رسالت جنبش دانشجویی
مصاحبه با محمد توسلی در شصتمین سال فعالیتش به مناسبت ۱۶ آذر(روز دانشجو)
نشریه بامداد
گاهنامه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی انجمن اسلامی ترقی خواه
شماره ششم
مورخ پاییز ۱۳۹۶ ( علی قاهری)
جناب مهندس شما فعالیت سیاسی را از چه سالی آغاز کردید؟
فعالیت دانشجویی را از سال ۳۶ و در دانشکده فنی شروع کردم. به عنوان عضو انجمن اسلامی دانشجویان، فعالیت سیاسی را از سال ۳۹ (هنگام تشکیل جبهه ملی دوم) به عنوان عضو دانشجویی جبهه و از سال ۴۰ به عنوان عضو دانشجویی نهضت آزادی ایران به همراه بسیاری از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان که به نهضت پیوستند.
به این ترتیب از سال ۴۰ تا به امروز این افتخار را داشتهام به عنوان عضو نهضت آزادی فعالیت کنم، چه هنگامی که در خارج بودم (بین سال های ۴۱ تا ۴۶) و چه زمانی که در ایران بودم. از سال ۴۶ به بعد که فعالیت احزاب سیاسی به نوعی متوقف بود و ما بیشتر فعالیتهای فرهنگی اجتماعی داشتیم. دوباره از سال ۵۵، ۵۶ یا بهتر بگویم از سال ۵۴ شرایط به گونهای شد که ما بتوانیم به وقایع آن روز کنش داشته باشیم. بعد از انقلاب مسئولیت مدیریت شهر تهران را داشتم و در آن دوران کوشش کردیم فقط نقش خدماتی داشته باشیم.
از تیر ماه سال ۵۹ که کنگرهی نهضت آزادی برگزار و تجدید سازمان شد و پس از خاتمه کارم در شهرداری تهران در بهمن ماه، در مقاطعی، مسئولیت هیئت اجرایی، عضویت شورای مرکزی و دفتر سیاسی و رئیس دفتر سیاسی نهضت آزادی را داشتم. این دوران پر فراز و نشیبی برای نهضت بود و در حوادثی که در سال ۸۸ برای نهضت و فعالیت رسمی نهضت رخ داد ما کوشش کردیم، بار امانت تاریخی را بر روی دوش داشته باشیم.
پس از درگذشت زنده یاد دکتر ابراهیم یزدی بنده را به عنوان دبیر کل اعلام کردند؛ انشالله این راه ادامه پیدا کند.
جناب مهندس باز گردیم به سال های پیش از انقلاب، دهه ۳۰، شما فرمودید سال ۳۶ وارد دانشگاه شدید، فضای کلی دانشگاه در آن سال ها چطور بود و در نزدیکی ۱۶ آذر به چه شکلی درآمد؟
پس از۲۰ شهریور فضای باز سیاسی که با سقوط رضا شاه فراهم میشود، زمینه برای فعالیت سیاسی آزاد را در دانشگاه ها فراهم میکند. در آن هنگام حزب توده نقش موثری در دانشگاه و در جنبش دانشجویی داشت. در واکنش به این فعالیتِ چپها در دانشگاه از سال ۱۳۲۱ در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران، انجمن اسلامی دانشجویان تاسیس میشود و با مهندس بازرگان، دکترسحابی و آیتالله طالقانی پبوند میخورند و در واقع جریان روشنفکری دینی را پایه گذاری میکنند. از دهه ۲۰ کار انجمنها و نگاه مهندس بازرگان فرهنگی و اجتماعی بود تا ابتدا بسترهای فرهنگی و اجتماعی را در دانشگاهها فراهم کنند. تا ۲۹ اسفند سال ۱۳۲۹ و ملی شدن صنعت نفت و سپس دوران ۲۸ ماهه حکومت دکتر مصدق، که دورانی است که فضای سیاسی و اجتماعی کشور کاملا آزاد است و احزاب و گروهها چه در بیرون و چه در دانشگاه فعال هستند. با تشکیل جبهه ملی و رشد نیروهای ملی به طور طبیعی جریان دانشجویی مانند خود نهضت ملی در دانشگاهها توان تشکیلاتی گستردهتری پیدا میکنند؛ تا کودتای ۲۸ مرداد که پس از آن فضای جامعه دوباره بسته می شود؛ دراین ۲۸ ماه نهضت ملی ایران چنان جنبش دانشجویی ما را تقویت و زمینه اجتماعی را فراهم میکند که ادامه مبارزات هموارتر میشود. بلافاصله نهضت مقاومت ملی تشکیل میشود و در دانشگاه کمیتههای دانشجویی وابسته به نهضت تشکیل میشود.
