بخش هشتم:
ارتباط با داخل ایران
ارتباط با مسئولان نهضت آزادی و سایر فعالان سیاسی در داخل ایران و ایجاد هماهنگی در مواضع و اقدامات از راههای گوناگون، از جمله ارسال نامه و گزارش به داخل و یا دریافت گزارشها، اعزام پیک، و یا سفر برخی از فعالان داخل به خارج صورت میگرفته است. به برخی از اعضای فعال نهضت در خارج کشور که دانشجو بودند و در تعطیلات تابستانی خود به ایران سفر میکردند، مأموریت داده میشد و آنها با مسئولان و فعالان نهضت در داخل ایران تماس میگرفتند. اخبار و نظرات، فعالیتهای خارج از کشور را گزارش و نظرات آنها را دریافت و در بازگشت نظرات و اخبار آنها را گزارش میکردند. برخی از این گزارشها برای اطلاع اعضاء و یا بعضاً هواداران توزیع میشد.
فهرست برخی از این اسناد به قرار زیر است:
۱- گزارش پیک اعزامی به ایران ـ حدود ۱۳۵۱
۲- نامه نهضت آزادی ایران ـ واحد اروپا به رهبران نهضت در داخل کشور ـ آبان ۱۳۵۵
۳- گزارش به ایران ـ نیمه دوم سال ۱۳۵۵
۴- نامهای از داخل به خارج ـ نیمه دوم سال ۱۳۵۵
۵- گزارش به ایران ـ تیرماه ۱۳۵۶
۶- گزارش سفر به ایران ـ پاییز ۱۳۵۶
۷- نامه به نهضت آزادی ایران ـ داخل کشور ـ بهمن ۱۳۵۶
۸- نامهای از مهندس بازرگان ـ بهمن ۱۳۵۶
۹- پاسخ به نامه مهندس بازرگان ـ اسفند ۱۳۵۶
۱۰- پیام و گزارش اجلاسیه مشترک نهضت آزادی (خارج از کشور) به نهضت آزادی در داخل ایران، خرداد ۱۳۵۷
درون سازمانی ـ بخشی از گزارش پیک اعزامی به داخل
۱ـ اظهارات آقای مهندس مهدی بازرگان
چون مقداری از بحثهائی که شد سئوالاتی درباره کار ما در امریکا بود فقط فهرستوار به ذکر نکاتی که ایشان توضیح دادند میپردازم:
۱ـ ایشان معتقدند که حتماً باید فعالیت تعلیماتی را در امریکا زیاد گردد چون روزبروز بر تعداد افرادی که برای تحصیل به امریکا میآیند افزوده میشود (به همین ترتیب اروپا) ـ در ایران به عقیده ایشان وضع روزبروز برای تعلیم و تربیت مشکل میگردد و چنانچه در مکانی دیگر (مثلاً امریکا و اروپا) از نظر ایدئولوژیکی افراد تربیت نشوند وضع کمی خطرناک میگردد.
۲ـ در مورد چاپ و چاپخانه گفتند حتماً اینکار را هر چه زودتر باید انجام داد باید سعی کرد که شرکت چاپکننده، کتابهائی از هر نوع (البته سفید) یعنی چه علمی و فلسفی و دینی و سیاسی را طبع کند.
۳ـ در مورد کنفدراسیون گفتند حتیالامکان از اصطکاک با آنان خودداری کنید و گفتند سطح معلومات را باید آنقدر بالا برد تا بهجای اصطکاک آنها را تحت تأثیر قرار داد.
۴ـ در مورد پیشنهاد و راهنمائی ما در مورد پیام مجاهد فرمودند که نهضت آزادی ایران در خارج از کشور بیشتر به اوضاع جهانی و اخبار صحیح واقف است و در نتیجه احتیاج به کمکی از ایشان نیست ولی اگر چیزی وجود داشت که بر آن آگاهی نداشتیم و یا مسئلهای قابل توضیح بود از طرق موجود اینکار را خواهند کرد.
۵ـ از ما خواهش کردند فوراً درباره زندانیان سیاسی دست به تبلیغ بزرگی بزنیم و این کارا را به زبان انگلیسی و زبانهای دیگر نیز باید انجام دهیم.
۶ ـ در مورد جبهه ملی سوم معتقدند که چون در ایران فعلاً سازمانی به عنوان جبهه ملی سوم نیست ضرورتی ندارد درخارج آن را تشکیل دهیم.
۲ـ اظهارات برادر مجاهد مهندس توسلی
اظهارات ایشان را بهطور خلاصه در چهار قسمت بیان میکنم.
۱ـ ایشان گفتند «برای مقابلهی رئالیستیک با مسائل باید از تجارب دیگران و از گروههای جنگنده در ایران استفاده کرد». از اینرو ضروری دانستند مختصری از تاریخ و تحول سازمان مجاهدین خلق دانسته شود.
افراد ایجادکننده سازمان مجاهدین خلق ایران در آغاز در نهضت آزادی ایران در دانشگاه فعالیت میکردند (۱۳۴۱) رفتهرفته افرادی مانند حنیفنژاد متمایل به این عقیده شدند که نهضت بدین صورت دارای نواقصی است و ضروری است بدان شکل دیگری داده این افراد به فعالیت خود کماکمان در نهضت ادامه دادند. حنیفنژاد در سال ۱۳۴۲ به زندان میافتد. بعد از چند ماهی آزاد شده به تعقیب عملی کردن نظریه خود میپردازد. درسال ۱۳۴۳ با تأثیری که بر نهضت (در دانشگاه) داشتند تا حد زیادی باعث جهت دادن به قیام ۱۵ خرداد میشوند. از آن پس افرادی که چون حنیفنژاد فکر میکردهاند عملاً از نهضت خروج میکنند (یعنی فعالیت خود را در راه هدف جدید میگذارند).
ضعفهائی که در نهضت دیدند به قرار زیر بود:
الف. آنکه رهبری نهضت آزادی، کار خود را به عنوان فعالیتی فوق برنامه روزمره انجام میدادهاند. مثلاً آنکه مقاطعهکار بوده و بعد از کسب و کار روزانه به انجام کارهای نهضت میپرداخته است (این مسئله را نمیتوان در مورد همه رهبران تعمیم داد).
ب. رهبری به جای آنکه در پیشاپیش مردم قرار گیرد همیشه در پس مردم و تودهها حرکت میکرده والا مردم در حرکت کوتاهی نکردند.
ج. اکنون چیزی و عملی بُرّاتر از مبارزه پارلمانی ضروری به نظر میرسید (انقلاب مسلحانه). در نتیجه هدف را تشکیل سازمانی قرار دادند که فاقد ضعفهای بالا باشد.
برای رسیدن به هدف بالا احتیاج به درک قوی مسائل اقتصادی ـ اجتماعی و بالاتر از همه قرآن داشتند ـ در نتیجه از سال ۱۳۴۳ تصمیم گرفتند به مدت دو سال مطالعه کنند ـ در سال ۱۳۴۵ چون مطالعات به حد مطلوب نرسیده بود به مدت یک سال دوره مطالعه را تمدید کردند ـ از اواخر سال ۱۳۴۶ دست به کارهای تشکیلاتی و سازمانی (تربیت سازمانی، تربیت فردی……) زدند و چون تا سال ۱۳۴۸ مشغول تهیه این مقدمات بودند از دست زدن به هر اقدامی خودداری کردند.
درسال ۱۳۴۸ (زمان خیمهشببازی تاجگذاری) تصمیم بر این گرفتند که دست به عملیات بزنند ـ احتیاج به اسلحه آنها را وادار کرد به جستجو بپردازند: ـ ـ ـ در سال ۱۳۴۲ همسلول حنیفنژاد (در زندان) که یک چپی بود به نام مراد دلفانیان. در سالهای بعد از آزادی از زندان حنیفنژاد با او دوستی خود را حفظ کرد ـ مراد دلفانیان همیشه میگفت که عضو یک سازمان انقلابی میباشد ولی حنیفنژاد هرگز چیزی از سازمان خود به او نمیگوید. بالاخره در سال ۱۳۴۸ حنیفنژاد با سازمان مجاهدین در میان میگذارد که چنین رفیقی دارد و ممکن است از طریق سازمان او مقداری اسلحه به دست بیاورند. سازمان تصمیم میگیرد که درباره مراد تحقیقاتی را شروع کند. تمام تحقیقات (محل کار ـ طرز رفتار ـ تماسهایش و….) نشاندهنده صدق او بودند. به این ترتیب به ناصر صادق این وظیفه محول میگردد که با مراد دلفانیان تماس گرفته از او اسلحه بگیرد (البته به طریق معمول امنیتی با اسم رمز) ـ متأسفانه حنیفنژاد و ناصر صادق به شدت تحت تعقیب قرار میگیرند و به شیوه پیچیده عوض کردن ماشین شروع به تعقیب آنها میکنند ـ با یک ظاهرسازی دیگر که عبارت از نگاهداشتن ماشین ناصر صادق توسط یک پلیس راهنمائی بود تصدیق او را میبینند و نام واقعیش را پیدا میکنند ـ به این ترتیب چند خانه و افرادی که با این دو تماس داشتند همگی تحت نظر گرفته میشوند و متعاقب آن اولین دستگیری که ۳۷ نفر بودند صورت میگیرد ـ واضح است که مراد دلفانیان یک خودفروخته خائن بود.
اشتباهات بعدی دیگری نیز باعث دستگیری افراد بیشتری میشود مثلاً مهندس سحابی کارت درسی خود را برای کرایه ماشین میدهد و در نتیجه شناخته میشود.
خوشبختانه چون سعی شده است از تکرار چنین اشتباهاتی خودداری شود، دیگر ضایعهای مانند گذشته به وقوع نپیوسته است و انشاءالله اشتباهات تکرار نمیشوند.
مسئلهی دیگری که جالب است جریان درگیری اول سازمان با دولت در «دوبی» بود که عدهای از افراد سازمان توسط پلیس دوبی دستگیر شدند. (چون به عنوان قاچاقچی به آنان شک برده بودند) چون مقداری کتابهای انقلابی و اعلامیههای جنگندگان ظفار را در محل زندگی آنان پیدا میکنند تصمیم میگیرند آنها را به ایران تحویل دهند ـ بلافاصله از ایران سه نفر مأمور میگردند به دوبی رفته وآنها را نجات دهند (مشکینفام و دو تن دیگر) (سرعت عمل و دقت در ارتباطات را در نظر بگیرید) ـ این سه نفر با نام مستعار به دوبی میروند و کشف میکنند که رئیس دادگاه آنجا یک فلسطینی است ـ سعی میکنند از طریق او این افراد آزاد شوند و او میگوید که دیر شده است و اگر قبل از تصمیم دولت برای تحویل این افراد به ایران به او اطلاع داده شده بود حتماً این کار را میکرد ـ با اینهمه او قول میدهد که زمان حرکت طیاره این افراد را بگوید ـ او این کار را میکند ولی حالا بیشتر از دو یا سه روز باقی نمانده است. در آن نقطه دورافتاده مقداری کنسرو تهیه کردند و چون باید در آن بنزین میریختند احتیاج به سرنگ (و آمپول) داشتند باز با وجود صعب بودن این کار سرنگ تهیه میکنند و بعد بنزین تهیه میکنند ـ احتیاج به نقشه درست و دقیق داشتند تا بتوانند راه را به عراق پیدا کنند ـ آن را هم به زحمتی پیدا میکنند (واقعاً آنچه کردند از قدرت یک انسان عادی خارج است) ـ میروند بلیط هواپیما میخرند، چون به منظور تحویل مجاهدین از طرف ایران گرفته شده بود به آنها جا نمیدهند ـ اینها فروشندهی بلیط را مجاب میکنند که افرادی مخلص هستند و چون یکی از اقوامشان در حال مرگ است مجبورند که هرچه زودتر به ایران بروند ـ فروشنده هم به آنها بلیط میفروشد…..
اول در عراق استقبال گرمی از آنها به عمل میآید (آقای کلانتری و لباسچی (یا ماسالی) از آنها به گرمی استقبال میکنند) بعد از آنها میپرسند که به چه سازمانی بستگی دارند ـ آنها جواب نمیدهند و به این ترتیب به آنها مشکوک میشوند ـ به مدت یک ماه به شدت آنها را تحت شکنجه قرار میدهند چنانکه مشکینفام در ایران به رفقای زندانی گفت در برابر شکنجههائی که در عراق دیدیم شکنجههای ایران هیچ بود. سازمان با آیتاله خمینی و بعد با برخی از رؤسای سازمانهای فلسطینی تماس میگیرد و از طریق اشارات آقای خمینی و رهبران فلسطینی رفقای مجاهد را از زندان آزاد میکنند ـ در این ماجرا به هیچکس چیزی گفته نشد و حتی نام یکی از این مجاهدین نیز دانسته نشد ـ بعد از رهائی از این بلیه به فلسطین رفتند و در آنجا مشغول فعالیت شدند ـ البته قبل از آنکه بتوانند این کار را بکنند سازمان آزادیبخش فلسطین از آنها میخواهد که تحلیلی از اوضاع فلسطین تهیه کنند و آنها نیز این کار را میکنند، آنقدر تحلیل خوب بود که آنها را وارد عملیات حادتری میکنند.
۲ـ اولین نکتهای که از طرف ایشان ذکر شد درباره فعالیت ما در آمریکا بود ـ گفتند سعی کنید واقعیات زمانی و مکانی و شرایط انسانی را از یاد نبریم، در نتیجه بهتر است فعالیت خود را در سطحی انجام دهیم که ایدهآلیست نباشد شد بلکه بهعکس «رئالیست». مثلاً نمیتوانیم اینجا مجاهد بپروریم بلکه میتوانم اولین مراحل تعلیم را برای فردی مبارز تهیه کنیم ـ از نیرو بهتر افراد را با آن درجه از تعلیم و تربیت برسانیم که به ایران آمده (تا به جای) دیگر و فعالیت واقعی خود را در ایران شروع کنند.
۳ـ در مورد کنفدراسیون گفتند که سازمانی است که عمیقاً نه نفعی به حال ما دارد و نه ضرری ولی در شرایط فعلی ما توانستهایم آنها را نوکر بیاجر و مواجب خود کنیم یعنی نوشتهها و سایر اعلامیههای مجاهدین خلق از طریق آنان منتشر میشود. گفتند همیشه درملل اسلامی کمونیستها این کار را با مسلمانان میکنند و آنان را سربازان بیاجر خود میکنند چه مانعی دارد اگر ما این کار را با آنها بکنیم.
کنفدراسیون هیچ کاری علیه دولت ایران هم نمیتواند بکند فقط بعضی مطالب را به سمع عدهای از خارجیان میرساند پس بهتر است بگذاریم لااقل به این فعالیت خود ادامه دهد.
در مورد اصطکاک به آنها گفتند که همیشه از آن دوری کنیم و به جای ایجاد اصطلکاک آنقدر از نظر علمی خود را قوی سازیم که رفتهرفته آنها تحت تأثیر قرار گیرند ـ برای مثال مجاهدین خلق ایران را ذکر کردند که با بصیرت و دانش خود نهتنها یکبار با زندانیان اصطکاک پیدا نکردند آنها را مرید خود کردند ـ حتی عدهای از افسران حزب توده که در کلهشقی مشهورند گفتند که اگر در ایران کاری انجام پذیرد بدست مجاهدین خلق خواهد بود ـ گفتند ما نیز اگر در امریکا و اروپا به جای کارهای زاید به تکامل نیروی فکری خود بپردازیم مانند آنان افراد دیگری را مرید خود خواهیم کرد (مثال دیگر این بود که جو زندانهای سیاسی به خلاف سالهای قبل از ۱۳۵۰ که همیشه چپی بود و اکنون اسلامی است).
۴ـ در مورد «شناخت» گفتند که ما بهتر است حساسیتها را کنار گذاشته و به این آیه قرآن که «همه اقوال را شنیده و بهترین آن را برگزینیم» تمسک جوئیم. مارکس و دیگر رهبران چپی از نظر تاریخی و از نظر علمی تحقیقاتی کردهاند که غیرقابل انکار است اگر ما از تجارب و کشفیات آنان استفاده نکنیم مخالف روح تکامل اسلامی عمل کردهایم و عملاً خود را عقب انداختهایم. گفتند به علل تاریخی میتوان درک کرد که چرا مسلمانان نسبت به کمونیستها حساسیت دارند در نتیجه حساسیتها خرده نمیگیرند ـ در مورد شناخت اگر ایرادهای اصولی داریم خواهان آن هستند که آنها را بشنوند نه ایرادات احساسی.
۵ـ در مورد جبهه ملی سوم هم گفتند از آنرو واقعیتی ملموس در ایران از آن وجود ندارد، ایجاد جبهه ملی سوم خارج چون از واقعیت عینی دور است یا کاری انجام نمیدهد یا بازده را به شدت تنزل میدهد. بهتر است نیروها را در نقطههای بهتری صرف کرد.
نامه نهضت آزادی ایران خارج از کشور “بخش اروپا“
سروران عزیز جنابان آقایان مهندس بازرگان، دکتر سحابی و سیداحمدآقا صدر!
پاریس ۱۴ آبان ماه ۵۵ (۴ نوامبر ۷۷)
وقایعی که در ایران میگذرد و اطلاعاتی که به ما میرسد ما را بر آن داشت که نظرات خود را بهطور خلاصه تقدیم داریم و امیدواریم که مورد توجه قرار گیرد. برای اختصار در کلام از تحلیل اوضاع و احوال گذشته درمیگذریم و سعی بر این داریم که ضمن اشاره به گذشته برای روشن شدن راه آینده بیشتر به آنچه در آینده باید مورد توجه قرار گیرد بپردازیم. تجربیاتی که از گذشته بدست آمده و استفاده از این تجربیات برای روش کار آینده و بیشتر از جنبه شناختن کسانی که باید با آنها اتحاد کرد برای عمل ـ برنامه عمل مطرح است و مهم همین برنامه عمل است. یعنی پس از اینکه برنامه عمل نوشته شد و یا در ذهن تدوین گردید اصولاً میتوان دریافت که با چه گروه و چه کسانی باید اتحاد کرد یا ائتلاف و از چه گروه و کسانی باید برحذر بود. مشکل کار در گذشته و در حال حاضر همین امر است که تکلیف کارهائی که باید کرد معلوم نیست و چون کاری که باید کرد معلوم نیست و برنامه ندارد، این فکر پیش میآید که برای تجمع میشود از همه افراد و نیروها کمک گرفت چون برای دورهم جمعشدن خشک و خالی دیگر دعوی معنی ندارد. البته در این حالت است یعنی در حالت تجمع خشک و خالی که میتوان از اختلافهای شخصی و دلگیریها و دلخوریها حرف زد و راست قضیه هم اینست که تاکنون در اکثریت قریب به اتفاق مواقع همین وضع بوده یعنی چون برنامه مشخصی درکار نبوده همه حرف و نقلها و ایرادهائی که به وجود فلان یا بهمان آدم بود ـ ولو در زیر پرده انتقادها و ایرادهای منطقی ـ به اختلافات شخصی و یا تفاوت سلیقهها و گذشتهها و دوستیها و دشمنیهای گذشته مربوط میشده است.
بهرحال اگر این مطلب پذیرفته شود باید نخست برنامه عمل متوسط مدت و درازمدت تهیه شود و بعد براساس آن یک یا دو روش کار انتخاب شود و براساس آن برنامه عمل و این روشهای کار، متحدان و مؤتلفان و هواداران و …….. شناخته شوند و از آنها دعوت بهعمل آید و یا دعوتشان قبول گردد. اگر برنامه عملی در کار نباشد و روش کارها روشهای مختلف به اقتضای اوضاع و احوال یعنی دو یا سه روش مثلاً دو یا سه موقعیت قابل پیشبینی هم معلوم نباشد ـ آنها که برنامه دارند و یا روش کاری ولو نادرست، بیشتر موفق میشوند و نخستین موقعیت آنها هم در بیاعتبار کردن گروههای بیبرنامه عمل و روش کار و سپس از میان بردن آنهاست عملاً.
پس از شهریور تاکنون اگر به تحولهای نیروهای مسلمان توجه شود، معلوم میشود که چوبهائی که خورده شده است ناشی از همین وضع خاص است. نیروهای مسلمان درین گونه شرایط بیشترین فداکاریها را میکنند، بیشترین فدارکاریها را دارند، بیشترین قربانیها را میدهند، یک قسمت از آن به دلیل بیشتر بودن نیرو و بیشتر بودن ایمان است ـ این بهجای خود، ولی یک قسمت دیگر از این قربانیدادنها و حتی فداکاریکردنها تحمیلی است. یعنی در جاهائی است که اصولاً در صورت وجود حساب و کتاب نباید قربانی داد. چون هدررفتن نیروها است فقط وفقط. منتهی چون برنامه منظم و روش درست در کار وجود ندارد.
۱ـ در بیبرنامگی و بیروشی مقداری از نیروها، هدر میروند ولو در خط فداکاری و یا قربانیشدن.
۲ـ درین حالت از نیروهای مسلمانها بهعنوان گوشت قربانی و دم توپ و پیشمرگ استفاده میکنند.
پس از شهریور بیش از همه حساب کرده وارد میدان شد و بیش از همه به نیروهای مسلمان لطمه زد، هم از جنبه اعتقادی و پراکنده کردن افکار و عقایدی و پراکنده کردن افکار و عقایدی که با طرز تفکر اسلامی منافات داشت و هم از جنبه فلج کردن نیروهای مسلمان. عقاید تبلیغی حزب توده یعنی آنچه را حزب توده بنام عقاید مارکسیستی و مادی تبلیغ کرد از پر و پایه درستی برخوردار نبود زیرا حتی از جنبه اصالت مثقالی هفتصنّار با حرف و نقلهای اساسی مارکسیستی فرق داشت یک رشته ترجمه غلط و ….. بود، منتهی چون از طرف خودش سازمان داشت و از طرف مقابل نیروهای مسلمان بیدر و پیکر بودند، آنها که توانستند با حزب توده مقابله کنند کم بودند و اکثراً به فکر برخوردهای موضعی بودند و زدوبندهای شخصی….
دورههای بعد (حزب ایران)، دوره مصدق، نهضت مقاومت ملی، جریانهای ۳۹ـ ۴۰ـ ۴۳، جریانهای سالهای ۴۸ به بعد همه و همه بار اصلی به روی دوش نیروهای مسلمان بوده است و منتهی آنطور که باید نه توجه به این نیرو شده است و نه از آن استفاده درستی به عمل آمده است.
در حال حاضر کارهائی که باید کرد به نظر ما چنین میرسد:
۱ـ نخست برنامه عملی تنظیم شود. درین برنامه عملی با توجه به هدف یا اهدافی که باید تعقیب شود، تعیین شود چه کارها و عملیاتی را که باید انجام داد و در هر مرحله چه چیزهائی را باید خواست. این برنامه عمل یا فهرست هدفهائی که باید قدم بهقدم به آن رسید تا هدف کلی تأمین گردد. موضع نیروهای مسلمان را که میخواهند متشکل شوند تعیین میکند و توجه نیروهای مسلمان غیرمتشکل را و نیز نیروهای دیگر را که با مسلمانهای معتقد و مؤمن دشمنی و خصومت دارند جلب خواهند کرد و در عینحال و در همان حال به دلیل رفع ابهام، نیروهای دیگر، آنها که وجود نیروهای مسلمان را خار در سر راه خود میبینند و یا با آنها دشمنی دارند و یا ریاست و یا قدرت خود را با پاگرفتن این نیروها، بهخطر افتاده میبینند، موضعگیری مشخص خواهند کرد و بدین ترتیب دسته مقابل هم که دشمن آشکار و یا پنهان نیروهای مسلمان است خود را خواهند نمایاند و تکلیف همه در شناختن صفها روشن میشود.
