استعفا از نهضت آزادی ایران *
بسماللهالرحمان الرحیم
ذِمَّتِی بِمَا اَقُولُ رَهِینهٌ وَ اَنَا بِهِ زَعِیمٌ اِنَّ مَن صَرَّحَت لَهّ العِبَرّ عَمَّا بَینَ یَدَیهِ مِنَ المَثّلاتِ حَجَزَتْهّ التَّقوی عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبَهاتِ. (امامعلی علیهالسلام ـ نهجالبلاغه، از خطبه ۱۶)
(در برابر آنچه میگویم خود را متعهد میدانم و مسؤولیتش را به گردن میگیرم، بیگمان هر کس که پیشامدها و حوادث را وسیله آموزش کند، پرواپیشگی و هشیاری انقلابی او را از درافتادن کورکورانه در موضعهایی اشتباهانگیز و در پیشگرفتن راهها و پرتگاههای کور باز میدارد).
حرکت رو به رشد مبارزات آزادیبخش ملل اسیر و بیداری خلقهای مستضعف در برابر جهانخواران غرب، در دهه ۷۰ استعمار جهانی و در راس آن ایالت متحده امریکا را دچار بحرانهای اقتصادی و تنگناهای سیاسی و بالنتیجه عقب نشینیهای تاکتیکی کرد تا از مواضع حساب شدهتری برای دفاع از موجودیت غرب سرمایهدار و پیشرفته کسب کند. بدین منظور از سال ۱۹۷۵، پس از شکست ویتنام و رسوائی واترگیت و هندوچین و لائوس با سر رشتهداران و برنامهریزان سیاست و اقتصاد امریکا که رهبری سیاست و اقتصاد جهان را بعهده دارند به اندیشه و تلاش افتادند و کمیسیون سه جانبهای محصول این تکاپو بود. این کمیسیون مرکب از حدود دویست نفر از برجستهترین و بالاترین طراحان سیاسی و اقتصادی ایالات متحده، اروپای غربی و ژاپن است پیشگامی و رهبری آن را دیوید راکفلر رئیس چیس مانهاتان بانک و مدیریت و سخنگویی آن را برژینسکی استاد فعال و پر حرارت دانشگاه اجتماعی ـ سیاسی هاروارد بر عهده داشته و دارند (مصاحبههای برژینسکی در سالهای ۷۵ و ۷۶).
نخستین خط مشی و استراتژی جدید غرب که برنامهریزان کمیسیون سه جانبه طراحی کردند تحت نام «حقوق بشر» در جهان معروف گردید و همانست که راه را برای تحولاتی در کشورهای جهان سوم که آماده شورش و انقلاب بودند باز کرد. این سیاست همانست که تبلیغگران غرب آنرا «حرکت کارتری» میدانند و برخی از رجال و شخصیتهای سیاسی جهان سوم را نیز به اشتباه انداخت و چنین پنداشتند یا وانمود کردند که حرکات انقلابی این کشورها منجمله انقلاب اسلامی ایران هم وابسته و محصول یا مدیون و مرهون آن است و این یک خلط سیاسی و تاریخی بوده است چرا که آنان بدون توجه به عنصر درونی حرکت و انقلاب در ایران و تحول بنیادی که در اندیشه و ارزشهای مردم ناراضی و شوریده ایران در شرف تکوین و تکامل بود تنها عامل و محرک خارجی را منشأ حرکت و انقلاب خواندند و تأکیدی بیش از نقش واقعی بر آن نهادند. همین اشتباه در ارزیابی و تحلیل تاریخی حوادث دو ساله اخیر ایران و جهان، پدران و پیشگامان نهضت آزادی را بدان راه کشانید که خط فکری تحلیلی جدا و منتزعی از آنچه در درون جامعه انقلابی در جریان بود و سیر واقعیت سیاسی و اجتماعی در این سرزمین اتخاذ کرد و بر آن مبنا آثار عملی و حرکتی از خود بروز دهند.
