جنبش دانشجویی؛ راههایی که طی شدند
مصاحبه با مهندس محمد توسلی، دبیرکل نهضت آزادی ایران(قسمت اول)
شکی نیست که جنبش دانشجویی راه و بیراهههای بسیاری را پیموده تا به امروز رسیده است. اگرچه توشهء این راه بعضاً خوراکهای فکری ضد و نقیض و حتی گاهی اندیشههایی مبتذل و نازل بوده، اما وجه تاریخساز این جنبش را هم نباید از یاد برد؛ به خصوص که توجه به رهاورد این مسیر میتواند درک جامعهشناختی منسجمی به دست بدهد که شایسته است در آن تأمل شود.
در نگاهی به بیش از هفت دهه تاریخچهء جنبش دانشجویی در ایران، فراز و فرودها آنقدر زیاد و گسترهء عملکردها به قدری وسیع به نظر میرسد که مشکل میتوان نسبت به اشراف علمی بر این تاریخچهء عظیمِ اجتماعی، ادعایی کرد. ولیکن هستند افرادی که در طی سالیان متمادی با مجاهدتهای گوناگونِ خود، در تار و پود این نهضت اجتماعی تنیده شده و معلومات آنها را میتوان عصارهء بخشِ مهمی از این تاریخچه دانست.
جناب مهندس محمد توسلی، دبیرکل نهضت آزادی ایران و شهردار سابق تهران، یکی از همین افراد است. او از سابقهء تشکیلاتی دوران دانشجوییاش و در ادامه از خاطرات تاریخی خود میگوید و تلاش میکند، تصویری منسجم از این تاریخ پرماجرا برای خوانندگانِ نسل حاضر به دست بدهد. در این مصاحبه تلاش کردیم تا با یک دید انتقادی این عقبهء تاریخی را مرور کنیم به این امید که بتوان افقی راهگشاتر و نوید بخشتر را برای نهضت دانشجویی ایران به تصویر درآورد.
با سلام و عرض تحیت خدمت شما جناب مهندس توسلی، بسیار سپاسگزاریم بابت فرصتی که در خصوص این مصاحبه در اختیار ما قرار دادید.
با سلام و تشکر از دعوتی که برای مصاحبه از بنده به عمل آمده. خوشحالم که در خدمت شما و نسل شما هستم که بتوانم تجربیات خودم را در اختیار شما بگذارم.
مختصری از خودتان و تجربه دوران دانشجویی در دهه ۳۰ بگویید. چگونه گذشت؟
من متولد سال ۱۳۱۷ در محله سنگلج شهر تهران هستم، دوران دبستان و دبیرستان را در شهر تهران گذراندم. در دوران دبستان و دبیرستان در جلسات فرهنگی که با جمعی از دوستان داشتیم با زبان عربی و آموزههای قرآن آشنا شدم و این یک آموزش مفیدی بود در دوران نوجوانی برای آینده من. در سال ۱۳۳۶ که وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شدم، به طور طبیعی عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران شدم. این یک دورهء جدیدی بود که من بتوانم در یک نهاد مدنی دانشجویی، شخصیت فرهنگی و اجتماعی خودم را شکل بدهم. برنامههایی که انجمن داشت، شبهای جمعه، درس تفسیر آیتالله طالقانی در مسجد هدایت بود که عموماً دانشجویان در این برنامه شرکت میکردند و با آموزههای قرآنی آشنا میشدند. خب این در شکلگیری نسل ما بسیار مؤثر بود که با مبانی محکم قرآنی آشنا بشویم.
جلسات دیگری در انجمن برگزار میشد. جلسات آموزشی بود. فضای دانشگاه که بعد از کودتای ۲۸ مرداد بسته بود و بنابراین امکان اینکه این جلسات در داخل دانشگاه برگزار شود آن موقع وجود نداشت. در کتابخانهای که مقبره خانوادگی دکتر شیبانی بود، در خیابان امیریه، فضای کوچکی بود که این جلسات گفتوگو برگزار میشد. خود دانشجوها هم سخنرانی داشتند؛ مثل مرحوم دکتر سامی و هم دیگرانی جلسات را اداره میکردند. روحانیونی چون مرحوم مطهری هم که تازه از حوزه به تهران آمده بودند، در این جلسات شرکت میکردند. جلسات پرسش و پاسخ بود و این فرصتی بود که نسل جوان هم با همدیگر گفتوگو میکردند و هم کسانی که سخنرانی داشتند در معرض این صحبتها قرار میگرفتند که شما وقتی رزومه مرحوم مطهری را نگاه کنید، شخصیت مطهری هم در همین تعامل با نسل جوان و دانشجو، ساخته شده و آن آثار را از خودشان باقی گذاشتند.
به مناسبتهایی هم انجمن برنامه داشت از جمله در اعیاد فطر به خصوص از همان سال ۳۶، اولین برنامه در کرج برگزار شد که اولین سخنرانی مهندس بازرگان را من آنجا شنیدم؛ سخنرانی راهبردی و تاریخی مهندس بازرگان در سالن دانشکده کشاورزی کرج. مهندس بازرگان بعد از آن دوران نهضت مقاومت ملی و مشکلاتی که داشتند، تجربیات خودشان را برای پاسخ به نیازهای مبرم جامعه، در یک سخنرانی تحت عنوان «احتیاج روز» ،که در مجموعه آثار جلد ۸ مهندس بازرگان آمده، عنوان کردند. خود من هم با توجه به راهبردیبودنِ این سخنرانی در سالهای دهه ۶۰ و ۷۰، دو تا یادداشت دارم که اهمیت این سخنرانی مهندس بازرگان را توضیح دادم که در واقع میخواهند بگویند که چرا ما ایرانیها روحیه کار جمعی نداریم و مهمترین نیاز جامعهء ما این است که ما قبل از اینکه وارد عرصه سیاسی بشویم باید ابتدا در نهادهای مدنی، کار جمعی را یاد بگیریم و آن خلق و خوی تکروی و منیتها دور برود تا در سطح سیاسی، وقتی همکاری میکنیم با چالشهایی روبرو نباشیم. این اولین سخنرانی است که من از مهندس بازرگان شخصاً شنیدم. در سالهای ۳۷، ۳۸، ۳۹ و ۴۰ هم در جشنهای عید فطر انجمن، آن مرحوم شرکت داشتند. خود من هم سرگرمیام عکاسی بود، عکسهایی که در این دوران گرفته شده عکسهایی است که خود من گرفتم که در اسناد تاریخی هست که حتماً ملاحظه کردهاید.