پس از کودتای ۲۸ مرداد که با همکاری نهادهای اطلاعاتی آمریکا، انگلیس و دربار صورت گرفت، نیکسون برای بهرهبرداری از دستاوردهای کودتا به ایران سفر میکند و صبح همان روز کماندوها در دانشگاه حضور داشتند و دایما سعی میکردند که دانشجویان را تحریک کنند. قویترین یادداشتی که درباره ۱۶ آذر نوشته شده است، یادداشت شهید دکتر چمران است که در سال ۱۳۴۱ منتشر شده است. زیرا دکتر چمران در آن هنگام در دانشکده فنی دانشجو بود و در آن روز تمام جزییات را شاهد بود. هر چه نیروهای دولتی سعی میکنند دانشجویان را تحریک کنند و در کلاسهای متعددی میروند اما دانشجویان خویشتنداری میکنند. در بعدازظهر کماندوها دانشجویان را عصبانی میکنند و دانشجویان شعارمی دهند و این نیروها شلیک میکنند و سه نفر از دانشجویان شهید میشوند .
در واقع ۱۶ آذر یک نمادی است از ایستادگی جنبش دانشجویی در مقابل استبداد و استیلای بیگانگان.
همه ساله جنبش دانشجویی این روز را متناسب با شرایط زمان گرامی میدارد. از همان سال ۱۳۳۳ در روز ۱۶ آذر در پلههای دانشکده فنی یک دقیقه سکوت میکردند و دست از هر کاری میکشیدند و آن کسی که اعلام سکوت میکرد، بلافاصله دستگیر میشد با وجود اینکه این فرد میدانست دستگیرد میشود اما برای زنده نگه داشتن این نماد آگاهانه دست به این حرکت میزد. مراسم ۱۶ آذر از سال ۳۹ که فضای سیاسی جامعه نسبتا باز می شود، موفق میشوند که در محوطه دانشگاه تهران راهپیمایی برگزار کنند. در پایان راهپیمایی اجتماع دانشجویان در برابر دانشکده حقوق برگزار میشود و یکی از سخنرانان خانم پروانه اسکندری بود که بعدها همسر داریوش فروهر میشود.
من روایتی شنیدم که این بزرگداشت از سال ۳۲ تا ۳۹ برگزار میشد و در سال ۳۹ مرحوم اسکندری می گوید که ما این روز را بعنوان روز دانشجو گرامی بداریم؟
به یاد ندارم. اما در سال ۱۳۴۰ بدنبال حضور نمایندگان کنفرانس بین المللی دانشجویان ISC در ایران و تهیه گزارشهایی از جنبش دانشجویی در ایران، در کنگره آن سازمان ۱۶ آذر روز جهانی دانشجو اعلام شد. آن موقع دو سازمان بین المللی داشجویی در سطح جهان فعالیت داشت؛ ۱- متمایل به کشورهای اروپایی و غربی ۲- متمایل به بلوک شرق.
گزارش کنفرانس بین المللی دانشجویی از جنبش دانشجویی ایران در سال ۱۳۴۰-۱۳۴۱
فضای دو قطبی بلوک شرق و غرب در دانشجویان نیز موثر بود ؟
بله، ولی آنموقع کنفرانس بین المللی دانشجویان با هدایت کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی در ایران حضور پیدا کرد و چند نشریه در خصوص جنبش دانشجویان ایران بود و سوابق آن را به انگلیسی منتشر کردند و آنها آن روز یعنی ۱۶ آذر را روز جهانی دانشجو اعلام کردند.
واکنش رژیم پهلوی چه بود که یک کنفرانس بین المللی وابسته به بلوک غرب که رابطه خوبی با او دارد، روز حمله نیروهای گارد شاه به دانشگاه را روز جهانی دانشجو نامگذاری کنند؟
هیچ واکنشی نداشتند!!! اصلا مدیریت دانشگاهها نسبتا مستقل بود و مدیریت دانشگاهها تابع سیاستهای دربار نبود و این نقطه قوت دانشگاهها بود بطوریکه در آن دوران دانشجویان تربیت شده با تربیتشدگان بعد از انقلاب متفاوتند.
شخصی مانند دکتر شیبانی در دوران دانشجویی هفت بار دستگیر شدند و دوباره بازگشتند و دانشگاه هم از ایشان استقبال کردند و نهایتاً فارغ التحصیل شدند یعنی مناسبات ساواک بر مدیریت دانشگاه تاثیری نداشت؟
بله، تاثیری نداشت و اصولاً دانشجوها وقتی از بازداشت بر میگشتند با استقبال پرشور هیات علمی و دانشجویان مواجه میشدند و نه تنها واکنش ها منفی نبود بلکه بدلیل همان استقلال مدیریت دانشگاه، مثبت بود.
این موضوع در مورد اساتید نیز صادق بوده ؟ مثلاً مهندس بازرگان در دوره ای بازداشت میشوند و پس از آزادی بر سر کارشان باز میگردند .