پس از تعیین یک برنامه مشخص و بدون ابهام برای عمل با توجه به هدف و یا اهداف باید:
۲ـ به تدوین روش یا روشهای کار پرداخت، از چه راه باید وارد عمل شد و با کدام دسته از نیروهای موافق باید اتحاد کرد، با کدام دسته در حد ائتلاف باقی ماند و کدام دسته را به خود جلب کرد و با کدام دسته کاری نداشت و با کدام دسته از همین اول باید مخالفت کرد و …. همه اینها با توجه به هدفهای اصلی و برنامه عملی روشن میتواند شد. در اینجاست که بدون خیانت به هدف، میتوان دو یا سه روش کار در نظر گرفت و تعیین کرد که با توجه به شرایط مختلف در هر یک از آنها کدام روش را باید برگزید. منتهی در اینجا باید دقت فراوان کرد و شرایط را تا آن اندازه روشن ساخت که تشخیص آن در جریانهای پیچیدهی اجتماعی نسبتاً آسان باشد و تصمیم به اتخاذ روش معین چندان دشوار نباشد، وقتی روش کار روشن شد عملاً.
نیروهای متحد و مؤتلف و هواداران و علاقمندان و… معلوم میشوند و با آنها میتوان کارهای مربوط را حل و فصل کرد و درهرحال نیز هم اصالت و هم خصوصیت و شخصیت را در عین متحدبودن و یکیشدن در عمل، با دیگران حفظ کرد و همیشه نیز میتوان براساس برنامه عمل و روشهای کار برای مردم توضیحخ داد که چرا چنین کردیم و چرا چنان نمودیم و چرا در فلان موقع با فلان دسته بریدیم و یا از وی انتقاد کردیم و….
۳ـ روشن است که این برنامه و این روش سازمان میخواهد و این سازمان باید یک رهبری منظم و با قدرت و مسئول باشد. مسئولیت اجرائی را میتوان به گروهی واگذار کرد که معتقد است به همه کارهای تصویبشده و برنامه عمل و رابطه منظم و بدون غلوغش با گروه اصلی برنامهریز و آنکه واقعاً حاضر است مسئولیت را بپذیرد و البته در برنامهریزی هم شرکت دارد و روش کار را هم تصویب میکند.
تبصره: برای تهیه روش کار تحلیل وضع نیروهای دیگری که در میدان مبارزهاند ضرورت دارد. باید دید آیا همه برنامه دارند یا نه و نیز چه روشی را انتخاب کردهاند و … با توجه به این تحلیلها است که میتوان با آنها وارد مذاکره شد.
بدین ترتیب به نظر میرسد که روش کنونی چندان صحیح نباشد و باز کلمه پرطنین اتحاد و اتفاق، که به جای خود درست است، به دلیل آنکه بدون توجه به موقعیت و وضع به کار میرود بیمعنی میشود و یا ضرر میرساند. در این حال نیز اگر فقط توجه به اتحاد و اتفاق بشود، به دلیل آنکه کلمه گیرا و جذاب است، اگر بلافاصله وارد عمل نشویم، همه مردم را بدون آنکه به محتوی بیندیشند، نفس همین کلمه جذب خواهد کرد و بنابراین مبلغان همین کلمه (نه محتوی کلمه) مورد توجه قرار خواهند گرفت و احتمالاً مبارزه را منحرف خواهند کرد. (ناخوانا) یعنی پس از اینکه چنین اتفاقی افتاد نمیتوان به مردم گفت اتحاد برای چه؟ این سئوال را همین حالا باید کرد و از خودمانیها دو نیروهائی که آماده متشکل شدن هستند و در گذشته نیز مبارزه را کنار نگذاشتهاند و تجربه دارند و….. وقتی معلوم شد اتحاد برای چه، همان برای چه را برای مردم میتوان شرح داد و از آنها دعوت کرد به این اتحاد والاّ دیگران که برنامه دارند فعلاً همه را دعوت به اتحاد میکنند و بعد هم برنامه خود را مطرح و آن وقت نمیتوان به مردم گفت که این اتحاد به درد نمیخورد. در زمان مصدق همین اتفاق افتاد. در سالهای ۳۹ به بعد نیز همین جریان پیش آمد و ممکن است یک بار دیگر همین وضع پیش بیاید. نباید در ابتدای کار آسان گرفت و بعد دید که نمیتوان کار کرد، سختگیری پیشه کرد و متهم شد به درهمشکستن اتحاد و یا لااقل ـ در صورتی که نتوانند اتهام منافق بودن بزنند متهم شد به تکروی و… ابتدای کار محکم ایستادن و روشن کردن همه حدود و ثعور بر عواقب سهلتری مرجح است.
نکته دیگر اینکه برنامه عمل نباید طوری تنظیم شود که نفی کارهائی که سالهای اخیر شده است و یا حتی ارزیابی منفی و یا حتی بیاعتنا بدان را دربر داشته باشد. این به معنی عقبنشینی است. بسیاری از گروهها آن ایام سیاه ساکت بودند و یا حتی برای تقرب به دستگاه از «روشهای غلطی» که در پیش گرفته شده بود برای خوشامد (ولو بینفع) دستگاه انتقاد میکردند. اینها ممکن است فعلاً چیزی هم طلبکار باشند. عدهای هم قیافه روشنفکرانه دارند و با این اسم مشهور بودند. در آن ایام همان حرفهای همیشگیشان را میزدند و حالا هم همان حرفها را میزنند و ظاهراً فرقی نکردهاند و فشار هم که قدری سبکتر شود بیشتر میتازند. اما کسانی که در آن روزگار همه فشارها بر روی شانهشان بود کارها را مستقیم یا ضمناً تائید میکردند بهمحض آنکه اندکی از خط کنار بیایند به معنی نفی آن کارها است. اگر بنابراین است نخست باید با صراحت گفت که کارهای گذشته غلط بوده است و انتقاد از خود کرد و بعد به آنها که در گذشته میگفتهاند ولو ضمنی که این کار غلط است خیلی جور شد. بدین ترتیب ممکن است مردم آدم را قبول کنند ولی یواشکی به صف آنها که در گذشته خوابیده بودند پیوستن و برنامه را با آنها تنظیم کردن خطرناک است.
در نتیجه:
در شرایط فعلی عمده فعالیتها و برنامهها باید بر محور متشکل و هماهنگ کردن نیروهای مسلمان متمرکز شود و سپس به کار سایر افراد و نیروها پرداخت. مراجعه این افراد دسته دوم به شما دلیل علاقه آنها به مذهب و حتی شخص شما نیست، مسئله آنست که آنها نیرو ندارند و مطابق معمول میخواهند از حیثیت و قدرت شما استفاده کنند و نیروها را جمع نمایند و آن وقت خود مستقل و براساس برنامه خود عمل نمایند. بنابراین بههیچوجه نباید به آنها چنین فرصتی را داد. اگر شما رهبران خود بلافاصله و مستقل عمل کنید، مطمئن باشید ۸۰ درصد نیروهای موجود در جامعه را یکجا به دست خواهید آورد و آن ۲۰ درصد دیگر هم آنقدر متشتت خواهند بود که امکان خطری از جانب آنها نخواهد بود. بدین لحاظ امضاء اعتراضیه به سازمان ملل توسط اشخاص مختلفالسلیقه و یا با عقاید متضاد اولاً هیچ تأثیری از لحاظ بینالمللی ندارد و در این خصوص میتوانیم به شما اطمینان بدهیم ولی در عوض به عدهای مشروعیت خواهد داد که بعداً بدون تردید مزاحم کار و فعالیت مسلمانان خواهند شد. همچنین است سایر مطالب و اعلامیههای دستهجمعی.
رهبران بلامنازع فعلی اگر نخواهند ویا نتوانند و یا مصلحت ندانند که فعالانه در جریانات شرکت کنند، میتوانند به صورت تضمین مبارزه و مبارزان واقعی باشند و از انحرافات احتمالی جلوگیری نمایند یعنی با قدرت اخلاقی و حیثیت اجتماعی خود عدهای را که میشناسند و به آنها اعتماد دارند جلو بیاندازند و به نوعی به صداقت و صحت عمل آنها صحه بگذارند تا نیروهای جوان مسلمان بتوانند سریعتر و بهتر به جلو بروند و پیشتاز مبارزه باشند. چنین اشخاصی در ایران وجود دارند و شما خود آنها را بهتر میشناسند.
حضرت آیتاله خمینی به زودی اعلامیهای خواهند دارد که حداقل متضمن حدود و ثغور یک روش و یک سری اهداف خواهد بود. میتوان به استناد آن عمل کرد و براساس آن اقدام نمود و به نوعی از زیربار بعضی رودربایستیها شانه خالی نمود. طبیعی است که ممکن است عنوان کردن بعضی از موارد آن در شرایط ایران امکانپذیر نباشد ولی میتوان نکات مشخصی از آن را به عنوان هدفهای کوتاهمدت انتخاب و عرضه کرد در عین اینکه با ظرافت بر مجموع آن صحه گذاشت. مثلاً هدف اصلی را «تأمین استقلال و آزادی مردم ایران» عنوان نمود و براساس آن خواستهای ذیل را طرح کرد:
۱ـ آزادی مذهب و بازگشت حضرت آیتاله خمینی.
۲ـ آزادی کلیه زندانیان سیاسی.
۳ـ آزادی اجتماعات و احزاب.
۴ـ آزادی مطبوعات و بیان و قلم.
۵ـ از بینبردن کلیه دادگاههای اختصاصی و بازگرداندن استقلال واقعی قضات و دادگستری.
۶ـ انحلال ساواک و مجازات کلیه شکنجهگران چه در این سازمان و چه در شهربانی و سایر ارگانهای امنیتی.
۷ـ آزادی سندیکاهای کارگری و اصناف و انحلال سندیکاها و اصناف دولتی.
طبیعی است که کم و زیاد کردن خواستهای فوق بستگی کامل به تحلیل وضع داخل دارد که شما خود بهتر میدانید ولی به نظر میرسد که این حداقلی است که به عنوان «برنامه کوتاهمدت» و یا ذکر اینکه براساس نظرات مرجع عالی تقلید است میتواند مقبولیت تمام چه از لحاظ داخلی و چه از لحاظ خارجی داشته باشد.
امید است که مراتب نهایت ارادت و صمیمیت حقیر را بپذیرید و عنایت داشته باشند که مطالب فوق مورد تصویب و تائید دو سازمان نهضت آزادی در اروپا و امریکا قرار گرفته و بهطور رسمی تقدیم میشود.
صادق قطبزاده
گزارش به ایران:٭
بعد از سلام
اوضاع و احوال صدیق الحمدلله رضایتبخش است. اما هنوز خیلی کار دارد که باید انجام دهد. شعبات صدیق در امریکا و اروپا تشکیل و روبهرشد است. در خاورمیانه نیز مقدمات خوبی فراهم شده است و برادران جوان نجفی نیز استقبال کرده و همکاری نزدیک دارند. نشریه ارگان مقدار وسیعی در همهجا پخش میشود. آیا غیر از آنچه ذکینیا میفرستد چیزی میرسد؟ سایر نشریات و جزوات نیز مرتب در حال چاپ و پخش هستند. وضع چاپخانه بسیار مرتب و منظم شده است. کمکهای مالی دوستان بسیار مغتنم است. به کمکهای قلمی بیشتر خیلی احتیاج است. فقدان کادرهای سابقهدار و مجرب کاملاً محسوس است. اسناد نهضت داخل در دست انتشار است. هرگونه اسنادی در دسترس میباشد ارسال دارید. نشریه مستندی از مبارزات بعد از ۲۸ مرداد و خصوصاً نهضت مقاومت ملی در دست تهیه است. هرگونه سندی از نهضت که امکان و در دسترس است بفرستند. درباره وقایع و رویدادهای داخلی لازم است افرادی مأمور شوند که آنها را مرتب و مستند تهیه کرده و به آدرسها ارسال دارند. تهیه و ارسال عکس و زندگینامه شهدا بسیار ضروری است. لیست رمز برای مکاتبه تهیه و بفرستید. بهخصوص جهت اسامی افرادی که احتیاج است خبر داده شود تا درباره آنها تحقیق شود. چرا در داخل کسی به بیانیه منافقین جواب ننوشته است؟ منافقین علیه صدیق شدیداً دست به تحریکات زدهاند. مارکسیستهای خارج از کشور عمدتاً از منافقین پشتیبانی کردهاند. مسلمانان یکپارچه و بهطور کامل و قاطع آنها را محکوم کردهاند.
در انتظار اخبار و رهنمودهای شما.
والسلام ـ ذکینیا
درون سازمانی
نامهای از داخل به خارج
بسم الله الرحمن الرحیم
به دنبال اعلامیهها و مطالب قبلی، مطالب زیر را جهت اطلاع شما ارسال میداریم:
سوم ـ اعلامیههای سازمانهای انقلابی و پیشرو
۱- اعلامیه و دعوت به اعتصاب عمومی از طرف جنبش مسلمانان ایران. این گروه از نظر بینش سیاسی بسیار عمیق و سالم است. اعلامیهای از این گروه در پیام مجاهد درج گشته است.
۲- اعلامیهای بدون امضاء (احتمالاً از طرف گروهی از سازمان مجاهدین خلق ایران) که از طرف «اخوان المسلمین» (سازمانی که اطلاعی از آن در دست نیست) تکثیر شده است از مسائلی مهم در سازمان مجاهدین پرده برمیدارد. در این اعلامیه در مرحله اعلام مواضع خود نسبت به منافقین و مارکسیستها مسائلی را مطرح میکند که مورد توافق ما نمیتواند باشد. مثلاً در ماده ۱ «دستاویز قرار دادن مارکسیزم» که به نظر ما منافقین در حقیقت مارکسیست بودهاند و در ماده ۲ که بر خلاف نظرات این برادران جریانهای مارکسیستی کاملاً یا جزئاً از منافقین اگر دفاع نکردند در برابر آنها سکوت کردند تا آنکه بسیاری از حقایق جبراً روشن شد. در ماده ۵ نیز ما بروز هیچ نوع ارتجاع و یا اپورتونیزی را نمیبینیم که مضافاً به ارتجاع موضوع سابق بروز کرده باشد.
۳- نوشتهای از یک خواهر درباره یکی از شهدای قم. تکثیر از گروه فجر اسلام. این گروه در ایران بسیار فعال و از مواضع درستی برخوردار است.
۴- «پیام آزادی ویژه» دانشآموزان از فجر اسلام. این جزوه نشاندهنده کار این گروه بر دانشآموزان یعنی یک کار ریشهای تربیتی است.
۵- اعلامیه توضیحی شماره ۱ ـ این نشریه توسط مجاهدانی متعهد تهیه شده که نکات جالبی را در مورد سازمانهای انقلابی و تشکیل آنها و منافقین و رژیم روشن میسازد. این نشریه به خصوص برخی از تاکتیکهای منافقین را روشن میکند.
۶- اعلامیه «جنبش آزادی ابوذر» این اعلامیه علیرغم محتوای جالبش کمی ثقیل است. دقت کنید که یک اعلامیه انقلابی باید برای عموم مردم مفهوم باشد و نه برای عدهای معدود. از کم و کیف این سازمان اطلاعی در دست نیست.
چهارم ـ جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر
۱- متن دومین مصاحبه مطبوعاتی جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر. در این مصاحبه عده زیادی از خبرنگاران خارجی و تمام خبرنگاران داخلی شرکت داشتند که در نوع خود بینظیر بوده است.
۲- اعلامیه ۷ خرداد ۵۷ علیه هیئت حاکمه و اعمال غیرانسانی آن از طرف جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر.
۳- نامه چهار تن از علمای مبارز از تبعیدگاه به جمعیت ایرانی… منجمله آقای سید علی خامنهای.
۴- نامه دانشجویان دانشگاه به جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر. دو نامه آخر نمونههایی از حمایت مردم از جمعیت فوق میباشد.
پنجم ـ دانشجویان
۱- اعلامیه «دانشجویان مسلمان مبارز» در ۱۵ خرداد.
۲- قطعنامه دانشکده پزشکی که به تأیید اساتید رسیده است.
۳- اعلامیهای درباره تظاهرات خونین دانشجویان و محصلین مسلمان در بابلسر.
۴- اعلامیه دانشجویان دانشگاه ملی ایران ـ این اعلامیه نفوذ برادران مسلمان و آگاهی دانشجویان این دانشگاه را که دولت برای تعلیم نازپروردگان خود در نظر داشته و دارد را نشان میدهد.
۵- بولتن خبری شماره ۵ و ۷ دو نمونه از بولتن خبری دانشگاه شریف واقفی هستند این بولتن نشان دهنده یک مبارزه بسیار آگاهانه صنفی ولی در جهت منافع عموم است.
نیمه دوم ۱۳۵۷
نهضت آزادی خارج از کشور
پاریس ـ سهشنبه ۲۱ تیرماه ۵۶
۱۲ ژوئیه ۷۷
بسمه تعالی
سروران عزیز حضرات آیاتاله زنجانی و طالقانی و جنابان مهندس بازرگان و دکتر سحابی
بعد از سلام و تهیات:
با عرض معذرت از سروران عزیز، شرایط سیاسی و عمومی بینالمللی و ایران ایجاب مینماید که از این پس رابطه منظمتری بین داخل و خارج کشور از لحاظ ما مسلمانان برقرار گردد تا مسائل و مشکلات با توجه بیشتری مورد ارزیابی قرار گیرد و درباره آنها تبادل نظر گردد و نتیجتاً درباره مسائل مختلف تصمیمات واحدی اتخاذ گردد. ضرورت این امر از لحاظ ما بسیار است زیرا در شرایط فعلی نظر تمامی مسلمانان در داخل و خارج از کشور متوجه نوع ارزیابی و عملکرد ما در قبال مسائل موجود است. با توجه به این امر حقیر لازم دانست که از فرصتی که پیش آمده در آخرین لحظه مطلع شد استفاده نموده و چند خطی با توجه به مذاکرات که با دکتر و محمد آقا و سایر مبارزان در یکی دو ماه اخیر داشتهایم مفروض دارد شاید مفید واقع گردد. با توجه به پراکندگی مطالب رئوس آنها را در ذیل عرض کرده و سپس به بحث درباره هر یک جداگانه میپردازیم.
ـ وضع بینالمللی و سیاست امریکا در ایران
ـ وضع نیروهای مسلمان درخارج و اطلاعاتی که ما در داخل داریم
ـ وضع گروههای مختلف ایرانی در خارج
ـ عملکردی که در شرایط فعلی پیشنهاد میکنیم
۱ـ سیاست امریکا در مورد ایران برخلاف آنچه در آن دیار شایع است یک تغییر جهت کلی پیدا نکرده و آنچه به نظر رسیده تنها یک سلسله جریانات جانبی است. اساس سیاست امریکا در ایران نگهداری رژیم فعلی است و تغییری که امریکا به دنبال آن است ایجاد مشروعیت برای رژیم فعلی است نه بیشتر. حتی همین خواست نیز تا حدی که در زمان امینی پیش رفته جدی نیست. لهذا از لحاظ سیاست امریکا:
تحصیل چنین مشروعیتی نباید به قیمت تزلزل رژیم فعلی تمام شود بلکه رژیم باید از ثبات بیشتری برخوردار گردد تا بتواند منافع و مصالح امریکا را در بُرد طولانیتری به همین روال که وجود دارد تأمین نماید. بنابراین آنچه مورد نیاز امریکا است، بسیج نمودن مردم در جهت قبول رژیم فعلی با هر چه در آن است میباشد. در عینحال در مقابل آن امکان یک نوع سروصدا و احتمالاً تخفیف خفقان به وجود خواهد آمد. این تخفیف خفقان یک امر موقتی است و فقط به منظور ایجاد محیطی است که امکانات و هم موضوعیت گسترش و تقویت جهاد مسلحانه را از بین ببرد. آنچه سیاست امریکا شدیداً از آن واهمه دارد همین گسترش امکانات جهاد مسلحانه است. بنابراین امریکائیان خواستار برگشت اوضاع به ماقبل سالهای ۳۷ ـ ۳۸ میباشند و در عینحال هرگاه مخالفان بخواهند از حد تعیینشده پا فراتر گذارند خفقان شدت خواهد گرفت.
این خلاصه نظر و سیاست امریکائیان در مورد ایران است و بنابراین حتی ریسکی که در زمان امینی کردند دیگر نخواهند نمود و متأسفانه تصوراتی هم که در این زمینه به وجود آمده مطابق با واقعیت نیست. در عوض اگر تلاش در زمینه تقویت جهاد مسلحانه بشود و امکانات آن تقویت گردد و کارهائی از این قبیل حتی به مقدار سابق ادامه یابد، با توجه به وضع اقتصادی و اجتماعی موجود در ایران اثرات زیادتری در امکان تغیّر سیاست امریکا در مورد رژیم ایران خواهد داشت. چه امریکائیان سخت در وحشتند که همهچیز بهیکباره از دست آنها خارج شود و درمقابل عملی انجامشده قرار گیرند.
در چهارچوب همین تغییر مختصر، تاکتیکی سعی امریکا و رژیم بر آن است که نیروی نیمه وابسته بخودش یعنی نوع حزب ایرانی و مارکسیستهای سلطنتی را علمدار تغییرات بنماید تا بدینوسیله نیروهای مسلمان عملاً منفرد شوند و توده آنها تماماً به سوی دو جهت دیگر بروند تا بیشتر در مصونیت از خفقان قرار گیرند.
امریکائیان و رژیم به خوبی میدانند که نهضت اسلامی اصیل بهمراتب از مارکسیستها انعطافناپذیرتر است ولی در عینحال از پشتیبانی قاطبه مردم برخوردار میباشد. پس چه بهتر که رهبری شخصیت خفقان به دست عناصر غیرمذهب بافته چه جذب چنین رهبری برای امریکا و رژیم قطعی است. این رهبری در موقعیت مناسب با رژیم همکاری خواهد نمود و رسماً مشروعیت بدان خواهد داد. تلاش امریکا و رژیم که رهبران اصیل اسلامی در کنار آن دسته از رهبران غیرمذهبی و متزلزل قرار گیرند و طوری عمل شود که عملاً رهبران غیرمذهبی جلو رفته و رهبران مذهبی بخودی خود دنبال آنها قرار گیرند و نتوانند به خودی خود و مستقلاً تصمیم گرفته و عمل نمایند مثلاً یک راه ساده آن اینست که، پس از شروع مقداری فعالیت رهبران مذهبی و غیر مذهبی و موقعی که آنها عملاً و اسماً یکی شدند، رژیم تنی چند از غیرمذهبیها را تقویت کرده و سپس آنها را به زندان خواهد افکند. رهبران مذهبی به علت همبستگی و امظاء جمعی چارهای ندارند که همّ خود را مصروف بزرگداشت زندانیان کنند و اینگونه فعالیتها از طرف رژیم آزاد گذاشته خواهد شد و عملاً افراد غیر مذهبی به عنوان مبارزان جدی که رژیم وجود آنها را خطرناکتر و مؤثرتر تشخیص داده از بقیه متمایز خواهند شد و….