انجمن به مناسبت های دیگری هم در کوی دانشگاه برنامه داشت. این جلسات خیلی آموزنده بود که نسل دانشجو هم با آموزههای قرآنی آشنا بشود و هم با آن مبانی تفکر مهندس بازرگان آشنا بشود و آن شخصیت فرهنگی و اجتماعیاش ساخته بشود. این دوران، دوران مفیدی است. من قبلاً توضیح دادهام که شخصیت دانشجویانی مثل مهندس عزتالله سحابی، مثل دکتر ابراهیم یزدی، مثل شهید دکتر مصطفی چمران و دیگران در همین دوره ساخته شده که توانستهاند در طول ۶۰ سال فعالیت خودشان، استوار بمانند و زیگ زاگ نزنند و آن نگاه راهبردی خودشان را دنبال کنند. این دوره به نظر من، دورهء بسیار آموزندهای است که باید نسل امروز هم از این تجربیات بهره بگیرد.
اما در عرصه سیاسی، ۱۶ آذر که در سال ۳۲ اتفاق افتاد و ۳ نفر از دانشجویان دانشکده فنی به شهادت رسیدند، روز خاصی بود که در فضای دانشکده فنی به این مناسبت مراسمی برگزار میشد. خوب یادم هست، همان سال ۳۶ فضا آن قدر بسته بود که دانشجویان در همان پلههای ورودی دانشکده فنی جمع میشدند، دسته گلی گذاشته میشد و یکی از دانشجویان اعلام سکوت میکرد، با علم به اینکه بلافاصله هم باز داشت میشود، یک چنین شرایطی بود سالهای ۳۶، ۳۷، ۳۸. ۱۶ آذر به همین صورت در دانشکده فنی برگزار میشد. اما از سال ۳۹ با بازشدن فضای نسبی سیاسی و آن بحث حقوق بشرِ دوران کندی، به طور طبیعی جبههء ملی دوم تشکیل میشود. فضای دانشگاه به طور نسبی باز میشود و ما موفق میشویم که مراسم ۱۶ آذر را در سال ۳۹ به صورت راهپیمایی در فضای دانشگاه تهران برگزار بکنیم و اجتماعی در مقابل دانشکده حقوق دانشگاه تهران برگزار میشود، جمعی سخنرانی میکنند، از جمله سرکار خانم پروانه اسکندری که بعدها همسر داریوش فروهر شد و در آذرماه هم در سالگرد شهادت آنها هستیم، یادی از آنها بکنیم. این سخنرانیها هم در آن شرایط بسیار برای تقویت جنبش دانشجویی و فضای دانشگاه تأثیرگذار بود.
رویدادهای سالهای ۳۹، ۴۰، ۴۱ با بازشدن فضای سیاسی، از جمله تشکیل جبههء ملی دوم و بعد در سال ۴۰، تشکیل نهضت آزادی ایران و دوران حکومت آقای دکتر امینی و برخوردهایی که شاه با آنها داشت و نهایتاً رویدادهایی که منجر به ورود روحانیت به عرصهء سیاست میشود (بحث فیضیه) و بعد هم نهایتاً انقلاب شاه و ملت در بهمن سال ۴۱ و رخداد خرداد سال ۴۲ و بیانیهء نهضت آزادی ایران و بازداشت سران نهضت. اینها همه رویدادهای سیاسی است که در اسناد تاریخی آمده در خاطرات خود من هم در جلد اول[۱] هم آمده. این خاطرات خود من هست در دوران دانشجویی.
در مهر سال ۴۱، بعد از فارغ التحصیل شدن برای ادامه تحصیل در رشتهء دکترای حمل و نقل و ترافیک، پذیرشی از دانشگاه فنی اشتوتگارت آلمان داشتم که به خارج از کشور رفتم. همینجا اشاره بکنم که در همان سال ۴۱ که من در آلمان بودم، نامهای از آقای دکتر بنی صدر که مسئول سازمان دانشجویان دانشگاه تهران بود، برای من آمد و من را به عنوان نماینده دانشجویان دانشگاه تهران برای شرکت در کنگره کنفدراسیون[۲] که در لوزان سوئیس تشکیل میشد، معرفی کردند که این بخش هم جزئیاتش در خاطرات من آمده و هم اگر لازم باشد در بخشهای بعدی میتوانم خدمتتان توضیح بدهم. این مجموعهء تجربهء بنده در دوران دانشجویی است و فعالیت در انجمن اسلامی دانشجویان. در سطح سیاسی هم در جبهه ملی دوم و بعد هم وقتی که نهضت آزادی ایران در اردیبهشت سال ۴۰ تأسیس میشود، من عضویت نهضت آزادی ایران را، در شاخه دانشجویی، پذیرفتم. و خدا را شکر میکنم که از سال ۴۰ تا امروز به عنوان عضو نهضت آزادی ایران، کوشش کردهام که به وظیفه ایمانی و ملی خود عمل کنم.