بله کاملاً درست است ، شاید بتوان این استقلال مدیریت دانشگاه را در برخی از رویدادهای دانشگاهی نشان داد. در مورد قرار داد کنسرسیوم که پس از سال ۳۲ بسته میشود گروهی از اساتید به ان اعتراض میکنند، ساواک و وزارت فرهنگ آن روز بدنبال این بودند که این اساتید را اخراج کنند اما چون باید حکم اخراج آنها را دکتر سیاسی رییس دانشگاه تهران امضاء کند، او هرگز حاضر به این کار نمی شود. نهایتاً این دوازده استاد اخراج میشوند و یازده نفرشان از جمله مهندس بازرگان و دکتر سحابی شرکت یاد را تشکیل می دهند. همچنین در واقعه اول بهمن سال ۴۰ پس از بازگشت شاه از آمریکا که شاه دنبال این بود که پوست خربزهای زیر پای امینی بیندازد و خودش با اقتدار کشور را اداره کند؛ اول بهمن در اجتماعی در دانشگاه که شب را هم در دانشکده ادبیات خوابیده بودیم و دانشگاه در محاصره بود و فضا هم بسیار ملتهب بود ما خود شاهد آرایش نظامی کماندوها در مقابل ضلع جنوبی دانشگاه بودیم که یکباره پلیس و گارد ویژه وارد دانشگاه شدند و همزمان دانشگاه را هم محاصره میکردند. دانشجویان برای فرار به داخل ساختمان دانشکدهها رفتند. ماموران همه اساتید، کارکنان و دانشجویان را زدند و آزمایشگاهها و تجهیزات دانشگاهی را تخریب کردند. آقای دکتر فرهاد که رییس دانشگاه تهران که همزمان از ساختمان دبیرخانه واقع در ۱۶ آذر شاهد این رخدادها بود یک اطلاعیه تاریخی صادر کرد و گفت کماندوها بدون هماهنگی وارد دانشگاه شدند و همه را مجروح کردند و آزمایشگاهها را تخریب کردند. در این وضعیت دانشگاه نمی تواند به کار خود ادامه دهد . این نشان میدهد که دانشگاه و رییس دانشگاه در برابر رژیم پهلوی میتوانست بایستد که نشان از استقلال دانشگاه دارد.
در آن دههها اگرچه فضای جامعه بسته بود ولی فضای دانشگاه به طور نسبی باز بود و جنبش دانشجویی میتوانست فعالیت کند و همین باعث میشد دانشجویان دهههای ۲۰، ۳۰ و ۴۰ نسبت به امروزیها رشد یافتهتر باشند و علقههای دینی و ملی محکمتری داشتند که توانستند در طول چند دهه به تلاشهای خودشان ادامه دهند و نقش موثری در تحولات جامعه داشته باشند. اشخاصی مانند شهید چمران، مهندس سحابی و دکتر یزدی تنها نمونههایی از تربیت شدگان آن دههها هستند. آن اعضای انجمن اسلامی دانشجویان شب های جمعه در محضر آیت الله طالقانی در مسجد هدایت آموزههای قرآنی را فرا میگرفتند و در حضور ایشان با معارف روز آشنا میشدند و با منطق علمی و قابل دفاع آشنا میشدند و بسیاری اساتید دانشگاه چون مهندس بازرگان همین نگاه را داشتند و به مناسبت عید فطر و مبعث برنامه هایی بود که در بستر این فعالیتها شخصیت دانشجو به صورتی شکل میگرفت که در دوره بعد با انگیزه و نگاه راهبردی به وظایف خودشان عمل میکردند.
مثلاً آقای دکتر یزدی، دکتر چمران و دکتر بهادری نژاد خودشان انجمن اسلامی دانشجویان در امریکا و کانادا را تاسیس کردند؛ بطوری که دانشجویان ۵۰ کشور اسلامی در آن حضور داشتند و نقش موثری در تحولات کشورهای اسلامی و همچنین ایران ایفا کردند.
