فقر و دموکراسی
سیدعلی میرموسوی
فقر یکی از نیرومندترین و دردناک ترین مصایب زندگی بشری است که دردهای بسیاری از گرسنگی و بیماری گرفته تا نزاع های داخلی و جنگ ریشه در آن دارند. همچنان که همپتن به درستی یاد آور شده است «دولت هایی که در سرزمینشان اکثر مردم سخت فقر زده هستند، از هیچ آزمون عدالتی سربلند بیرون نم یآیند.»)۱۹۹۷،ص۱۲۳، Hampton ( از سوی دیگر دموکراسی نیز به عنوان شایسته ترین نظام سیاسی برای تحققحاکمیت مردم و خیر عمومی شناخته می شود. اما رابطه فقر و دموکراسی چیست؟ در نگاه نخست به نظر میرسد رابطه ای متقابل و همبسته بین این دو وجود دارد. لرنر و لیپست در اواخر دهه ۱۹۵۰ ادعا کردند که هر چه ملتی مرفه تر باشد، شانس بیشتری برای دست یابی به دموکراسی دارد. با وجود این کم و کیف و میزان این تاثیر جای بحث دارد و با نگاهی دقیق تر بررسی آن به پاسخ دو پرسش به هم پیوسته وابسته است: نخست این که آ یا با وجود فقر می توان به دموکراسی دست یاف ت و آیا مبارزه وتلاش برای کاهش فقر پی ش شرط دموکراسی است؟ دوم این که دموکراسی چه نقش و تاثیری در فقر زداییدارد؟ این مقاله در پی پاسخی گذرا به این دو پرسش است، ولی برای این کار نخست تعریفی کوتاه از این دومفهوم لازم به نظر می رسد. همچنان که گالبرایت به درستی بیان کرده فقر به دو نوع موردی و عموم ی تقسیم میشود. نوع اول فقری است که برخی خانواده ها و اقلی ت به آن گرفتا رند، ولی در نوع دوم اکثریت یا همگ ی افراد جامعه به جز عده معدودی دچار آن هستند.)گالبرایت،۱۳۷۱، ص۲۱(. در بررسی نسبت فقر و دموکراسی نوع نخست از موضوع خارج و نوع دوم محل بحث است.
فقر چیست؟
درباره چیستی فقر حرف و حدیث بسیار و تعریف ها و معیارهای گوناگونی برای تعیین و ارزیابی آن پیشنهاد شده است. ناداری و درآمد بسیار اندک، تنگنای شدید معیشت و ناتوانی در تامین نیازها و حداقل حقوق لازم برای زندگی آبرومندانه سه معیاری است که در تعریف فقر بیشتر مورد توجه قرار گرفته اند .از این میان تعریف فقر برپایه معیار اخیر دقیق تر به نظر می رسد، از این رو می توان آن را ناتوانی در برآورده کردن نیازهای اساسی زندگی همچون غذا با ارزش غذ ایی کافی، لباس، سرپناه، مراقبت های بهداشتی اساس ی، آب پاکیزه، خدمات بهداشت ی و آموزشی حداقل در سطح مقدماتی دانست. این ناتوانی البته یکسان نیست و براساس آن سه نوع فقر شدید، مطلق و نسبی را می توان از یکدیگر تفکیک کرد . این تعریف پیوندی روشن بینفقر و میزان برخورداری از حقوق اقتصادی و اجتماعی برقرار میکند و بررسی رابطه آن با دموکراسی را از ایندیدگاه ممکن می سازد. دموکراسی نیز مفهوم مناقشه برانگیز و جدالی جدی بین اندیشمندان بر سر تعریف آن در گرفته است. از دیدگاهی تعریف های متفاوت از دموکراسی را به دو دسته می توان تقسیم کرد: تعریف بر پایه أصول و تعریف بر پایه ترتیبات نهادی. در دسته نخست دموکراسی بر پایه أصول بنیادینی تعریف می شود که آن را از دیگر نظامهای سیاسی جدا می کند. دیوید بیتام با ترجیح این نوع تعریف دو اصل برابری سیاسی و نظارت همگانی رامورد تاکید قرار داده و معتقد اس ت «نظام تصمیم گیری جمعی را تا آنجا می توان دموکراتیک دانست که تحت نظارت همه اعضای آن انجمن باشد، یا همه افراد تحت حاکمیتش برابر باشند. دسته دوم اما دموکراسی بر پایه نهادهایی تعریف می شود که این أصول را تحقق می بخشند و نظام های دموکراتیک به طور معمول بر آن ها استوارند؛ نهادهایی همچون تفکیک قوا، انتخابات آزاد و رقابتی، قوه قضاییه مستقل، رسانه های آزاد. اینک در پرتو دریافتی اجمالی از این دو مفهوم می توان به بررسی رابطه و تاثیر آن ها بر یکدیگر پرداخت . به طور کلی می توان ادعا کرد فقر و دموکراسی رابطه و تاثیری دو سویه و متقابل بر یکدیگر دارند، از یک سو باوجود فقر تحقق دموکراسی با دشواری روبرو می شود و از سوی دیگر دموکراسی نیز می تواند بر کاهش فقر تاثیر گذارد. این رابطه و تاثیر، که در ادامه ابعاد با تفصیلی بیشتر بررسی می شود، به اندازه ای است که این دو بهویژه فقر زدایی را به عنوان شرط لازم یکدیگر قرار می دهد .