بسیار شنیدهایم که در آن ایام، خانوادهها به دلایل مذهبی، حساسیتهایی در رابطه با دانشگاه و تحصیلات دانشگاهی فرزندانشان داشتند. آیا چنین بود؟ تجربه شخصی خودتان در این باره چگونه بود؟
بله، در خانوادههای مذهبی نسبت به تحصیل فرزندانشان یک نوع حساسیتهایی از قبل وجود داشته اما در دوران ما لااقل در خانوادهء ما که به خصوص از ناحیه پدر، نوعی با مرحوم شریعت سنگلجی ارتباط داشتند و نوعی نواندیش بودند، لااقل برای فرزندان پسر مشکلی نبود. حتی مادر من که خودش به عنوان یک دختر در یک خانواده مذهبی، تحت چنین شرایطی قرار داشت، بسیار مشوق ما در تحصیلات عالی بود. بنابراین در خانواده ما و خانوادههای مشابه ما در ارتباط با پسرها حساسیتی وجود نداشت، اما کماکان در ارتباط با دختران خانواده این حساسیت وجود داشت، به طوری که در خانواده خود ما به رقم روشنفکری و نواندیشبودن، خواهران من در حد دبیرستان تحصیل کردند، بالای دبیرستان دیگر فضای دانشگاه آماده نبود که وارد دانشگاه شوند.
در دورانی هم که ما دانشجو بودیم، در دهه ۳۰ در دانشکده فنی، یک یا دو نفر دانشجو دختر بیشتر نبودند. یعنی تعداد دانشجویان دختر در کل دانشگاه هم بسیار محدود بود. این تحولی که در این سالها اتفاق افتاده و امروز در دانشگاهها میبینیم تعداد دختران بیش از پسران هستند، خب واقعاً یک تحول مبارکی است در کلان تحولات فرهنگی-اجتماعی جامعهء ما. بنابراین ما بایستی این سیر تحولات را در راستای تحول از سنت به مدرنیته و زمینههای رفع موانع توسعهیافتگیِ کشور، ارزیابی بکنیم که این فرایند گام به گام در طول این دههها طی شده است. بنابراین خود من هم همیشه توسط خانواده مشوق بودم چه در تهران چه در ادامه تحصیل در خارج کشور، حتی برادران من هم، همین زمینه را داشتند و موفق بودند که تحصیلات عالی هم داشته باشند.
به شخصه از میان چهرههای متعدد فرهنگی و سیاسی(نظیر مرحوم نخشب، بازرگان، طالقانی و…) که در آن سالها با بدنه دانشجویان ارتباط داشتند، بیشتر از کدام یک تأثیر میگرفتید؟ امروز بعد از چندین دهه، این تأثیرات را چطور ارزیابی میکنید؟ و آیا نقدی هم بر ایشان (چه اشخاص و چه افکار و آرائشان) وارد میدانید؟
من با مرحوم دکتر نخشب ارتباط نزدیک نداشتم زیرا ایشان اواخر دهه ۳۰ به آمریکا رفته بودند. ایشان از کسانی بود که در دهه ۲۰ در واکنش به نقشی که مارکسیستها در فضای دانشگاهها و فضای عمومی جامعه داشتند در کنار روشنفکرانی چون مرحوم مهندس جلالالدین آشتیانی، نهضت خداپرستان سوسیالیست را پایهگذاری کردند که واکنششان این بود که مارکسیستها از جمله حزب توده امکان ندارد بتوانند به عدالت دست پیدا کنند، بدون اینکه باور به خدا داشته باشند. بنابراین بحث عدالت را پذیرفته بودند و پیوند زدند با خداپرستی. خب این شرایط خاصی بود که بعدها هم دوستانشان مثل دکتر سامی و امروز هم دکتر پیمان، آقای دکتر قهاری، همان احزابها و نهادها را دنبال میکنند. اما همانطور که در سؤال اول توضیح دادم، ورود من به دانشگاه در سال ۳۶ و عضویت در انجمن اسلامی دانشجویان، ارتباط من را با مرحوم طالقانی در برنامههای مسجد هدایت و سخنرانیهای مهندس بازرگان ایجاد کرد. مهندس بازرگان علاوه بر اینکه در سخنرانیهایشان در انجمن اسلامی دانشجویان شرکت داشتیم، ایشان در دانشکده فنی استاد ما هم بودند؛ من افتخار شاگردی ایشان را در درس ترمودینامیک در سال سوم دانشکده داشتم. بنابراین، این پیوند فکری و علمی با مهندس بازرگان و طالقانی و بعدها دکتر یدالله سحابی، در نسل ما تأثیر کاملاً راهبردی داشت. هم بینش آنها هم منش و رفتار آنها برای نسل ما الگو بود و امروز وقتی به گذشته مرور میکنیم میبینیم آنها واقعاً یک الگوهای آموزندهای برای نسل ما و جامعه ما بودند و کسانی که در آن نسل ساخته شدند پیامی گرفتند که توانستهاند در طول زندگی خودشان آن پیام را به کار ببندند و نگاه راهبردی در زندگیشان داشته باشند.
