوست مشترکمان “حسن آلادپوش”، از همکلاسىهاى سابق ایشان در مدرسه علوى، و هم دانشکده خود در رشته معمارى هستم. حسن آقا همان است که بعداً به مجاهدین پیوست و دکتر شریعتى پس از شهادتش در سال ۱۳۵۴ کتاب “حسن و محبوبه” را در بزرگداشت آن دو شاگرد شهید خود نوشت.
حوالى سالهاى۱۳۴۵-۱۳۴۶ بود و ما در صدد تشکیل سازمانى نیمه مخفى براى ایجاد ارتباطى میان انجمنهاى اسلامى دانشگاههاى مختلف و فعالین منفرد بودیم. سالهاى سختى بود و ساواک بیشتر تشکلها را تعطیل کرده بود. از آن جمع برخى را به خاطر مىآورم: عبدالرحیم گواهى از نفت آبادان، حداد عادل از دانشگاه شیراز، لواسانى از پزشکى تهران، شریف واقفى ازصنعتى آریامهر (شریف بعدى) و ….
در آن دوران تربیت شدههاى مدرسه علوى یا انجمن حجتیه به دلیل سابقه کار تشکیلاتى و توانائىهایشان در بیشتر انجمنهاى اسلامى حضور داشتند و ما دنبال نمونههاى برجسته آنها بودیم. یادم مىآید حسن در پیشنهاد سروش و ذکر فضائلش مىگفت: “اسفار ملاصدرا” را شخصاً دردوران دبیرستان مىخوانده و قدرت گویندگىاش به خاطر تدریس شیمى، همزمان با تحصیل در مدرسه علوى بسیار بالاست، اما بیش از کار تشکیلاتى، به کار تحقیق و مطالعه علاقمند است. به شوخى مىگفت : ولى مثل ماهى لیز است! و به راحتى به دست نمىآید. مگر این که با قلاب او را صید کنیم! مثل شریف واقفى که براى کلاس قرآن در دانشگاه صنعتى دعوتش کرده و شنیدم خیلى هم مورد استقبال قرار گرفته است.
آن تشکیلات بین الدانشگاهى! به دلیل شرایط امنیتى و دورى مکانى اعضاء چندان دوامى نیاورد، در عوض محفلى فکرى فرهنگى همراه تحقیق در قرآن در کنارش پدید آمد که تا چند صباحى ادامه داشت که اظهار نظرهاى دکترسروش در آن جلسات، که مهندس موسوى و خانم رهنورد هم حضور داشتند، خیلى جلب توجه مىکرد و دقت نظر ایشان به ظرائف علمى قرآن دیگران را تحت تأثیر قرار مىداد.
از آن جمع، حداقل سه نفر در مبارزات قبل از انقلاب به شهادت رسیدند، چند نفر پس از انقلاب پستهاى وزارت و مدیریتهاى کلیدى را پذیرفتند، برخى از بچههاى معمارى هم مثل محمدعلى نجفى، فیلمسازو کارگردان شدند یا بعضاً در صدا وسیما کارهاى هنرى را قبضه کردند. خلاصه واگرائىهاى پس از انقلاب، مثل بمبى که وسط یک جمع منفجر شده باشد، همه را پرت و پلا کرد و جمعى صمیمى و یک پارچه را که روزى حلقه حمایت کننده دکتر شریعتى و مدیریت کننده برنامههاى او در فعالیتهاى جانبى حسینیه ارشاد بودند، به افرادى متفرق دربخشهاى مختلف تقسیم کرد.
چند سال قبل از انقلاب، دکتر سروش براى ادامه تحصیلات و اخذ دکترا در فلسفه علوم، به انگلستان رفت و همان ارتباط مختصر و باریک ما هم قطع شد، همین قدر مىشنیدم در آن دیار نیز در حلقهاى از همفکران مباحثى عمیق از علم و عرفان را دنبال مىکند و جلسات پربارى دارد. یک سال قبل از انقلاب درسفر دوماههاى به آمریکا، یک هفتهاى در واشنگتن مهمان یکى ازهمان دوستان بودم که هر روز صبح مرا به موزههاى دیدنى پایتخت مىفرستاد! و خودش مشتاقانه به جلسهاى مى رفت که دکتر سروش گویندهاش بود. مىگفت دوهفتهاى است دکتر به همراه آقا کمال خرازى از لندن آمدهاند و درحلقهاى از بچههاى انجمن اسلامى حرفهاى بسیار شنیدنى مىزند. از تجلیل غیرعادى آن دوست که بسیار اهل مطالعه و براى خود کسى بود! فهمیدم دکتر در این مدت خیلى کار کرده و انبان علم و تجربه خود را در دیار غرب انباشته کرده است. یک سال بعد هم که انقلاب شد و امکاناتى فراهم آمد تا ایشان اندوختههاى خود را به نسل تشنه معرفت عرضه نماید.
براى جناب ایشان در این سالروز تولد، سلامتى و سعادت و مزید توفیق طاعت و خدمت آرزو مىکنم و در روزگارى که سرمایههاى انسانى در کشورهاى پیشرفته بزرگترین ذخیره ملى محسوب مىشوند، امیدوارم با تحقق حاکمیت ملى در کشور عزیزمان و استقرار امنیت و آزادى، شرایطى فراهم گردد که هموطنان علاقمند بتوانند از چنین ذخیره عالیقدرى بیشتراستفاده کنند.