ما امروزه وقتی می خواهیم برنامهای داشته باشیم باید یک بروکراسی طولانی را طی کنیم درخواست بدهیم و درخواست در شورای تخصصی و کمیسیون فرهنگی تایید شود بعد بودجه تعیین شود و مکان تائید شود و ما خیلی از برنامههایمان از زمانش میگذرد تا بیاید و این پروسه را بگذراند، آیا شما پیش از انقلاب چنین بروکراسی طولانی داشتید؟
در دوران ما انجمن های دانشجویی مستقل بودند ولی برنامهها را در داخل دانشگاه انجام میدادیم و اگر نمیگذاشتند بیرون میبردیم . مثلاً جشن عید فطر انجمن را در کرج برگزار میکردیم. در سال ۱۳۳۶ در سالن اجتماعات دانشکده کشاورزی کرج برنامه برگزار شد و من برای نخستین بار سخنرانی مهندس بازرگان را در آن برنامه شاهد بودم. در سال های ۳۹ و ۴۰ در ناهارخوری امیرآباد برنامه بود که استاد مطهری و مهندس بازرگان و خیلی از اساتید حضور داشتند. آقایان جمشید حق گو و رضا رئیسی از اعضای انجمن جلسه را اداره می کردند. من به یاد ندارم که چنین تشریفات اداری در آن دوره مطرح بوده باشد؛ که داخل یا خارج دانشگاه برگزار میشد. خیلی از اجتماعات در مساجد از جمله مسجد هدایت برگزار میشد. پیش از انقلاب شرایط دانشگاهها خاص بود و همان موجب شد تا نسلی خلاق و ثابت قدم با نگاه راهبردی پرورش پیدا کند. بعد از ۱۵ خرداد ۴۲ فضا تا حد زیادی بسته میشود و بعد از سال های ۴۷ بطور نسبی فضای جامعه باز میشود و حسینیه ارشاد با سخنرانیهای استاد مطهری از همان زمان شروع به کار میکند و با بازگشت دکتر شریعتی از فرانسه و سپس دعوت ایشان و آمدن ایشان از سال های ۴۷ و ۴۸ تا ۵۲ اوج فعالیت حسینیه ارشاد بود که آن هنگام در کلاسهای دکتر شریعتی بیش از ۵ هزار نفر ثبت نام میکردند. دکتر شریعتی هنگامیکه سخنرانی میکردند بحث ۱ ساعت و ۲ ساعت نبود بلکه ۴ تا ۵ ساعت پیوسته سخنرانی میکردند و مخاطبین میخکوب بودند و کسی احساس خستگی نمیکرد .
تقابل مارکسیستها و دکتر شریعتی عقیدتی بود ولی در بحث عدالت طلبی و مسائل اقتصادی و تئوریهای اجتماعی هم نوا بودند و به هم نزدیکتر بودند؟
این چنین نبود، حالا توضیح می دهم. نکته کلیدی اینجاست که انجمن های اسلامی دانشجویان با جریانهای مارکسیستی کاملا مرزبندی مشخصی داشتند. اگر کتاب جنبش دانشجویی نوشته دکتر ابراهیم یزدی را بخوانید کاملا این مرزبندی ها را می بینید، البته فعالیتهای صنفی دانشجویان و پیگیری مطالباتشان به صورت صنفی موضوع جداگانه ایست که می توان به آن پرداخت.
دکتر شریعتی هنگام بازگشت به ایران با فضای خارج از کشور آشنا بود. درست است که مارکسیستها داخل کشور نبودند ولی حزب توده تمام تشکیلاتش را به روسیه شوروی برده بود و مرکزشان در برلین شرقی بود. خود من هنگامی که در سال ۴۲ به آنجا رفتم با احسان طبری و بزرگ علوی که در دانشگاه هومبولت برلن تدریس میکردند و دانشجویان را با نشریاتشان به خوبی تغذیه میکردند، دیدار داشتم.
دکتر شریعتی هنگامی که در خارج از کشور بود این اتفاقات را دید و به عنوان یک خطر بزرگ برای جنبش دانشجویی ایران تلقی کرد. بطور خلاصه دکتر شریعتی توانست یک گفتمان جدیدی را پایهریزی کند و نگاهی جدید به معارف و سوابق دینی داشته باشد؛ تاریخ آن دوران را گرفت و ارزش هایی از آن را که مناسب و پاسخگوی زمان بود برجسته کرد. مثلا دکتر شریعتی ابوذر را مطرح می کند. چرا؟ برای اینکه یک نگاه راهبردی در ذهنش مطرح است. شخصیتهای برجسته تاریخ مانند علی، فاطمه، زینب و حسین را گرفت؛ و آن نکات برجسته و حقایقی را که پیرامون آنها بود برجسته کرد تا آن خرافات و پیرایههایی را که از قرن دوم به بعد به خصوص در عصر صفوی پیرامون این شخصیتها ساختند و در بحث شیعه علوی و صفوی این دو را ازهم جدا می کند. این سبب میشود که دکتر شریعتی با ادبیات دینی خود، نگاه عدالت خواهانه نسل جوان را که گفتمان مارکسیسم را پاسخگوی خود می دید، پاسخ دهد و بگوید این نیاز در فرهنگ بومی و اعتقادات دینی تو وجود دارد. این دوره جدیدی است و دکتر شریعتی نقش کلیدی در تحولات اجتماعی ما داشته است و توانسته نسل جوان ما را که متاثر از مارکسیسم بوده را به فرهنگ بومی و دینی خودش، با همان مطالبات انسانی برگرداند. زیرا که هر انسانی خواهان عدالت است. و از آنجایی که عدالت اجتماعی و آزادی نباشد دیگر بقیه ی عدالتها برقرار نمی شود.