بنابراین امروز وقتی من به گذشته نگاه میکنم، نه تنها بازرگان و طالقانی برای من به عنوان یک نسل جوان آن روز تأثیرگذار بودند، بلکه وقتی آثار آن بزرگان را مرور میکنم، که مجموعه آثار مهندس بازرگان در ۳۵ جلد چاپ شده و بیش از ۳۰۰ اثر از ایشان هست، که گام به گام توانستهاند آن نقش آگاهی بخشی خودشان را داشته باشند و جامعه ما را از بعد از شهریور ۲۰ که با آن چالشهای راهبردی استبداد سیاسی و استبداد دینی روبهرو بود، بتوانند ابتدا در عرصههای فرهنگی-اجتماعی و بعد هم در عرصهء سیاسی، هدایت بکنند که گام اول در بهمن ۵۷ برداشته میشود که استبداد سیاسی حذف میشود، و گام دوم هم که به طور طبیعی بعد از انقلاب شاهد هستیم که در همان روند، تحولات در حال طی شدن است. بنابراین من تحت تأثیر پیشگامانِ روشنفکری دینی، چون بازرگان و طالقانی هستم. طبیعتاً مهندس بازرگان از یک جهاتی تأثیر بیشتری در ما داشت، به خاطر آن آثار بیشتری که به خصوص بعد از انقلاب داشتند و ارتباطات آموزشی که با ایشان داشتیم. اما تا آخرین روزهای حیات طالقانی هم ارتباط نزدیک با ایشان داشتم، در مدیریت شهر تهران ایشان مشاور ما بودند و تا آخرین روز حیاتشان در کنار ایشان بودم. همچنین با مرحوم دکتر سحابی تا آخرین روز حیاتشان که در خاطرات من آمده، از راهنمایی ایشان و معنویت ایشان همیشه برخوردار بودیم. به خاطر دارم که در سال ۸۰ که از زندان آزاد شدیم در همان اسفند سال ۸۰، آخرین دیداری که من داشتم که ضبط هم شده آخرین گفتوگویهایی بود که من با ایشان داشتم که بعد از آن دیدار، ایشان به حالت اغما رفتند و در فرودین هم جان به جان آفرین سپردند. بنابراین، این بزرگان نه تنها در زندگی شخصی بنده و افکار و اندیشههای من تأثیر داشتند بلکه به نظر من تأثیرات عمیقی در تحولات اجتماعی کشور ما در یک قرن اخیر داشتند. ان شاءالله خداوند به ما توفیق بدهد که ما هم بتوانیم راه این پیشگامان را دریافت بکنیم و بهروزرسانی بکنیم و بتوانیم دنبال کنیم.
تجربه شخصی خودتان از پیوستن به تشکیلات یا سازمانهای جنبش دانشجویی چگونه رقم خورد؟
جزئیات را من به خاطر ندارم ولی به طور طبیعی با آن زمینه خانوادگی و آشنایی که من با زبان عربی و زبان قرآن داشتم و یک چنین آموزشهایی که داشتم، در دانشکده فنی عضویت انجمن اسلامی دانشجویان را در آن شرایط پذیرفتم و در آن شرایط فعالیت کردم. جزئیات در اثر خاطرات من هست که از آنجا میتوانید اگر لازم به توضیحات بیشتر باشد استفاده بکنید.
یک سوال کلیشهای اما مهم: «جنبش شما را ساخت یا شما جنبش را؟»
طبیعی است که نهادهای دانشجویی که تشکیل شده بود که سوابقش هم در خاطرات من آمده و هم در اسناد تاریخی موجود است (انجمنهای اسلامی دانشجویان از سال ۲۱ در دانشگاه تهران تشکیل میشود و در دهه ۲۰ و ۳۰ تحولات زیادی را انجمن داشته) و پیشگامان روشنفکری دینی که کوشش میکردند که این نهادهای مدنی را که برای شکلگیری و ساختن شخصیت دانشجویان در دوران دانشجویی تأثیرگذار باشد را تقویت بکنند و مخاطبین آنها هم عمدتاً روشنفکران و دانشگاهیان به ویژه نسل جوان و دانشجوها بودند که سرمایهگذاری کردند تا نسل جوان بتواند این پیام را بگیرد و شخصیتش ساخته بشود و بتواند راه را ادامه بدهد. بنابراین واقعیت امر این است که این جنبش دانشجویی بوده که در ساختن ما اثر داشته و طبیعی است وقتی که به تدریج ما ساخته شدیم، ما هم توانستیم تعامل داشته باشیم در تقویت جنبش دانشجویی. هم در خود دانشگاه تهران و هم در اروپا و آمریکا و بعد هم در برگشت در ایران ما کوشش کردیم که همه تجربیات خودمان را در طول این ۵ یا ۶ دهه گذشته به نسل جوان منتقل کنیم. یک چنین واقعیتی وجود دارد که یک تعاملی همواره وجود داشته است.
گاهی به شوخی میشنویم که «دانشجویان سیاسیِ دانشکده فنی، همیشه از همه رادیکالترند». به عنوان یکی از دانشجویان سابق دانشکدهء فنی، چنین چیزی را تأیید میکنید؟ پیش از انقلاب هم همین طور بود؟ تأثیر وقایع ۱۶ آذر در جو سیاسی این دانشکده را چطور میدیدید؟ این تأثیرات تا چه مدت دوام داشت؟
بله، گاهی بعضی از واقعیتهای تاریخی میتواند به صورت شوخی مطرح بشود. واقعیت امر این است که دانشجویان دانشکده فنی، هم به لحاظ تحصیلی هم به لحاظ حضور اساتیدی مثل مهندس بازرگان در آن دانشکده و اساتید دیگری هم که در آن دانشکده بودند (که احتمالاً در شکلگیری شخصیت آنها تأثیرگذار بوده) و فضای سیاسی که در آن دانشکده بود، توانسته این روحیه کار جمعی و سیاسی را در دانشکده فنی بیش از سایر دانشکدهها تقویت بکند. به طوری که شما مهندس عزتالله سحابی، شهید دکتر چمران را در دانشکده فنی میبینید و شخصیتهای دیگری که برای کوتاه شدن پاسخ نمیخواهم نام آنها را ببرم.
ولی خب آقای دکتر ابراهیم یزدی هم در دانشکده داروسازی بودند و دانشجویان دیگری هم بودند که در دانشکدههای دیگر دانشگاه تهران فعال بودند. اما در مجموع، جمعبندی من این است که دانشجویان دانشکده فنی هم در انجمن اسلامی داشجویان و هم در فعالیتهای سیاسی در آن دوران، حضور پررنگتری داشتند و در آن موقع کاملاً مشهود بود. شاید در ادامهء یک چنین روندی، وقتی در سال ۳۶ انجمن اسلامی مهندسین تشکیل میشود و همزمان هم انجمن اسلامی پزشکان و بعد هم انجمن اسلامی معلمان تشکیل میشود، شما سیر تحولات را که نگاه میکنید، در طول این چند دهه، امروز میبینید انجمن اسلامی مهندسین توانسته آن نگاه راهبردی پیشگامان خودش را تا امروز هم حفظ بکند و به رغم افت و خیزها و چالشهایی که وجود داشته، فعالیتهایش را ادامه دهد، اما انجمنهای اسلامی پزشکان و معلمان با راهبرد اولیه خود عملاً نتوانستهاند بعد از انقلاب ادامه بدهند.
