اگر ادب دوستی داریم، ادب دشمنی و انتقام هم داریم؛
گفتگو با عبدالعلی بازرگان
۱۲ مهر , ۱۳۹۲
ندای آزادی : گفتگو با عبدالعالی بازرگان روشنفکر دینی و عضو نهضت آزادی ایران قرار بود درباره اعدامهای سال ۱۳۶۷ در ایران انجام شود اما موضوع خشونت به عنوان مساله محوری در رابطه حکومت و شهروندان امر عام تری است که محدود به زمان و مکان خاصی هم نیست. در عوض نفی خشونت هم خواستهای است که طرفداران حقوق بشر به عنوان سرمنشا صلح از آن یاد میکنند. بر همین اساس گفتگو با این روشنفکر دینی که سابقه فعالیت سیاسی و پژوهش دینیاش به نزدیک نیم قرن میرسد، دامنه وسیع تری از موضوع اعدامهای سال ۶۷ پیدا کرد و متوجه ریشههای خشونت و انتقام کشی سیاسی و مذهبی شد.
متن کامل گفتگوی “جرس” با مهندس عبدالعلی بازرگان :
این روزها موج خشونت و انتقام در گوشه و کنار دنیای اسلام بیداد می کند؛ از حمله انتقامی اخیر گروه “الشباب” به فروشگاهی وابسته به اسرائیل در نایروبی گرفته که حداقل ۷۲ کشته و حدود سه برابر آن زخمی به جای گذاشت، تا فاجعه برادرکشی در سوریه و استفاده ازبمب شیمیائی علیه یکدیگر که تاکنون جان بیش از ۱۴۰ هزار نفر را گرفته است، همچنین بمب گذاری های دو گروه سنی و شیعه علیه یکدیگر و خشونت های بی پایان چند سال اخیر در عراق که تلفات آن بیش از تلفات اشغال آن کشور توسط آمریکائیان بوده است و بالاخره خشونت و ترور در پاکستان و عراق و مصر و بسیاری ازکشورهای منطقه.
به ایران خودمان هم که نگاه می کنیم، چندان مصون از این برادرکشی ها و خشونت های سیاسی دینی بر سر قدرت نبوده ایم؛ نمونه اخیرش همین شبیخون به پایگاه اشرف در عراق که منجر به کشته شدن ۳۵ پناهنده غیر مسلح و اسارت ۷ نفر دیگر شد و اخیرا هم صحبت از سالگرد کشتار زندانیان مجاهد و چپ در سال ۱۳۶۷ بود که هزاران خانواده هموطن را عزادار کرد. به نظر شما چه باید کرد تا چنین تلافی جوئی های تصاعدی مهار شود؟
ببینید هر چیزی ادب و آدابی دارد که باید رعایت کرد، تنها ادب پدر و مادر و معلم نیست که باید رعایت شود، ادب دعا کردن هم داریم، اگر ادب دوستی داریم، ادب دشمنی هم داریم، ادب انتقام هم داریم! یعنی چه؟ یعنی چراغ قرمزهائی در برابر ماشین فرمان و ترمز بریده ما وجود دارد، وگرنه همین می شود که شده!… یعنی اگر طرف مقابل شما کافر حربی و منکر خدا هم باشد، نه اصلا قاتل پدر شما هم باشد، بالاخره چون یک انسان است و انسان به صِرف انسان بودن حق و حقوقی دارد، نمی توان در مورد او همه اصول انسانی را زیر پاگذاشت. درقرآن آمده: “لقد کرمنا بنی آدم” ، یعنی ما به بنی آدم کرامت دادیم، همین که آدم است، صرفنظر از عقاید و اعمالش، یک سلسله کرامت هائی دارد که باید رعایت کرد. آخر آنهائی که مثل آب خوردن حکم اعدام می دهند، مگر در منابر شب های قدر و شهادت حضرت علی، یک عمربه ما نگفته بودند که آن امام پس از ضربه خودن از ابن ملجم به بازماندگانش و بقیه مسلمانان وصیت کرد، “مبادا به بهانه کشته شدن من به جان مردم بیفتید و بگوئید امیرالمومنین کشته شد، امیرالمومنین کشته شد! ، مبادا قاتل را مُثله کنید که من از پیامبرتان شنیدم که فرمود: از مثله کردن بپرهیزید، حتی نسبت به سگ درنده، او یک ضربه زده ، فقط حق دارید یک ضربه بزنید، اگر هم عفو کنید به نفع خودتان و موجب رضای خداست”، . مگر صدها بار برای ما نگفته بودند حتی شیر یا طعامی را هم که برای او تهیه کرده بودند، به ضارب داد که شاید گرسنه ترباشد؟ این ها را می گویند ادب دشمنی، ادب انتقام، یعنی چراغ انتقام همیشه سبز نیست، شما این حرف را نشنیده اید؟
چرا من هم بارها در شب های ضربت خوردن و شهادت شنیده ام، اما بالاخره “قصاص” هم در قرآن داریم، مگر نداریم؟ خب، اگر در قرآن آمده که برای شما در قصاص حیات است، پس حیات جامعه به قصاص بستگی دارد و اگر ظاهرش قتل است، باطنش حیات است. اینجور نیست؟
بله حکم قصاص در قرآن آمده است، اما اولا معنای قصاص، نه الزاما کیفر دادن، بلکه اکتفا کردن به کیفر مساوی و پرهیز از زیاده روی و تجاوز از حد است، یعنی همان دندان در برابر دندان، چشم در برابر چشم و… که در تورات هم آمده است، حکم قصاص برای کنترل و متوقف ساختن کشتارهای افزایشی و انتقامی و اکتفا به اندازه ظلم آمده است، نه تشویق به اجرای آن، ثانیا در هر دو آیه ای که قرآن این حکم را مطرح ساخته، یعنی آیه ۱۷۸ سوره بقره، و آیه ۴۵ سوره مائده، تاکید کرده اگر عفو کنید و بگذرید به نفع خودتان و موجب رضای خداست. در واقع قرآن اجازه قصاص را داده است تا مجرمین فکر نکنند عقوبتی درکار نیست و صاحبان دم هم، اگر قدرت بخشش ندارند، تشفی خاطر بیابند.
