انتخابات، گذار به دموکراسی؟ (قسمت سوم)
انتخابات با کدام استراتژی
ماهنامه ایران فردا
شماره ۵۴
مورخ آبان ماه ۱۳۹۸
تاجزاده: جمهوری اسلامی میگوید اصلاحناپذیر است. پس حتی اگر انتخابات صددرصد آزاد برگزار شود و بهترین آدمهای دنیا را هم آنجا بفرستید هیچ کاری نمیتوانند بکند. این یک نگاه است که در جامعه طرفدار زیادی پیدا کرده است و من البته آن را نقد میکنم. بنظر من کسانی که میگویند ساختار حقوقی قدرت را باید پاسخگو و دموکرات کرد، عملا کار مهمی انجام نمیدهند الا اینکه فرصت انتخابات را از تحول خواهان میگیرند. یعنی همین فرصتی است که میشود در آن ده بیانیه داد و با مردم درباره ریشه اصلی مشکلات به گفتگو پرداخت. بنابراین اگر آقای مدنی میخواهد از آن نگاه دفاع بکند که تا ساختار اصلاح نشود هیچ کاری نمیشود کرد، باید توجه کند که از آن نگاه دفاع بکند که تا ساختار اصلاح نشود هیچ کاری نمیشود کرد باید توجه کند که از آن نگاه تنها انتخابات بیفایده نیست بلکه حزب قانونی هم نباید تشکیل داد چون به رژیم مشروعیت میدهد پس اگر بخواهد کاری انجام دهد باید زیرزمینی عمل کند. مطبوعات هم مشمول همین حکم میشود و فقط در فضای مجازی فعالیت ممکن میشود. برای اینکه معتقد است هر فعالیت قانونی به نفع رژیم تمام میشود. در واقع یک مشی انقلابی است ولی اسمش را جنبش اجتماعی میگذارد اتفاقا تلقی حاکمیت هم از جنبش اجتماعی سرنگونی طلبی است به همین علت علیه آن حساسیت نشان میدهد. با این نگرش اگر کسی بگوید من طرفدار جنبش اجتماعی هستم یعنی این فرصتها را باید کنار بگذاریم. بنابراین جناب مدنی و دوستانی مثل ایشان خیلی روشن بگویند که ما دنبال گذار به دموکراسی هستیم و از فرصتها مثل تشییع جنازهی آقای هاشمی تا انتخابات میخواهیم به سودِ این استفاده کنیم. آن وقت من سوالم این خواهد بود که برنامهی شما برای استفاده از انتخابات چیست؟ برنامهی ما، برنامهی نهضت آزادی و برنامهی دوستانی که میگویند ما میخواهیم اصل بر شرکت در انتخابات است مگر اینکه مانع شرکت ما شوند روشن است ولو نهایتاً به اینجا برسند که رأی ندهند. از دید اینها هیچ فرصتی بهتر از انتخابات نیست که جامعه سیاسی و فضا باز میشود و بسیاری از حرفهای اساسی را میتوان گفت. خب شما هم با برنامه و استراتژی خودتان بیایید. من دوگانه اصلاحات یا جنبش سبز را قبول ندارم ولی فرض کنیم کسانی از اصلاح طلبان به جنبش سبز انتقاد دارند. خیلی خوب جنبش سبز برنامهاش برای انتخابات چیست؟ معتقد است این فرصت را باید رها کرد یا باید از همین امکان بهره برد و جنبش سبز و آرمانهایش را احیا کرد؟ من البته اصلاحات و جنبش سبز را مکمل هم میدانم ولی اگر کسی جدا میداند باید آن پرسش را پاسخ دهد. از این جهت پیشنهاد میکنم آقای مدنی بحث خود را روشن بیان کند. مسئله من دموکراسی است و جنبش اجتماعی اصالت ندارد. البته در گذار به دموکراسی هرجا نیاز به بسیج مستقیم تودهها باشد و واجد پیامدهای زیانبار نباشد موافقم که اقدام کنیم. هر زمان هم که امکان بهبود در درون حکومت فراهم شود میگویم استفاده کنیم و از هر فرصتی مانند انتخابات بهره بگیریم . بنابرانی حسابمان را با کسانی که میگویند یا انتخابات یا خیابان، جدا کنیم. چون او در حقیقت میخواند بگوید تا جمهوری اسلامی هست فایده ندارد. از سوی دیگر آقای مدنی میگوید همه باید فلان کار را بکنیم تا رژیم به عقب نشینی وادار شود. خب ما چه امتیازهایی میخواهیم؟ رژیم مثلا پاسخگوتر شود وارد جنگ نشود، تحریمها را لغو و انتخابات را آزاد برگزار کند. حقوق اشخاص و احزاب منتقد و مخالف را به رسمیت بشناسد، زندانیان سیاسی را آزاد کند به حق تجمع اعتراضی مردم تمکین کند و کلا تغییر رفتار دهد؟ برای دستیابی به مطالبات فوق و تغییر رفتار حکومت، چرا از انتخابات حداکثر استفاده را نکنیم؟ این در امتداد آن پیشنهاد مهندس توسلی است که جمع شویم و در مورد این موضوعات تفاهم کنیم مستقل از اینکه ممکن است روز آخر لیست بدهیم یا خیر. از این فرصت میشود استفاده کرد و به اشتراکاتی رسید. انتقاد دیگری که به صحبتهای دوست عزیزم آقای مدنی دارم این است که یک دوگانه درست میکند که با عرض معذرت کاریکاتوری از واقعیت است. بله اصلاح طلبانی هستند که معتقدند فقط با رفتن به درون حکومت و گفتگو با حاکمیت و جلب اعتماد آن میتوان و باید اصلاحات را دنبال کرد. خب من هم از این موضع خوشم نمیآید. نه اینکه به من برمیخورد که بگویند اصلاح طلب حکومتی هستی نه موافق نیستم چون جواب نمیدهد. یعنی شما اگر استراتژیتان جلب اعتماد حکومت بدون توجه به پایگاه اجتماعی و جلب نظر مردم باشد، شکست میخورید و حکومت به شما جواب نمیدهد و کار خودش را میکند. اما تعریف اصلاح طلبی این نیست. البته اینکه عدهای سمت قدرت میروند و فاسد یا بیهویت میشوند واقعیت دارد. هر جریانی که به درون حکومت میرود بالاخره بخشی از این ضایعات را دارد. دکتر مصدق هم که نخست وزیر شد یک عده از همکارانش آلوده شدند. ولی مهم این است که آن تیم اصلی راه را گم نکند و بتواند سلامتش را حفظ کند. ملاکمان هم شکست مقطعی نیست چون اگر با این ملاک بگوییم که اصلاحات آمد و نتوانست کاری انجام دهد سوال میکنم مگر دولت مصدق شکست نخورد؟ آیا این باعث میشود که جریان ملی مذهبی بگوید مشی دکتر مصدق را قبول نداریم و دولت او را دوران درخشانی در تاریخ معاصر نمیدانیم؟ آیا چون نفت ملی نشد باید دستاوردهای داخلی و خارجی آن نهضت را نفی کنیم یا کودتای زاهدی را نتیجه محتوم عملکرد دکتر مصدق بخوانیم؟ با چنین ملاکی جنبش سبز هم شکست خورده زیرا اتفاق ویژهای نیفتاده است. ما که چنین نگاهی نداریم که بگوییم چون مهندس موسوی، آقای کروبی و خانم رهنورد در حصرند، جنبش سبز بیحاصل بوده است. در مورد اصلاحات پرسیدم آیا دوران آقای خاتمی و مجلس ششم را قابل دفاع میدانید یا نه؟ یعنی اگر به سال ۱۳۲۹ بازگردیم باز به دکتر مصدق رای میدهیم یا میگوییم چون همه اهداف او در زمامداری ۳ سالهاش تحقق نیافت، پس از نخست وزیر شدن مصدق پشتیبانی نمیکنیم؟ به نظر من مجلس ششم دستاوردهای مثبتی داشت و در هر حال باید بحث درباره عملکرد و در حقیقت مخالف مواجهیم. شما اگر بگویید مجلس ششم اساسا کار مفید چندانی انجام نداد یا نتوانست انجام بدهد یا بگویید دکتر مصدق کار مهمی نکرد و شکست خورد معنای این سخن شکست استراتژی اصلاحات است نه شکست اصلاح طلبان. اما طبق نگاه دوم عملکرد مجلس ششم مثبت بود اگرچه متاسفانه تداوم پیدا نکرد. بنابراین کار را باید از همان جایی که شکست خوردیم آغاز کنیم. در این حالت میتوان در راهبرد به اشتراک نظر برسیم و در مصادیق به اختلاف. ظاهراً آقای مدنی در ذهنشان این است که استراتژی ما غلط بود و مثلا از مردم بریده بودیم رای نیاوردیم. من این تحلیل را قبول ندارم و با تحلیل مهندس توسلی موافقم؛ اگر ما در سال ۸۴ با یک نامزد در انتخابات شرکت میکردیم به احتمال بسیار زیاد در همان دور اول پیروز میشدیم. اکثریت رای دهندگان از اصلاحات ناامید نشده بودند، به این دلیل که اگر آقای خاتمی میتوانست بار سوم نامزد بشود تردید نیست که با فاصله بسیار زیادی انتخاب میشد یا اگر مهندس موسوی به جای ۸۸ سال ۸۴ نامزد شده بود قاطعانه رای میآورد و اصلاحات ۸ سال دیگر ادامه مییافت اما انتخابات را واگذار کردیم چرا که هم ما اشتباه کردیم هم دفتر تحکیم اشتباه کرد هم نامزدهای ما اشتباه کردند ولی مردم آماده بودند. بعبارت دیگر اینجا اختلاف نظر داریم که علت شکست ما در انتخابات مجلس هفتم و ریاست جمهوری نهم آیا ناامیدی مردم از اصلاحات بود یا خطاهای مشخص انتخاباتی کار دست ما داد؟ این سوال مثل این است که بپرسیم پیروزی کودتا ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ امری اجتنابناپذیر به علت استراتژی غلط دکتر مصدق بود، یا خطاهای تاکتیکی مواجهه با کودتا، زاهدی را پیروز کرد و مصدق میتوانست جلوی کودتا را بگیرد؟ در مورد دولت اصلاحات و مجلس شششم نیز باید بررسی کرد که آیا مردم واقعا از آقای خاتمی ناامید شده بودند یا نه . هرچند بطلان این نظریه را در ۶ انتخابات پی درپی از ۹۲ تا ۹۶ دیدیم. خلاصه کنم استراتژی یک بعدی در ایران جواب نمیدهد . اگر شما نگاهت فقط به قدرت باشد بیهویت، بیخاصیت، فاسد میشوید و هیچ اصلاح جدی نمیتوانید انجام دهید. از طرف دیگر اگر حکومت و انتخابات را رها کنید و فقط به تظاهرات بیندیشید خیلی تلاش هم بکنید گرفتار هرج و مرج میشویم اگر همان اول اجتماعی اعتراضی کاملا سرکوب نشود. زیرا سقوط جمهوری اسلامی در کوتاه مدت ممکن نیست. اعتراضات مردمی و خیابانی در ایران کنونی به احتمال بسیار زیاد به سرعت سرکوب و منکوب میشود و به احتمال بسیار کم استمرار مییابد و کشور را دچار بیثباتی میکند. اما اگر هدف تغییر رژیم نباشد قصد شما از جنبش اجتماعی تغییر اجتماعی رفتار حکومت خواهد بود و آخرش میخواهید به انتخابات آزاد و آزادی اندیشه و بیان و قلم و احزاب برسید. خوب میتوانید از همین انتخابات شروع کنید. من موافقم اسم اصلاحات را جامعه محور بگذاریم ولی اصلاحات جامعه محور در ایران زمانی ممکن است که یک پا در حکومت داشته باشید تا بتوانید در جامعه اثرگذار باشید. مگر اینکه حکومت همه راهها را ببندد که راه بر شورش و انقلاب باز میشود. دلیلم برای این ادعا وضعیت احزاب و اشخاصی است که هم در جامعه فعالند و هم در انتخابات شرکت میکنند؛ به روزتر، مشهورتر و اگر درست عمل کنند محبوبتر میشوند. تشکلهایشان نیز منسجم تر و پایگاه اجتماعیشان گستردهتر میشود. به همین دلیل با اینکه آقای خاتمی ۸ سال رئیس جمهور بود وقتی تکرار می کند [چند] میلیون نفر رای میدهند. اگر مردم فکر میکردند اصلاحات یا دروهی ایشان بد و شکست خورده است به حرف وی گوش نمیداند و به آقای روحانی یا فهرست امید در انتخابات مجلس و خبرگان رای نمیدادند؟ کدام چهره محبوبتر از آقای خاتمی بود و چنین قدرتی داشت؟ از آن طرف مهندس موسوی بعنوان رهبر جنبش سبز در انتخابات رای داد برای اینکه میگوید دفاع از آرمانها سرجای خود، اما اگر انتخابات رقابتی باشد باید در آن شرکت کرد. به نظر من مشارکت باید مشروط باشد و به هر قیمت نباید لیست داد. آن کسی که نگاهش به قدرت است شعارش میشود شرکت در انتخابات به هر قیمت. البته بعضی قدرتطلبند و بعضی سالم اما تحلیلشان این است که تحت هر شرایطی باید در انتخابات رای داد. من درباره انگیزه دوستان بحث نمیکنم ولی آن مشی را قبول ندارم. چرا که بالا را جسور، پایین را ناامید و خودمان را هم بیهویت میکند. به همین علت با اینکه همواره معتقد به استفاده حداکثری از فرصت انتخابات هستم، در ایام غیرانتخاباتی بیشتر از نوع طرفداران جنبش اجتماعی مخالف شرکت در انتخابات در جامعه تلاش و فعالیت میکنم و میگویم باید از همه فرصتهای انتخاباتی و غیرانتخاباتی حداکثر بهره را ببریم.