فضای سرکوبِ جنبش دانشجویی در پیش و پس از انقلاب را چگونه مقایسه میکنید؟ فشارهای مختلف (که بعضاً به پناهندگی و مهاجرتهای اجباری منجر میشود)، بازداشتهای طولانی مدت (حتی تا چند صد روز بدون برگزاری دادگاه)، ستارهدار کردن و محرومیت از تحصیل، فشار به خانوادهها و… که امروزه مشهود است، در فضای جنبش دانشجویی پیش از انقلاب اصلاً موضوعیت داشت؟
باید بگویم متأسفانه شرایط قبل و بعد از انقلاب کاملاً متفاوت است. در شرایط قبل از انقلاب، مدیریت دانشگاهها به طور نسبی، استقلال داشت و رؤسای دانشکدهها و دانشگاه را هیأتهای علمی دانشکدهها و رؤسای دانشکدههای مختلف انتخاب میکردند و بنابراین به طور نسبی یک استقلال سیاسی در فضای سیاسی دانشگاه کاملاً حکمفرما بود. در جریان دههء ۳۰ جنبش اجتماعی ایران، در شرایطی حتی مثل ۱۶ آذر، دانشجویان وقتی بازداشت میشدند، ظرف یک ماه یا دو ماه بعد آزاد میشدند. اما وقتی برمیگشتند، مدیریت دانشگاه و فضای دانشگاه از آنها استقبال میکردند و هیچ نوع تأثیری در کارنامه آموزشی وتحصیل آنها نداشت.
یک مثال تاریخی که به دفعات نقل شده، آقای دکتر عباس شیبانی که از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان بودند، ۶ یا ۷ بار در دوران دانشجویی خودشان بازداشت شدند و نهایتاً از دانشکده پزشکی دانشگاه تهران فارغالتحصیل شدند. این کاملاً یک شرایط مشخصی را در فضای سیاسی قبل از انقلاب در دانشگاه به وجود میآورد. البته خب در یک دورانی هم ساواک اعمال نفوذ میکرده اما در چارچوب همان استقلال نسبی که در دانشگاه وجود داشت.
من یک مثال زنده و نمونهای از مدیریت دانشگاه تهران را بخواهم اشاره کنم؛ در همان حملهای که کاماندوها در اول بهمن سال ۴۰ به دانشگاه کردند، که جزئیاتش در خاطرات من آمده و در اسناد تاریخی هم هست که اولین باری است که نیروهای ویژه به دانشگاه حمله میکنند و قصد سرکوب و ایجاد رعب در فضای دانشگاه داشتند، به طوری که آزمایشگاهها و تجهیزات دانشگاهی را تخریب میکنند، همه حتی دانشجویانی که مخفی شدهبودند، مورد ضرب و شتم قرار میگیرند، اساتید دانشگاه نیز مورد ضرب و شتم قرار میگیرند، اما مدیریت دانشگاه و رئیس دانشگاه که آقای دکتر احمد فرهاد بودند، که همزمان در همان ساختمان اداری دانشگاه (که خارج از دانشگاه بود) اشراف داشتند و تمام رویدادها را از آن بالا نظارهگر بودند، نامهء تاریخی نوشتند که یک سند تاریخی به شرح زیر است:
«امروز یکشنبه اول بهمن ماه ساعت یازده و ربع عده نظامی بدون آن که اتفاقی مداخله آنان را ایجاب نماید به محوطه دانشگاه وارد شده و جمعی از دانشجویان را مضروب و مجروح نمودهاند دانشگاه نسبت به این عمل رسماً اعتراض و تقاضای رسیدگی و تعقیب مرتکبین و مجازات آنان را از دولت نموده است و مادامی که نتیجهء رسیدگی به دنشگاه اعلام شود اینجانب و رؤسای دانشکده ها از ادامهء خدمت در دانشگاه معذور خواهیم بود. رئیس دانشگاه تهران- دکتر فرهاد»
یعنی مدیریت دانشگاه در این جایگاهی هست که میتواند بیانیه بدهد در مقابل یک چنین هجمهای که به دانشگاه تهران انجام شده. ولی متأسفانه در سالهای بعد از انقلاب و بیش از تأسف در شرایطی که امروز در مدیریت دانشگاهها یک قشر خاصی حاکم شدند، آن استقلال دانشگاهها از بین رفته و فضای دانشگاهها در اختیار نهادهای ویژهای قرار دارد و این تحول یک ضربه سنگینی هم به جنبش دانشجویی و هم به مدیریت دانشگاه و مهمتر از همه، آن فضایی که باید نسلی تربیت شود، کادرهایی تربیت بشوند که در آینده بتوانند مدیران کارآمدی در کشور باشند، وارد کرده. چنین فضای دانشگاهی، آمادگی تربیت چنین نسلی را ندارد و اگر هم کسانی با استعداد باشند همان طور که اشاره شد و آمار هم نشان میدهد استعدادهای جامعهء ما برنمیتابند و مهاجرت میکنند، و این مهاجرتها بسیار سنگین است.
بازداشتهای دوران ما اصلاً قابل مقایسه با بازداشتهای سالهای بعد از انقلاب نیست. علت این تفاوت باید در یک سطح کلان ارزیابی و مقایسه بشود که استبداد سیاسی که قبل از انقلاب بوده این استقلال را برای دانشگاه برتابیده و تحمل کرده و پیامدهایی داشته، اما وقتی بعد از انقلاب ولایت فقیه و استبداد دینی حاکم میشود در دانشگاهها ما یک چنین فضایی را شاهد هستیم، این نیاز به یک بحث بیشتری دارد و پیامدهای یک چنین رخدادی که در زمینههای مختلف میتواند مورد بررسی و پژوهش قرار بگیرد، و چشمانداز این روند را، و وظیفهای را که کنشگران دانشجویی و اجتماعی دارند در قبال این رویداد، بتواند مشخص کند.