ملاحظه بفرمایئد که یک تاکتیک ساده از حیثیت رهبران مذهبی در بسیج توده مردم استفاده خواهد شد و نتایج آن دربست در اختیار رهبران کاذب قرار خواهد گرفت و این افراد در موقع مناسب، کم و بیش همانند رهبران جبهه دوم ولی اینبار با ظرافت و هم قاطعیت بیشتر با رژیم کنار خواهند آمد و بر آن مشروعیت خواهند داد. نیروی جوان مسلمانان هم تا بخواهد از رهبران خود جدا شده و چیزی تازه ایجاد کند کار از کار گذشته و حداقل ده سالی نهضت به عقب رانده خواهد شد. بنابراین باید توجه داشت که بازی امریکا و رژیم یک بازی مشترک است و داخل این بازی نباید شد و درست باید طوری عمل کرد که کارتهای برنده در دست رهبران مسلمان قرار گیرد و از هر گونه انحرافی است جلوگیری به عمل آید.
۲ـ کمیت و کیفیت نیروهای مسلمان در خارج از کشور روزبروز رو به افزایش است و در میان آنها نهضت آزادی در یک حالت بینابینی و تا حدودی مبهم قرار دارد. نهضت از یک طرف دارای نیروی بالقوه خوبی است و امکانات گسترش بسیار دارد و از طرف دیگر در مورد اهداف آن در دوران جدید و وضع رهبران آن و سیاستی که آنها اتخاذ خواهند نمود، سئوالهای متعددی طرح میگردد و بدینوسیله کسانی که تمایل به پیوستن به نهضت را دادند در سر دوراهی ابهام قرار میگیرند و هنوز اطمینان ندارند که در صورت پیوستن به نهضت به کجا کشیده خواهند شد. به عبارت دیگر نهضت از یک حیثیت و محبوبیت عمومی برخوردار است و با فعالیتهائی که در اروپا و امریکا و اخیراً درخاورمیانه شده به عنوان یک نیروی ارزنده و زنده خود را به منصه ظهور رسانده است ولی آیندهای مبهم دارد و راه و رسم درست و دقیقی عرضه ننموده است. در حالی که دستجات دیگر نه گذشته درست و حسابی دارند و نه آتیهای روشن عرضه میکنند. لذا نهضت در بین بقیه دستجات از موقعیت بالقوه نسبتاً خوبی برخوردار است و این نیرو اگر بخواهد یا بالفعل تبدیل گردد باید راه و روش مشخص و درست برای آینده عرضه نماید و این راه و رسم باید با توجه به شرایطی که مسلمانان در آن غوطهورند و خصوصاً جوانان انتخاب گردد.
برای مثال: مسلمانان، در تحت هیچ شرایطی حاضر به قبول این رژیم خصوصاً شخص شاه نیستند و هرگونه مجامله و حتی کجدار و مریز با او را هم یک انحراف اساسی از راه و رسم اسلامی دانسته و حتی خیانتی به خونهای مسلمانان که ریخته شده است میدانند. این معنی نهتنها در خارج از کشور عمومیت و قاطعیت دارد بلکه اخبار رسیده به ما از داخل نیز کم و بیش از این جهت است.
پس از نیمقرن به خواست خداوند متعال و به نیروی جوانان مسلمان و ازجانگذشته که با نثار خون خود درخت نهضت اسلامی را بارور کردند و استفاده از مقاومت و درایت شما رهبران عزیز که چهل سال از عمر خود را وقف پایهگذاری و گسترش نهضت اسلامی کردهاید، نیروی مسلمانان افزون گشته و رو به تشکل و عمق بیشتر میرود. وجدان مبازره در راه اسلام و فقط اسلام بیش از پیش در متن فکر و عمل جوانان مسلمان قرار گرفته و این خود بزرگترین رهآورد فداکاریهای شهدای ما و مقاومت شما است.
موقع آن فرارسیده که جهت اصولی و اساسی و قطعی به این حرکت داده شود و نیروهای اسلامی را از هرگونه سردرگمی و وابستگی به این یا به آن مکتب و یا دسته بازدارد و برای اولین بار بعد از نهضت تنباکو، مسلمانان بهطور مستقل و قاطع عمل میکنند تا دیگر بر آنان آن نرود که در نهضت مشروطیت، نهضت ملی، نهضت مقاومت و جبهه دوم رفت.
از بعد از ۱۵ خرداد در سختترین شرایط اختناق، مسلمانان به تنهائی بار مبارزه را به دوش کشیدهاند و بهطور مشخص و روشن لیاقت و کفایت خود را در مقابل با دشمن بر کرسی قبول دوست و دشمن نشاندند. حال جو فعلی که یک مقدار به سوی تخفیف خفقان از آن به مشام میرسد کهنه حریفان و فرصتطلبان را بر آن داشته که دوباره همانند گذشته از فرصت استفاده کنند و رهبری جریان را به دست گیرند و دوباره همانند گذشته مسلمانان را پیشمرگ بازیهای سیاسی و اغراض و منافع شخص خود کنند. مسلمانان در یک حالت بهت و حیرت فرو رفتهاند و به یکباره تمامی انظار خود را متوجه اقدام رهبران شناخته خودی کردهاند و منتظر که آنان چه روشی را انتخاب خواهند کرد و به اعمال فرصتطلبان صحه خواهند گذاشت؟ آیا روش سکوت و انتظار پیشه خواهند کرد یا راه و رسمی دیگر که اسلامی و ملی است نشان خواهند داد. انظار متوجه شما است و کوچکترین ژستی از طرف شما تعبیر و تفسیر میشود و همان تفسیرها در اینطرف و آنطرف تبلیغ میگردد. دروغگوئی و زیاد و کم کردن مطالب نیز رواج بازار است و حیثیات چهل سال مبارزه نستوه شما در معرض افکار عمومی قرار گرفته که برای آخرین بار و بهطور قطعی، مردم مسلمان میتوانند به روشنبینی و قدرت رهبری شما اعتماد کنند یا خیر؟ بهخصوص نیروی مسلمان سخت در انتظار است و به شدت نگران که اخبار مختلف ازجانب همان فرصتطلبان به این نگرانی شدیداً دامن میزند و حتی دوستان و همفکران نزدیک و روندگان راه شما را هم در حالت نگرانی شدید قرار داده است و این عریضه نماینده همین نگرانی شدیدی است که در داخل و خارج و خصوصاً در خارج حکمفرماست که در صراحت آن چارهای نیست و امید که حمل بر بیادبی نشود.
مسلمانان در وهله نخست در پی تشکل خود میباشند و آن را مقدم بر سایر کارها و یا هم کارهائی میدانند. خطر اساسی برای آنان از هم پاشیده شدن و از بین رفتن یک حرکت اسلامی است و نگرانی اساسی در این زمینه است. سایر مسائل و مطالب از قبیل سیاست امریکا و یا وجود و عدم وجود سایر نیروها اموری جنبی هستند که در درجات به مراتب پائینتر قرار دارند. مثلاً این امر که «اگر ما همه جمع شویم و بگوئیم ماست سفید است و……..». (از مطالب جناب مهندس) این حرف کاملاً صحیح است ولی اصل بر این است که این «ما» کیست و چیست؟
اول و قبل از هر مطلب، نهضت آزادی براساس اصالتی که به عهده گرفته تا نیروی مسلمان را برای مبارزه متشکل کند باید چنان عمل نماید که مسلمانان با هم بگویند ماست چه رنگ است که این مسلمانان هستند که نیروی اصلی و اولیه و غالب را تشکیل میدهند و اگر این بار هم مراجع به رنگ ماست توافق کنند کسی دیگر را یارای آن نیست که رنگی دیگر را برای ماست عنوان نماید. اما گر نیروی رهبری نهضت با سایر شبهنیروها راجع به رنگ ماست توافق کنند در شرایط فعلی بدنه اسلامی اصیل آن از آن جدا خواهد شد و نهضت متلاشی خواهد گردید و دیگر فکر نمیکنم «همدلی» وجود داشته باشد تا در رنگ و بوی ماست توافقی بشود. مضافاً آنکه اقدام و موضعگیریای که دارای اصالت اسلامی و ملی نباشد وهم برخلاف تمامی تجربیات که در طول تاریخ معاصر خود داشتهایم باشد نمیتواند و نباید شیوه شما رهبران ارجمند و بههر تقدیر قابل قبول رهروان شما نخواهد بود.
۳ـ وضع گروههای مختلف در خارج.
در خارج دو نیرو وجود دارد که خود را عرضه میکنند. یکی مسلمانان و دیگری مارکسیستها. مارکسیستها حداقل به ده دسته تقسیم شدهاند و دسته امنیتی آن از همه قویتر است. کار اصلی این دستجات به سروکله زدن و از بین بردن یکدیگر است. در عوض مسلمانان روزبروز قویتر و متشکلتر میگردند. اختلافات داخلی مسلمانان بسیار کمتر و بیپروپایهتر از آنست که مورد توجه جدی باشد. آنچه وجود دارد مسائل شخص و شخصیتی است که با یک موضعگیری قاطع و درست از طرف رهبران در ایران، چند نفری را که موجبات اصلی این ناراحتیهای داخلی مسلمانان را فراهم آوردهاند منفرد خواهند شد.
الف: یک دسته از جوانان مسلمان در امریکا هستند که پایداری اسلامی درست و حسابی ندارند و تا حدودی التقاطی فکر میکنند. آنها طرفدار جار و جنجال تبلیغاتی هستند به نوع کنفدراسیونی آن. زیرا آنها قبلاً عضو کنفدراسیون بودند و جدیداً انشعاب کردهاند. با سیاستی که اخیراً انجمنهای اسلامی انتخاب کردهاند روزبروز بر تعداد افراد آن دسته که در مراحل اول در حدود ۱۵۰ نفر بودند و حالا کمتر از ۱۰۰ نفر هستند کاسته میشود و امید میرود که بدون جاروجنجال افراد ساده این دسته به انجمنها جذب شده و افراد ناصالح آنها منفرد شوند.
ب: دسته دوم در اطراف بنیصدر تحت عنوان جبهه ملی سوم گرد آمدهاند که تعداد آنها اعم از مسلمان و غیرمسلمان از ۱۰ الی ۱۵ نفر تجاوز نمیکند و اصلاً خطری از جانب آنها متوجه نیروی مسلمان نیست. آنچه مورد تأسف است، توجهی است که از طرف افراد شناختهشده و محترم مسلمان در ایران به بنیصدر و نقیزاده میشود و آنها نیز این توجهات را که شاید هم قدری عاطفی است و براساس دوستیای گذشته است وسیله قرار میدهند و ابهاماتی در جوانان مسلمان ایجاد مینمایند. اینها سعی دارند همان برنامه گردآوری مسلمانان با دیگران را فراهم آورند که به دیگران مشروعیت و موضوعیت دهند. خصوصاً به شخص بنیصدر. طبعاً بنیصدر به اعتبار این روابط مرتباً به ایران مکاتبه میکند و مطالب غیرواقع و زیادی را به آنها میگوید. افراد آنها نیز خیال میکنند که واقعاً بنیصدر دارودستهاش نیروئی هستند و قادر به عملی. با توجه به آشنائی کاملی که از روحیه بنیصدر داریم باید حال گفت که اگر او مطمئن شود که در ایران کسی را ندارد و به حرفهایش توجهی نمیشود و امکان منفرد شدن دارد بلافاصله تغییر موضع خواهد داد. بنابراین به همین دلیل کوچک که پس از ۱۴ سال در فرنگ او نتوانسته حتی ۱۵ نفر را هم به دور خود جمع کند و آنهائی را هم که جمع و جور کرده اکثراً کسانی هستند که به علل اخلاقی و غیره از محافل ما حذف شدهاند، کافی است که به اصل امکانات و قدرت عمل او واقف شویم.
ج: سایر دستجات «ملی» ابداً در این نقاط و نه آدمی دارند و نه قدرتی. مثلاً جماعت فروهر از سه نفر تشکیل شده که با هم اختلاف دارند و آنها هم جزو ابواب جمعی بنیصدر میباشند. سایرین حتماً این دو سه نفر را هم ندارند.
با توجه به واقعیتهای فوق، طبیعی است که این افراد برای تحصیل موضوعیت و مشروعیت سنگ اسلام را به سینه میزنند و میگویند که نیروی اصلی جبهه سوم را مسلمانان میتوانند تشکیل دهند و بدینوسیله امیدوارند که مسلمانان به طرف آنها روی آورند تا از آنان همانند گذشته استفاده کنند. در حالی که همانطور که قبلاً عرض شد مسئله ما قبل از هر چیز تشکل نیروی مسلمان است و هر گونه عملی جز در این جهت در شرایط فعلی ازلحاظ حرکت اسلامی امری است انحرافی که شکست مسلمانان را یکبار دیگر تضمین خواهد نمود.
۴ـ راهحلهائی که در شرایط موجود با توجه به آنچه گذشت بهنظر ما میرسد از قرار ذیلاند:
الف: در یک موقعیت مناسب (مثلاً ۲۱ ماه رمضان) و به مناسبت امری مشخص اعلامیهای صادر شود خطاب به مردم به امضاء رهبران دست اول حضرات آیاتاله زنجانی، طالقانی و جنابان مهندس بازرگان و دکتر سحابی.
خوب است که مفاد این اعلامیه شامل مطالبی از این قبیل باشد: آزادی آیتاله خمینی ـ آزادی زندانیان سیاسی و تأمین آزادیهای فردی و اجتماعی مندرج در قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر ـ انحلال ساواک ـ بازگرداندن استقلال ـ واقعی ارتش که افسران و افراد آن اینگونه تحقیر نشوند ـ از بین بردن سیاست تهدید همسایگان جنوب در خلیجفارس و همکاری و احترام متقابل با آنها و سایر همسایگان مسلمان ـ در مورد برنامههای اقتصادی و کشاورزی هم هر آنچه صلاح است با آمار و ارقام و طرح پیشنهادهای عملی ـ این عده خود رأساً رهبری حرکت اسلامی و ملی را در دست خواهند گرفت و عمل خواهند نمود. (به نام نهضت آزادی ایران در این مورد و موارد بعدی).
ب: صدور اعلامیهای به مضمون فوق که در آن از کسانی که تابحال فقط در چهارچوب حرکت اسلامی فعالیت کردهاند و شاخص شدهاند دعوت به عمل آید که عملاً به کارها بپردازند. بدینوسیله عدهای از رهبران درجه دوم توسط رهبران اصلی به مردم عرضه شدهاند و از آن پس این افراد تحت قیادت و رهبری چهار نفر اصلی خود به کار خواهند پرداخت. چون این افراد توسط رهبران اصلی معرفی شدهاند طبعاً اعتماد اولیه مردم به آنها جلب خواهد شد و کارها آسانتر پیش خواهد رفت.
ج: صدور اعلامیهای توسط رهبران درجه دوم به همان مضمون فوق ولی رهبران اصلی بلافاصله به نوعی این دسته را رسماً تقویت کنند و با ارسال نامه و تلگراف و اعلامیهای ولو کوتاه عملاً و رسماً حرکت آنها را یک حرکت اصیل تلقی کنند.
د: در صورتی که شما رهبران اصلی به دلایلی مایل نیستید که رأساً اقدامی کنید و اعلامیهای یا اعلامیههائی صادر کنید اجازه دهید و تشویق نمائید که رهبران درجه دوم هرچه زودتر به اینکار اقدام کنند.
به هرصورت مشخصه این اشخاص، مسلمان واقعی بودن و قبول این اصل که فقط در چهارچوبات اسلام باید عمل و فعالیت نمود باید باشد و در این معنی سابقه آنها باید طوری باشد که در هیچ دارودسته غیر اسلامی فعالیتی نداشته باشند و تعهد کنند که در آینده نیز جز این عمل نکنند.
در صورتی که موارد ب و ج و د مورد نظر قرار گیرد پیشنهاد ما اینست که حداقل ۲ و حداکثر ۳ امضاء از خارج از کشور هم به آن اضافه گردد تا بدینوسیله اولاً در صورت گرفتاری افراد داخل امضاءکنندگان خارج و بتوانند بهتر و مؤثرتر و رسمی عمل کنند و ثانیاً نوعی اختیار داشته باشند تا بتوانند با مقامات بینالمللی وهم محیط ایرانی برخورد را رسمی کنند و حرف و نقل آنها وثیقهای جدی داشته باشد.
دیگر آنکه نام نهضت آزادی به نوعی از انواع باید دوباره عنوان گردد تا مجدداً مرکز تجمع نیروی مسلمان قرار گیرد.
دو نکته دیگر عرض میشود و سخن کوتاه میکنیم.
الف: با محمد منتظری صحبت شد و قرار شده است که در نیمه دوم سپتامبر بلافاصله پس از ماه رمضان اعتصاب غذا و تظاهراتی توسط روحانیون خارج از کشور در اروپا و امریکا انجام گیرد و نیروهای مسلمان به عنوان مسلمان بسیج شوند و یک کارزار تبلیغاتی خوب و مؤثر ایجاد گردد. انشاءالله جزئیات امر را بعداً به نظر شما خواهم رسانید.
ب: اطلاع از این مطلب که شخصی به نام تکمیل همایون خدمت جناب مهندس رسیده و مطالبی علیه اینجانب گفته است و ایشان از جنابان دکتر سحابی و سیداحمد آقا دعوت کردهاند که به مطالب آن شخص گوش دهند و هیچگونه عکسالعمل جدی و قاطع در مقابل دروغ و افتراعات آن شخص هم به عمل نیامده باعث نهایت تأسف و تأثر نشد به دلایل ذیل:
اولاً: عکسالعمل جمعی از دوستان نزدیک از جمله آقای حبیبی این بود که چطور رهبران یک حزب به یک شخص غیرحزبی اجازه میدهند که راجع به عضو حزب خودشان چنین افتراعاتی را نسبت دهد بدون آنکه لااقل طرف مقابل حاضر باشد و یا امکان حضور داشته باشد.
ثانیاً: از قرار سروران عزیز سابقه این شخص را درست نمیدانند. او سخنگوی فارسیزبان رادیو اسرائیل بوده است و پس از ورودش به فرانسه درظرف چند ماه اجازه کار در یک سازمان دولتی گرفت (با توجه به آنکه پس از سالها هنوز ما نمیتوانیم به راحتی اجازه اقامت دانشجوئی بگیریم چه رسد به کارت کار) از همان اوایل در خدمت احسان نراقی که برای ما مسلم است که عضو سازمان امنیت میباشد درآمد (مثلاً نراقی در جمع فرانسویان آقای خمینی را انگلیسی معرفی کرده است) تا ماموریت اصلی شخص مورد نظر در سفرش به ایران استفاده از تحقیقش که چاپلوسی و دروغزنی است بوده تا بتواند هر آنچه ممکن است ایجاد اختلاف و ناراحتی کند و در مورد دکتر شریعتی نیز تحقیقاتی برای نراقی بنماید. در ملاقات با دکتر شریعتی گفته بود که با دانشجویان هرساله دسته گلی در مقابل منزل سابق شما میگذاریم (منزل سابق شریعتی سالها است خراب شده و به جای آن آپارتمانهای نو ساختهاند) و بعد از مراجعت در اینجا عنوان کرده است که شریعتی به کلی کارها را کنار گذاشته است و دیگر روحیه ندارد و…. .
ثالثاً مخالفتهای بیرحمانه عدهای علیه حقیر به علت آنست که همه اینها در اروپا جمعاند و مرا مانع و مزاحم خود میدانند که ذکر جزئیات آن نه در این نامه امکانپذیر است و نه مسئله آنقدر مهم. تنها نکتهای که تذکر آن ناچارم آنست که برایم دردآور است که از همه طرف چوب مسلمان بودن و نهضتی بودن را بخورم ـ که این امری است طبیعی و من آماده آن ـ ولی رهبران و افراد نهضت هم تحت تأثیر منافقان و دروغگویان قرار گیرند و به نوعی در حق حقیر بیعدالتی روا دارند. بههر صورت به قول حافظ:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافری است رنجیدن
ج: در مورد مرحوم دکتر شریعتی تمامی این کارها در دست ما بوده است و تابهحال به حد اعلی حلاجی نشده است. جزئیات آن بعداً معروض خواهد شد.
استدعا دارم از بدی خط و احیاناً غلطهای بیشمار آن معذورم دارید. دو سه ساعتی بیشتر وقت نبود و عجلهی بسیار داشتم.
خدانگهدار همه شما
ارادتمند صادق قطبزاده
رئوس مطالب این نامه مورد موافقت کامل سایر برادران میباشد.
درون سازمانی
حدود تابستان ۱۳۵۶
گزارش مسافرت به ایران
بسم الله الرحمن الرحیم
در تابستان گذشته برای مدت یکماه به ایران رفتم، و در طی این مدت با مسائل مختلفی برخورد کردم که به شرح آنها میپردازم:
مسافرتم به ایران پس از سه سال دوری انجام میگرفت، در طی این سه سالی که از ایران دور بودم، واقعاً وضع مردم از زمین تا آسمان تفاوت کرده بود. برنامههای رژیم وضعی بوجود آورده که همه به نحوی از انحاء در پی کلاه گذاشتن بر سر یکدیگر میباشند. قیمتها به وضع عجیب و سرسامآوری ترقی کرده. در تهران قیمت خانههای معمولی به ۴ و ۵ میلیون تومان رسیده است. خواربار و ارزاق عومی، همچنان در حال کمبودی و گرانی هستند. تخممرغ، اگر پیدا بشود دانهای ۵ تا ۷ ریال است…
یکی از دوستان، که فرزندش را برای سال اول دبستان، در تهران میخواست نامنویسی کند، به هیچ ترتیبی نمیتوانست مدرسهای پیدا نماید. حتی نامه و توصیه اساتید دانشگاهی و مقالات بالای وزارت فرهنگ هم نتوانست سودی ببخشد. بالاخره بعد از کلی این در و آن در زدن، یک جای خالی در یک مدرسه پیدا کرد (آنهم بطور شرطی). مبلغ ۵ هزار تومان به عنوان بیعانه شهریه سال اول دبستان از او گرفته بودند و گفته بودند حداقل ۵ هزار تومان دیگر برای بقیه شهریه در نظر داشته باشد. (این هم از اولین اثرات آموزش رایگان)
برای مدارس ملی هم که دو سال پیش تعطیل کردند، مجدداً جواز تأسیس میدهند، منتهی این دفعه به افرادی که خودشان میدانند و خودشان میخواهند. به این ترتیب، این برنامه هم هدفی جز قانونی نشان دادن تصفیه مدارسی که جنبه اسلامی بود نشان قویتر بود و امکان فعالیتهایی در آنها میرفت نداشت. (مثل دبیرستان علوی مشهد که دو سال قبل تعطیل شد.)
برنامههای تبلیغاتی دولت، مشخصاً جهت ضد اسلامی گرفته است و به طرز عجیبی در این مورد حساسیت دارند. مثلاً شنیدم یک نفر که فقط ۳ تومان پول با خود داشته، یک خودکار ماژیک به ۲۸ ریال و یک بلیط اتوبوس میخرد و در طبقه دوم اتوبوس، پشت صندلیها شروع به نوشتن شعارهای اسلامی (درود بر خیمنی و…) میکند، کمک راننده او را میبیند و به ساواک میبردش و محکوم به ۶ سال زندان میشود. و حال آنکه سمپاتهای آقای وحید افراخته (مارکسیست ـ و عضو یک سازمان مسلح) را فقط حدود ۶ ماه در زندان نگه میدارند.
هنگام ورود به ایران، در گمرک مهرآباد، چمدانها و حتی کیف دستی بازرسی نمیشد، و در موقع بازگشت فقط وسائلی که با خود به هواپیما میبردیم بازرسی سطحی شد. البته گویا این امر همیشگی نیست و گاه به گاه بازرسیها کمتر میشود. مسافرینی هم که از عراق آمده بودند میگفتند وسائلشان را زیاد بازرسی نکردهاند.