بنابراین انجمنهای اسلامی دانشجویان با آموزشهای دکتر شریعتی توانستند بین خودشان و چپهای مارکسیست مرزبندیهای مشخصی ایجاد کند.
در خارج از کشور هم که فضا برای فعالیت مارکسیست ها و تودهای ها فراهم بود. انجمن اسلامی ابتدا سعی میکند بستر فرهنگی- اجتماعی را فراهم کند به طوری که در سال ۴۰ به موازات نهصت آزادی در ایران در خارج توسط دکتر چمران-صادق قطب زاده و… نهضت آزادی ایران تشکیل میشود ولی فعالیت قابل توجهی ندارد زیرا مهیا نیست. ولی به محض این که دکتر شریعتی شروع به فعالیت میکند و نوارهای ایشان پخش میشود چه در داخل و خارج، به سرعت دانشجویان حاضر در داخل و خارج با انگیزه مضاعفی که میگیرند، فعالیت انجمنهای اسلامی دانشجوبان بسیار رشد میدهند. به طوری که عمده دانشجویان تحت تاثیر محیط به وجود آمده است به سوی انجمن های اسلامی گرایش پیدا میکنند.
درواقع دکتر شریعتی گفتمان دانشجویی را از دام حزب توده و مارکسیست ها نجات می دهد؟
بله، دکتر شریعتی با هوشمندی خودش و ابداع گفتمان خاصش نمی گذارد یک نسل دچار از خود بیگانگی شود. به این ترتیب دکتر شریعتی یک نقش تاریخی در این دوره داشت. به گونهای که بسیاری او را معلم انقلاب معرفی کردند. اما برخی از آثار دکتر شریعتی فراتاریخی است؛ یعنی برای نسل امروز نیز میتواند مفید باشد و راه را به او نشان دهد.
همین که ما امروز به دنبال آزادی و دموکراسی هستیم تا با زمینه عدالت اجتماعی فراهم شود و در سایه عدالت اجتماعی به عدالت اقتصادی برسیم. در واقع پیامد آزادی و دموکراسی از بعد دیگر توسعه سیاسی است و میدانیم که تا توسعه سیاسی نباشد توسعه اقتصادی امکانپذیر نیست و این مشکلی است که آقای روحانی امروز با آن گریبان گیر است. در این فضایی که امنیت قضایی و امنیت سیاسی لازم وجود ندارد، سرمایهگذاری داخلی و خارجی صورت نمیگیرد. این کاملا ملموس است که تا توسعه سیاسی نباشد توسعه اقتصادی صورت نمی گیرد. این یک تجربه جهانی است. مهندس بازرگان از دهه بیست تا پنجاه و حتی پس از انقلاب در دهه شصت و اوایل هفتاد همواره بر این راهبردها تاکید میکرد، اما کمتر به آن توجهی میشد. امروز همه دارند با پوست و گوشت و استخوان آن رادرک میکنند.
آقای مهندس با گذر این دوران ما به انقلاب میرسیم و انقلاب به هر دلیلی انجام میشود، پس از انقلاب در همان سالهای نخست دانشجویان دو کار خیلی مهم انجام می دهند: ۱-تسخیر سفارت ۲-انقلاب فرهنگی. دیدگاه مهندس بازرگان و کلا اندیشمندان عصر شما در این دو مورد چه بود؟ حال درباره اولی که میدانیم مهندس بازرگان مخالف بودند ولی میخواستیم بدانیم که دیدگاه شما و نسل شما درباره این دو مورد چه بود؟
اگر تسخیر سفارت آمریکا را یک حرکت از سوی دانشجویانی که پس از ورود شاه به آمریکا احساساتشان تحریک شد، در نظر بگیریم و نیز در نظر بگیریم که این حرکت فقط برای ۲ یا ۳ روز برنامهریزی شده بود قابل درک است، اگر در نظر بگیریم که مستقل از دولت، رهبری، شورای انقلاب باشد قابل قبول است، اما میبینیم که به جای ۳ روز ۴۴۴ روز طول کشیده است. شورای انقلاب و دولت موقت مخالف و امام بی خبر بودند. امام به آقای دکتر یزدی میگویند بروید و این ها را بیرون بریزید. یکشنبه بعد از ظهر این را میگویند و دوشنبه بعد از ظهر میگویند خوب جایی را گرفتید همانجا بمانید.