- تاثیر فقر بر دموکراسی
همچنان که بیان شد در بررسی رابطه دموکراسی و فقر نخست باید به بحث درباره نقش و تاثیر فقر بردموکراسی و پاسخ دو پرسش پرداخ ت: نخست این که آیا دموکراسی با وجود فقر امکان پذیر است؟ دوم این که دموکراسی تا چه اندازه و از چه جهاتی از فقر تاثیر می پذیرد؟ پاسخ پرسش نخست د ر مجموع منفی اس ت، زیرابی تردید فقر عمومی مانع از دست یابی به حداقلی از حقوق مدنی و سیاسی است که پیوندی ذاتی با دموکراسیدارند. هر چند وجود کشورهایی که در آن نهادهای دموکراسی انتخاباتی همراه با فقر گسترده وجود دارد، می تواند این ادعا را نقض کند. اما این نوع نظام های انتخاباتی آسیب پذیرند و این نوع کشورها در نهایت ازدموکراسی نصفه و نیمه برخوردارند. در پاسخ پرسش دوم همچون بیتام می توان به تاثیرات و پیامدهای مستقیمو غیر مستقیمی اشاره کرد که فقر برای دموکراسی در پی دارد. فقر با تاثیر بر موقعیت شهروندی و توانایی بر مشارکت سیاسی به طور مستقیم بر دموکراسی تاثیر می گذارد.در جامعه فقیر ازیک سو گروه اندک ثروتمندان در سایه ثروت خویش از نفوذ سیاسی بیشتری برخوردار میشوند و از سوی دیگر نابرابری فاحش اقتصادی، نابرابری سیاسی و مدنی را در پی دارد. اگر چه مشکل نخست با قوانین محدود کننده نقش ثروت در سیاست تا اندازه ای قابل حل است، ولی مشکل دوم تنها با فقر زدایی حلمی شود. همچنان که لیبرال های نو به درستی گفته اند، برخورداری از حقوق مدنی سیاسی به ویژه آزادی؛ به عنوان شرط اصلی دموکراسی، مشروط به زنده ماندن و دسترسی به ضروریات زندگی مانند خوراک کافی، مسکن ،آب سالم و مراقبت های بهداشتی اس ت. آموزش را نیز می توان به این ها افزود زیرا بدون آموزش دسترسی بهاین ها دشوار میشود. از همه این ها مهم تر این که فقر گسترده فرصت اندیشیدن به أمور و سرنوشت عمومیرا برای شهروندان باقی نمی گذارد. بنابراین نا توانی در تامین نیازهای اساسی و ضروریات زندگی هم به موقعیتشهروندی آسیب می زند و هم توانایی افراد بر مشارکت در زندگی مدنی را کاهش می دهد. فقرگسترده همچنین از جهاتی گوناگون به شکل غیر مستقیم بر دموکراسی تاثیر می گذارد که بیتام به خوبی آن ها را توضیح داده است. نخست این که فقر به واسطه افزایش جرایم بر ضد مالکیت و اشخاص و جرائم موادمخدر با کاهش آشکار امنیت اجتماعی همراه است. دوم این که جنبش گرسنگان شورش های سازمان یافته و چهبسا مسلحانه را در پی دارد که افزایش نیروی سرکوب برای مهار آن و نیز تقویت اشکال اقتدارگرایانه نظارتاجتماعی را ضروری می کند. سوم این که محرومیت گسترده و بلند مدت هنجارهای دینی و اخلاقی را نیز بهشدت تضعیف و سست می کند. در این وضعیت بخشی چشم گیر از جامعه نه بر پایه دین و اخلاق، بلکه با زوربه اطاعت وادار می شود که با دموکراسی مبتنی بر اطاعت رضایت مندانه ناسازگار است. در نهایت این که فقرگسترده «زمینه مساعدی برای سیاست عدم تساهل فراهم می کند و رای دهندگان را در برابر بسیج رهبران وأحزاب پوپولیست آسیب پذ یر می کند. این شرایط