در مورد عراق، ظاهراً راه عراق باز است، و مسافرت به آنجا آزاد، ولی مسافرین فقط از طریق کاروانهای مخصوصی (مثل کاروان حج) که دولت به ترتیب داده میتوانند به عراق بروند. در آنجا حتی برنامه روزانه هم قبلا چیده شده و هر کسی طبق آن باید عمل کند و فقط به محلهایی که با برنامه کاروان جور درمیآید میتواند برود. ولی در عین حال، آنهایی که علاقمند هستند، به هر ترتیبی که شده با آیتالله خمینی تماس میگیرند و مسائلشان را با ایشان در میان بگذارند.
در طول این یکماه، بیشتر مدت را در شهر… بودم. در این شهر موفق به ملاقات با آقای… شدم. چون ملاقاتم از طریق یکی از اقوام نزدیک که با ایشان دوست بود ترتیب یافت، باعث شد که آشنایی بیشتر گردد و چند بار دیگر نیز با ایشان در تهران و… به صحبت بنشینیم.
آقای… فعلاً یکی دو سال است که اجازه سخنرانی ندارد، و خیلی خیلی مایل است به هر ترتیبی که شده از ایران خارج شود. نه از طریق عادی و نه حتی به وسیله «پارتی» و «واسطه» به هیچ وجه به او پاسپورت خروج نداده بودند. اینطور که خودشان می گفت، در این اواخر، ساواک گفته بود: «تو هم میخواهی بروی خارج سکته قلبی کنی، مردم بگویند ما کشتیمت…»
من قبلاً به هیچ وجه با ایشان آشنایی نداشتم، و در طی این آشنایی ایشان را شدیداً تحت تأثیر دکتر شریعتی شهید و مدافع افکار او یافتم. یکبار با ایشان به منزل آقای… رفتم و در آنجا صحبت از دکتر شریعتی شد (عده زیادی نیز آنجا بودند) و ایشان حدود سه ربعی صحبت کرد و از او و طرز عملش در قبال ملاهای مشکوک، شدیداً دفاع کرد. در ایران نیز یک نوار چهار ساعتی بحث به دستم رسید که در جمعی، دکتر شریعتی، آقای خامنهای، آقای حجازی و آقای مطهری در مورد مسائل جوانان در داخل و خارج، صحبت کرده بودند.
قبل ازآمدنم به آمریکا قرار بود… نامه حاج آقای شریعتی برای دکتر یزدی و پیام ایشان را به دانشجویان مسلمان خارج از کشور و نیز پیام به دانشجویان داخل را (در صورتی که فرد دیگری نبود) به من بدهند بیاورم. ولی دو روز قبل از آمدنم گفتند که گویا نامهها را به یکی از برادران که به هوستون میروند دادهاند تا به آقای دکتر برساند. در ضمن گویا قبل از پیام به دانشجویان خارج را برای فرانسه نیز فرستاده بودند.
در …….. همراه با آقای ……….. و آقای ………. خدمت آقای شریعتی رسیدم. ایشان خیلی خیلی دلشکسته و دل خسته بودند. مخصوصاً شهادت دکتر، خیلی خیلی ناراحتشان کرده بود و هنوز یاد او شک در چشمانشان میدوانید. ایشان در خدمت همه برادران در آمریکا سلام رسانید، مخصوصاً آقای دکتر، و برادر «ابو» و از همه به خاطر فعالیت در رابطه با شهادت دکتر خیلی تشکر کردند.
در مراسم چهلم شهادت دکتر در مشهد بودم، با توجه به اینکه برای اجازه مراسم هفت، ساواک خیلی آقای شریعتی را اذیت کرده بود، ایشان برنامه چهلم را در منزل ایشان در کوی فرهنگ تشکیل دادند. مجلس از حدود ۵ تا ۵/۶ بعد از ظهر تا نیمه شب ادامه داشت. سخنرانان مجلس آقای جعفری، مهندس بازرگان، آقای قدسی (شاعر مشهدی) و آقای سید غلامرضا سعیدی بودند و تقریباً تمام نویسندگان و روشنفکارن اسلامی و حتی بعضی غیراسلامی (مثل اسلام کاظمیه و…) نیز شرکت داشتند. بعد از ختم رسمی مجلس، بحث و صحبت بطور غیررسمی ادامه داشت. در طول مجلس، یکبار دنبال آقای خامنهای و یکبار دنبال آقای حجازی آمدند و ایشان را «دم در کار داشتند» ولی گفته شد «هر کسی کار دارد بیاید تو». (گویا از طرف ساواک بودهاند). در مراسم چهلم یک جزوه یادنامه دکتر، در سطح محدود و خصوصی پخش شده بود. متأسفانه نتوانستم به دست بیاورم. جزوه دیگری که به مناسبت شهادت دکتر، از طرف روحانیون مبارز و دانشجویان مسلمان (توسط انتشارات العروه الوثقی) پخش شده، ضمیمه است مطمئن نیستم که این همان یادنامه چهلم است یا نه).
حدود یک هفته بعد از مراسم چهلم دکتر، دانشجویان مسلمان در مشهد یک برنامه تظاهرات سه روزه گذاشته بودند. روز اول به دنبال قرار قبلی، در رأس ساعت یازده ظهر در خیابان طبرسی (محله خیلی شلوغ مشهد و نزدیک کوی طلاب) ناگهان شروع به شعار دادن کرده بودند (شعار، به دست شاه خائن، شریعتی کشته شد). در این تظاهرات عدهای ماسک زده بودند و گویا شعاری را روی یک پارچه بزرگ نیز نوشته بودند و حمل میکردند. مدت تظاهرات نسبتاً کم بوده و کسی دستگیر نشده است. در روز دوم قرار بود ساعت ۱۱ ظهر همگی جلوی بازار رضا (میدان خیابان تهران) که محوطه نسبتاً شلوغ و پررفت و آمدی است همان برنامه اجرا شود. از حدود ده دقیقه قبل از ۱۱ اتومبیل مخصوص حمل زندانیان شهربانی با پردههای بالا کشیده (آماده عمل) در جلوی بازار رضا توقف کرده بود و افسرهای شهربانی، تاکی واکی در دست (و ظاهراً برای بیرون کردن دستفروشها و گاریهای دستی میوه) در محوطه میگشتند و افراد را زیر نظر اشتند، لذا تظاهرات انجام نگرفت. از ماجرای روز سوم اطلاعی ندارم، قرار بود تظاهرات در همان ساعت در چهارراه خسروی انجام شود.
همچنین در همان روزها، از طرف روحانیون مجلس ختمی قرار بود در قم برگزار شود. ولی رئیس شهربانی، شخصاً در محل حاضر شد و ازتشکیل آن جلوگیری کرد. در اواخر تیرماه، در مشهد یک روز که ولیان (استاندار) میخواسته به منزل توفانی (فوقانی؟) واعظ (ساواکی) برود، مورد حمله یک گروه از انقلابیون قرار میگیرد. ولی متأسفانه، تیر به ان نمیخورد، و یکی از افسرانی که همراهش بوده و خود را جلو انداخته کشه میشود. تیم انقلابیون، توسط پلیس تعقیب میشود و تیراندازی تا میدان راهنمایی هم ادامه پیدا میکند (منزل توفانی، در بلوار رضاشاه در منطقه آبکوه مشهد است) و بالاخره موفق به فرار میشود و کسی دستگیر نمیشود.
به روایتی شنیدم که ……. هنوز فعالیت گستردهای ولی کاملاً مخفیانه دارد (البته گوینده تأکید فراوان در مخفی ماندن قضیه داشت). و نیز مجاهدین شهید محمد مفیدی و محمدباقر عباسی هم عضو ………….. بودهاند ولی به خاطر اینکه …………….. نمیخواسته اعلام موجودیت کند با موافقت سازمان مجاهدین خود را عضو مجاهدین معرفی کردهاند.
در تهران موفق به ملاقات با آقای… (فرزند آیتالله…) شدم. ایشان به تازگی از کمیته آزاده شده بود. ایشان نیز شدیداً تحت تأثیر دکتر شریعتی بود. نوارهای مربوط به هشت جلسه سخنرانیاش در آبادان (با اسم مستعار یعقوبی) و نیز یک نسخه از کتابی که تازگی نوشتهاند (ولی هنوز اجازه چاپ داده نشده) را برای تکثیر و پخش در خارج به من دادند که بیاورم. خودشان ترجیح دادند که کتاب توسط انجمن اسلامی چاپ شود (نوارها را نیز به دفتر پخش فرستادهام)
در مورد فعالیتهایی که در ایران انجام میشود: برنامه چاپ سریع انواع و اقسام کتابهای ممنوع و غیرممنوع شدیداً شروع شده است. بسیاری از کتابهای دکتر شریعتی، تعدادی از مهندس بازرگان (پیروزی حتمی و…) جلال الدین فارسی (انقلاب تکاملی) و نیز کتابهایی از مجاهدین و بقیه گروههای اسلامی، با اسمهای مستعار تجدید چاپ شده و میشود. (حتی ضمیمه شماره ۲ و۳ نشریه فجر انجمن اوکلاهما نیز چاپ شده بود.) اکثر کارهای انتشاراتی در دست جوانان و دانشجویان است.
آنطور که من دیدم، نیاز به یک سازمان، که نقش رهبری فعالیتهای اسلامی را داشته باشد شدیداً احساس میشود. گرچه بعد از جریان منافقین، سازمانهایی شروع به فعالیت و عضوگیری نمودهاند، ولی به هر حال، هیچکدام شناخته شده (از نظر مردم، آنطور که سازمان مجاهدین بود) نمیباشند. و این امکان هست که کم و بیش نیروهای مسلمانان در گروههای کوچک که خود تشکیل میدهند و با تجربه کمی که دارند تلف گردد و هدر رود.
مسئله دیگر تشنگی شدید جوانان به شنیدن مطالب و سخنرانیهای اسلامی و آگاهیبخش میباشد. و این خود یکبار دیگر لزوم بودن یک رهبری شناخته شده را تأکید میکند. مثلاً در جشن ۱۵ شعبان انجمن ضدبهائیت حدود ۴ هزار نفر در مشهد و ۱۶ هزار نفر در تهران شرکت کرده بودند، که این خود نشاندهنده میزان تشنگی است در حالیکه در جلسات انجمن ضدبهائیت به هیچوجه مسائلی که بوی سیاسی داشته باشد مطرح نمیشود (که این خود به واسطه موقعیت خاص انجمن میباشد.)
مسئله دیگر آن طور که من دیدم، در ایران، جوانان مسلمان از لحاظ ایدئولوژیک و آگاهیهای ایدئولوژیکی نسبتاً در موقعیت خوبی هستند و یا حداقل امکانات برایشان در این مورد وجود دارد، ولی در مسائلی که مربوط به تاریخ مبارزات معاصر و حتی همین امروز میشود، خیلی ضعیف و کم اطلاع هستند، و در تاریخچه مبارزات جنبش اسلامی معاصر (از واقعه تنباکو، مشروطیت، جنگل…)کاملاً برایشان گنگ و مبهم میباشد. در مورد سازمانهای اسلامی هم که هماکنون مشغول فعالیت هستند اطلاعات بسیار کم است، (مثلاً حتی از فعالیتهای اسلامی خارج هم خبری و اطلاعی نیست. و بعضی حتی از وجود این سازمانها هم بیاطلاع هستند).
فکر میکنم و پیشنهاد میکنم سازمان در این مورد بطور جدی باید برنامهای بریزد و در دستور کار قرار دهد (البته اگر تا به حال برنامهای نیست)، تهیه مقالات و جزوههایی که به بررسی و تحلیل تاریخچه جنبش اسلامی معاصر و سازمانهای فعال در آن بپردازد، و چاپ بر روی کاغذ مخصوصی و… اولین و کوچکترین کاری است که میتوان انجام داد. و نیز در زمینه به دست آوردن آدرس افراد در ایران نیز (برای ارسال جزوات و کتابها و پیام مجاهد و…) فکر کنم برنامه وسیع و جدی باید ریخت (البته این هم اگر تا به حال وجود ندارد)
موفقیت همه برادران را از خداوند متعال خواهانم
نامه نهضت آزادی ایران خارج از کشور «بخش اروپا» به نهضت در داخل کشور
تاریخ: اول بهمنماه ۱۳۵۶ ـ ۲۱ ژانویه ۷۸
بسمه تعالی
برادران عزیز!
پس از سلام و تهنیت موفقیت شما را از پیشگاه خداوند یکتا مسئلت داریم. نامههائی در گذشته تقدیم شده است که با توجه به آنچه از دور به نظر میرسد آنطور که شاید و باید مورد توجه قرار نگرفته است. خصوص در مورد تحلیل وضع سیاست آمریکا مطالبی عرض شده بود که مسافرت کارتر به ایران و آنچه گذشته است عملاً صحت آن مطالب را تائید نمودهاند.
بههرحال درین عریضه نیز براساس مشاوره و نظر دوستان مسلمان وابسته به نهضت آزادی ایران خارج از کشور و همچنین مسئولین و فعالین اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا و امریکا که بهطور خصوصی و غیررسمی اخذ شده است تقدیم میگردد. به لسان دیگر تمامی نیروهای فعال مسلمان در خارج از کشور کموبیش یعنی برخی شدیدتر و برخی در همین حدود با تحلیلی که به نظر آن برادران گرامی میرسد موافقت دارند. در کل پیشنهاد نیز همگی توافق دارند. البته هستند عده بسیار کمی از مسلمانان که فقط در پاریس میباشند (شاید حداکثر در حدود ده نفر) که کم و بیش خط جبههای دارودستهی آقایان بختیار و فروهر را تائید میکنند ولی اکثریت همانها نیز در صورتی که به مفاد این عریضه عنایت شود به صفوف ما خواهند پیوست، زیرا جو کاملاً غالب بر افکار مسلمانان، در نظراتی است که ارائه میشود و اکثریت آن دسته کوچک نیز خالی از غرض و مرضند و در تحلیل نهائی در کنار برادران و خواهران خود قرار خواهند گرفت. حال با اجازه شما این چند خط مقدمه را پایان میدهیم و به اصل مطلب میپردازیم و عنایت و توجه خاص تمامی برادران و خواهرانی را که این مطالب از نظر آنها میگذرد انتظار داریم.
با وجود ارسال چند نامه و گرفتن و دادن چند پیغام متأسفانه هنوز برای طرفین، شما که در ایران هستید و ما که در خارج از ایران، خاورمیانه و اروپا و امریکا اقامت داریم، ابهامات متعددی در زمینه نظراتی که باید عنوان کرد، برنامه عمل برای پیشبرد این نظرات و طرزکار و چگونگی همکاری با افراد گوناگون (و احتمالاً دستههای مختلف) وجود دارد.
شاید این ابهامات ناشی از چند علت و از جمله این امر باشد که موقعیت کنونی ایران از لحاظ سیاست بینالمللی درست مورد ارزیابی قرار نگرفته است و تغییر ظاهری در اوضاع و احوال، یا بیش از حد جدی تلقی شده است و یا بررسی این تغییر ظاهری به فرصت دیگر موکول شده است و کم و بیش این فکر حکومت میکند که چون فرصت برای تصمیم گرفتن وجود دارد، میتوان به آرامی و بدون آنکه افکار و یا گروههای فرضی و یا واقعی را از خود و موضعگیری صحیح رَماند پیش رفت و در مدتی نسبتاً طولانی، به تصفیهای که مرور زمان یکی از عواملش خواهد بود رسید و گروهی یکدست ایجاد کرد و برنامه عمل و نظرات راهنمای این عمل را به یاری آنها اجرا نمود.
متأسفانه این فرصت آنطور که گمان میشود وجود ندارد. امید به آنکه با تغییر حاصل درسیاست امریکا پس از آمدن «کارتر» اگر اوضاع بهتر از این نمیشود دستکم به همین منوال خواهد ماند و فشارهائی که طی سالها پنهان و آشکار بر رژیم ایران وارد آمده و به نتیجه کنونی رسیده است همچنان ادامه خواهد یافت، بهطور خلاصه این امید، ظاهراً با واقعیتهای سیاست بینالمللی، خصوصاً تحولات اخیر سیاست امریکا در یک جهت پیش نمیروند. موضعگیریهای اخیر امریکا هر روز بیش از روز پیش نشان میدهد که امید به اینکه امریکا در تغییر وضع موجود در ایران نفعی یا اصراری داشته باشد با واقعیت مطابقت ندارد. امریکا همانطور که در تحلیل قبل از سیاست آن گفته شد و مفسران سیاسی اروپا نیز پس از مدتی کم و بیش آن را قبول کردهاند و میگویند، اگر خود از اصل چنین برنامهای نداشته و نمیخواسته است رژیم ایران را دربست مورد تائید قرار دهد، دستکم از یکطرف در برابر «شانتاژ» و از طرف دیگر با اعلام عبودیت کامل از طرف حکومت ایران عقبنشینی کرده و خصوصاً از موقعیت استفاده شایانی نموده و با پذیرفتن «هدیه شاهانه» (به قول مطبوعات اروپا) در مورد قیمت نفت و خرید مراکز اتمی و نیز تعهد مجدد ایران در اجرای برنامه ژاندارمی خاورمیانه به همان صورتی که امریکا نظر دارد، امریکا دیگر مسئله «حقوق بشر» در ایران را (همانطور که «وانس» وزیر خارجه امریکا نیز قبلاً گفته است) الزاماً در رابطه مستقیم با تائید حکومت ایران به عنوان یکی از همپیمانان خود (همپیمان تعارفی و آلتدست واقعی) قرار نمیدهد. بدتر از آن «کارتر» در توضیحی که راجع به سفیر اخیر خود در کشورهای مختلف، در مراجعت خود به امریکا در هواپیما به خبرنگاران داد، راجع به هر کشوری در زمینههای مختلف اظهارنظر نموده است. در مورد ایران فقط و فقط گفته است که «مسئله حقوق بشر افکار شاه ایران را کاملاً به خود معطوف داشته است و واقعیت آنست که حقوق بشر در ایران در بیست سال گذشته به مقدار زیادی بهبود یافته است» درست است که رئیس جمهور آمریکا هنوز هم از حقوق بشر صحبت میکند ولی اگر دقت کنیم میبینیم که این صحبت در فرانسه و در لهستان است (یکجا در واقع برای تائید رئیسجمهور فرانسه و قدرت وی و همنوائی با او که نویسنده کتاب «دموکراسی فرانسه» است. و این تائید در این ایام که انتخابات فرانسه در پیش است معنی و اهمیت اساسی دارد. و یکجا در «لهستان» برای دندان نشان دادن به روسیه و ایجاد مزاحمت محترمانه برای بلوک شرق و ایجاد هستههای مقاومت و احتمالاً امید در داخل این کشورها. و یا وسیله بده و بستانها قرار دادن حقوق بشر و…….) اما همین رئیس جمهور در ایران و عربستان (و مواضع استراتژیکی از این قبیل) درین باب سخن جدی نمیگوید و حتی به قول لوموند در مقالهای که جدیداً راجع به سیاست مداخلهجویانه آمریکا در اروپا (که ذیلاً به آن اشاره خواهد شد) مینویسد که کارتر و شاه در مورد حقوق بشر در ایران به توافق رسیدهاند و به قول این مفسر «ملاحظه کردیم که در تهران کارتر راجع به حقوق بشر، خود را با شاه همعقیده یافته است» این تفسیر مستدل، بهطور صریح صداقت رئیسجمهور امریکا را در مورد حقوق بشر، در جاهائی که در درجه اول باید بدان پرداخت مورد تردید قرار میدهد. و دلیل آن هم روشن است. زیرا برای تجدیدنظر در اصول سیاست امریکا و تغییر استراتژی وی کوچکترین دلیلی نمیتوان اقامه کرد. در وضع کنونی منافع امریکا در گوشه و کنار دنیا همان که بوده هست و برای حفظ این منافع، امریکا دارای عواملی درسراسر جهان است که یکی از این عوامل ایران است. موقعیت استراتژیکی، منافع طبیعی، قدرتی که در مداخله تخریبی در منطقه دارد و …… موجب آنند که ایران مورد توجه شدید امریکا و در اختیار وی باشد. هرگونه تغییری در سیاست امریکا در رابطه با ایران نیز برای بهبود بخشیدن به این بهرهبرداری صورت میگیرد و نه به خاطر حقوق بشر و……
اینکه سیاست امریکا در سراسر جهان تغییر نکرده و نمیتواند لااقل درین ایام تغییر کند، مطلبی نیست که فقط در رابطه با ایران مطرح باشد. موضعگیریهای اخیر امریکا در مورد اروپا اولاً با موضعگیریهای دوسال پیش (یعنی در دوره جمهوریخواهان و سیاست کیسینجری و نیکسونی و………..) تفاوتی ندارد. و ثانیاً با توجه به تظاهرات دموکراتمنشانه ـ کارتر مجری سیاست دموکراتهای امریکا ـ ! یعنی با دخالت دادن مفهوم نسبیت وخیمتر جلوه میکند و ثالثاً چون این موضعگیری در موقعیت حساستری صورت گرفته است، باز هم به نسبت، اهمیت بیشتر مییابد و با در نظر گرفتن این دلایل واقعیت بیشتر از آنچه بتوان تصور کرد درین جهت قرار دارد که سیاست امریکا همان است که بود. توضیح آنکه در ایتالیا حزب کمونیست، میخواهد که در حکومت به بازی گرفته شود. در فرانسه نیز حزب کمونیست، مدعی است که اگر در انتخابات دو ماه دیگر «چپ» در فرانسه برنده شود، در امر حکومت باید مداخله داشته باشد. این مسائل در چند سال پیش نیز در این دو کشور ـ واخیراً در پرتقال مطرح بوده و هست.
در گذشته با توجه به اوضاع و احوال (که نه مجال تشریح آن هست و نه شاید اهمیت زیادی برای بحث ما داشته باشد) امکان شرکت کمونیستها کمتر بود، معذالک وزیر خارجه وقت امریکا یعنی کیسنجر، در مورد ایتالیا گفته بود که در صورت شرکت کمونیستها در حکومت، امریکا در روابط خود با ایتالیا تجدیدنظر خواهد کرد و …… و در مورد فرانسه هم به نوعی همین مطلب را اظهار داشته بود. پس از دو سه سال در چند روز پیش در حالی که کمونیستهای ایتالیا برای وارد شدن در حکومت فشار میآورند و این فشار نیز با توجه به قدرتی که دارند باید جدی تلقی شود و در فرانسه نیز بیش از دو ماه به انتخابات مجلس نمانده و این انتخابات از بسیاری جهات برای سالیان دراز تعیینکننده وضع فرانسه است، اهمیت اظهارنظر امریکا در واقع اخطار وی را با این صراحت و به قول وزیر خارجه و نخست وزیر دوگل (کوود و مورویل) «خارج از نزاکت و بیادبانه»، راجع به وضع ایتالیا و ضمناً فرانسه و شاید پرتقال و……. نباید کم دانست. این اظهار نظر موجب شده است که مسئله سیاست امریکا و موضعگیری کارتر بدون رودربایستی مورد بحث و بررسی قرار گیرد و گفته شود.
یادآوری این جنبه از سیاست کارتر از آنجهت برای ما اهمیت دارد که روشن میکند وقتی امریکا در رابطه با اروپا و در رابطه با دو کشوری که در خطر عکسالعمل شدید مردم آن باید وی را به احتیاط بیشتری فرابخواند، اینطور عمل میکند همانطور که در سه سال پیش عمل میکرد و حتی در همین ایام کیسنجر به دنبال اخطار امریکا و در تائید آن همان حرفهای سابق را میزند: خلاصه آنچه مورد توجه امریکا است منافعش، استراتژیاش و فلسفه جهانیاش است. در مورد طرز تلقی و برنامه عمل و طرز پیاده کردن برنامهاش در ایران نباید تردید به خرج داد و واقعاً «گرفتار» خوشبینی شد.