چه می شود که نظر امام در عرض ۲۴ ساعت عوض می شود؟
خلاصه این است که جریان چپ آن زمان بسیار فعال بود (حزب توده، چریک های فدایی، مجاهدین خلق و حتی چپ های مذهبی). وقتی که بحث تسخیر سفارت مطرح میشود، این را یک مائده آسمانی تلقی میکنند و یک حرکت ضد امپریالیستی در نظر گرفته میشود. مرحوم دکتر بهشتی در حالی که مخالف این اقدام بودند اما با بررسی شرایط میگویند که در جامعه موجی ایجاد شده است که اگر ما سوار آن نشویم موج ما را میبرد. تمام قرائن نشان میدهند که در این ۲۴ ساعت چنین تحلیلهایی به امام منعکس میشود و ایشان که فردی بسیار هوشمند بود چارهای جز پذیرفتن این موضوع نداشتند. زیرا در غیر این صورت امام و انقلابیون توان ایستادن در برابر این موج را که از جانب چپ ها، تودهایها و مارکسیستها به راه افتاده بود و فریادهای ضد امپریالیستی که سراسر جامعه را گرفته بود، نداشتند.
یعنی همان وضعیتی که برای خیلی از انقلاب ها رخ می دهد، اندکی بعد از پیروزی انقلاب یک گروه دومی با راه اندازی یک موج گروه اول را غرق میکند و خود با سوار شدن بر موج زمام امور را در دست می گیرد؟
بله کاملا، آن ها (چپ ها) با برنامه عمل میکردند و اینها (امام و اطرافیان) با تدبیر عمل کردند و سوار موج شدند و جلوی آنها را گرفتند و البته به تدریج همه گروهها را هم از عرصه عمومی خارج کردند.
چرا آمریکا ستیزی با وجود ۴ دهه گذر از آن زمان یک گفتمان غالب در ایران هست؟
گفتمان غالب حاکمیت است نه همه مردم. بین این دو تفاوت است. امروز حتی در حاکمیت نیز دیگر اینطور نیست. دولت اصلاحات و امروز دولت آقای روحانی که با راهبرد اعتدال بر سر کار است اینطور فکر نمیکند. ولی سیاستگذاری کلان ما ظاهرا اینطور است و نیز رسانههای رسمی ما این گفتمان را ترویج میکنند. سیاستی که امروز واقع بینانه به نظر میرسد همان سیاست «موازنه منفی» است که دکتر مصدق دنبال میکرد و در شعار های مردم در انقلاب «نه شرقی نه غربی» نیز انعکاس داشت.
تسخیر سفارت آمریکا سبب شد که آمریکایی ها جنگ را بر ما تحمیل کند. نکته دیگر این که به دنبال سخنرانیهایی که امام خمینی در پاریس داشتند و چشم انداز جمهوری اسلامی را مطرح کردند؛ آزادی، دموکراسی، حقوق بشر و… مورد تاکید قرار دادند، انقلاب ایران یک اعتبار و ارزش فوق العادهای در سطح جهانی ایجاد کرده بود که قابل مقایسه با دیگر انقلابها نبود. با حداقل هزینه بود، نگاهشان با انقلابهای مارکسیستی کاملا متفاوت بود و با کمترین خشونت و درگیری رخ داده بود. بعد از انقلاب کشورهایی که منافع خودشان را در اثر انقلاب از دست داده بودند و با فرهنگ کشور ما و شرایط آن آشنایی داشتند بطور کلاسیک عمل کردند و با نفوذ و شیوه های تحریک وارد شدند. لذا به دست خودمان هم سفارت را اشغال کردیم و ۴۴۴ روز گروگانها را نگه داشتیم، کارتر برود و ریگان بیاید و نهایتاً بوش پدر و پسر و نهایتاً یک چنین منطقهای ایجاد شود. جنگ را نیز خود ما ادامه دادیم و شعار دادیم راه قدس از کربلا می گذرد. اطلاعاتی که امروز منتشر میشود، نشان میدهد که آن ها ما را با شیوههای خاص تحریک کردند که جنگ را هم ادامه بدهیم، و این در حالی است که آقای خمینی نیز ابتدا با ادامه جنگ پس از آزادی خرمشهر موافق نبودند. بیشتر از ۴۰ کشور به ما و عراق اسلحه دادند حتی اسرائیل و رس ما را کشیدند. نه فقط از جهت اقتصادی بلکه از جهت فرهنگی اجتماعی. بنابراین اشغال سفارت آسیب هایی برای ما داشت که پیامدهایش همچنان ادامه دارد. پس از انقلاب اشغال سفارت سبب شد که فضای جامعه ما بسته شود. خشونتهایی که جناح چپ ایجاد کردند به خصوص در خرداد ۶۰ سبب شد که فضای جامعه بسته شود. بعد از جنگ تحمیلی موجب شد که مطالبات مردم در انقلاب محقق نشود. انقلاب فرهنگی نیز یکی از پیامدهای دیگر حضور جناح چپ در دانشگاهها بود. به گونهای که دانشگاه را به اسلحه خانه تبدیل کرده بودند و دانشگاه پایگاه مجاهدین خلق و چیریک های فدایی خلق شده بود و درگیریهای بسیار در این شرایط بود که آقای خمینی به صلاح نمیدید این وضع ادامه پیدا کند. بنابراین تحت عنوان انقلاب فرهنگی دانشگاهها را بستند و دوباره وقتی دانشگاه ها باز شدند، دست بچه های انجمن اسلامی افتادند ولی دیگر برخلاف پیش از انقلاب مستقل عمل نمیکردند و کاملا در خدمت حکومت بودند و مجری و ابزار سیاستهای دولت در دانشگاهها، شدند به خصوص خرداد ۶۰، که تصفیهها آغاز شد. شمار زیادی از اساتید و دانشجویان اخراج شدند و تا سالهای پس از جنگ ادامه داشت و هزینه بسیاری را بر خود و منافع ملی تحمیل کردند.