به نظر میرسد جنبش دانشجویی در ایران و یا به طور دقیقتر، جریانِ غیر مارکسیستیِ دانشجوییِ دههء ۲۰ (که سرکوب یا مضمحل نشد و با همه تحولات روحی و فکریاش توانست راه خود را به دهههای بعد از انقلاب هم باز کند)، در بدو شکلگیری خود، چندان واکنشی به نظم اجتماعی-سیاسی مسلط به شمار نمیرفت و لزوماً در ضدیت با سیاستهای دستگاه قدرت هم تعریف نمیشد. لذا با نگاهی به تاریخ شاید چنین بر میآید که این تشکیلات بیشتر یک واکنش فرهنگی-آن هم در قالب دفاعی، نسبت به گسترش اندیشههای مارکسیستی در دانشگاه بود. تا چه حد این دیدگاه را صحیح میدانید؟
در ارتباط با شرایط شکلگیری جنبش دانشجویی بعد از شهریور ۲۰ و ویژگیهای جنبش دانشجویی، من باید توضیح بدهم که بعد از شهریور ۲۰ و رفتن رضاشاه، فضای سیاسی کشور تا حدودی باز میشود، اما کنشگرانی مثل مهندس بازگان مثل طالقانی مثل دکتر سحابی که از فرزندان انقلاب مشروطه هستند و با ریشههای انقلاب مشروطه آشنا هستند، و چالشهایی را که دو دهه استبداد رضاشاه در جامعهء ما حاکم میکند در جریان هستند، با یک نگاه راهبردی فعالیتهای اجتماعی خودشان را شروع میکنند، همینجا من این آیه قرآن را که سرلوحه نگاه راهبردی و برنامههاشان بود یادآوری میکنم: ان الله لا یُغَیِّر ما بِقومٍ حتّی یغیِّروا ما بِانفُسِهِم
آنها با توجه به زمینههای فرهنگ استبدادی، اعم از سیاسی و دینی که در جامعهء ما هست، پیشنیاز هر نوع تحولی را تحول فرهنگی و اجتماعی میدانستند، بنابراین کوشش کردند که با توجه به آموزههای قرآنی، با توجه به شناخت فرهنگی-اجتماعی و چالشهایی که در فرهنگ ما وجود دارد، و همچنین آشنایی با جوهر تمدن غرب یعنی مدرنیه که در خاطرات مهندس بازرگان به تفصیل آمده، با توجه به مجموعه این عواملی که از عوامل توسعه نیافتگی ایران هستند، روی دو عامل استبداد سیاسی و استبداد دینی تحول ایجاد بکنند، در مورد استبداد سیاسی، باید تحولات فرهنگی-اجتماعی به جود بیاید. بنابراین دنبال ایجاد نهادهای مدنی و ایجاد تحول در خلق و خوی جامعه بودند، همچنین بازگشت به قرآن برای عبور از آن پیرایهها و خرافات هزار ساله بودند که هم طالقانی هم بازرگان هر دو در این زمینه در طول زندگی چند دههای خودشان تلاشهای آگاهی بخش گستردهای داشتند. در چنین فضایی هست که کنش سیاسی در سطح فرهنگی اجتماعی شکل میگیرد.
طبیعی است با توجه به شکلگیری حزب توده بلافاصله بعد از شهریور ۲۰ و با توجه به تجربه جهانی که آنها داشتند، فرهنگ مارکسیسم در سطح دانشگاهها و روشنفکران ما نفوذ کلی داشت. اما روشنفکران دینی با آنها تقابل مستقیم نداشتند. کوشش کردند که آن نگاه خودشان را در جامعه مطرح بکنند، و کوشش بکنند که روشنفکران ما متأثر از ادبیات آنها نباشند. من همینجا به چند نکته اشاره کنم؛ خیلی از واژههایی بود که آن موقع مطرح بود، مثلا بحث سوسیالیسم، بحث ضد امپریالیسم، اینها واژههای مطرح بود، این پیشگامان کوشش کردند که از این واژگان در ادبیات خودشان استفاده نکنند. مهندس بازرگان و طالقانی، در تمام آثارشان اگر نگاه کنید، واژه سوسیالیسم را به کار نبردند برای اینکه سوسیالیسم در کنار ادبیات مارکسیسم در جامعهء ما در ذهن خطور میکرد. اما آنها باور به عدالت اجتماعی داشتند و به خصوص طالقانی در آثارش و همچنین مهندس بازرگان، روی بحث عدالت اجتماعی با همان راهکارهای درون دینی و ملی به آن مسئله نگاه میکردند. بنابراین این پیشگامان صرفا یک نوع واکنش فرهنگی داشتند اما نه تقابلی. کوشش میکردند که جنبش اجتماعی ایران را در چارچوب آن نگاه فرهنگی-اجتماعیِ ملی ما (که هم دینی هست و هم ارزشهای ملی) تحولات اجتماعی را شکل بدهند. بنابراین توجه به این نگاه راهبردی و سیر تحولی که این پیشگامان داشتند و سایر روشنفکران که بعداً همین راه را ادامه دادند، به نظر من بسیار مهم است. روشنفکران امروز جامعهء ما هم باید بتوانند همواره بر یک جنبش درونزا متمرکز باشند و بر ارزشهای فرهنگی و اجتماعی جامعه ما تأکید بکنند تا جامعه ما بتواند با هزینه کمتر فرایند این گام دومی که بعد از انقلاب مطرح هست را طی بکند.