بهطور خلاصه تجدیدنظر در سیاست قهر و خشونت و اختناق در ایران که احتمالاً به توصیه یا حتی فشار وی صورت گرفته است، (اگر هم جنبه بیاعتبار و توهمی فعلیاش ـ که در واقع تغییر روش اعمال قهر و فشار است، و جانشین شدن شکنجه و کشتار در داخل زندانها با زدوخوردهای فاشیستی و استالینستی خیابانی و تیراندازی و……. بدل به نوعی واقعیت شود، یعنی واقعاً فشار اندکی کم شود) باز تا حدودی خواهد بود که چهره رژیم فعلی ایران را از حالت و هیبت هولناکی که در افکار عمومی غرب پیدا کرده است، تا آن اندازه دگرگون کند که مطبوعات غرب بتوانند اندکی افکار عمومیشان را راحت به گذارند و بر غارت مجدد منابع ایران و حکومت رژیم خودکامه آن با سکوت خود نوعی مشروعیت ببخشند. در اینجا یادآوری چند نکته در مورد مطبوعات غرب و روش آنها برای روشن شدن مطلب بیفایده نخواهد بود.
برای مثال از میان دهها مورد متناوب و مختلف باید توجه داشت که وقتی با توجه به موقعیت سیاسی جهان و ایران، نظرات بزرگترین مرجع تقلید دنیای شیعه و موضعگیریاش راجع به اوضاع و احوال ایران، بههرحال جزو موضعگیریهائی است که قاعدتاً اهل سیاست باید بدان توجه کنند (و بنابراین طالب دارد) و علاوه بر آن شخصیت و حیثیت عظیم این مرجع نیز شیعیان و مجموع مسلمانان انقلابی از دید روزنامهنگاران سیاسی و کهنهکار روزنامهای چون «لوموند» بههیچوجه پنهان نیست و در عینحال میبینیم که این نظرات را در این اوضاع و احوال روزنامه لوموند حتی بهعنوان آگهی و گرفتن پول حاضر نیست به تمام و کمال چاپ کند آن وقت دورنمای تاریک و سخت روزها و ماههای آینده را (اگر درست عمل نشود) از لحاظ تبلیغات بینالمللی نگرانکنندهتر خواهیم یافت. بدین معنی که اگر رژیم ایران با همین بازیهائی که به عنوان نوعی آزادی درآورده است بتواند به مطبوعات غرب بقبولاند (و درواقع چون همپالگی خودشان است ـ اگر بتواند وسیله توجیه لازم بدست آنها بدهد) که نسیم آزادی بر ایران وزیده است، آنوقت دیگر نباید انتظار داشت که وضع، از لحاظ تبلیغاتی در مطبوعات خارج از ایران بهتر از گذشته شود.
مطبوعات غرب که در اختیار انحصارها و سیاستهای بینالمللی و حتی سیاستهای مستقل ملی هستند بههیچوجه در اندیشه دنیای سوم و چهارم و….. نیستند و برخی از تظاهرات آزادمنشانه ضداستعماری و….. آنها نیز که نتیجه صدمات روحی و شکست استعمار و پیروزی نهضتهای ضداستعماری سالهای بعد از جنگ بود و تا سالهای ۶۸ ـ ۱۹۶۰ ادامه داشت، اندکاندک جای خود را به بیاعتنائی و سپس موضعگیری علیه بردگان سابق آنها داده است (پس از جنگ ژوئن ۱۹۶۷ و سپس از هنگامی که رژیمهای غربی بحران اقتصادی و اجتماعی و…. خود را به کمک همین مطبوعات به گردن بالارفتن قیمت نفت و بحران انرژی و….. گذاشتهاند، این طرز برخورد از بسیاری جهات وخیمتر شده است) با توجه دقیق به این طرز تلقی میتوان این واقعیت را دید و پذیرفت که همین مطبوعات نیز برای توجیه غارتهائی که از این به بعد دیگر واقعاً بدان نیازمندند، دنبال دلیل میگردند، دلیل یا دلایلی که در عینحال در راه نوعی دفاع روانی به کار رود و به آنها بقبولاند که با توجه به مجموع اوضاع و احوال و محیط سوقالجیشیای نظیر ایران و تعهداتی که در قبال غرب دارد و برقراری امنیت در خلیجفارس برای آنکه غرب بتواند از نفت استفاده کند و …. رژیم طرز کار خود را تغییر داده و مطابق نوشته کیهان (از قول سازمان امنیت) با «آزادی» و نه «براندازی» موافقت کرده است، دیگر همین اندازه هم نمیتوان از عدم مشروعیت رژیم در غرب و با افکار عمومی غرب سخن گفت و در این صورت رژیمی که بتواند ـ و اگر درست عمل نشود حتماً خواهد توانست ـ که پس از آنهمه جنایت مجدداً مشروعیت بیابد، چهها که نخواهد کرد؟ و این کارها که خواهد کرد همانها است که سرمایهداران آمریکائی میخواهند چرا که این برنامه تبلیغاتی «آزادیبازی» نیز از پشتیبانی امریکا ـ برای رسیدن به هدف بالا برخوردار است و نباید فریب آن را خورد بلکه باید از موقعیت فقط و فقط بهرهبردای کرد، و با شتاب هرچه تمامتر ـ که وقت تنگ است و بنابر این از هماکنون باید برنامه کار و عمل را فراهم آورد و همکاران را مشخص ساخت.
صرفنظر از یک مطلب که راجع به اصل و اساس رژیم است، و طرحش اصولاً برای رژیم قابل تحمل نیست، چه در لفافه باشد و چه بهطور آشکار، ظاهراً چنین به نظر میآید که طرح بقیه مسائل اساسی، از لحاظ رژیم در یک سطح قرار دارد یعنی با توجه به سیاستی که در این برهه انتخاب کرده است آنها را از جنبه تاکتیکی تحمل میکند و در یک برهه دیگر تحمل نخواهد کرد. به نظر میرسد که در این بقیه مسائل وی نه میتواند درجهبندی کند و نه بدینکار دست زده است. بنابراین فعلاً به هر دلیلی از دلایل که باشد، هم تقاضای «اجرای قانون اساسی» را که بهطور مبهم عنوان شود عنوان میکند ـ البته با سختی ـ و هم این تقاضا را در صورتی که بدون پردهپوشی و ابهام و با تشریح خواستها صورت گیرد تحمل خواهد کرد ـ آنهم با سختی ـ و به هیچیک نیز در وضع فعلی در عمل اعتنائی نخواهد کرد و همه را با تبلیغات علیه خائنان و استعمارگران و …. جواب خواهد داد.
با توجه به این امر و با توجه به اینکه وقت تنگ است چه بهتر که ما این خواستها را روشنتر و مشخصتر بیان کنیم.
طرح مشخص و روشن خواست و تعیین حدود و مرز خواستهای اساسی طبعاً، مسئله توافق بین صاحبنظران مختلف را از دستهها و طرز تفکرهای مختلف طرح خواهد کرد و همین امر موجب میشود که مرزها نیز بدون آنکه موجب اختلاف بین گروهها شود، روشنتر شود. در واقع تا هنگامی که بحث و مذاکره برسر این باشد که فلان کس امضاء کند و بهمان کس امضاء نکند، برای شعارهای کلی به فلان طرز و بهمان طرز عمل شود، دستهبندیها و اختلافها به صورت دستهبندیها و اختلافهای «باندی» و «رفاقتی» حفظ موقعیت رهبری و…. باقی خواهد ماند. حال آنکه اگر «فکر و عقیده» مرزها را تعیین کند همه کسانی که با یک راه و رسم موافقند ـ آنهم راه و رسمی که به اصول عقیدتی مشخص استوار است، در کنار هم ـ انشاءالله ـ خواهند بود و در این حالت راحتتر میتوان شعارها و خواستهای مشترک طرز تفکرهای گوناگون را بازشناخت و براساس همان شعارها و خواستهای مشترک برنامه عمل مشترک ـ برنامه وحدت در عمل مشترک ـ تنظیم کرد و به دنبال آن بود. منظور از برنامه وحدت در عمل مشترک بههیچوجه وحدت با گروههای مختلف نیست بلکه عرضه کردن برنامه و راه و رسمی است که گروههای دیگر (اگر وجود داشته باشند و از بین نروند و یا به وجود بیایند) عملاً اجبار به پیروی داشته باشند و هرگونه عدم پیروی از راه و رسم تعیینشده موجب رسوائی و از بین رفتن آنها شود و هرگز نتوانند با یک زدوبند در یک مرحله حساس، به رژیم مشروعیت دهند و به مبارزین از پشت خنجر زنند که در غیر اینصورت بر مبارزین مسلمان همان خواهد رفت که در جریان جبهه دوم رفت و اینبار به مراتب شدیدتر.
یکی از برنامههای رژیم که در کادر عمومی سیاستهای تبلیغاتی غرب ـ به سرکردگی سرمایهداران امریکائی ـ قرار دارد ایجاد نوعی آشفتگی ذهنی و عرضه نوعی ملقمه از جریانهای مخالف است بهطوری که بتوان از نتایج آن در دو جهت بهرهبرداری کرد. منتسب ساختن جریانهای مخالف به افکار مارکسیستی و کمونیستی و یا جریانی با سلطه شدید و رهبری آنها از یکسو و منتسب ساختن همین جریانها به راه و رسمهای ارتجاعی و رهبری مسلم آنها از سوی دیگر. رژیمهای کشورهای دیکتاتوری از این شمشیر دو دم مطابق اقتضاآت روز استفاده میکنند. از یکسو دیکتاتورها که خود را مبشر آینده و نجاتبخش ملتها از زندگی قرون وسطائی میدانند مبلغ غرب و نوخواهیها و تجدد آنهایند و در صورت لزوم هر جریانی را که با این خط و ربط موافق نباشد مرتجع میخوانند و از سوی دیگر نیز از مترسک کمونیسم استفاده میکنند. و این مترسک هم به درد عناصر ارتجاعی داخلی میخورد و هم «بورس» دیکتاتور در بازار امریکا و اعوان و انصارش را بالا میبرد. مترسک کمونیسم و یا حتی خطر واقعی در اروپای غربی نیز یکی از سلاحهای جدی مبارزه با مجموع جریانهای مخالف حکومتهای سرکار است. فرانسه، ایتالیا، پرتقال، اسپانیای فعلی و…… نمونههای گویای این طرز تلقی سیاست بینالمللی هستند.
از سوی دیگر هنوز عده زیادی از مارکسیستها هستند که تحت تأثیر تحلیلهای استالینی قرار دارند و معتقدند که: هرکس که در «اردوگاه سوسیالیسم» نیست متهم به همکاری وحتی نوکری «امپریالیسم غرب» به سرکردگی امریکا است. در یک تحلیل دیگر، از همین قبیل نیز معتقدند که سرمایهداری و سرمایهداری جزء محلی و…. بههرحال اگر یکسره تحت تسلط رهبری وابستگان به «اردوگاه سوسیالیسم» درنیایند چون سیاست مستقلی ندارند، لاجرم به دام امپریالیسم خواهند افتاد. بنابراین باید بر وی تسلط یافت و یا باید وی را در مبارزه پیشمرگ خود ساخت و یا با وی به عنوان نوکر امپریالیسم جنگید. این طرز تلقی و اینگونه تحلیل خصوصاً مشخصه مارکسیستها و کمونیستهای دنیای سوم است و همپالگی آنها در ایران نیز از همین قبیلند.
این گروه از ائتلاف ملقمهوار و از آشفتگی در شعارها و کلی بودن آنها هیچگاه ضرر نمیبیند و همواره نیز خواهان این طرزکار است، چرا که در این میان چون خط و ربط ترجمهشده خود را به صورت بخشنامه در جیب دارد، هراسی ندارد که شعارها کلی است. وی در ضمن جریان در زیر شعارهای کلی، عضوگیری میکند و در عینحال تقصیر ابهام شعارها را بر گردن دیگران میاندازد و آنها را نخست ابهامپرست میخواند و اگر متوجه شد که نمیتواند رهبری را بدست گیرد، انتقاد را شروع میکند و در ضمن آن از آلت فعلهای با حسننیت (که قاعدتاً به علت عقدههای روانی و خودپرستی میخواهند همه را داشته باشند و لذا سنگ «اتحاد همه نیروها» را به سینه میزنند) صحبت میکند و مخالفین جدی اتحاد را به نام مرتجع و آب به آسیابریز رژیم و مخالف اتحاد و…. به شدت میکوبد و بالاخره اگر مقاومت طرف مقابل را جدی دید تقسیمبندی دنیا را به دو گروه مبارز، با خط و ربط انترناسیونالیستی و سوسیالیستی و …… و گروه غرب مطرح میکند و نتیجهگیری از این تقسیمبندی و برچسب زدن نوکران امپریالیسم بر جمعی که تا دیروز در کنار آنها مبارزه میکرد به این همکاری پایان میبخشد.
این روش کار فقط در ایران و فقط در یک دوره آزمایش نشده و دهها سال است که در تمامی دنیا مورد عمل است، و هر بار هم نتیجه در ضمن توجه به اختلافات مربوط به مکان عمل آن و با توجه به موقعیتهای زمانی کم و بیش یکسان بوده است. برای توجه به این طرز عمل زیاد هم نیاز به تاریخ نیست. از هماکنون طرفداران عناصر مارکسیستی که بیانیهها را امضاء میکنند، اولین و دومین قسمت از برنامه خود را آغاز نمودهاند. مثلاً میگویند «بیانیه» چهار ماه قبل تهیه شده بود و متنی بسیار محکم و مستدل داشت ولی «دیگران» آن را گرفتند و پس از چهار ماه یک «متن آبکی» آوردند که همین را امضاء میکنیم، ما هم بهخاطر حفظ اتحاد آن را امضاء کردیم. دیگر آنکه در خارج کسانی که محکم ایستادهاند و میگویند که هیچگونه اتحاد ـ وحدت و….. با گروههای غیرمذهبی و ضدمذهبی نمیتواند وجود داشته باشد متهم به ارتجاع و ضداتحاد و ……. شدهاند و تنی چند که صحبت از وحدت میکنند مترقی و ……. نام یافتند.
در این شرایط اگر یک گروه «ملی» که قاعدتاً دارای یک فکر و عقیده مشخص نیست، باز هم خود را ناگزیر میبیند که به کلیات اکتفا کند و پذیرای همه این خطرات و اشکالات باشد. برای کسان و گروههائی که فکر میکنند و برای راه و رسم مشخص و عقیده معینی جهاد میکنند، این اجبار بدون تردید صد درصد بیمعنی و نوعی خودکشی است. زیرا کسی که مکتب فکری خود را انتخاب کرد، با انتخاب خود آزادی خویش را به کرسی نشانده است و از نتیجه این آزادی در همهجا باید بهرهبرداری کند چه این بهرهبرداری خود همان به کرسی نشاندن آزادی در هر لحظه است.
***
بر این اساس به نظر میرسد که اعلام اتحاد همه نیروهای مخالف رژیم با هر مسلک و عقیده و مرام و فقط به صرف مخالفت لفظی یا عملی ـ بیرنگ و رمق ـ درست به دلیل آنکه دردی را دوا نمیکند و تالی فاسد آن هم همانطور که رفت فراوان است، مردود به نظر میرسد. زیرا از این حالت ملقمهای هم رژیم استفاده و سوء استفاده میکند و همه را به هر چوبی که بخواهد ـ ارتجاع یا وابستگی به بیگانه به معنی مارکسیسم و کمونیسم و یا هر دو در آن واحد! میزند(۱)٭ و هم، یکدسته از همین متحدان لفظی سربزنگاه جدا میشوند، یک دسته به دلیل جدی شدن مبارزه نمیتوانند در میدان باقی بمانند و یک دسته به دلیل آنکه در این جریان نفعی برای عقیده اصلی و اساسی خود نمیبینند، دسته اول با پیوستن به رژیم بهنحوی از انحاء، حتی با سکوت و کاری به کارها نداشتن، قبول پست و …. عملاً ضربات معنوی شدید به جریان مبارزه میزنند.
دسته دوم یعنی مارکسیستها نیز شروع به تبلیغات نفاقافکنانه میکنند و برچسب ارتجاعی و یا وابسته بودن به سیاست امریکا و ….. عنوان میکنند، و بر سر ما یکبار دیگر همان میرود که بر سر بسیاری در بسیاری از جاها و در همین ایران خودمان بارها رفته است.
در اینجا این تذکر ضروری است که مشکل اساسی برای نیروهای اصیل مسلمان، تعیین مواضع و شناخت واقعی از افرادی است که مسلمانند ولی در صفوف غیرمسلمانان جای دارند و با این حضور و یا فعالیت خود در چهارچوب آن گروهها عملاً آب به آسیاب آنها میریزند که ما آنها را افراد «ملقمهای» میگوئیم. در واقع در جریانهای گذشته نیز همین افراد بودند که در شکست نهضتهای مذهبی تأثیر جدی داشتند. این «ملقمهها» غالباً ندانسته و به علل عقدههای شخصی و یا عدم درک صحیح از راه و رسم یک مبارزه عقیدتی و عدم اعتقاد و ایمان کامل به پیروزی مذهب، سعی مینمایند با سایر نیروها همکاری و همگامی کنند و بدین ترتیب برای به قدرت رسیدن خود و یا دلایل دیگر به قدرت تبلیغاتی سایر گروهها تکیه نمایند و خود را بر کرسی قبول در میان مسلمانان بنشانند. زیرا نیروهای مذهبی نمیخواهند و یا مصلحت نمیدانند که به این «ملقمهها» حمله کنند چه آنها را در تحلیل نهائی برادران مسلمان خود میدانند.
در عینحال مخالفین نظرات این «ملقمهها» توسط نیروهای غیر و یا ضدمذهبی شدیداً مورد حمله قرار میگیرند و ضعیف میشوند. با ضعیف شدن این افراد معتقد، در واقع نیروهای مذهبی ضعیف میشوند و این امر در واقع دلیل اصلی نیروهای غیر و یا ضد مذهبی است در تقویت «ملقمهها». بدین ترتیب نیروهای مذهبی کمکم رو به ضعیف میگذارند و امکاناً با تحلیل غلط دیگری به دور و بر این ملقمهها که به خیال خود در بین گروههای دیگر مقبولیتی دارند جمع میشوند و این «ملقمهها» نیز که ـ حداقل بخشی از نیروهای اصلی خود را از دیگران تحصیل کردهاند ـ اجباراً به آن گروهها باج بیشتر میدهند و بیش از پیش به نظرات آنها تسلیم میشوند تا قدرت یا موقعیت خود را حفظ کنند. نتیجه این جریان، داخل شدن نیروهای غیر و یا ضد مذهبی در میان مسلمانان و همان خیانتها و جنایتها و خنجر از پشت زدنها از طرف مخالفین و منافقین و همان سردشدنها و گوشهگیریها از طرف مؤمنین است و لذا پیروزی دشمن.
این «ملقمهها» در اوایل کار نظرات خود را با توجه به جو حاکم تنظیم کرده و به نوعی موجه جلوه میدهند. مثلاً اگر جو مذهبی حاکم باشد میگویند که «اصل مذهب است….. ولی با دیگران نیز باید کار کرد.» «دیگران را نباید کنار گذاشت» «دیگران نیز سهمی در مبارزه دارند» «نباید دیگران را در مخالفت بسیج کرد» «باید روحیه وحدت داشت و آن را تقویت کرد» و….. قابل تأسف آنکه برخی از افراد صادق و صمیمی و مبارزین واقعی نیز گول این حرفها را میخورند و مستقیم و غیرمستقیم اینگونه نظرات را تائید و تقویت میکنند. دیگر آنکه اگر هم جو مخالف حاکم باشد باز پشت صحنه را میگذارند که «ما قدرت مقابله با آنها را نداریم» «ما باید در کنار آنها باشیم والا از بین خواهیم رفت» و………
نتیجه همه این حرفها یکی است و آن ضعیف شدن روزافزون نیروهای مذهبی و قوی شدن گروههای غیر و یا ضد مذهبی. لذا باید در شرایط فعلی سخت در مقابل چنین روشهائی مقاومت کرد و به هیچ عنوان به آنها اجازه نداد که از قدرت نیروهای مذهبی استفاده کنند و بابت آن با دیگران به معامله بپردازند.
اکنون اگر بپذیریم که این روش یعنی اتحاد همه نیروها چون فقط لفظ اتحاد است و نتیجه عملی ندارد ـ بیفایده است آیا درستتر و ضروریتر این نیست که شعار واقعی و اصلی و حتی انقلابی اتحاد نیروهای مسلمان را طرح کنیم. نفس اتحاد این روش متضمن اعلام عقیده و فکر مشخص و معین است و بنابراین ابهام اعتقادی را از میان برمیدارد. تهیه برنامه عمل در دو سطح، یکی وسیع که در برگیرنده شعار همه مخالفان واقعی باشد، و یکی عمقی که دربرگیرنده شعارهای خاص معتقدان به این طرز تفکر واحد باشد، ابهام در برنامه عمل را نیز از میان برمیدارد. همانطور که اسلام واقعی انقلابی مقتضی است میان این دو برنامه هیچگونه تضادی وجود ندارد که جمعشان ممکن نباشد. رابطه آنها عموم و خصوص مطلق است و در معنای دیگر مکمل یکدیگرند. همه شعارهای عمومی شعارهای مسلمانان باید باشد و هرچه هم اینطور نیست یعنی مخالف اسلام است، بنا به توجه به این اصل اساسی که یک مسلمان نباید برخلاف اسلام عمل کند، نمیتواند جزو برنامهای باشد که مسلمانان میخواهند در آن شرکت جویند. پس وقتی همه شعارهای همه مورد قبول مسلمانان نیز باشد مشکلی از اینجهت در هماهنگی کارهای عمومی پیش نمیآید. بنابراین اگر دیگران راست میگویند و صداقت دارند براساس همان شعارهای عمومی مسلمانان ولی در چهارچوب گروههای مشخص خود عمل کنند. در عینحال علاوه بر این برنامه عمومی مسلمانان یک برنامه خاص نیز خواهند اشت. (همانطور که بقیه آنها که عقیدهای دارند این برنامه را دارند و بدون رودربایستی بدان عمل میکنند. کارهایشان را در همان خط میکنند و فقط امضایشان را برای کارهای عمومی آنهم برای استفاده از این عمومیت و نه استفاده رساندن به این عمومیت پای ورقهها میگذارند) این برنامه خاص به ترتیب تشکیلاتی مسلمانان و مبارزهجو کردن آنها و آماده کردنشان برای قبول همه مسئولیتهائی که مبارزه بر عهده آنها خواهد گذاشت آماده میکند. آمادگیای که براساس یک اعتقاد اصیل قرار دارد.