ما پیش از انقلاب دانشگاههایمان (اساتید، انجمنها و مدیریت) مستقل بودند اما پس از انقلاب فرهنگی و به دنبال آن تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی ریاست دانشگاهها باید به تایید این شورا برسند و به این ترتیب استقلال از دانشگاهها گرفته شد. فکر نمیکنید حرکتی بسیار منفی بود؟ علاوه براین شورای فرهنگی بر روی مقوله های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دانشگاه ها اعمال نفوذ میکند. در حوزههای علمی نیز بسیار دخالت میکند. مثلا اینکه چه درسهایی تدریس شود یا حتی کدام استاد درس بدهد. فکر نمی کنید مجموعا انقلاب فرهنگی حرکتی منفی بود؟
نمیتوان این اقدام را در راستای توسعه علمی دانشگاهها و تربیت فرهنگی و اجتماعی دانشجویان مثبت و در راستای منافع ملی ارزیابی کرد. اما خوب انقلاب فرهنگی در پی قدرتیابی جریان چپ در دانشگاهها و خشونتطلبی آنها به وجود آمد و روحانیت که قدرت را در دست گرفته بود چارهای جز آن نداشت.
من همیشه این نکته را گفتهام که آنهایی که پس از انقلاب چپ روی کردند به خودشان و به منافع ملی ضربه زدند. آن ها هزینههای جبران ناپذیری وارد کردند که باعث شدند انقلاب نتواند در راستای پاسخ به مطالبات مرد گام بردارد و در واقع آب را در آسیاب آن جریانی که از انقلاب مشروطه به این سو شیخ فضل الله نوری نماد آن بود ریختند؛ جریان تمامیتخواهی که آن نگاه سنتی به اسلام را داشت و به تدریج آن ها حاکم شدند. در نتیجه بخشهایی از قانون اساسی که در فصل های سوم و پنجم و هفتم قانون اساسی تصریح شده است؛ شامل حقوق اساسی ملت و حاکمیت مردم بر سرنوشت خودشان نتواند اجرا شود و زمینه اجرای برنامههای توسعه ملی فراهم شود.
دردهه ۶۰ عملاً تنها جریانی که دربرابر این فضای بسته ایستاد و از مطالبات قانونی مردم را پیگیری کرد، نهضت آزادی ایران بود؛ آنهم به اعتبار و همت مهندس بازرگان ویاران ایشان دکتر یدالله سحابی، دکتر احمد صدر حاج سید جوادی، دکتر ابراهیم یزدی و .. که از مدیران انقلاب بودند. اما نتیجه آن ایستادگی نهضت در دهه۶۰ توسعه اجتماعی و بیست میلیون رای اعتراض به جریان محافظه کار بود.
در ۸ سال دولت اصلاحات جنبش دانشجویی فرصتی تاریخی پیدا میکند که نهادهای مدنی را توسعه دهد، بطوریکه در این دوران سه هزار نهاد مدنی دانشجویی در دانشگاه هاتاسیس میشود. اما جنبش دانشجویی ما به جای واقع بینی و عبرت گیری از گذشته درس بگیرد، با چپ روی و عدم توجه به موانع دولت روندی در قبال دولت اصلاحات آقای خاتمی انتخاب کرد که وقایع تلخ تیر ماه سال ۷۸ و در دو دوره آقای احمدی نژاد پیامدهای آن برای همگان روشن گشت.
در یک بررسی تاریخی باید دیدکدام جریان سعی در رادیکالیزه کردن جنبش دانشجویی و بعد سرکوب آن را داشته است؟ جنبش دانشجویی باید واقع بین باشد ودر روی زمین واقع بینانه حرکت کند. و انتظاراتش درحد واقعیتها باشد تا بتواند گامهای موثرتری بردارد.