تأثیر فراگیرشدن نهضت ملی در بین سالهای ۲۸-۳۲ بر جو سیاسی دانشگاهها را چطور ارزیابی میکنید؟
برای شناخت فضای سیاسی کشور به ویژه جنبش دانشجویی، کتاب جنبش دانشجویی آقای دکتر ابراهیم یزدی که خودشان در آن دوره بودند و خاطرات خودشان را در دهه ۲۰ و ۳۰ تدوین کردند خیلی مفید است. برای پاسخ به این سوال، به طور خلاصه، بعد از شهریور ۲۰ و بازشدن فضای سیاسی و تشکیل نهادهای مدنی و تشکیل حزب ایران، و نهایتاً شکلگیری جبهه ملی اول و تصویب قانون ملیشدن صنعت نفت، و در دوران ۲۸ ماهه حکومت دکتر مصدق، این فرایند یک فرایندی است که پیامد آن رشد آگاهی در جامعه ما است که در دهه ۲۰ به وجود آمده، زمینههای شکلگیری نهضت ملی ایران را فراهم کرد. دکتر مصدق همانطور که میدانید، دو برنامه مشخص دارد، یکی قطع سلطه بیگانگان از جمله ملی کردن صنعت نفت به ویژه در قطع سلطه فرهنگی و اجتماعی استعمار کهن انگلیس که در تمام عرصههای عمومی جامعه ما نفوذ داشتند و تأثیرگذار بودند و عامل دوم بحث زمینهسازی برای تأمین آزادی و حاکمیت ملت از طریق اصلاح قانون انتخابات و شوراها. دکتر مصدق در این فضا موفق شد که در این ۲۸ ماه کوتاه، گام بلندی در راستای آن مطالبات تاریخی ملت ایران که از انقلاب مشروطه آغاز شده بود بردارد، منتها هم موانع استبداد داخلی و هم نداشتن روحیه کار جمعی و نفوذ بیگانگان که دنبال منافع خودشان در کشور ما بودند، موجب شد که کودتا ۲۸ مرداد به وجود بیاید. اما این جنبش اجتماعی با توجه به اینکه در شرایطی است که هنوز احزاب سیاسی و نهادهای مدنی شکل نگرفته، به طور طبیعی در فضای دانشگاهها که نسل جوان هستند و محدودیت کمتر دارند و ارتباط با تمام اقشار جامعه دارند، جنبش دانشجویی در دانشگاهها نقش پررنگتری را در این دوره ایفا میکند که در قسمت بعدی میتوانم به تفصیل بیشتری توضیح دهم.
گفتمان دریافتی از نهضت ملی برای دانشجویان نهایتاً، ضدیت با استبداد و استعمار بود که احتمالاً وجه ضد استعماری در آن سالها به سبب مناقشات نفت، پررنگتر میبود. این گفتمان از ابتدای مشروطه، چراغ راه جنبشهای اجتماعی بودهاست که تا پیش از آن، در دست تحصیلکردگان و روشنفکران و یا بعضاً، روحانیان حمل میشده. آنچه از تاریخ بر میآید، سالهای متمادی پس از شهریور ۲۰، هم روحانیون و هم دانشگاهیان و روشنفکران به طور نسبی، رغبت کمتری (در مقایسه با شور و حرارت دانشجویان) برای عرض اندام در فضای سیاسی داشتند. با این وصف دو پرسش مطرح است:
با سوارکردن نقش سنگین روشنفکران و تحصیلکردگان روی شانههای نحیف جنبش دانشجویی، آیا خطر ابتذال یا انحراف در پیشبرد این دو شعار متصور نبود؟
این سؤال مهمی است. برنامهای که در دوران نهضت ملی ایران مطرح و مورد عمل قرارگرفت هم اقداماتی علیه استبداد سیاسی و هم قطع نفوذ بیگانگان و استعمار بود و همچنین مناقشاتی که در سطح بینالملی در پی مسئله خلع ید از شرکت سابق انگلیس و ملیکردن صنعت نفت در جامعه به وجود میآید، این واقعیت را دو باره در جامعه مطرح میکند که در سؤال قبل هم توضیح دادم، با توجه به اینکه هنوز نهادهای مدنی شکل نگرفته، احزاب سیاسی در فضای استبدادی، امکان شکلگیری و رشد نداشتند، اگر هم بودند در همان فضا بودند که در دوران ۲۸ ماهه (فضای آزاد دوران دکتر مصدق) شاهدش هستیم، این موجب میشود که در این فضای بعد از شهریور ۲۰، عملا جنبش دانشجویی نقش مؤثرتری در تحولات اجتماعی ایران داشته باشد.
من در اینجا اشاره بکنم که در همان دوران دکتر مصدق و بعد از دوران دکتر مصدق، دو نهاد عمده بودند که در تحولات عمده اجتماعی ایران نقش مهم داشتند، یکی جنبش دانشجویی در دانشگاهها و نسل جوان ما که با تمام اقشار جامعه ارتباط داشت و در واقع بازگوکننده مطالبات نهفته تمام اقشار جامعه بود، اما یک نهاد دیگری هم بود که آنها هم تأثیرگذار بودند؛ نهاد بازار، که بخش خصوصی بودند، به لحاظ اقتصادی استقلال داشتند، به نوعی با روحانیت هم ارتباط فرهنگی و اجتماعی داشتند، این دو نهاد به لحاظ اجتماعی، بیشترین تأثیر را در تحولات اجتماعی داشتند. رویدادهای تاریخی را هم وقتی مرور میکنیم، میبینیم که شخصیتهایی از بازار (همینجا ذکر خیری بکنیم از مرحوم حاج محمود مانیان، مرحوم شمشیری و شخصیتهای متعدد دیگر) بودند که در تحولات اجتماعی ایران، حتی در درون جبههء ملی نقش داشتند. با توجه به این واقعیتها و ضعف نهادهای مدنی و احزاب سیاسی، بنابراین به طور طبیعی این بارِ سنگین جنبش اجتماعی ایران بر شانههای نحیف جنبش دانشجویی سنگینی میکرد، و خب این موجب میشود که جنبش اجتماعی ایران نتواند آن انسجام ملی خودش را در سطح تمام اقشار جامعه بازی کند و در یک مقاطعی جنبش دانشجویی هم با پرداخت هزینههای سنگینی روبهرو بشود.