حتی نظام های دموکراتیک را با خطرفاشیسم روبرو می کند. شواهد بیان شده نشان می دهند که چگونه فقر عمومی به شیوه های گوناگون بر دموکراسی تاثیر می گذارد و گذار به آن را با دشواری روبرو و چه بسا آن را نابود میکند. از این شواهد میتوان نتیجه گرفت که مبارزه بافقر و کوشش برای فقر زدایی اگر نه شرط کافی، ولی دست کم شرط لازم برای گذار به دموکراسی و تحکیم آن است. این وضعیت یادآور شعری است که کنث بولدینگ در کتاب اصول سیاست اقتصادی بیان کرده ودر آغازمقاله بیان شد: کشورهای فقیرنمی توانند به دموکراسی، دادگری و آزا دی دست یابند پس چه بسا فضیلت هایی هست که فقط اغنیاء بدانها عمل می کنند.
- تاثیر دموکراسی بر فقر
دومین پرسش مهم این است که آیا دموکراسی بر کاهش فقر تاثیر گذار است و مهار و کنترل فقر تا چه اندازه و از کدام جهات به دموکراسی بستگی دارد؟ پاسخ این پرسش بیشتر محل مناقشه و ایراد است و تاثیر دموکراسیبر کاهش و تعدیل فقر همواره با مخالفت اقتدارگرایان راست و چپ روبرو بوده است. اقتدارگرایان راست باشعار «بزرگ کردن کیک» توسعه اقتصادی را برای مبارزه با فقر لازم می دانند. از نظر آنان توسعه اقتصادی دررژیم اقتدارگرا آسان تر به دست می آید، زیرا می تواند سیاست اقتصادی را از تمایلات کوتاه مدت فشار عمومی جدا کند. افزون بر این چنین رژیمی از نظر فشار مهارهای تورمی، تسهیل سیاست های پولی و انتقال منابع ازمصرف به سرمایه گذاری کارآمد تر اس ت. اما این استدلال به چند دلیل قانع کننده به نظر نمی رسد: نخست اینکه رژیم های اقتدارگرا نه تنها حقوق مدنی- سیاسی، بلکه در مواقع لزوم حقوق اقتصادی – اجتماعی را نیز فدایتوسعه می کنند. دوم این که موفقیت بیشتر این نظام ها در مهار فقر روشن نیست و در نهایت این که این رژیمها در عمل به بهانه بهبود وضعیت معیشتی فقرا حقوق مدنی -سیاسی را سرکوب می کنند و وعده نسیه برای تحقق دموکراسی در آینده می دهند. اقتدارگرایان چ پ، که با پوشش دفاع از طبقه فقیر رژیم های کمونیستی و سوسیالیستی را بنیان گذاردند، از نگاهی دیگر به انتقاد از دموکراسی پرداخته اند. آنان دموکراسی مدرن را با اتهام سرمایه دارانه بودن محکوم می کنند. از نظر آنان این نوع دموکراسی حقوق اقتصادی اکثریت به بهای برخورداری اقلیت تضییع می کند، زیرا«عرصه سیاست عمومی در معرض نفوذ ایدئولوژیک و اقتصادی گروه های ذی نفع مالی قدرتمند است. آنان بر این اساس مالکیت عمومی، نظارت بر رسانه ها و حذف احزاب رقیبی، که برای آزادیسرمایه دارانه مبارزه می کنن د، را برای فقر زدایی لازم می دانند. این دیدگاه نیز در عمل نادرستی خود را به خوبینشان داده است. نظام های کمونیستی در قرن بیستم که چنین سیاستی را در پیش گرفتند، نه تنها در راستای کاهشفقر گام برنداشتند، بلکه کارنامه ای منفی از خود برجای گذاشتند. تجربه گرسنگی گسترده، اردوگاه های کاراجباری، وابستگی استخدام و اشتغال به تعهد سیاسی و ایدئولوژیک، کارنامه ناموفق این رژیم ها در مبارزه با فقررا به روشنی نمایان میکند .