شخصیتها، گروهها و احزاب سیاسی در طول حیات خود ممکن است اشتباهات و لغزشها و نارسائیهایی را تجربه کنند، ولی نوع و نحوه این اشتباهات در سرنوشت آنها و بالنتیجه در استقبال اجتماعی از آنها بکلی مختلف است. اشتباهات در عمل، نحوه تبلیغ، نقائص سازمانی و … همه موجب کندی در رشد یک سازمان سیاسی میشوند، ولی اگر متفکران و برنامهریزان آن به راستی واقعیت حرکت جامعه و سیاست را درک کرده باشند هرگز از صحنه حرکت و سیاست جامعه رانده نتوانند شد. ما اینها را خطای تاکتیکی یا نارسائیهای سازمانی میشناسیم که در هر زمان امکان تغییر و تعویض و اصلاح آن وجود دارد. ولی خطا در شناخت واقعیت و مبنای فرآیند یک انقلاب و تشخیص انگیزههای اصلی و فرعی و عوامل درونی و ذاتی یا بیرونی آن یک امر تاکتیکی یا ناشی از نقائص سازمانی نیست اینها معمولاً اشتباهات بینشی و تاریخی هستند. این گونه خطاها همانها هستند که رجال و احزاب سیاسی را از حرکت اجتماع عقب انداختند و انزوا و مرگ سیاسی را برای آنها به ارمغان آوردند.
ریشه اصلی عقب ماندگی نهضت آزادی ایران از سالهای ۵۶ به بعد، در همین واقعیت نهفته است. وقتی خود جامعه و سیر تحولی و تکاملی حرکت ضد رژیمی و تغییرات بنیادی که در ارزشها و آرمانهای مردم شورشگر پیدا شده بود به طور عینی و علمی شناخته نشده و به تاریخ گذشته این سرزمین، علیالخصوص دویست سال اخیر آن از سرپیشداوری و وصله کاریهای تخیلی و نه واقعی به تحلیل و تجربه گرفته شد و پیدایش استعمار که منبعث از رشد سرمایهداری در مغرب زمین در صحنه تاریخ از اواخر قرن هیجدهم و تاثیر آن بر روند حوادث و حرکات اجتماعی و سیاسی ایران نادیده انگاشته شد و با صراحت و سماجت تمام به افکار و اندیشهها و تحلیلهای افراد دیگر درون نهضت و متفکران و تحلیلگران غیر نهضتی بی اعتنایی شد، ماحصل آن همان اشتباه تاریخی و بینشی است که اوایل سال ۵۷ نهضت آزادی ایران را بر غم همه گذشتههای غنی و افتخار آمیزش و همه صداقتها و فداکاریها و تقوای رهبران و کادرها و فعالینش، دچار عقب ماندگی از حرکت انقلابی جامعه ایرانی کرد.
نهضت ملی ایران به رهبری مرحوم دکتر مصدق یک نهضت ضد استعماری نمونه بود که به دلایلی به شکست منجر شد. یکی از آن دلایل آن که پیشوای بزرگ این نهضت نقش اسبتداد را نقشی فرعی و ناچیز گرفته بود ولی این بدان سبب نبود که اصل نهضت و تشخیص استعمار بعنوان اصلیترین تضاد و گره کور راه سعادت ایرانیان غلط بوده است. تکامل نهضت ملی و ضد استعماری مصدقی در این بوده و هست که وجه ضد استبدادی و ماهیت مکتبی بر آن افزوده گردد و این همان بود که جنبش ملی ایران از سالهای ۴۱ به بعد به تدریج بدان دست یافت و تا سرحد یک انقلاب همه جانبه و تاریخ ساز ارتقاء یافت، ولی رهبران و پدران نهضت آزادی ایران را این اندیشه بوده و هست که بعد از مرحوم مصدق نهضت فقط علیه استبداد داخلی جریان و تکامل یافته است و این دقیقاً خلاف مسیر واقعیت در جامعه ایرانی مسلمان بوده و هست.
فراموش نکنیم که در دادگاه نهضت آزادی در سال ۴۲ که اوج اثر و پیشگامی و پیشتازی نهضت در حرکت سیاسی، اجتماعی ایران بود تنها استبداد مورد حمله و تحلیل قرار گرفت و پیشوای فقید و مرحوم ما دکتر مصدق نسبت به مدافعات جناب مهندس بازرگان این ایراد را گرفته بود که چرا هیچ اثری از نقش استعمار در این مدافعات نیست.