مدنی : آیا این دو نگاه متفاوت هستند یا خیر؟یعنی همین تقسیمبندی که خودتان مطرح کردید. گفتید که بعضی دوستان منطقاً فکر کنند که میشود از مسیر گفتگو با قدرت یا حضور در ساختار مسئله را حل کرد با دیدگاهی که به تقویت حوزه عمومی و جامعه مدنی میاندیشد؟
تاجزاده : در نقد آنها من با شما هم نظرم هرچند با بعضی طرفداران شرکت به هر قیمت به تفاهم رسیدیم. گفتیم در ایام انتخابات آرمانهایمان را بگوییم، مجلس مطلوبمان را توضیح دهیم و مشکلات ساختاری کشور را چه حقیقی و چه حقوقی باز کنیم و راه حل نجات کشور را تبیین کنیم. در نهایت اگر دیدیم نامزدهایی تایید صلاحیت شدند که میتوانند حرف مردم را مطرح و از منافع ملی دفاع کنند و پاکدست هم باشند، لیست میدهیم و مردم را به دادن رای به آنها دعوت میکنیم. اگر نامزد صالح نداشتیم فهرست نمیدهیم اگرچه برخی رای میدهند و بعضی مانند من رای نمیدهند. فعلا باید تلاش کنیم انتخاباتمان آزاد شود. این را هم پذیرفتهایم که نظارت استصوابی در عمل نقض شود حتی اگر قانون آن را لغو نمیکنند. کافی است فضا را عملا باز کنند تا داوطلبانی تایید صلاحیت شوند که ما ۶ ماه بعد خجالت نکشیم بگوییم این نامزد ما بود از آنها حمایت کنیم ولو مردم رای ندهند. حتی به تفاهم رسیدیم که اگر انتخابات آزاد شود نظرسنجی کردیم و معلوم شد نامزدهای ما رای نمیآورند باید لیست بدهیم و بگوییم مردم اینها نامزدهای ما هستند. بنابراین بیاییم برای گذار به دموکراسی توافق کنیم که چه مباحثی را مطرح کنیم و تا کجا پیش برویم. هیچ دلیلی ندارد توافق ما صددرصدی باشد. من هم معتقدم مشکلات جامعه ما عمدتاً اقتصادی است اما راه حل سیاسی دارد چون به سیاستهای کلان داخلی و خارجی کشور برمیگردد. مشترکات را پیدا و با هم همکاری کنیم تا جامعه احساس کند ما با همه اختلاف نظرها به سمت همگرایی حرکت میکنیم در عین اینکه درباره گذشته و نیز در گذشته تحلیلهای متفاوتی داشتیم.