اتخاذ این روش یک نتیجه مهم دیگر نیز دارد و آن اینکه این جریان اسلامی، حرکتی را که آغاز شده است تنها یک حرکت عمومی و مبهم تلقی نمیکند که اگر عدهای آن را رها کردند، باید رهایش کرد چون «همه» نیستند بلکه حرکت را از خود میدانند اگر یک یا چند تن یا بسیاری میدان را خالی کردند و حتی اگر برخی از رهبران مسلمان خودشان شهید شدند یا مرگ در ربودشان، به بیان بلند قرآن «بر پاشنه خود نمیچرخند» و باز نمیگردند و عقبنشینی هم نمیکنند. برای عموم، برای «همه» برای داخل مملکت و خارج، برای تبلیغات چپ و راست نیز مطلب روشن میشود و میفهمند که اولاً جریان مسلمانان انشاءالله ادامه خواهد یافت و ثانیاً چون حدود و ثغورش روشن شده است دیگر برچسبهائی که در شرایط ابهامی میتوان به کار مسلمانان زد، قابل استفاده نخواهد بود. از هماکنون نیز راه آیندهای که با احتمال جدائی نیروها (به دلیل راه و رسم اعتقادیشان) باید در پیش گرفت برای همه روشن است. استفاده دیگر اینکار اینست که به گروههای دیگر (جز مارکسیستها که بههرحال کار خودشان را میکنند) امکان و دلیل موجه خواهد داد که گردهم جمع شوند و خود را متشکل کنند و راه و رسم خود را تعیین نمایند. نتیجتاً افرادی که خود فردند و خود را به نام گروه معرفی میکنند و یا گروههای منحرف اجباراً از بین خواهند رفت و هر گروه مجبور است بر قدرت کار و کوشش خود تکیه کند، متعهد باشد و نفس این تعهد بیشتر آنها را در مبارزه مصممتر و پیگیرتر خواهد نمود.
شاید این ایراد به ذهن بیاید که با این همه اختلاف سلیقه که وجود دارد چطور میتوان نخست مسلمانان را متحد کرد و بعد به راه افتاد. جوابی که شاید به نظر سادهلوحانه یا سادهبینانه بیاید ولی تجربه واقعیتش را نشان داده است اینست که اولاً غرض نشستن و حل کردن مسائل نیست، پیشنهاد حل کردن مسائل در عین حرکت است. ثانیاً اگر مسلمانها نتوانند با هم تفاهم پیدا کنند، چطور مسلمانی که به عنوان عقیده مسلمانی مبارز است (نه اینکه نان خود را میخورد و هلیم حاج عباس را هم میزند) و با مسلمان دیگری که باز او هم به استناد عقیده مسلمانیاش مبارز است در مبانی عقیدتی مبارزه، برنامه کار و روش عمل نمیتواند به توافق برسد ولی هر دو اینها میتوانند با هم! یا تنها تنها، با دیگران که برخی نسبت به هر عقیدهای بیطرفند! و برخی نیز صاحب عقیدهای درست در مقابل عقیده اسلامی هستند در کار مبارزه به توافق برسند. در این توافق چه کسی نظر خود را بر بقیه قبولانده است. تحلیل شعارها در هر دوره و پیجوئی منافعی که هر دسته یا هر فکر از شعاری میبرد و نحوه عمل هر دسته بهطور مستقل و در رابطه با دیگران به عنوان سئوال طرح میگردد. پاسخ به این سئوال را در هر موضعگیری و جواب به این سئوال را برای همان موضعگیری خواهد داشت و از جمعبندی این جوابها در یک دوره کوتاه یا متوسط میتوان به یک نتیجه نسبتاً عمومی رسید. اینکه گفته میشود باید برای هر موضعگیری و برای پیدا کردن سئوال طرحشده بدین بررسی پرداخت برای اینست که شعارها کلی و مبهماند و در شعارهای کلی و مبهم هر که نقش خویش را نمیبیند و دید وی در این نقش مبهم است نه نظر دیگری و برای اینکه دید وی روشن شود باید این بررسی هر بار تکرار شود و ملاحظه میشود که این کار اگر به درد جامعهشناسی سیاسی بخورد به درد کار مبارزه نمیخورد زیرا که مبارزه نیازمند حرکت و تصمیم نسبتاً قاطع در کار حرکت و ارزیابی دقیق و در عینحال سریع از کارهای انجامیافته بهطور عینی و نه برپایه ذهنیات و …….. است.
اگر آنچه گذشت مورد قبول باشد شاید بتوان نتیجه گرفت که بهتر است برادران به جای آنکه وقت خود را صرف اتحاد نیروهائی کنند که فقط براساس موقعیت و اوضاع و احوال ایجاد شدهاند و یا برخی رقابتها و مانورهای سیاسی آنها را به عرض وجود واداشته است و……… رشته کردن و پنبه شدن این کوششها و باز شروع کردن و باز سوء تفاهم ایجاد شدن …… خلاصه به جای اینهمه، از موقعیتی که کم و بیش بهدست آمده است در راه متحد کردن مسلمانهای مبارز بهرهبرداری کنند. البته مسلمانهای مبارز نه آنان که از یکسو در هیبت اسلامند و نان اسلام را میخورند و به گفته علی علیهالسلام «به هر چه منکر است آلوده و از هر چه معروف است بدورند» و یا حتی خشکه مقدسیهائی که مسئله اسلامیشان در حد غلظت خواندن حمد و سوره خلاصه میشود. این دسته دوم وقتی مبارزه اسلامی اوج گرفت به مبارزان خواهند پیوست ولی در اول کار بیشتر از آنچه به کار آیند وقت و نیرو تلف میکنند. و از سوی دیگر فکلیهائی که فعلاً نان را به نرخ روز میخورند و بدین اعتبار تظاهر به عقیده اسلامی میکنند، بلکه آنهائی که اسلام و عقیده اسلامی اساس کار و فکر و زندگیشان است.
گفتیم که این کار در ضمن یک حرکت صورت میگیرد و بنابراین تمامی کارهائی که باید کرد بدان عمل میشود از اعلامیه و بیانیه و نامه به این و آن و تشکیل کمیته دفاع از حقوق بشر و…….. همه و همه باید یک کادر اسلامی پیدا کند یعنی مسلمانان نسبت به همه این افکار و عملها حساسیت خاص نشان دهند و آنها را از خود بدانند و برایش کار کنند به حدی که گروههای دیگر برای آنکه از غافله عقب نمانند و اگر اصالتی دارند به حرکت درآیند. یا آنکه اگر دیگران قضیه را جدی دیدند و خود را اهل ادامه کار نیافتند زودتر تکلیف را معین کنند و نیز برخی که میخواهند و حتماً به دلیل درست و برحق اختلاف عقیدتی با مسلمانان دارند، بعدها سوءتفاهم یا اختلافنظر پیدا کنند و جدا شوند، از هماکنون جدا شوند و یا جدا باشند و با توجه به دوری و دوستی که در این موقعیت خاص پربیجا نیست، دستکم همینها کارها را به موازات کار نیروهای مسلمان به انجام رسانند و اگر وحدتی طرح میشود در همگام بودن در عمل آنهم عمل اصیل به کرسی بنشیند که خود این امر و دینامیزم آن مسلماً بسیاری از اختلاف نظرهائی راکه ناشی از سوءتفاهم و بیاطلاعی است رفع خواهد نمود و بسیاری را هم به راه راست خواهد آورد و مسلمانان هم عملاً ابتکار عمل را در همه زمینهها به دست خواهند داشت انشاءالله.
آنچه گفته شد بهانحاء مختلف در خارج از کشور مورد سئوال و بحث و مذاکره قرار گرفته است، روشنتر و صریحتر از ایران و دلیل آن اینست که محیط بازتر است، هم از لحاظ اظهارنظر بر مبنای فکر و عقیده و عمل براساس آن و هم از لحاظ امکان تظاهر بیشتر، مکنونات قلبی، خودخواهیها و جاهطلبیها و ریاستجوئیها، که در توجیه روشهای اتخاذی اثر میگذارد ولی نظیر یک محیط بسته زیر فشار و اختناق روی پوشیده است.
و با توجه به این وضع سئوالها بدون ملاحظه طرح میشود و کسانی که به کار ایراد دارند بدون پردهپوشی از همکاری خودداری میکنند و یا شرط کار را رفع شدن ابهاماتی قرار میدهند که برایشان وجود دارد و مبنای آن نیز جریانهائی است که در ایران میگذرد.
البته میتوان ایراد گرفت و گفت عدهای در خارج از گودند و دستی از دور بر آتش دارند و به ایراد و انتقاد میپردازند و یا اصلاً نق میزنند و فضولی میکنند. همه اینها درست است در صورتی که برای اینها که در خارجند محل اعرابی در کار مبارزه ایران وجود نداشته باشد. اما بهمحض آنکه پذیرفته شد که آنها که در خارجند و حداقل بخشی از آنها در عینحال هم مسئولیت سرشان میشود و یا لااقل به کار میآیند، باید آنها را به کار بر اساس عقیده دعوت کرد و برای این کار باید بدانند چه میکنند و چرا میکنند و برای آینده به کارهائی مشغول شوند که باید انجام بگیرد و منطبق با فکر و عقیده آنها است. خلاصه باید نخست قانع شوند و بعد به جمعی که برنامه کاری را عرضه میکند بپیوندند.
حال اگر انشاءالله قبول شود همه آنها که به کار جدی علاقمند هستند، مسئولند و همکار، و چنانچه صفت علاقمند به کار جدی برای کسانی که در خارج از کشورند نیز مورد قبول باشد یعنی هم اصل و قاعده و هم تطبیق مورد به قاعده، آنگاه برادران ایران قاعدتاً باید در مورد سطوری که در زیر میآید بیندیشند و دلائلی را که براساس آنها مسائل را حل کردهاند بگویند و در صورتی که بنا بر ادامه راه دارند باز هم دلائل خود را اگر اضافه بر دلائل قبل است (و قاعدتاً متضمن رد مطالبی است که در صفحات قبل آمد) بازگویند و یا اگر راه دیگری را میخواهند برگزینند، براساس آنچه در صفحات قبل آمد و یا راه دیگر آن را هم شرح دهند که تکلیف کسانی که میخواهند کار کنند هرچه زودتر روشن شود و اگر هم نه بنابراین دارند که خارج همکار آنها باشد و فعال و نه میخواهند که خنثی باشد و ناظر و کارپذیر و مجری صرف آن را هم بگویند و یا باصطلاح بیعت را بردارند تا هرکس هرچه وظیفه دارد به انجام برساند انشاءالله.
اما مطالبی که باید در این باب طرح کرد:
۱ـ برادران در خارج از کشور نمیدانند نحوه تحلیل و توجیه برادران برای بیان مطالب به این صورت و گرفتن امضاء از این و آن و یا گرفتن قول همکاری و احتمالاً برنامه کار چیست. مجموعه کارهائی که در این مدت در ایران به انجام رسیده است سئوالات و ابهاماتی را پدیده آورده و حتی برای بسیاری از برادران گیجی و گنگی در خصوص تفسیرها و رفتارها دست داده است. بدین معنی که نمیدانند چه بایدشان کرد و چه بایدشان گفت. آیا تنها باید به صورت ناظر بیطرف اوضاع را نظاره کنند و یا به صورت تکثیرکننده با حسننیت و به قصد قربت اعلامیهها و بیانیهها درآیند؟ در پاسخ افرادی که غرض و مرض دارند و سوءنیت و یا در جستجوی جواب قانعکنندهای راجع به کارهای ایران هستند چه کنند؟ آیا باید سکوت کنند؟ و اگر نخواهند سکوت کنند چه باید بگویند؟ آیا اگر سئوالی (از روی غرض و یا به قصد تفرقهافکنی و یا متزلزل کردن افراد) در خصوص چرائی کنار هم بودن دو امضاء از دو شخص مختلفالعقیده با سابقهی متفاوت، با دو روش مغایر و احتمالاً کسی که به صورت غرضورزانه تا دیروز در مقابل دیگری عمل میکرده است چه باید گفت؟ در مورد بودن برخی از امضاءها اگر سئوال شد چه باید گفت؟ و اگر تبلیغات سوئی بر اساس همین ابهامات و سکوتها شروع شد چه باید کرد؟
آیا باید کارهای ایران را تائید کرد، چگونه وبا چه استدلالی و براساس چه مدارکی و با تکیه به چه اطلاعاتی. و یا باید تکذیب کرد، چرا و چگونه و به چه ترتیب و به چه دلیل. و اصلاً مگر میتوان چنین کرد و باز خود را وابسته به برادران ایران دانست؟
۲ـ حضرت آیتاله خمینی به عنوان قائد ـ نهتنها مذهبی و دینی به معنی سنتی آن ـ بلکه به عنوان قائد دینی، اجتماعی ـ سیاسی، یعنی قائد مسلمان شیعه، در سالهای اخیر عمل کردهاند. موضعگیریهای اخیر ایشان و تأکیدی که راجع به ایجاد یک هسته رهبری و رهروی مسلمان جدی در مبارزه و فراموش نکردن هدف اصلی و عامل اصلی مسئله، از طرفی و فراموش نکردن راه و رسم دیگرانی که مدعی مبارزهاند ولی در گذشته دور و نزدیک فقط کاری که کردهاند تکذیب ضمنی راه مسلمانان بوده است و یا حداکثر سکوت مطلق و……. همه و همه، در اینجا بحثانگیز بوده و دو مسئله پیش آورده است.
الف. یکی اینکه همه آنچه را که ایشان گفتهاند، نهتنها با کمال میل مورد قبول قرار گرفته است بلکه این احساس به برادران ما دست داده است که مرجعشان در این زمینه پیشاهنگ و پیشتاز است و کوچکترین سستی و فتوری از لحاظ روش کار مبارزه در وی راه نیافته است و برخلاف شایعاتی از این قبیل که قرار است ایشان را راضی کنند و عمر و زید و حسن و حسین را نزد ایشان فرستادهاند که قدری تخفیف بدهند، ایشان همچنان لبه تیز حمله را به جانبی که باید حمله کرد متوجه ساخته و دیگران را از مسئولان مبارزه گرفته تا دانشجویان و…. به همین امر دعوت کردهاند.
ب. مسئله دوم سئوالی به این مفهوم است که آیا این دو نامه (به عموم و به دانشجویان) و راه و رسمی که ایشان در آنها عرضه داشتهاند با روش کار فعلی اتخاذی در ایران هماهنگ است یا خیر؟
عدهای این دو طرز کار و بیان را هماهنگ نمیبینند و این نگرانی پیش آمده است که مبادا کسانی که کارشناس استفاده از این قبیل اختلاف روشها یا نظرات هستند مطلب را (البته باید قبول کرد، کوچک نیست) بیش از اندازه بزرگ کنند و خلاصه آنکه مبادا رژیم از این ماجرا استفاده کند، بدین معنی که ایادیش در ضمن تحریک علاقمندان واقعی حضرت آیتاله خمینی:
اولاً ـ از یک طرف همزبان با آنها از آقای خمینی در اینجا و آنجا تجلیل کند نه به قصد قربت بلکه به دلیلی که در سطور زیر خواهیم گفت.
ثانیاً ـ و از سوی دیگر روزنامههای مزدور و رادیوی دولتی ایشان را بکوبند اگر این کار بشود غرض از آنها که ظاهراً با هم متضادند اینست که چون راه و رسم ایشان فعلاً مخالف راه و رسم آنها (در این زمینه دستکم ـ که البته زمینه کمی نیست و هم زمینه مبارزه است) روبرو نمیشود. و در مرحله بعد باز خود هم ین دستگاه همین سردی و عدم عکسالعمل را باز با آب و تاب در محافل تجلیلکننده از آقای خمینی (مرحله اولاً) تفسیر میکند و نتیجهای را که در جستجوی آن است به سادگی بهدست میآورد یعنی دو شعبه شدن و سپس اختلاف میان روحانی و مذهبی ـ غیر روحانی و غیر مذهبی.
دنباله ماجرا روشن است. امثال جهانگیر تفضلیها که نقش باز مؤثری در زمان مرحوم کاشانی بود و دیگران کم نیستند. نخست مأموران شروع به کوبیدن غیر روحانیها (یعنی غیر آخوندها، بیعمامههای مسلمان یا فکلیهای مسلمان ریشتراش….) و غیرمذهبیها میکنند (که همپالگی دکاتره و مهندسین ریشتراش و یا ریشدار ولی فاسدالعقیدهاند) مینمایند و به دنبال مأموران و پس از مدتی کوتاه (و شاید قدری دیرتر ولی بههرحال در مدتی که خیلی زیاد طول نمیکشد) «روحانیون صفوی و ولایتی» و آنگاه خدای ناکرده روحانیون علوی در این بازی وارد میشوند و دستهبندی شروع میشود و تکفیر و…. (به عنوان مثال برای این مطلب که در این چنین اوضاعی همه به هم میریزد، روش حضرت آقای طباطبائی است که درست در همان روزها که مرحوم شریعتی از دنیا رفت، یک دسته برای کوبیدن ایشان (حتی از نزدیکان آقای طباطبائی بسیج شده بودند) و یکدسته درصدد مقابله با حکومت ایران در مسئله کفن و دفن، شخص ایشان که برای معالجه در لندن بودند در جواب برخی از سئوالات کتابهای آقای عسگری را توصیه میکردند و با لحن تائید جدی که متأسفانه بدون تعبیر و تفسیر نمیتوانست بماند ولی چون وضع بیش از آنها شلوغ بود که کسی حواس جمعی داشته باشد، مطلب کش پیدا نکرد).
بههرحال اختلاف دو روش: از یکسو روش حضرت آیتاله خمینی و از سوی دیگر روش برادران ایران یکی از عوامل اساسی جریان تفرقهافکنی در آینده نزدیک در ایران خواهد بود. در خارج ایران نیز از عوامل برچسبزنی بر برادران ایران که محافظهکار و آمریکائیاند (همانطور که دکتر مصدق بود) و فقط آقای خمینی مبارزهجو است و مخالف رژیم و آمریکا و دلیل رفتار او هم البته اینست که نماینده یک گروه خردهبورژوازی مرتجع و …. است (فاعتبروا یا اولی الابصار) و بدین ترتیب هم در ایران و هم در خارج همه مسلمانها کوبیده میشوند و هر دستهای با کمک یک تحلیل «علمی» و مخصوص!
در میان برادران مسلمان نیز این سئوال پیش آمده است که پس از سالها خمینی ـ خمینی گفتن و همهجا دنبال نظرات ایشان بودن، اکنون که نمیشود حرف دیگری زد و چه باید کرد؟ سربسته میگوئیم و رد میشویم.
۳ـ سئوال دیگر اینست که چطور است در میان امضاءکنندگان تقریباً جز حضرت آقای زنجانی امضای دیگری از علمای دینی یا به بیان امروزی روحانیها وجود ندارند؟ آیا این امر این خطر را پیش نمیآورد که مخالفان بگویند همواره آنها که دین را بهطور «علمی» و نه احساس بهتر میفهمند از گیرودار مبارزه سیاسی گریزانند و چند استثناء هم از قبیل آقایان زنجانی و منتظری و طالقانی و حتی آقای خمینی جز تائید قاعده چیز دیگری نیست. و آیا سرانجام این وضع آن نخواهد بود که فکلیهای غیرمذهبی روحانیون را مرتجع معرفی کنند و بکوبند و بگویند که ما حتی حاضر بودیم و هستیم که در مقام امضاء الفبائی نیز آنها را تافته جدابافته تلقی کنیم ولی همانطور که نشان دادیم آقای زنجانی را هم بر همه حتی به حرف آ مقدم بداریم ولی خودشان هستند که حاضر نمیشوند و اصلاً نیستند و پس از مقداری دلسوزی برای مردم نتیجهگیری کنند که «دین تریاک تودههاست و……».
و آن وقت رژیم در عین بهرهبرداری از همین گفتهها که مارکسیستهای سلطنتی هم طرز بیانش را به خوبی گویندگان اولش بلد هستند (چون بعضی از آنها همپالگی قبلی همینها هستند که هنوز مخالفند و بعضی دیگر نیز اصلاً معلم اینها بودهاند و بالعکس)، یک نشان دیگر را هم با همین تیر بزنند و آن اینکه: این چند تن هم که مرتجع نیستند، چون اصلاً دین ارتجاع است، پس دینشان هم دین نیست و مارکسیسم است در لباس اسلام یعنی مارکسیسم اسلامی. در این جا تجربه گذشته دور و نزدیک کافی است. آینده چیز کمی از گذشته نخواهد داشت. وقتی آقای خمینی از این برچسب تقریباً برکنار نماند، بقیه حسابها قاعدتاً باید روشن باشد. در این برچسبزدنها البته آخوندهای درباری هم به لسان دیگر و به نوع خود فعال خواهند بود. نتیجه این امر: از میدان خارج کردن اسلام به کمک خود مسلمانها.
۴ـ مسئله دیگر کم و زیاد شدن افراد امضاءکننده در اعلامیهها و بیانیههای مختلف است حتی اعلامیه و بیانیههائی که تقریباً از یک مطلب سخن میگویند و فقط به دو مقام مختلف نوشته شدهاند: مثلاً
در اعلام تشکیل کمیته دفاع از حقوق بشر نام آقایان دکتر آدمیت، دکتر براتعلی، دکتر پاکدامن، خانم هما ناطق و……. نیست و برعکس نام آقایان مهندس حسیبی و خلیلاله رضائی و دکتر شریعتمداری و…… هست٭.
تقریباً و شاید در هیچیک از اعلامیهها و بیانیهها جز دعوت به ختم مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی، نام دکتر عباس شیبانی نیست و این مطلب سئوال جدی مطرح کرده است. نام آقایان بستهنگار و حکیمی در بعضی اعلامیهها هست و در بعضی نیست.
اگر این اختلاف در تعداد امضاها و اشخاص امضاءکننده نشاندهنده وجود گروههای مختلف یا وابستگیهای متفاوت بود ـ هیچگونه ایرادی نبود و اگر نبودن نام برخی از جمله دکتر شیبانی سئوال و شک و تردید ایجاد نمیکرد باز مشکلی پیش نمیآورد. اما نه برای اختلاف در اشخاص امضاءکننده در بیانیههای واحد، مفهوم واحد، دلیل قانعکنندهای میتوان ارائه کرد و نه برای عدم وجود امضاهائی از قبیل امضای دکتر شیبانی.
وجود برخی از امضاها از قبیل دکتر ساعدی برای جوانها سئوالاتی را پیش آورده است و معلوم نیست چه جوابی باید داد. بعضی دیگر هم میخواهند بدانند آقای دکتر آدمیت را جز به عنوان کتابهایش به چه عنوان باید شناخت. و باز پرسیده میشود چطور آقای دکتر سنجابی از همکاران با آقای دکتر بختیار و فروهر دست کشیدهاند و حاضر شدهاند اسمشان را در کنار اسم مهندس صباغیان (که یکی از موارد اختلاف در آغاز کار بود) قرار دهند و آخر و عاقبت این همکاریها چیست؟ البته سئوالها تنها راجع به امضای آقایانی که نام برده شد نیست صورت اسامی نسبتاض بلندبالا است و با دلایل نسبتاً کافی و نگرانیهای بسیار.
با توجه به همه آنچه گذشت آیا هنوز این کار را زود میدانید که به یکی از دو صورت (و به نظر ما هر دو شکل) حدود و ثغور کار و روشی را که مسلمانان میخواهند پیش بگیرند روشن کنید. یعنی پس از آنکه سئوالات ما را که از نوع سئوالاتی است که در بالا طرح شد پاسخ گفتید تکلیف همه را نیز با دو کار:
با اعلام فعالیت نهضت آزادی ایران (که تاکنون به عنوان یک سازمان مذهبی و سیاسی شناخته شده و خوشنام و سابقه است) از طرفی و کمیته هماهنگی مسلمانان مبارز از طرف دیگر، روشن کنید.
اکنون که هنوز هیچیک از دستهها و جمعیتها و احتمالاً احزاب (جز قضیه اتحاد نیروها که مطابق اطلاع ما بیشتر به همان افراد «ملقمهای» تکیه دارد….) کاری را شروع نکرده و فعالیتها فقط در مرحله رقابت و چوب لای چرخ گذاشتن است؟ این دو کار باید سریعاً انجام یابد و تا برخی رهائی از مشکلات مبارزه جدی تز جبهه ملی واحد (نظیر جبهه ملی دوم) را پیش نکشیدهاند، باید به آن دست زد. این کار یک کار اصولی و شجاعانه تلقی میشود. اما اگر این کار به تعویق افتد، بار دیگر با تمامی مشکلاتی مواجه میشویم که در گذشته، با اعلام فعالیت نهضت آزادی (قدری دیرتر از آنچه باید میشد) شدیم.
