یادداشتی از محمد جواد روح
امام خمینی، مهدی بازرگان و اکبر هاشمی رفسنجانی؛ این سه مرد، با هر قضاوتی، نخستین نمادهای نظام برآمده از انقلاب ایران بودند.
ایرانیان نخستین بار، نام “دولت انقلاب” را در مراسمی شنیدند که این سه تن نقش آفرینان اصلی آن صحنه تاریخ ساز بودند.
از دو پیرمرد و یک میانسال آن روز، دیگر هیچ یک نمانده اند. نه کاریزما، نه لیبرال، نه سیاستمدار.
میراث هر سه اما بجاست:
لیبرال تنهای آن روز، سال هاست رسما یا تلویحا پدر معنوی اصلاح طلبی دو دهه اخیر محسوب می شود.
کاریزما همچنان در هاله تقدس باقی است و طیف هایی مختلف و متعارض خود را سخنگو و مفسر او می خوانند.
سیاستمدار اما تا لحظه آخر، کوشید هر دو مشی را به هم برساند: انقلابیگری و اصلاح طلبی. حضور در قدرت و طرح صریح ترین نقدها. یار نزدیک رهبری نظام و سایه بان مخالفان و منتقدان. متهم به فتنه و امید آخر همه جناح ها. جایگاه او از این منظر بی بدیل بود.
با همه تلخکامی هایی که شاید همچنان از دوران محوریت او در قدرت در یادها و کام ها باشد؛ اما تردیدی نیست که اگر هم زمانی مستبد بود، مصلح هم بود، مدبر هم بود و در نهایت، نگاه و امیدش به مردم بود.
با رفتن او، از این عکس دیگر کسی نمانده است. اما سه راه اصلاح طلبی، انقلابیگری و میانه روی سیاست ورزانه همچنان پیش روست.
گرچه ائتلاف و مواضع پایانی دهه آخر سیاستمدار نشان می داد مرزی میان اصلاحطلبی و میانهروی نیست. این، بزرگترین پروژه و میراث هاشمی رفسنجانی است.