توسلی: اجازه بدهید یک جمعبندی از موضوع داشته باشیم. جامعه ما از فرهنگ استبدادی و نظام اقتدارگرا رنج میبرده، اما فرآیند اقداماتی که ملت ما در این دوران انجام دادهاند بسیار آموزنده است و نخبگان ما در هر مقطعی کوشش کردهاند که به وظیفهشان برای زدودن زمینههای فرهنگ استبدادی و بسترسازی برای گذار به دموکراسی عمل بکنند. شما هر دورهای را که نگاه کنید پیامی برای امروز ما دارد. بعد از انقلاب ۵۷، بطور مشخص یک چنین نگاه جمعی از آگاهان جامعه وجود داشته و گفتمان اصلاحات را بعنوان راهبرد اساسی برای خروج از بحران های ساختاری در دوره بعد از انقلاب انتخاب کردند. به رغم اینکه در دههی ۶۰ این جمع تنها بودند و همه آن طرف بودند ولی با ایستادگی و صبوری موجب شد که جمع کثیری از جامعه ما به این طرف روی بیاورند و گفتمان اصلاحات را، بهرغم مشکلاتی که در این فرآیند افتان و خیزان بوده، بپذیرند. با این تحلیل عملکرد ۴ دههی گذشته ما باید نسبت به آینده با توجه به توضیحاتی که قبلا دادم که مشکلات ما پیچیدهتر از نظامهای تاریخی دیگری است که در کشورهای دیگر سراغ داریم، بالاخره یک استبداد دینی در جامعه ما هست که یک فرآیند پیچیدهتری برای اصلاح ساختاری میطلبد و ضرورتاً نیاز به همدلی و همکاری و اصلاح خصوصیات فرهنگی خودمان که همان روحیه تکروی و نداشتن روحیه کار جمعی است، دارد. کوشش کنیم نیروهای اجتماعی را درکنار همدیگر در راستای اهداف مشترک قرار دهیم. اگر میپذیریم مشکل اصلی ما فرهنگ و حاکمیت اقتدارگرایی است راهکارش هم برای تسهیل فرایند گذار به دموکراسی تمرکز بر مطالبات مشترک یعنی: آزادی ، دموکراسی و حقوق شهروندی و حاکمیت قانون و استفاده از ظرفیتهای موجود در قانون اساسی است. ما امروز هم باید تلاشمان را در این راستا متمرکز کنیم. البته حضور در انتخابات هم تاکتیک است و هم استراتژی؛ تاکتیک است زیرا زمینه آگاهی بیشتر مردم و تقویت جنبش اجتماعی و اصلاح ساختاری را می تواند فراهم کند، استراتژیست زیرا گذار به دموکراسی را میتواند فراهم سازد. البته این فرایند طولانی و دراز مدت است. به امید آن که امروز، در این مقطع حساس هم، ما بتوانیم به وظیفه دینی و ملی خودمان عمل بکنیم. در این راستا ما همواره کوشش کردهایم در انتخابات حضور داشته باشیم و به وظیفه آگاهی بخشی خود و تقویت جنبش اجتماعی عمل کنیم. امید است در انتخابات پیشرو نیز با انسجام بیشتر احزاب و نهادهای مدنی و با تاکید بر وجوه اشتراک زمینه های لازم برای بالا بردن آگاهی جامعه و تقویت جنبش اجتماعی فراهم شود و به تدریج با رعایت منافع ملی مشکلات ساختاری اصلاح و فرایند گذار به دموکراسی تقویت شود.
مدنی: مشکلاتی که گریبان جامعه ما را گرفته ساختاری است. ما دچار بحران ساختاری هستیم. حل بحران ساختار نیاز به تغییرات ساختاری دارد. یکی از گزینهها برای تغییر ساختار انقلاب است به مفهوم تغییر یکباره و خشونتآمیز نظام که نقد شد. رویکرد دوم رفرم است؛ یعنی ایجاد اصلاحات و بهبود وضعیت از طریق اصلاح مدیریت نهادهای انتخابی و ورود افراد متمایل به تغییر در دورن ساخت سیاسی و گفتگوی نخبگان در قدرت با یکدیگر. تجربهی ۲۰ ساله اصلاحات نشان داده که استراتژی موفقی نبوده و البته برخلاف نظر آقای تاجزاده این راهبرد اصلی اصلاح طلبان بوده و نقطه ضعف استراتژیک اصلاح طلبان در دولت آقای خاتمی و مجلس ششم که نهایتا موجب شد جریان پوپولیستی و بی هویتی مثل احمدینژاد رای بالایی در دور اول بیاورد و رای بالاتر از آقای هاشمی که همه اصلاح طلبان از او حمایت کرده بودند- در دور دوم . راهبرد سوم گذار به دموکراسی است. یعنی اتکا به جنبش اجتماعی به مثابه نیروی مدافع تغییر و پس از آن تلاش برای چانه زنی با قدرت برای تغییر رفتار و اصلاحات تدریجی اما ساختاری. از این منظر انتخابات و هر فرصت دیگری را باید جدی گرفت. چه کسی گفته حتی در جمهوری اسلامی اگر انتخابات آزاد و عادلانه و منصفانه بود در آن شرکت نمیکنم؟ در چارجوب راهبرد گذار تلاش میشود انتخابات آزادتر، عادلانهتر و دموکراتیکتر برگزار شود نه آنکه بدون توجه به معیارهای انتخابات آزاد از شرکت بیچون و چرا دفاع کرد. مگر غیر از این است که اصلاح طلبان همواره از ۲۰ سال پیش تا امروز بدون قید و شرط در انتخابات شرکت کردهاند؟ آیا بهتر نیست این بار اصلاح طلبان در فرصت انتخابات به جای رفتن به مجلس، تغییر رفتار انتخاباتی نظام را در اولویت قرار دهندو تجربه ۲۰ ساله را تکرار نکنند؟ تفاوتهای بین دو دیدگاه جدی است یکی امید میبندد به تغییرات ناپایدار و دیگری تاکید بر تغییرات پایدار و اصلاح ساختارها دارد. رویکرد رفرمیستی شکلگیری یک مجلس اصلاحطلب را هدف قرار میدهد و رویکرد دوم انتخابات را فرصتی میبیند برای آگاهی بخشی، بیان مطالبات و تلاش برای تغییر رفتار نظارم از جمله دموکراتیکسازی انتخابات مثلا عدم اجرای نظارت استصوابی و این دو متفاوتاند. در رویکرد گذار انتخابات فرصتی است برای تغییر رفتار نظام در جهت شکلگیری انتخابات آزاد، سالم، منصفانه و عادلانه. فرصتی است برای نشان دادن نقاط ضعف، ابهامات و همین طور وجوه غیر دموکراتیک انتخابات و تلاش برای تغییر رفتار انتخاباتی نظام. دوگانه یا خیابان یا پارلمان اصلا موضوعیت ندارد و دوگانه کاذب است. جنبشهای اجتماعی اشکال مختلف و متفاوتی از کنش اجتماعی دارند که خیابان یکی از آنهاست- که اتفاقا مطابق اصل ۲۷ قانون اساسی از حقوق پذیرفته شده است- رای دادن و رای ندادن نیز یکی از کنشهای اجتماعی جنبشها است. گنجینه جنبشهای اجتماعی در ایران فهرست طولانی و متکثری از این کنشها را در خود دارد. قبلاً هم گفتم گذار دموکراتیک عبارت است از فرایند دمکراتیک سازی نظامهای سیاسی. بنابراین تلاش برای تغییر رفتار نظام و برگزاری انتخابات آزاد، عادلانه و منصفانه یکی از اهداف استراتژی گذار است ولی در چارجوب استراتژی رفرمیستی اینها موضوعیت ندارد کما اینکه تاپیش از ۸۸ موضوعیت نداشت، کما اینکه آقای تاجزاده هم این تلقی کنونی را تا قبل از ۸۸ نداشتند.
تاجزاده: خوشبختانه ما سه نفر توافق داریم هدفمان تغییر رفتار حکومت است و جوهره اصلاحات حرکت به سمت پاسخگو شدن حکومت و دموکراتیک شدن مناسبات سیاسی و اجتماعی است. بنابراین گفتگوهای خود را بر این اساس سامان میدهیم که کدام حرکت ما می تواند از یک طرف مردم را بیشتر بسیج کند و از طرف دیگر حکومت را به تغییر سیاستهایش قانع یا مجبور کند. دومین اشتراک نظر ما اینکه انتخابات یک فرصت بسیار مهم است و باید حداکثر استفاده را از آن بکنیم. زیرا اوج موفقیتهایمان زمانهایی بوده که توانستهایم همزمان هم با بالا و هم با پایین گفتگو کنیم. بخصوص هر وقت رابطهمان با مردم خوب بوده توانستهایم با قدرت از موضع خوبی گفتگو کنیم. سوم اینکه مردم در درک ظلم و ستم و بی عدالتی و… احتیاج به هیچ نیروی سیاسی و هیچ گفتمان ندارند چون تبعیض و نابرابری شدید را به چشم خود میبینند و کمبودها را حس میکنند؛ اما این همه مسئله نیست . مسئله مهم دیگر این است که مردم وقتی ظلم میبینند چگونه رفتار میکنند؟ آیا رفتاری عاقلانه و بالغانه انجام میدهد؟ به میزانی که نیروهای سیاسی عمیقتر و آگاهانهتر حرکت کنند میتوانند به بلوغ اجتماعی کمک کنند. چهارم آنکه به هیچوجه استراتژی انتخاباتی بخشی از اصلاحطلبان را به همهی اصلاحطلبان تعمیم ندهیم. دو رویکرد شرکت بدون قید و شرط و مشارکت مشروط را داریم. و ما با حامیان حضور بی قید و شرط در انتخابات فاصله داریم و این راهبرد را قبول نداریم. اما میتوانیم از مشارکت مشروط حمایت کنیم .