اعلام فعالیت نهضت آزادی، عرضه برنامه و بیان روش کار و شروع به فعالیت و نیز تشکیل کمیته هماهنگی برای همکاری و همگامی میان نهضتیها و دیگر مسلمانان، موجب میشود که مسلمانان به کار و فعالیت امید بیشتر ببندند و نگران آن نباشند که در میدان مبارزهای بیآینده و بدون مسئول و مسئولیت قدم میگذارند. وجود افرادی که به آنها اطمینان میبخشد که مبارزهشان در و پیکر و سرانجام خواهد داشت و منحرف نخواهد گردید، در این موقع حیاتی و اساسی لازم است. این امر موجب میشود که در عینحال آسانتر و دقیقتر بتوان با گروهها و دستههای دیگر حرف زد و بحث نمود، نه برای تقسیم مقام ریاست مبارزه، بلکه گفتگو برای شروع به یک رشته فعالیت. اگر از هماکنون تا قیام قیامت همه توانستیم در یک راه قدم برداریم و یک حرف بزنیم و یک چیز بخواهیم، فبها المطلوب، و اگر در وسط راه قرار بر جدائی باشد هر کس و لااقل ما میدانیم که چه بایدمان کرد و آنها که به امید امضاهائی که ما بدانها پیوستهایم، در جریان شرکت کردهاند، سرگردان و ناامید نخواهند شد.
در مورد شروع مجدد فعالیت نهضت آزادی نیز، نظر آنست که لزوماً فقط از افراد سابق نباشند بلکه افراد علاقمند و مسلمانان مبارز دیگر نیز در همین اول کار بیایند و همه فعالیتهای خود را بر دور و محور یک اسم و یک راه و رسم متمرکز کنند. مطمئناً اگر در اینگونه افراد امید ایجاد گردد و به آنها مسئولیتی که در خور شأن و عمق مبارزه آنها است داده شود، آنها نیز غرض و مرض ندارند که با نام مخالفت کنند.
خلاصه باید محتوی را طوری درست کرد که همه در تنظیم آن شرکت داشته باشند و آن را در جهت آمال و آرزوها و اهداف خود برشمرند. ما به نوبه خود برای کمک به روشن شدن راه و رسمی که مسلمانان باید داشته باشند اقدام کردهایم و مرامنامهای تنظیم نمودهایم. نسخی از این مرامنامه قاعدتاً تابحال به دست شما رسیده است و ما بیصبرانه منتظر اظهارنظر شما هستیم که انشاءالله منت خواهید گذاشت و بهزودی ما را از نظرات خود آگاه خواهید فرمود.
مطلب بسیار مهم دیگر آنکه: آیا فکر نمیکنید که عنوان «استقلال»، همیشه در کنار آزادی بیان خواستهائی که این دو عنوان استقلال و آزادی را بیشتر از آنچه تاکنون عنوان شده است و عینیت بخشد لازم است؟ اگر به مطالبی که از طرف حضرت آیتاله خمینی میرسد عنایت شود خواهید دید که مسائل مربوط به استقلال همیشه در کنار مشکلات مربوط به آزادی طرح میگردد و این خود یک دینامیزم خاص خود را دارد که از آن نباید غافل شد. چطور است که آقایان میگذارند مثلاً آقای فروهر مرتب از مفهوم استقلال صحبت کند؟ و برادران کمتر به این مسئله که اهمیت کامل و تعیینکننده دارد توجه میفرمایند؟ طبعاً در مفهوم اسلامی ما استقلال به معنای فاشیستی و ناسیونالیستی مطرح نیست و نمیتواند باشد و لذا مفهوم اسلامی استقلال نیز باید روشن شود تا جای شبهه باقی نماند و دوغ از دوشاب تمیز داده شود.
در مورد شعارها به نظر میرسد که قدری بیشتر باید توجه کرد و آنها را از میان مردم بهدر آورد. یعنی شعارها باید از خواستهای واقعی مردم سرچشمه بگیرد تا بسیجکننده باشد و در عینحال قدری جلوتر و پیشروتر باشد تا همین مردم را هم هدایت نماید. در این رابطه عنایت میفرمائید که حتی پیشنهاد، چه رسد به تصویب ایجاد یک مرکزیت تحت عنوان «جبهه ملی ضداستبداد» تا چه اندازه ساکن است و بی و بو خاصیت. (نمیدانیم چه کسی این پیشنهاد را داده است بههرحال هر برادر عزیزی هست از او عذر تقصیر میخواهیم) اولاً این اسم ابداً مفهوم استقلال و مبارزه در راه آن را نمیرساند. همچنین این اسم نماینده همان طرز تلقی با «همه» بوده است که مضرات و اشکالات آن را برشمردیم. همچنین این اسم هم در دنیای خارج مفهوم واقعی ندارد و بیانکنندهی یک جزء محدود از یک حرکت اجتماعی است و مآلاً به همان صورت نگاه میکنند (کافی است این اسم را ترجمه کنید و مثلاً با ترجمه نهضت آزادی ایران مقایسه فرمائید) اگر منظور اینست، اتفاقاً همان کمیته دفاع از آزادی و حقوق بشر هم از لحاظ اسم و صفت و هم از لحاظ تبلیغات بینالمللی و موضوعیت حقوق بشر در جهان، بیشتر و بهتر اثر میگذارد و برد دارد.
در این رابطه انتخاب شعارهائی از قبیل بازگرداندن جنازه شهدا به خانوادههایشان بینهایت مهم و مؤثر است. پیگیری این شعار هم تمامی خانوادههای شهدا را بسیج خواهد کرد و هم به قدری مقبول عامه چه از لحاظ داخلی و چه از لحاظ خارجی است که رژیم در مقابل آن عملاً در پای دیوار قرار خواهد گرفت. در این مسئله باید از دفتر صلیب سرخ بینالمللی کمال استفاده بشود و آمار شهدا باید به آنها داده شود تا رسماً از رژیم بازخواست کند. هر بار هم کسی شهید میشود بلافاصله همین تقاضا باید بشود. اثرات دیگر آن را خود کاملاً بهتر از ما میتوانید حدس بزنید.
مورد دیگری که بینهایت اهمیت دارد انتخاب شعار و پیگیری کامل و بدون وقفهی آزادی علما خصوصاً حضرات آقایان منتظری و طالقانی است. این مسئله اهمیت کامل دارد. هر دوی این رادمردان تاریخی ما در مقام و موقعیت خود برای نهضت اسلامی و ملی ما ارزشی عظیم دارند و بیهوده نیست که رژیم در چنین شرایطی به آن وضع این حضرات را محکوم میکنند آن هم به چنان محکومیت سنگینی. رژیم بیشتر از مخالفین از اهمیت آزادی آنها در راه هدایت مردم و آینده مرجعیت مطلع است. سربسته میگوئیم و میگذریم.
مسئله دیگری که اهمیت اصلی و اساسی دارد و در حقیقت بیش از همه مسائل موجود، و باید دقیقاً به آن عنایت شود انتخاب و پیگیری شعار «بازگشت حضرت آیتاله خمینی به ایران» است. انتخاب این شعار و پیگیری بلاانقطاع آن در حقیقت خلاصه کردن بخش مهمی از خواستهای مرتبط با استقلال و آزادی است. این مسلم است که معنی واقعی و عینی بازگشت خمینی، رفتن شاه است یا زنده باد خمینی یعنی مرگ بر شاه. به نظر ما حتی یک بیانیه یا اعلامیه و یا سخنرانی و…… از طرف مسلمانان نباید صادر یا ایراد گردد مگر آنکه حداقل سه شعار فوق از پائین به بالا در آن عنوان گردد.
در نامهای جداگانه به فضل الهی راجع به نحوه فعالیتهای خارج از کشور و امکاناتی که وجود دارد و امکاناتی که میتواند به وجود بیاید و خصوصاً طرز برخورد با سیاست امریکا و اثرگذاشتن در افکار عمومی آنها (همانطور که ویتنامیها و الجزایریها گذاشتند) با تفصیل بیشتری عرض خواهد شد. همچنین اهمیت اساسی و تعیینکننده ادامه جهاد مسلحانه را در رابطه با وضع جهان امروز و تنها راه چارهای که وجود دارد تحلیل خواهیم کرد تا توجه همه مبارزان راه حق و حقیقت به این مسئله اساسی جلب شود که بدون وجود یک نیروی مسلحانه و کارآمد حتی همین آزادی بازیهای دستگاه نیز از بین خواهد رفت. بههرحال سربسته عرض میشود که ما نباید لحظهای از اهمیت ایجاد و تقویت یک سازمان مسلمان و معتقد و متشکل و کارآمد برای انجام جهاد مسلحانه غافل باشیم.
در خاتمه با عرض نهایت ادب امیدواریم مطالبی که طرح گردید به عنوان خواست یک عده از برادران مسلمان از برادران ایمانی آنها تلقی شود و اگر اسائه ادبی در آن به چشم میخورد به دیده اغماض نگریسته و اطمینان داشته باشند که منظور نظر فقط سعی در روشن کردن مسائل و مشکلات بوده است، همین و بس.
همچنین مطمئن باشید که ما همه تا حدود امکان از مشکلات و مصائبی که روزانه بر شما میگذرد مطلع هستیم و خود را شریک دردهای شما میدانیم و از خداوند بزرگ میخواهیم که ما را هدایت کند تا بتوانیم بیشتر از پیش در خدمت عقیده اسلامی و هم برادران و خواهران همعقیده خود در ایران باشیم.
از خدای بزرگ سلامت و طول عمر و عزت و موفقیت قائد بزرگ حضرت آیتاله خمینی و شما برادران و خواهران ایمانی و مسلمان مبارز را عاجزانه تمنا داریم و امیدواریم که درمواقع توسل خواهران و برادران خود در خارج از کشور را از دعای خیر فراموش نفرمائید که در این دیار کفر سخت بدان نیازمندیم.
۱. در این ایام اخیر صرفنظر از تبلیغات مستقیم رژیم علیه حرکاتی که در ایران آغاز شده است، به دو کار تبلیغاتی رژیم باید توجه دقیق کرد:
۱ـ روش وارونه کردن وقایع و حقایق و عرضه خواستههای مردم و تظاهرکنندگان به صورت مسخره و حذف شعارهای اساسی و جانشین کردن آن شعارها با شعارهائی که اصولاً خود دستگاه ساخته است. این کار خصوصاً برای فراهم آوردن محیطی صورت میگیرد که در آن مجدداً مسلمانان به عنوان مرتجع و طرفدار عقاید و افکار قرون وسطائی معرفی شوند و متجددان ترسوبار دیگر از نزدیک شدن به مسلمانها حذر کنند و مهمتر از این زمینه تبلیغاتی علیه مسلمانها در کشورهای غربی فراهم آید و حتی مجدداً برای رادیو مسکو محملی باشد که در تفسیر خبری خود نظیر قیام ۱۵ خرداد، قیامی را که در آن مسلمانان عامل اصلیاند و شرکت مسقیم دارند، ارتجاعی بخواند و …..
۲ـ بیگانهپرستی کمونیستها و تودهایها و خیانت آنها را در ادوار مختلف تاریخ ایران (به سبکی که رژیم تفسیر میکند) من غیرمستقیم عنوان کرده است و در این خط بدون آنکه اشارهای به وقایع این روزها داشته باشد جلو میرود. (به تاریخچهای که از جریانهای آذربایجان در سالهای ۲۴ ـ ۱۳۲۳ و….. اخیراً حتی پس از ۲۱ آذر بهطور مفصل در رادیو پخش میشد و از بسیاری ظرافتهای تبلیغاتی و روانشناسی برخوردار بود توجه شود).
قاعدتاً این هر دو زمینه برای پیاده کردن برنامه حمله تبلیغاتی مستقیم رژیم در آینده فراهم شده است آن هم اکثراً به دست کمونیستهای سابق و آنهائی که فقط کورکورانه ضدکمونیسم هستند.
از طرف نهضت آزادی ایران خارج از کشور
صادق قطبزاده
نامه مهندس بازرگان ـ دوم بهمن ۱۳۵۶
پاسخ به نقدنامه مشترک بازرگان ـ مطهری درباره شریعتی
تهران ـ تاریخ دوم بهمن ۱۳۵۶
توضیحی برای دوستان عزیز و برای آشنایان و طرفداران مرحوم دکتر علی شریعتی
مشروحهای به تاریخ ۲۳/۹/۵۶ با امضای مشترک جناب آقای مرتضی مطهری و اینجانب به دست اشخاص رسیده است که با تعجب و تأسف تمام مشاهده شد بر خلاف آنچه منظور نظر بوده است تا «وسیله خبری برای رهایی از سردرگمی و بازگشت وحدت و الفت میان مسلمانان گردد که البته موجب رضای خدای متعال خواهد بود.» برداشتهای نادرست از آن مشروحه خود «موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آنها در مسائلی اساسی و حیاتی و وسیله بهرهبرداری افراد و دستگاههای مغرض گردیده است.»
دو دسته مخالف و موافق با آنکه دو نظر و دو نتیجهگیری متضاد داشته اند ولی از جهت عدم توجه به متن و منطوق آن نوشته و در اثر سوءتعبیر یا سوءتفاهم راه مشترکی را پیش گرفتهاند.
برای جلوگیری از هرگونه سوء استفاده، رفع هرگونه سوء تفاهم و محو آثار نامطلوب لازم شد بدینوسیله به ادای توضیح مختصری بپردازیم.
دسته اول یعنی کسانی که نویسنده خدمتگزار آزادی و اسلام و تشیع را بیولایت و بیدین اعلام، مینمودند و لقب اَعْدی عَدُوّ اسلام به او میدادند حق نداشتند. مانند کسی که در کلمه طیبه جزء اِلّا الله را برداشته به لا الهَ میچسبد، شهادت ما را که مرحوم شریعتی در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت گرایش غیراسلامی نداشته است ندیده بگیرند و به بهانه اشارهای که به اشتباهات فراوان او شده بود اثبات حق به جانبی خود را بنمایند. و با وجود تصریحی که به «احترام به شخصیت و تقدیر از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام» کرده بودیم ما را تأیید کننده اتهامات ظالمانه گذشته خود معرفی بنماید.
در طرف مقابل شیفتگان فکر و قلم شریعتی و تشنگان انقلاب و حقطلبی را میبینیم که در نوشتههای آن مرحوم شعلههای سوزان عشق و جرعههای گوارای هدایت را یافته، سرمست از ارادت و احیانا اسیر تعصب گردیدهاند و در مطالعه آن مشروحه بینصیب از بیدقتی و بیلطفی نشدهاند.
افرادی از این دسته، علاوه بر آنکه توجه به شهادتهای تطهیر و تجلیل ما ننموده بودند چون توقع نداشتهاند که در چهرهنگاری محبوب معشوقشان کوچکترین خط ناموزون ببینند، ستایشی را که از کوشش زیاد او در فراگرفتن معارف اسلامی و از انصاف و حقیقتجویی او در اعتراف و علاقه به رفع اشتباهات به عمل آمده بود، یک نوع توهین تلقی کردهاند. سختتر از همه آنکه جمله «در مسایل اسلامی ـ حتی مسائل اصولی ـ دچار اشتباهات فراوان گردیده است.» به اندوه و خشمشان انداخته است.
حتی آنجا که دلیل عدم فرصت و مجال کافی برای مطالعه بیشتر در معارف اسلامی را تحصیلات عالیه و فرهنگ غربی او ذکر کرده بودیم، بهرهمندی از فرهنگ غربی را به معنای غربزدگی گرفتهاند. در حالیکه فراگرفتن تحصیلات عالیه و فرهنگ غربی برای هر ایرانی مسلمان اروپا و آمریکا رفته عیب که نیست وظیفه و امتیاز نیز هست. افتخار امثال دکتر شریعتی کوشش در این راه و ارمغان آوردن دیدهای جدید و طرز تفکر تازه برای دریافت بهتر و بررسی وسیعتر معارف بیپایان و حقایق ناشناخته اسلام است.
اگر انتساب تحصیلات عالیه و فرهنگ غربی به مرحوم شریعتی ایرادگیری به او تلقی شده باشد باید اعتراف کنم که خود نگارنده نیز در غالب گفتهها و نوشتههایم مرتکب همین گناه در مواجهه اکتشافات و نظریات جدید با آیات و احکام و به کار بردن شیوههای علمی با استفاده از تحصیلات عالیه ناچیز و فرهنگ غربی ضعیفم شدهام، ضمن آنکه همیشه اعتراف به اطلاعات ناقص در معارف و متون اسلامی و احتیاج به استمداد از اساتید فن و علمای صاحبنظر داشتهام.
دچار اشتباه دانستن مگر نفی کلی خدمات و رد نظریات و مکتب کسی را مینماید؟ غرض از مسائل اصولی و اساسی نیز که در آنجا ذکر شده و وعده بحث و نشر آنرا دادهایم اصول دین و ضروریات مذهب نبود که قبلاً تصریح به عدم گرایشهای انحرافی در آن زمینه به عمل آمده بود.
چرا این مطلب میباید وحشت و یأس در جوانان دلبند ما ایجاد کرده باشد. مگر خارج از وحی الهی و غیر از چهارده معصوم هیچ بشری، اگرچه همطراز با بزرگترین متفکرترین جهان چون سقراط و ارسطو و دکارت و نیوتن یا صدرالمتألهین باشد، میتواند مصون از خطا و اشتباه تصور شود یا سزاوار هست کسی را چنین بپنداریم؟ در نزد انسان اشتباه کردن لازمه کارکردن است و اشتباه داشتن شریعتی لازمه پرکاری و تراوشهای فکری فراوان اوست.
آیا شرط اصلاح افکار و عقاید و تکامل اجتماعات متحرک بیغرضی و انتقاد نیست؟
آنچه خطرناک و خلاف راه حق و ثواب است شخصپرستی ـ چه مثبت و چه منفی آن ـ و تعصب و جمودفکری است و آنچه سود جامعه و مورد نیاز مردمِ پوینده حق و حقیقت است آزاداندیشی و سعه صدر است.
اگر من که تحسینکننده نبوغ و مدافع حسن نیت و تأثیر عمیق افکار شریعتی عزیز بودم حق نداشته باشم با روح عملی اسلامی و استمداد از آراء پاک علاقمندان نکتهسنجی در اندیشههای ارزنده و اصلاحجویی در یادگارهای با برکتش بنایم و حداقل راه تفکر و تحقیق و تصحیح را باز نمایم پس چه کسی چنین وظیفه دوستی و اجتماعی و خدایی را باید ایفا نماید؟
اگر در اجتماع خود تمرین نماییم که هیچگاه شخصیتها را ملاک تشخیص حق و باطل قرار نداده به دستور پیشوای بزرگمان اشخاص را بر حق عرضه کنیم هم کمتر گرفتار ملالت و دشمنی و تفرقه خواهیم شد و هم افراد شایستهمان پاکتر و عزیزتر خواهند شد.
در این دوران بحرانی تاریخ مملکت از درگاه ذوالجلال اصلاح و اعتلای ملت و هدایت و توفیق نسل مسلمان مجاهد را مسئلت مینماییم.
والسلام علی من اتبع الهدی ـ مهدی بازرگان
۲/۱۱/۵۶
پاسخی به یادداشت مهندس بازرگان ـ اسفند ۱۳۵۶
بسمالله الرحمن الرحیم
حضور برادر مجاهد آقای مهندس مهدی بازرگان
بر مرقومهی توضیحی آن برادر مجاهد بر اطلاعیه مشترک آنجناب و جناب آقای مرتضی مطهری در مورد مجاهد شهید شریعتی، چند انتقاد کلی وارد است که بدون مقدمه و با علم به اینکه عنوان کردن هر انتقادی منطقی بر برادری چون شما دشوار نیست، به ذکر آنها میپردازیم:
۱ـ انتقاد کلی بر اعلامیه قبلی وجود خود اعلامیه بود و نه طرح انتقاد بر برخی از اشتباهات نظری شهید شریعتی. به عبارت دیگر هم درست و هم منطقی است و هم ضروری که متفکران صدیق و خادم مردم عقاید و آراء یکدیگر را مورد بررسی و سئوال قرار دهند چه «فی اختلاف العلماء امتی رحمه». و بررسی آثار شهید شریعتی از این قاعده مستثنی نیست. ولی صدور اعلامیه
الف ـ در شرایط کنونی که هر کافر تنک مایهی چپ و راستی بر اسلام و مسلمین حمله میکند و
ب ـ دربارهی فردی چون شهید شریعتی که چه رژیم و چه فرصتطلبانی ورشکسته در لباس «دلسوزی» و «روشنفکری»، در صف پاسداران استبداد دینی و در صف «متفکرین» غربزده، سخت آرزوی از میان رفتن تأثیر درسهای او در جامعه را دارند، کار درستی نبود.
۲ـ در شریعت اسلامی، روش انتقاد یا روش امر به معروف و نهی از منکر بر آثار علمی (پس از تجزیه و تحلیل) عبارتست از:
الف ـ اعلام نقاط مثبت و اشاعهی آن از طریق تعلیم
ب ـ یافتن نقاط ضعیف به صورتی مدلل و مرور و بررسی آنها در یک بحث علمی
ج ـ در صورت امکان جایگزین کردن نقاط ضعف با قرینههای صحیح آن
د ـ در صورت امکان افزودن بر دستاوردهای علمی آثار گذشته
هـ ـ و عاقبت برای داشتن تمام موارد فوق از برخوردهای عاطفی و شخصی.
هر دو اعلامیه اگر چه در نهایت صداقت و از جهت علمی (با ایمانی که ما به پایهی علمی آن برادر و جناب آقای مطهری داریم) صحیح بوده است ولی به صورت شعاری و نه در یک بحث مفصل علمی، فقط وجود اشتباهاتی در آثار شهید شریعتی را اعلام داشته است. آیا این روش، روشی علمی و یا اسلامی است؟ آیا بهتر نبود اشتباهاتی که بدان اشاره شده است در سلسله مقالاتی ذکر میشد که همراه با آن نقاط مثبت و قدرت آثار آن بزرگمرد نیز منعکس میگردید؟
متأسفانه این دو انتقاد ما بر اعلامیهی نخستین سوءتعبیر شد و گمان بر این رفت که عدهای با انتقاد (و حتی انتقاد منطقی) بر شهید شریعتی مخالفند. این تعبیر از حقیقت بسیار بدور است.