و در نهایت سال ۸۴ فرا میرسد و تا ۸ سال بعد یعنی تا سال ۹۲ فضای جامعه و همچنین فضای دانشگاهها بسته میشود وجو امنیتی بردانشگاهها حاکم میشود و در این دوران دانشگاههای ما هزینه سنگین میدهند با وجود اینکه آقای روحانی از سال ۹۲ روی کار آمدند و مردم با بلوغ فکری به ایشان رای دادند به رغم اینکه در این ۴ یا ۵ سال شرایط بهتر شده است دانشجوهای ما نتوانستند توان خودرا بازیابند وتجدید سازمان کنند، اما هنوز محدودیتهای جدی در دانشگاهها وجود دارد، بطوریکه اقای روحانی نمیتواند به سادگی وزیر علوم برگزیند، باید بیست وزیر معرفی کند تا در نهایت ۲۱ امین پذیرفته شود. باید دید آقای دکتر غلامی در راستای پاسخگویی به مطالبات مجلس آقای روحانی وجنبش های اجتماعی ودانشجویی چه گام هایی برمیدارد.
بنابراین باید دید امروز که ما با هم صحبت می کنیم جنبش دانشجویی باید واقعیتهای جامعه را ببینند وکوشش کنند که باتوجه به واقعیتها نهادی مطالبهگر باشند وخواستههای خودشان را از وزیر علوم و رییس دانشگاه ها تقاضا کنند واین دو اصل اساسی راهمیشه مد نظر داشته باشند:۱-استقلال مدیریت دانشگاه ۲-تامین امنیت برای توسعه فعالیتهای جنبش دانشجویی.
در نامهای که بنده اخیرا به آقای دکتر سلیمی رئیس دانشگاه علامه نوشتم به این نکته تاکید کردم که اگردولت در شرایط کنونی و وزیر علوم وروسای دانشگاه ها استقلال نداشته باشند، نمیتوانند آن دسته از فعالیتهای موثر در رشد شخصیت اجتماعی دانشجویان که باید خارج از برنامههای علمی و تحصیلی باشند فراهم کنند و در نتیجه قادر نخواهند بود فارغ التحصیلانی راکه برای آینده کشور مدیرانی لایق و دلسوز و شهروندانی وظیفه شناس و مفید که مناسب برای برنامه های توسعه ملی باشند، تربیت کنند.
بنابراین برای منافع ملی وآینده سرزمین خود و فرزندانمان هم که شده باید این حق مسلم استقلال نهاد دانشگاه را مطالبه کنیم.
*امسال دقیقا ۶۰ سال از زمانی که شما فعالیت اجتماعی – سیاسی خودتان را در دانشگاه راآغاز کردید میگذرد. امروز ما دردانشگاه کسانی را داریم که تازه فعالیت سیاسی خودرا آغاز کردهاند. باتوجه به خاطرات آموزندهای که از خودتان تعریف کردید برای این گروه چه توصیههایی دارید؟
دانشجویان عزیز باید دوموضوع را ازهم تفکیک کنند ۱- اینکه شما به عنوان دانشجو باید برروی کار ورشته تخصصی خودتان متمرکز شوید تلاش کنید تا نمونه باشید زیرا دردهههای قبل کسانی که در جنبشهای دانشجویی دانشگاه فعال بودند از دانشجویان ممتاز بودند؛ مانند شهید دکتر چمران که در رشته خود جزو برترینها بود و بورس آمریکا گرفت یا دکتر ابراهیم یزدی، مهندس عزت الله سحابی، دکتر مهدی بهادری نژاد و … اینها همگی در دوران تحصیل خود جز برترینها بودند و در بهترین دانشگاههای جهان تخصص گرفتند. بنابراین دانشجویان باید در این زمینه تلاش خود را داشته باشند، اما این لازم است ولی کافی نیست.
۲– باید تلاش کنند در دوران تحصیل در نهاد های مدنی مورد علاقه خودشان فعالیت داشته باشند و شخصیت فرهنگی و اجتماعی خودشان را بسازند. اگر شما در انجمن اسلامی عضو هستید باید تلاش کنید بفهمید چرا مسلمان هستید و با معارف اسلامی و قرآن آشنا شوید. و در هر حال سعی کنید روحیه کار جمعی را درخود تقویت کنید و خصلتهای منفی فرهنگ استبدادی که در همه ما کم و بیش وجود دارد را در خود اصلاح کنید. خصلت هایی چون خودبرتربینی، تک روی و…که مانع از انجام کار جمعی و گروهی میشود. مجموعه این آموزش ها و فعالیتها میتواند در شکلگیری شخصیت های فرهنگی و اجتماعی دانشجویان و در نهایت شخصیت سیاسی آنها موثر باشد.
در پایان دوباره تاکید میکنم دانشجویان باید مطالعهگر و مطالبهگر باشند تا بتوانند استقلال نهاد دانشگاه را در چهارچوب قانون اساسی تامین و آن را حفظ کنند.