به هر حال این اشتباه و نارسایی در تحلیل واقعیت تاریخی حرکت و تحول در جامعه ایران یک خطای استراتژیک بود که عامل اصلی و اساسی عقبماندگی نهضت آزادی از انقلاب و انقلابیون شد. و این دقیقاً مربوط و معطوف بود به اصرار و لجاجت پدران ما و به ویژه جناب مهندس بازرگان و کادرها و فعالین نهضت که در خارج و داخل کشور یا در داخل زندان بودند این نقیصه را به خوبی تشخیص میدادند ولی به سبب نظام پدر سالاری که بر نهضت حاکم بوده و هست احترامی برای پدران خود قائل بوده و هستند، هرگز درد آنها مورد اعتنا قرار نگرفت و فریادشان به جایی نرسید. بهترین و صادقانهترین زحمات و فداکاریهای فعالین نهضت در سال ۵۷ و بعد از آن در سال ۵۸ بعلت همین خطای بینشی و تاریخی رهبران، بی ارزش شد و بازتاب واقعی و در خور خود را نداشت و زحماتشان به هرز رفت. آنها در درون نهضت خود را میخوردند و در بیرون به توجیه کاری اعلامیهها و بیانات و موضعگیریهای رهبرشان میپرداختند، و این گذشته از تلخی دردناکش برای اشخاص و گروههای خصم نهضت نیز بهانههای بسیاری به دست داد.
خطاهای بینشی و استراتژیک فرد یا گروه سیاسی موجب شکست سیاسی آنها میشود و اگر بر سر آن لجاج و تاکید رود آن فرد یا گروه سیاسی به خزانه تاریخ سپرده خواهد شد. نهضت آزادی ایران که به برکت صداقت و تقوی و فداکاری پیشروان و فعالین دست اولش از آغاز فعالیت در سال ۴۰ و با روشن بینی سیاسی که داشت پیشتاز حرکت سیاسی در آن دوران و تنها نارسایی آن نقص سازمانی و انضباطیاش بود و تمام تحلیلها و پیشبینیهای آن که در آثار و بیانات آن دوران منعکس است بعدها به تصدیق حرکت واقعی حوادث رسید، امروز از چنین موضع عقب مانده و بی جاذبهای برخوردار شده است. از اشتباهات اساسی و سازمانی یک حزب آن است که رهبران یک حزب همه چیز را به خود نسبت دهند و معتقد باشند و به دلیل آن که تاثیر اخلاقی بر ساخت و بافت ارزش و فرهنگ حزب دارند، سازمان بدون ایشان و نظر ایشان هیچ است. این طرز تلقی به معنای صفر دانستن و هیچ گرفتن نقش و تاثیر دیگران نیست؟ درست است که افرادی به دلیل استعداد شخصی یا اعتقاد جمعی از امکان نوشتن و گفتن برخوردار میشوند و به تشخیص و تصمیم جمع آن را به خود اختصاص میدهند، اما این کار نباید موجب شود که حزب عرصه را بر رشد استعداد دیگران تنگ کند و یا نقش تاثیر ایشان را در وجود مثبت سازمان نادیده انگارد. چنین معنایی موجب از میان رفتن امنیت فکری و عملی اعضای فعال و متفکر میشود و افراد حزب استقلال شخصیت را از کف میدهند و خصلت جمعی و سازمانی حزب به هدر میرود.
از طرف دیگر نهضت آزادی ایران از آغاز تشکیل خود از یک ترکیب ناهمگن بلحاظ مکتبی و گرایشات اجتماعی برخوردار بود و تنها بنا به تحلیل و برداشت برخی از رهبران آنروز نهضت از یک بافت جبههای برخوردار بود تا بافت حزبی و مکتبی. این بافت در سالهای ۴۲-۴۰ از کارایی سیاسی کافی بهرهمند بود ولی پس از گذشت پانزده سال و تغییرات بنیادی در حرکت انقلابی و اسلامی مردم دیگر آنچنان بافت کارآیی لازم را ندارد و از آن گذشته عناصر و افراد مختلف قدیم نهضتی در جریان پانزده سال گذشته نسبت به گسستگی روابط سازمانی و یا مبانی و تربیت اولیه خود، در رشتهها و افکار گوناگونی رشد یافتند و اغلب با شرایط اقتضایی انقلاب اسلامی حاضر هماهنگی ندارند و همین است که هر روز شاهد مواضع سیاسی و اجتماعی مختلفی از جانب سرشناسان قدیمی نهضت آزادی میباشیم. به طوری که امروزه هر فرد نهضتی مجبور است بار مسئولیت افراد و گرایشات و رفتارهای سیاسی و اجتماعی اشخاص گوناگون را بر دوش کشد، رفتار و افکاری که خود در آن نقش و مسئولیتی