۳ـ و اما انتقادی که به نظر ما بر اعلامیه توضیحی و تا حد زیادی بر اعلامیه نخستین وارد است طبقهبندی آنها که در مورد آثارشهید شریعتی صاحبنظر هستند (صرفنظر از مثبت بودن یا منفی بودن نظرات ایشان) به دو گروه:
الف ـ مخالفان شریعتی و
ب ـ شیفتگان و هواداران او میباشد. این طبقهبندی بسیار ناقص و در حقیقت شق دوم آن موهن به شخصیت کسانی است که از راه تحقیق شریعتی را شناختهاند و به او ارادت پیدا کردهاند. چه اکثر آنها که با شریعتی آشنا شدهاند از روی آثار او و بررسی نقادانه عقاید او بوده است (صرفنظر از آنها که به ندای تکفیر چند کوتهفکر در صف استبداد دینی یا سوسیالیزم علمی (!) تحقیق نکرده و نشناخته با او مخالف شدند) و در نتیجه اگر احترامی برای او قائلند بهخاطر رشادتش و بهخاطر آثارش بوده است. حال اگر انتقادی منطقی بر یکی از آثارش وارد باشد و متفکری این نقیصه را توضیح دهد باز نقادانه آن را مطالعه میکنند و اگر درستش یافتند آن را با سعهی صدر میپذیرند (در حالی که نکات درست و کثیر درسهای شهید شریعتی را کماکان مورد تأیید و ارج و تقدیر قرار میدهند). همانگونه که انتقاد انشتین یا هایزنبرگ بر فیزیک نیوتن ارزش نیوتن را پائین نمیآورد بلکه بر دانش بشری میافزاید و همه آن را میپذیرند. حال آیا فیزیکدانان رامیتوان به «شیفتگان» نیوتن و «مخالفین» نیوتن تقسیم کرد؟
با در نظرگرفتن مسائل فوق ما امیدواریم که از این پس هرگز از طرف مجاهدین فکوری چون آن برادر بزرگوار، اعلامنظرهائی به این ترتیب درباره شاگردان پاک مکتب اسلام و راه نهضت آزادی ایران و در حقیقت از شاگردان خود شما در زندگی سیاسی و فکری، صورت نپذیرد.
با آرزوی موفقیت برای آن برادر بزرگوار
هیئت اجرائیه نهضت آزادی ایران (خارج از کشور(
بخش آمریکا – اسفند ۱۳۵۶
بسمه تعالی
پیام و گزارش اجلاسیه نهضت آزادی ایران (خارج از کشور) به نهضت آزادی ایران
۲۹ خرداد ۱۳۵۷
برادران عزیز و گرامی، سلامها و درودهای برادرانه و نهضتی ما را از راه دور بپذیرید. پیام شیوا، گرم، پرمعنا و روحدهنده آن برادران عزیز به اجلاسیه ما موجب تشکر بسیار و حضور و شرکت برادران نماینده اعزامی در این گردهمآئی بسیار مغتنم و گرانبها بود و ویژگی خاصی به این اجلاسیه داد.
گردهمآئی نهضت از ۲۲ تا ۲۶ خرداد ماه با شرکت اعضای هیئت اجرائیه آمریکا و اروپا برگزار گردید. شرح کامل مذاکرات و بحثها و تبادلنظرهای این جلسات در نوارهای ارسالی آمده است، گزارشات شفاهی و حضوری برادرانمان آنها را تکمیل خواهند نمود.
آنچه را که به اتفاق مورد قبول اعضای شرکتکننده در اجلاسیه بود و توجه، تذکر و بیان آن در اینجا ضروری است نقش خاص و تعیینکننده نیروهای اسلامی عموماً و نهضت آزادی خصوصاً در این مراحل بحرانی از حرکت ضداستبدادی و ضداستیلای خارجی ملت میباشد.
رشد و گسترش روزافزون مبارزات ملت ایران علیه استبداد داخلی و استیلای خارجی و درجهت تغییر «وضع موجود» و تبدیل آن به «وضع مطلوب» در فرایند تکاملی خود ضرورت مجهز شدن و مسلح شدن حرکت را به سلاح عقیده اجتنابناپذیر ساخته است. هرقدر مبارزات وسیعتر شود، هرقدر مبارزات عمیقتر و جدیتر گردد ضرورت و نقش ایدئولوژی و عقیده محسوستر و ملموستر میگردد، بهطوری که تصور مبارزه بدون پایگاه عقیدتی، حداقل برای پیشگامان و پیشتازان و رهبران مبارزه غیرممکن شده است. و این خود تحولی است پرخیر و برکت و سالم و مفید. به همین دلیل است که عناصر و گروهها و سازمانها و احزابی که فاقد تکیهگاه ایدئولوژیک میباشند امروز دیگر نقش مؤثر و مثبت خود را از دست دادهاند. اگر روزی و روزگاری بود که احزاب و عناصری «ملی» با انگیزههای صرفاً «وطنخواهی» و نه با انگیزههای مذهبی (در مفهوم جهانبینیاش)، مبارزه میکردند و میتوانستند نقش مؤثر و مثبتی داشته باشند امروز دیگر آن دوران بسر رسیده است. و قرارگرفتن این افراد و احزاب در مقام رهبری جنبش چه بسی بهجای مؤثر و مثبت بودن به ضرر رشد لازم و متناسب جنبش باشد.
جنبش کنونی ملت ما اگر چه تداوم طبیعی و تکاملی همان نهضت ملی ایران سالهای بعد از شهریور ۱۳۲۰ میباشد اما دیگر بههیچوجه نمیتواند در همان چهارچوب «ملی» بودن بماند بلکه فقط در چهارچوب ایدئولوژی و طرز تفکر اسلامی است که میتواند به حیات خود ادامه بدهد و خواهد داد. به عبارت دیگر ما مسلمانها وارث برحق سنن و دستاوردها و تجارب گرانقیمت چندین ساله نهضت ملی ایران هستیم و باید از آنها برای پیشبرد حرکت خود استفاده کنیم اما نباید و نمیتوانیم مبارزات خود را در همان چهارچوب و با همان معیارهای گذشته، نهتنها گذشته بسیار دور، بلکه حتی با معیارها و تاکتیکهای مبارزاتی سالهای ۳۹ و ۴۰، تنظیم نماییم.
بنابراین معتقدیم که پیشگامان مبارزه باید ضرورتهای جدید را بشناسند و خطمشی و روشها و شیوههای مبارزاتی را با الهام از جهانبینی ولی متناسب با شرایط جدید انتخاب نمایند.
علاوه براین، به این امر توجه و اصرار داریم که به موجب اصل «شاهد و واسط» بودنمان، به همان معنایی که در خطمشی آمده است و مورد تائید بالاتفاق همه قرار گرفته است، ما باید از هرگونه گروهگرائی، خود محوربینی فردی و یا گروهی احتراز نمائیم. اما این احتراز فقط در رابطه با سازمان و گروه خودمان است نه در رابطه با جهانبینی توحیدی و ایدئولوژی اسلامی. به این معنا که ما قویاً و با تمام وجودمان معتقد و معترف هستیم که این تنها توحید و اسلام است و نه هیچ طرز تفکر دیگری، که میتواند مبارزات برحق ملت ما را به ثمر برساند. ما پیروزی انقلاب ایران را تنها وقتی میدانیم که ارزشهای توحیدی بر جامعه حاکم گردد. و در تمامی مبارزات خود، در هر مرحلهای و در هر سطحی یا در هر عملی قاطعانه از جهانبینی و افکار و عقاید و آرمانهایمان دفاع میکنیم. و از هر شرایطی، در جهت تقویت و گسترش و پیروزی جنبش اصیل اسلامی استفاده خواهیم نمود و در این مورد حاضر نیستیم کوچکترین مداهنهای بنمائیم.
در مورد نهضت نیز، براساس همان اصل «شاهد و واسط بودن» بدون آنکه «حق» را منحصراً در خود ببینیم و به خود نسبت بدهیم و اعمال مفید و برحق دیگران را انکار بنمائیم، معتقدیم که رسالت تاریخی بزرگی بر دوش «نهضتیها» قرار دارد و نهضت به عنوان یکی از مؤثرترین سازمانهای جنبش اسلامی، اگر نگوئیم تنها سازمان آن، اولین وظیفه اصلی و اساسیاش در این شرایط سازمان دادن به تشکیلات خودش و متشکل کردن و منسجم نمودن همه نیروهای مسلمان مبارز میباشد.
توجه به سایر نیروها، از اشخاص و گروهها و احزاب و ارزیابی آنها، و تعیین حدود همکاری با آنها، و جستجوی راههایی در جهت هماهنگ کردن فعالیتهای آنان با مشی نهضت باید وقتی مطرح گردد که ما هویت نهضتی خود را به عنوان یک «سازمان» مسجل ساختهایم.
بنیانگذاران و فعالین و اعضای نهضت آزادی ایران، که پیشگامان و راهگشایان جنبش خلق ما از بعد از کودتای خائنانه و ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بودهاند و با تأسیس نهضت مقاومت ملی تداوم مبارزه هم در بُعد سیاسیاش و هم در بُعد ایدئولوژیکیاش حفظ کرده و آن را گسترش دادهاند، و هم در سالهای بعد با تأسیس نهضت آزادی ایران رسالت تاریخی خود را به بهترین وجه ممکن ایفا نمودهاند، در شرایط سخت و بحرانی کنونی نیز رسالتی عظیم بر عهده دارند. اغراق نیست اگر بگوئیم که چشمها و گوشها و توجهات و انتظارات بسیاری به نهضت دوخته و متوجه شده است. ما در برابر این سؤال قرار گرفتهایم، چه بخواهیم و چه نخواهیم که آیا نهضتیها میتوانند به این وظیفه و رسالت خود در این شرایط خاص و در این مقطع زمانی جواب مقتضی و مطلوب را بدهند یا خیر؟
ما معتقدیم که نهضت آزادی ایران به لحاظ اعتبار تاریخیاش و هم به لحاظ امکانات و نیروهای بالقوهای که در اختیار دارد میتواند به این رسالت پاسخ مطلوب را بدهد. اعتقاد ما آنست که برادران عزیز و گرامی، چه آنها که در بند دشمن اسیر هستند و چه آنها که ظاهراً «آزاداند» از آن اعتبار و شخصیت سیاسیـ اجتماعی برخوردارند که میتوانند با پیشقدم شدن و قاطع عمل کردن در این شرایط جنبش کنونی را از سردرگمی و درهمی که شاهد آن هستیم نجات دهند. چه کسی جز شما برادران عزیز و استادان گرامی ما میتوانند به این نیاز مبرم جنبش پاسخ بدهد؟
لذا نهضت در اجلاسیه خود، پس از تبادل نظرهای فراوان و بررسیهای همهجانبه مسائل جنبش در درون کشور و خارج از آن به نتایج زیر رسیدیم که:
مقدمتاً: در مورد خطمشی عنایت به این امر ضروری است که باید جامع جمیع جهات و بیانکننده مجموعهی نیازهای همه اقشار باشد. در حالی که به نوعی نوشته شده که اولاً بیشتر و اگر نگوئیم منحصراً برای قشر روشنفکر است و ثانیاً به نوعی، برای برآورد نیازهای فوری و عملی در حال حاضر. در واقع در یک محیط بیجنجال و سالم جز این نمیباید بود ولی ما در چنین محیطی زیست نمیکنیم و در مقابل همه مخالفین و منافقین قرار گرفته و باید با توجه به شرایط زمان و مکان به عمل بپردازیم. لذا به نظر ما نهضت باید بیشتر از همه و قبل از آنها از اقشار محروم دهقانان، کارگران، کسبه جزء و علما صحبت کند ولی در عمل میدانیم که در شرایط فعلی فقط در کادرهای روشنفکری است که امکان فعالیت دارد. روش باید کاملاً جامع بیان گردد و البته عمل بدان جز در حدود مقدورات نمیتواند باشد. در مورد علماء یا روحانیت نیز به طور قطع میباید صحبت کرد و نباید این نیروی عظیم را در اختیار دیگران قرار داد و فقط در یکی دوجا به نام طلاب آن هم بعد از دانشجویان از آنها نام برد. امید است که به ظرافت مسأله توجه دقیق شود.
در مورد کارگران و دهقانان باید بسیار بیشتر و دقیقتر صحبت گردد و نوید داده شود که برنامههای جداگانه برای بهبود وضع آنها تهیه خواهد شد. در مورد زنان خصوص در شرایط فعلی که مبارزات آنها هرچه بیشتر رشد مییابد باید به سرعت به کار و جهت دادن به فعالیت آنها پرداخت و تنها از آنها در چهارچوب خانواده صحبت نکرد که مبهم است و با نیازها و گسترش فعلی مبارزات آنها مطابق نیست. باید برای آنها سازمانی جداگانه در نظر گرفت و نماینده آنها را در شورای نهضت هرچه زودتر وارد کرد. خلاصه کلام آنها نهضت باید رسالت نجات تمامی مردم مسلمان ایران را به دوش بکشد از همه آنها و با همه آنها صحبت نماید و بیانگر ایدهآل همه باشد و مرام و روش و برنامه عمل خود را طوری تنظیم نماید که حتی یاوهگوترین یاوهسرایان نتوانند هیچگونه انتقاد منطقی بدان بنمایند و یا مطالبی نگفته و یا گفته را وسیله عوامفریبی خود قرار دهند. و اما بهطور مشخص:
۱ـ جمعبندی و تصمیم شما را در اینکه نهضت بهطور قاطع وارد میدان مبارزات علنی و قانونی بشود تائید همهجانبه نموده و با تمام نیرو در اختیار شما و برای دفاع و پشتیبانی از شما آماده میباشیم.
۲ـ ما جداشدن هرچه بیشتر و هرچه زودتر و سریعتر صفوفتان را از عناصر و گروههایی که فاقد تعهدات اسلامی و یا فاقد تقوای سیاسی و یا فاقد قاطعیت لازم و ضروری در روشهای خود هستند و بعضاً در افکار و عقاید سیاسی خودشان «التقاطی» میباشند تائید و تأکید مینمائیم.
۳ـ ما کوشش شما را درجهت ایجاد یک سازمان و یا کمیته مشترک هماهنگکنندهی همه نیروهای مبارز، سالم و متعهد (نظیر سهفم) تائید نموده ادامه و بسط و تکمیل آن را از طریق شرکت برادران، نمایندگان دانشجویان، روحانیون خصوصاً طلاب، دانشآموزان و زنان توصیه مینمائیم.
۴ـ در مورد شعارهای مبارزاتی و انگیزههای سیاسی و جهت دادن به مبارزات مردم ما معتقدیم یک گروه پیشگام باید جلوتر از مردم، اما نه با فاصله زیاد از آنها، حرکت کند. ولی نباید بههیچوجه از عقبسر مردم حرکت کند. به عبارت دیگر یک سازمان و گروه سیاسی فعال که میخواهد مبارزات مردم را در جهت مشی مورد اعتقاد خود هدایت کند و آن را از انحراف، سردرگمی و ابهام و شکست و ناکامی حفظ نماید باید ابتکار عملیات و مبارزات سیاسی را در دست داشته باشد و برای این کار باید جلوتر از مردم فکر کند و حرکت نماید. از انتخاب شعارهای مناسب در این مرحله و اتخاذ شیوههای عملی روزمره نهایت اهمیت را دارند. با توجه به جو خاص سیاسی که هماکنون به وجود آمده است شعارهای سیاسی ما نهتنها باید جهت ضدشاه ــ به عنوان سمبل استبداد حاضر ــ به خود بگیرد، بلکه باید جهت ضد نظام شاهنشاهی را به عنوان یک نظام استبدادی غیرقابل قبول برای ملت بدان اضافه نمود. و با تشدید مبارزه و بسیج مبارزین علیه شاه و علیه نظام شاهنشاهی زمینه هرگونه سازشی و مداهنهای را در چهارچوب حفظ نظام کنونی (با حضور و حکومت شاه و یا بدون او) از بین برد و یا درجهت آن سوق داد. در رابطه با این مسأله، مصاحبه اخیر آقای مهندس بازرگان بسیار قاطع و جهتدهنده میباشد و باید آن را در سطح وسیعی تبلیغ کرده و گسترش داد.
طرح شعار بازگشت خمینی صرفاً در رابطه با شخصیت خود خمینی نمیباشد بلکه با شعار بالا نیز رابطه دارد. بازگشت خمینی در سطح وسیعی که مطرح شده است با توجه به موضعگیریهای قاطع خمینی نسبت به شاه و نظام سلطنتی یعنی رفتن شاه. در واقع شعار خلع شاه از سلطنت و بازگشت خمینی هر دو با هم رابطه دارند و یک معنا را بیان میکنند. از آنجا که هنوز نمیتوان شعار خلع شاه را علناً و رسماً در چهارچوب یک سازمان علنی و قانونی مطرح ساخت، شعار بازگشت خمینی میتواند به عنوان شعار تاکتیکی جای آن را بگیرد و همان معنا را افاده نماید. علاوه بر آن شعار بازگشت خمینی آنچنان است که کمتر مبارزی است که با آن مخالفت کند، و لذا میتواند مورد قبول حداکثر نیروها قرار گیرد و بعلاوه اکثریت قاطع مردم ما میتوانند آن را بفهمند و لذا هم دارای محتوای سیاسی است و هم برانگیزاننده احساس مذهبی مردم است و هم در خط کلی مبارزات اسلامی ماست و در جهت نفع و توانگیری جنبش اسلامی.
اما اگر چنانچه نهضت، بعنوان یک سازمان سیاسی ـ اسلامی پیشرو و پیشگام مبارزه آن را شعار سیاسی خود قرار ندهد و وضعیت کنونی رهبری جنبش در سطح توده و همچنان ادامه یابد خطرات ناشی از آن بسیارست که از هماکنون نیز قابل پیشبینی میباشند. بنابراین شعار بازگشت خمینی به ایران علاوه بر آنکه مکمل شعار خلع شاه از سلطنت و نفی نظام شاهنشاهی است دارای محتوای سیاسی ـ تشکیلاتی دیگری نیز میباشد. و امید آنکه برادران ما نسبت بدان توجه لازم و کافی مبذول دارند.
شعار آزادی زندانیان سیاسی، خصوصاً اسم بردن از علامه مجاهد حضرت آیتاله طالقانی و منتظری و در مرحلهای از عزت سحابی و طاهر آقااحمدزاده و غیر میتواند در دستور کار سیاسی روزانه قرار گیرد.
شیوههای عمل نهضت را در دو یا سه مورد اخیر ــ اعتصاب و تحصن ــ عاقلانه و حسابشده ارزیابی میکنیم. موفقیت این شیوه درعمل قدرت بالقوه و هم بالفعل نهضت و رهبری آن را در رابطه با بسیج مبارزین به خوبی نشان داده است. این شیوه که عمدتاً بطور مستقل در جناحهای غیرنهضتی ــ اعم از روحانیون و غیرروحانیون ــ عمل کرده است، هرگاه همچنان ادامه یابد میتواند نیروی عظیمی را که هماکنون به حرکت درآمده است ولی نظم و کنترل حسابشدهای در فعالیتهایشان دیده نمیشود و لذا میتواند مورد سوءاستفادهی از مابهتران قرار گیرد، در جهت یک مشی حسابشدهای سوق دهد. در همین رابطه خود را را خمینی نزدیکتر سازد و عملیات هماهنگ و همصدا صورت گیرد. همچنین ما معتقدیم که در اجتماعات وسیعی که هماکنون در مساجد تشکیل میگردد چهرهی خطبا و سخنوران تدریجاً از شخصیتهای کاملاً روحانی به مبارزین غیرروحانی انتقال یابد و انحصار از بین برود و همچنین به تدریج محل اجتماعات غیر از مساجد، به مراکز تجمع دیگری نیز انتقال یابد. مثلاً در صورت امکانات بسیج و آماده بودن، دعوت به تجمع مسالمتآمیز در روزهایی نظیر ۳۰ تیر، در میدان جلالیه از طرف نهضتیها یا نهضت ــ ولی مستقل از سایرین ــ میتواند بسیار مؤثر و مفید باشد.
۴ـ همچنان که ما در خارج از کشور تلاش میکنیم تا کادرهای اصلی رهبری ـ حداقل هیئت اجرائیه و مسئولین در سطح بالا تمام وقت به کار انجام وظائف سیاسی ـ اسلامی خود بپردازند، معتقدیم برادران داخل نیز باید این روش را مورد توجه قرار دهند. در حالی که دشمنان ما از تمامی امکانات برخوردار هستند و دهها و چهبسا صدها مغز متفکر و غیر متفکر در تمامی اوقات در خدمت آنها قرار دارند و نیروهای استبداد داخلی و استیلای خارجی تماموقت به کار مشغول است چگونه میتوان با کار چند نفر معدود آن هم طی چند ساعت در روز یا هفته در کنار سایر مشغلهها چنین مبارزه عظیمی را رهبری کرد و قوام داد!!
اساسیترین نیاز جنبش اسلامی در شرایط کنونی، سازماندهی آن میباشد. بدون بهوجود آوردن سازمانی که متناسب با نیازهای کنونی و آتی جنبش باشد هرگز نمیتوان کاری درخور و شایسته جهانبینی توحیدی و اعتقاداتمان انجام دهیم. و بوجود آوردن چنان سازمانی جز از طریق دست کشیدن از تمامی فعالیتهای متفرقه و تمرکز تمام و کمال همه نیروهای اصلی در جهت وصول به چنین هدفی امکانپذیر نیست.
علاوه بر نکات بالا که جمعبندی مختصری از برخی مسائل حاد و فوری جنبش میباشد، اجلاسیه نهضت همچنین مسائل زیر را مورد بررسی قرار داد:
۱ـ خطمشی تهیهشده پیشنهادی برادران داخل مطرح و مورد بحث قرار گرفت و اصلاحاتی در جامعیت و پویائی بیشتر صورت گرفت که امیدواریم مورد تائید و تصویب برادران گرامی قرار گیرد.
۲ـ مرامنانه پیشنهادی مطرح و قرار شد هریک از بخشهای دوگانه خارج در اولین فرصت آن را مورد مطالعه و بررسی قرار داده و نظرات خود را تنظیم و به اطلاع برسانند.
۳ـ در جهت همگن کردن مواضع نهضت در داخل و خارج در مورد موضوعات و مسائل و گروهها و شخصیتها پیشنهاداتی مطرح و به تصویب رسید.
۴ـ در جهت هماهنگ کردن فعالیتها و عملیات نهضت در داخل و خارج و تسریع روابط سازمانی قطعنامههائی به تصویب رسید.
شرح کامل مفاد این قطعنامه و مصوبات توسط برادران عزیزمان به اطلاع شما خواهد رسید.
برادران ملت ما شرایط بحرانی سختی را میگذراند. جنبش نوین اسلامی اوج و گسترش و شکوفائی تازهای یافته است. فقدان یک رهبری متناسب با شرایط کنونی بیش از پیش محسوس و ملموس است. همهی چشمها و گوشها و دستها به سوی شما دوخته شده است. چه بخواهید و چه نخواهید این رسالت بر عهدهی شماست. راه سخت است و دشوار…. اما خدا با شماست. حق با شماست، ملت با شماست و ما هم با تمام نیرو در اختیار شما هستیم.
چقدر آرزومند آن هستیم که در این شرایط سخت و بحرانی در کنار شما و یار و مددکار شما بودیم؟ چقدر؟ فقط خدا میداند! اما اگر آنجا و در کنار شما نیستیم در اینجا نیز بیکار نبوده و نخواهیم بود. با فضل و کرامتی که خدا نصیب مسلمانان خارج از کشور نموده است با تمام نیرو به تلاش و تکاپوی خود ادامه میدهیم. ما خود را علیرغم بعد مسافت، در کنار شما حس میکنیم. امیدمان اول به خدا است و سپس از حرارت و گرمی قلبهای پر از عشق و محبت شماست که روح میگیریم و از ثبات قدم و قاطعیت و اخلاص و تقوای شماست که درس میگیریم.
سلامهای گرم ما را از راه دور بپذیرید.
ما با عشق و امید به پیروزی حق بر باطل زنده هستیم. با چنین امیدی است که نفس میکشیم و هرگز تا پیروزی حق آرام نخواهیم گرفت.
ما طلوع فجر را میبینیم ……. که چقدر نزدیک است!
خدا یار و مددکار شما و همه مبارزین راه حق باشد.
از طرف نهضت آزادی ایران (خارج از کشور)
صادق قطبزاده ـ ابراهیم یزدی