این تغییر ناگهانی فضای غالبِ جنبش دانشجویی، از ماهیت فرهنگیاش (که در سوال قبل به آن اشاره شد)، به سمت یک ماهیت سیاسی، آسیب آفرین نبود؟ و جنبش را با ضعف گفتمانی روبهرو نکرد؟
عامل بعدی هم همانطور که اشاره شد، موحب شده که جنبش دانشجویی که باید عمدتاً در سطح فرهنگی و اجتماعی متمرکز باشد تا شخصیتش ساخته بشود و توانمند بشود به لحاظ علمی و فرهنگی و اجتماعی که در دوران بعد بتواند در عرصههای مختلف در جامعه تأثیرگذار باشد، مجبور میشود که خارج از ظرفیت خودش وارد عرصه سیاسی بشود و هزینههای سنگینی را متحمل بشود، خب این یک واقعیت اجتماعی است که چارهای جز این هم وجود نداشته، در واقع جنبش اجتماعی ایران در مقاطع مختلف با توجه به این واقعیتها مسئولیت سنگینی را در مقاطع مختلف میپذیرد و طبیعی است که هزینههای سنگینی را هم پرداخت کرده که در جزئیات این مسئله شاید در صحبت بعدی من بتوانم با تفصیل بیشتری پیامدهای یک چنین واقعیتی را خدمتتان توضیح بدهم.
شخص مهندس بازرگان در مقالهء «بازی جوانان با سیاست»، به شدت از سیاسیشدن فضای دانشگاه انتقاد کرده و با تحلیلی که ارائه میداد، این امر را حتی در جهت خلاف منافع ملی ترسیم میکرد. چه طور شد که در جریان تشکیل «نهضت مقاومت ملی» (بعد از سقوط مصدق) ایشان با تشکیل «کمیته نهضت مقاومت ملی دانشگاه تهران» (که عملاً بار بخش عظیمی از اعتراضات و تظاهراتها را نیز به دوش میکشید) کنار آمدند؟ به خصوص که دکتر یزدی هم تأکید میکند که تأثیر حضور ایشان بود که بسیاری از دانشجویان انجمنهای اسلامی آن زمان را به صف نهضت مقاومت ملی کشاند.
اثر «بازی جوانان با سیاست» مهندس بازرگان در سال ۱۳۳۱ نوشته شده و در مجموعه آثار شماره ۴ قابل مراجعه است. چرایی نگارش آن اثر نیاز به بررسی شرایط آن دوران دارد. مهندس بازرگان از سال ۱۳۲۴ تا ۱۳۳۰ ریاست دانشکده فنی و در سالهای قبل نیز سمت معاونت و استادی دانشکده فنی را بر عهده داشت و از نزدیک چالش دانشجویان را که تحت تأثیر افکار الحادی مارکسیسم حزب توده قرار میگرفتند، بود و البته آن روند را در رستای منافع ملی نمیدید. مهندس بازرگان باور داشت که دانشجویان، قبل از ورود به عرصه سیاست، علاوه بر تمرکز بر رشته تحصیلی ابتدا باید شخصیت فرهنگی و اجتماعی خودشان را بسازند و با کار جمعی آشنا شوند و با آگاهی و شناخت وارد عرصه سیاسی بشوند تا بتوانند در جایگاه مدیران توانمند در خدمت جامعه باشند و در عرصه سیاسی نیز تمرکز بر منافع ملی داشته باشند.
مهندس بازرگان در دولت دکتر مصدق در معاونت وزارت فرهنگ و مدیریت خلع ید از شرکت ایران و انگلیس و پایه گذاری سازمان آب شهر تهران همکاری نزدیک داشت. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و نقش مهمی که در توقف برنامه های راهبردی دولت دکتر مصدق و فرایند گذار به دموکراسی داشت، مهندس بازرگان در کنار شخصیتهایی چون آیت الله سید رضا زنجانی و جمعی از شخصیت های ملی نهضت مقاومت ملی را برای مقابله با تثبیت کودتا پایهگذاری میکنند. اما جوانانی چون رحیم عطایی، عزت الله سحابی، مصطفی چمران و ابراهیم یزدی که جذب فعالیت نهضت مقاومت ملی شدند همه این فرایند رشد فرهنگی و اجتماعی را طی کرده بودند. جنبش دانشجویی در این دوره جنبه حمایتی از نهضت مقاومت ملی دارد که در راستای منافع ملی بوده است.
یادآوری این نکته در این جا ضروری است که در سالهای قبل از انقلاب، انجمنهای اسلامی دانشجویی همواره یک نهاد مستقل فرهنگی-اجتماعی بود و همزمان نهادهای دانشجوییِ وابسته به احزاب مختلف از جمله جریان چپ مارکسیست وابسته به حزب توده و جبههء ملی هم در دانشگاهها فعالیت داشتند. در دوران نهضت ملی ایران در دهه ۳۰ و در اواخر دهه ۳۰ [با تشکیل] جبهه ملی دوم، سازمانهای دانشجویی ملی به تدریج حضور پررنگتری داشتند. اما در سالهای پس از انقلاب با محدودیت فضای سیاسی دانشگاهها عموماً فعالیتهای دانشجویی در قالب مجوز انجمن اسلامی، با عناوین مختلف مجوز فعالیت داشتهاند.
یادداشتها:
۱.برای اطلاعات بیشتر، رجوع کنید به کتاب 《۶۰ سال ایستادگی و خدمت: خاطرات مهندس محمد توسلی ۱۳۱۷-۱۳۵۷ (جلد۱)》
۲.کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی(اتحادیه ملی)