تاثیر مثبت دموکراسی در فرایند مبارزه با فقر و کاهش آن افزون بر نقد های وارد بر دیدگاه اقتدارگرایان بادلایل ایجابی دیگری نیز پشتیبانی میشود. نخست این که ویژگی هایی همچون شفافیت، پاسخ گویی و توزیعقدرت سیاسی در نظام های دموکراتیک نه تنها از فساد و نابرابری جلوگیری می کند، بلکه آن ها را به حمایت ازحقوق توده مردم به ویژه حقوق اقتصادی آنان پایبند میک ند. در نظام های دموکراتیک سیاست های مربوط به فقرزدایی نه تنها به توجیه آشکار و عمومی نیاز دارند، بلکه در معرض انتقاد قرار می گیرند. افزون بر این با قدرتیافتن مردم در انتخابات های ملی و محلی تدوین کنندگان این نوع سیاست ها ناگزیر از پاسخ گویی دربرابر مردمخواهند بود. همچنین توزیع قدرت در نظام های دموکراتیک، نیروهای موازنه بخش مردمی تقویت و تقاضا برایرفع نابرابری و کاهش فقر از حمایت جدی تری برخوردار می شود. سخن آخر ؛ فقر و گرسنگی مهم ترین و درد آورترین مصیبتی است که بخشی بزرگ از جمعیت بشر در جهان کنونی از آن رنج می برند. در ایران نیز آمارهای رسمی به روشنی از فزونی روبه گسترش جمعیت فقیران خبر می دهند. با وجود ۶۰ میلیون فقیر در کشور به درستی می توان گفت در سایه تورم و فشارهای اقتصادی، اگر نه همه، دست کم بخشی قابل توجه از طبقه متوسط به شبه فقیر تبدیل شده اند. از سوی دیگر ساختار قدرت نیز در حال بسته تر شدن و اقتدارگرایی متزاید است. در چنین وضعیتی بحث از رابطه فقر و دموکراسی اهمیتی بیشتر از گذشته مییابد. بر أساس آنچه بیان شد مهار فقر و توسعه دموکراسی در ایران به هم گره خورده اند. از یک سو فقر گسترده و فزاینده، چشم انداز دستیابی به توزیع قدرت، شفافی ت و پاسخ گویی در چارچوب نظمی دموکراتیک را تیره ساخته است. از سوی دیگر مهار و کاهش فقر و موفقیت هر نوع برنامه فقرزدایی، به گذاری تدریجی و آرام به سوی دموکراسی وابسته است. بی تردید گذار به دموکراسی در چنین شرایطی بسیار دشوار و بغرنج خواهدبود، ولی بدون آن نمی توان به خروج از چرخه و دور باطل فقر و تنگدستی امید داشت.
منابع
بیتام، دیوید ،۱۳۸۳، دموکراسی و حقوق بشر، ترجمه محمد تقی دلفروز، تهران: طرح ن و کوهن، کارل،۱۳۷۳، دموکراسی، ترجمه فریبرز مجیدی، تهران: خوارزمی
گالبرایت، جان کنت ،۱۳۷۱، ماهیت فقر عمومی ،ترجمه محمد حسین عادلی، تهران: انتشارات اطلاعات مدنی قهفرخی، سعید، ۱۳۹۴، ضرورت مبارزه با پدیده فقر و نابرابر ی در ایران، تهران:آگاه
Hampton, j. (1997), ‘Political Philosophy’, Colorado and Oxford: Westview press