انقلاب و عبور از عصر تخریب
مهدی نوربخش
انقلابها در دنیا مرحله تخریب و مرحله تاسیس و سازندگی دارند. اگر انقلابی در مرحله تخریب ماند، خود به تخریب خود روی میآورد. انقلابهای فرانسه، روسیه و چین هر سه برای مدت زیادی در مرحله تخریب ماندند و انقلاب را از منابع و انرژی خود تهی کردند. انقلاب فرانسه که در سال ۱۷۸۹ میلادی شروع شد، به عمر سلطنت در این کشور خاتمه داد، به خشونت کشیده شد، و نهایتا با دیکتاتوری ناپلئون یک دوره طولانی پر خشونت را پشت سر گذاشت. انقلاب روسیه که در سال ۱۹۱۷ شروع شد، به عمر تزار روسیه خاتمه داد و در زیر دولتهای لنین و استالین به خشونت گستردهای کشیده شد و نهایتا با یک دولت توتالیتر کمونیستی برای مدتی ثبات پیدا کرد. انقلاب چین که در سال ۱۹۴۹ شروع شد؛ با گذر از دوران پرخشونت انقلاب فرهنگی مائو که در این کشور تا سال ۱۹۶۹ ادامه پیدا کرد، نهایتا با یک دولت توتالیتر کمونیستی خاتمه پیدا کرد. اما این دولت هم نتوانست بر رسم گذشته خود پایدار بماند. انقلاب امریکا که در بین سالهای ۱۷۵۵ تا ۱۷۸۳ در یک جنگ بر ضد استعمارگران انگلیسی شکل گرفت، از سرنوشت سه انقلاب فرانسه، روسیه و چین کاملا جدا مانده و با رهبرانی همچون واشینگتن و جفرسون قادر شد به راه سازندگی و تاسیس نهادهای دمکراتیک روی آورد. صد سال بعد، شمال امریکا با جنوب بر سر بردهداری به جنگهای داخلی کشیده شد؛ اما رهبری توانمندی چون ابراهام لینکلن در این جنگها کشور را متحد کرد و به عمر تفرقه و استقلالخواهی ایالات جنوبی این کشور خاتمه دادند. در هر سه انقلاب، فرانسه با شدت کمتری و انقلاب روسیه و چین با شدت بسیار بیشتری، ایدئولوژی رهبران در به خشونت کشیدن انقلاب و تخریب منابع و انرژی انقلاب برای سازندگی کشور نقش پراهمیتی را ایفا کردند. آمریکا از دوران بردهداری هم گذشت و با رهبرانی لایق کشور را به سمت توسعه و پیشرفت سیاسی و اقتصادی هدایت کرد. در جنگهای جهانی اول و خصوصا دوم، آمریکا توانست به عمر فاشیسم و نازیسم در اروپا خاتمه دهد و از ابتدای قرن بیستم به ایجاد نهادهای بینالمللی برای فراهم کردن زمینههای صلح بینالمللی، همانند سازمان ملل، همت گمارد. اگر چه سیاست خارجی این کشور همیشه بر صلحخواهی استوار نبوده؛ اما فرهنگ سیاسی در این کشور تاب و توان آن را داشته تا دولت آمریکا را مجبور کند تا از ویتنام خارج شود. ایدئولوژِی سیاسی و دریچهای که آن ایدئولوژی برای نگاه به دنیای درون و بیرون باز میکند، اجازه نمیدهد تا رهبران انقلابی و سیاسی یک کشور سریعا از مرحله تخریب به مرحله تاسیس گام بردارند. در مرحله تاسیس، رهبران سیاسی میبایست اهل تعامل در خارج و ایجاد تفاهم در داخل کشور باشند. نظم جهانیشده خصوصا در طول سه دهه گذشته، دنیای درهمتنیدهای را ایجاد کرده که تعامل با این دنیا برای پیشرفت اقتصادی و اجتماعی یک کشور کاملا حیاتی است. تعامل با دنیای خارج فقط از طریق فهم این دنیا، نهادهایی که برای آن نرم و قانونسازی میکنند و همچنین، اشتیاق به شرکت در سازوکارهایی که این نظم جدید ایجاد کرده، میسر میافتد. تنها راه برای شرکت فعال در این نظم جدید بینالمللی، دیپلماسی فعال و مذاکره با بقیه بازیگران صحنه سیاست بینالملل برای حفظ منافع یک کشور است. انقلاب اسلامی ایران بعد از چهل سال هنوز در مرحله تخریب مانده است. گرفتن سفارت آمریکا بعد از انقلاب و جنگ تحمیلی عراق بر ایران، رهبران سیاسی کشور را در مرحله تخریب انقلاب جا گذاشته است. ایدئولوژی غرب و آمریکاستیزی به رهبران سیاسی کشور اجازه نداده تا در یک ارزیابی دقیق، متوجه آن شوند که کشور ما در حال حاضر چه چیزی را از دست میدهد و چه چیزی را به دست میآورد. نظم جهانیشده جدید منابعی را در اختیار کشورهای جهان قرار میدهد که اگر امروز از این منابع استفاده نشد، فردا شاید دیر باشد. در طول ۲۰سال گذشته، کشوری مثل برزیل از یک اقتصاد کشاورزی به ۱۰درصد بالای اقتصاد پرتوان دنیا تبدیل شده است. در ۴۱سالگی این انقلاب باید سئوالهای زیادی از خود و رهبران سیاسی کشورمان بکنیم. چقدر در این نظم جهانیشده جدید تولید منابع و ثروت کردهایم؟ اقتصاد کشور ما بعد از چهار دهه از انقلاب گذشته در کجا قرار گرفته است؟ چه فرصتهایی را برای حل مشکلات خود با غرب و آمریکا از دست دادهایم؟ در سوریه به کجا رسیدهایم؟ آیا سوریه امروز بیشتر در کنترل روسیه و ترکیه نیست؟ چقدر در عراق سیاستهای ما موفق بوده است؟ آیا توانستیم عادل عبدالمهدی را در پست نخستوزیری این کشور حفظ و ابقا کنیم و یا اینکه دولت محمد توفیق علاوی با حمایت آیتالله سیستانی بر سر کار آمد؟ سیاست خارجی و منطقهای ما چقدر موفق عمل کرده است؟ اینها و دهها سئوال دیگر را باید صادقانه جوابگو باشیم. برای حل مشکلات کشور و اوضاع بحرانی، باید فرهنگ تعامل و مذاکره ایجاد کنیم. فقط از طریق ایجاد چنین فرهنگی است که در داخل به ایجاد وفاق ملی و در خارج به صلح دست مییابیم. برنامه موشکی کشور نتوانست از ترور سردار سلیمانی جلوگیری بهعمل آورد؛ اما مطمئنا تعامل، مذاکره و نهایتا صلح میتواند از وقوع چنین جنایاتی جلوگیری بهعمل آورد و بر عزت بینالمللی ما بیافزاید تا قدارهبندی مثل ترامپ هرگز قادر نباشد در مقابل چشمان مردم دنیا ترور کند و در مورد کشور ما، قوانین بینالمللی را زیر پا گذارد.