نداشته است. با وجود همه این سوابق ما امضاء کنندگان در مهر ماه ۵۸ بدان امید که دولت را در برابر حرکتهایی که بر پایه تقوی و صداقت سیاسی و اجتماعی جریان ندارد تقویت و زمینهای برای جمع و تشکل همه عناصر انقلابی اسلامی و روشنفکر جامعه فراهم آید، با نهایت اخلاص دست همکاری و وحدت به سوی دوستان و برادران دیرین خود دراز کرده و آغاز فرآیند تشکل و فعالیت و ایفای نقش را در جامعه به خود و به برادران دیگر نوید دادیم تا مگر با همکاری و هم یاری یکدیگر بر وجوه تفرقه غالب آمده مشترکات را تسجیل و تثبیت نماییم. ولی از آن تاریخ تا کنون روند حوادث و عملیات در میان دوستان و برادران نهضت آزادی حقائق دردناکی را بر ما روشن ساخت. از مجموع عملیات بعضی از برادران نهضت آزادی حقائق دردناکی را بر ما روشن ساخت. از مجموع عملیات بعضی از برادران که در یکماهه اخیر از مسئولیتهای اجرایی خارج شدند و به کار نهضتی پرداختهاند بر ما چنین روشن شد که صرف نظر از تفاوتهای ریشهای و یا غیر ریشهای در اندیشهها و برداشتهای سیاسی اجتماعی که ما خود را آماده حل آنها کرده بودیم، مسائل دیگری وجود دارد که در مجموع روابط خالصانه و صادقانه دیرین را که خاصه و ویژگی نهضتی بودن شناخته بودیم، در میان ما خدشهدار میسازد. سنت نهضت چنین بود که همیشه مسائل و افکار و منافع شخصی تحتالشعاع مصالح جمع و حرکت جنبش بود. در حالی که ما چنین احساس میکنیم که امروزه نام نهضت آزادی وسیلهای برای تبلیغ پیشبرد افکار خاص شخصی و غیر منطبق با ایدئولوژی توده نهضت و ارزشهای انقلاب اسلامی ایران در نزد بعضی از برادران و یا پایگاهی برای تبلیغ مصالح شخصی نزد بعضی دیگر میگردد. و این بکلی محیط صفا و برادری اولیه ما را بهم میزند، لذا در محیطی که نه تفاهم و تطابق فکری وجود دارد و نه اعتماد متقابل شخصی، کدام عمل و حرکت سیاسی و خالصانه و اسلامی را میتوان پیش برد.
بدین دلیل است که ما امضاء کنندگان زیر ضمن قدرشناسی و تکریم شخصی خود نسبت به رهبران نهضت آزادی ایران، به خصوص پیشگامان و معلمان ایدئولوژیک و اسلامی خود مهندس بازرگان و دکتر سحابی و دیگر برادران خویش که هر یک به نوبه خود سهمی و حقی در جنبش عظیم اسلامی ملت ما دارند و نیز به این منظور که آن برادران از آزادی بیشتری برخوردار باشند اعلام میداریم:
۱- با توجه به مسائل کلی و اصولی فوق به نظر ما ادامه همکاری در مجموعه کنونی نهضت آزادی ایران امکان پذیر نیست. بنابراین امضاء کنندگان زیر بدینوسیله استعفای خود را تسلیم میدارند.
۲- ایمان ما به رهبری امام خمینی از این واقعیت سرچشمه میگیرد که امام را تبلور کاملی از آرمانهای ضد استعماری، ضد استبدادی و ضد استثماری تودههای قیام کرده و شهید داده ملت ایران میدانیم و بدین دلیل رابطه طبیعی امامت امت بین ایشان و این ملت هدفدار بر قرار است و لذا هرگونه مقابله و مخالفت با ایشان و مواضع اساسی ایشان را در حقیقت مقابله با امت و انقلاب امت تلقی میکنیم.
۳- ما در آینده نزدیک، تحلیل خود را نسبت به وضع سیاسی و اجتماعی حاضر کشور و راههای پیشنهادی جهت خروج از تنگناها و بنبستهای کنونی عرضه خواهیم داشت.
و مالنا الا نتوکل علی الله فقد هدانا سبلنا.
محمود احمدزاده هروی، عبدالعلی اسپهبدی، محمد بستهنگار
سید محمد مهدی جعفری، حسن حبیبی کریم خدا پناهی
علی دانش منفرد، عزتالله سحابی، فریدون سحابی
حسن عربزاده، انسیه مفیدی، امیر ناطقی
همایون یاقوت فام، محمد علی رجایی
(اواخر آذر ماه ۱۳۵۸)
* منبع جلد دوم همگام با آزادی «از آزادی تا انقلاب اسلامی» خاطرت شفاهی دکتر سید محمد مهدی جعفری، ناشر: صحیفه خرد، چاپ اول ۱۳۸۹