در تبلیغات رسانه های داخلی وابسته به حاکمیت آمده بود که حمله کنندگان به پایگاه اشرف در عراق فرزندان کسانی بودند که پدرانشان توسط صدام با همکاری مجاهدین کشته شده بودند و در واقع آنان انتقام پدرانشان را از شرکای این جنایت گرفتند و به حکم قصاص عمل کردند. با استناد به گفته خودتان، گرچه از نظر قرآنی بهتر بود عفو می کردند، اما بالاخره حق داشتند قصاص کنند و ایرادی به آنان وارد نیست.
بگذارید قبل از پاسخ من اول موضع خودم را روشن کنم تا فکر نکنید می خواهم از گروهی دفاع کنم؛ در این ۳۵ سال گذشته حتی یکروز هم مواضع سیاسی ما، منظورم نهضت آزادی ایران است، با مواضع سیاسی مجاهدین موافق نبوده ، یک روز هم نبوده که ما آنها را تایید، یا آنها ما را تایید کرده باشند. این مسئله آنقدر بدیهی است که نیازی به شرح ندارد، حرف بنده بازگشت به اصول مشترکی است که طرفین ادعای انتساب به آن را دارند، یعنی اسلام و قرآن. وقتی در قرآن (سوره مائده ۸) آمده است که: “ای مومنان، همواره ایستاده برای خدا و الگوی عدالت باشید و مبادا دشمنی با گروهی شما را به بی عدالتی وادارد، عدالت کنید که به تقوا نزدیک تراست”، خب، این هشدارها برای چه موردی آمده است؟ مگر غیر از این است که بیشترین موارد کاربرد تقوا در قرآن، یا در مورد طلاق است، و یا در ارتباط با مخالفین و دشمنان! با دوستان و همفکران که نیاز به ترمز و تقوائی نداریم. پس دشمنی هم ادب و آدابی دارد و دشمن هم حق برخورداری از ادب دارد. وقتی حضرت علی به رهبر دشمنان خود معاویه می نویسد: ” ما را به دنیا آورده اند تا بیازمایند، خدا مرا در رفتار با تو می آزماید و تو را با من، و یکی از ما را حجت دیگری قرار داده”(نامه ۵۵) معلوم می شود، ما در رفتار با دشمنان خود هم در حال امتحان هستیم.
اما در مورد حادثه حمله به پایگاه اشرف، واقعیت این است که خبرموثقی از این ماجرا در دست نیست و طرفین هم ادعاهای متناقضی می کنند. حداقل من ازسابقه این ماجرا در دوران صدام اطلاع موثقی ندارم، اما فرض کنیم همه ادعاهای حاکمیت، صد در صد هم درست باشد و مهاجمان به مقر اشرف، کاملا بی گناه و مظلوم، و ساکنان آن پناهگاه هم صد در صد گناهکار، تروریست و توطئه گر و منافق محارب هم بوده باشند، فرض که اشکالی ندارد، درست؟ اگر این فرض صادق هم باشد، باز به استناد آیه ۹۰ سوره نساء شبیخون زدن و کشتن سی چهل نفر پناهنده غیر مسلح زن و مرد و اسیر گرفتن تعدادی دیگر با ضوابط قرآنی انطباق ندارد.
در این آیه، دو استثنا برای عملیات انتقامی گذاشته است؛ اول اینکه اگر آنها به قومی پناهنده شدند که شما میثاقی با آنها دارید، یعنی اگر روابط سیاسی بین دو قبیله یا دو کشور، به معنای امروزی، وجود داشته باشد، نمی توان به آنها تعرض کرد، چرا که حسن روابط میان دو کشور و احترام گذاشتن به قوانین آنها، به مراتب سودمند تر از انتقام گیری از تعدادی شهروند محکوم خودی است، خودتان بروید این آیه را بخوانید تا ببینید این هست یا نیست؟ و اگر دیدید بله چنین چراغ قرمزی وجود دارد، آنوقت قضاوت کنید اعزام گروه های تروریستی در سال های پیش برای اعدام انقلابی باقیماندگان ازگروه های برانداز یا مخالفان و مبلغان معاند که به کشورهای اروپائی پناهنده شده بودند( شبیه آنچه در رستوران میکونوس آلمان اتفاق افتاد، و دهها مشابه آن)، که روابط سیاسی جمهوری اسلامی با کشورهای تحت پیمان را مدتها تیره ساخت و دودش به چشم کل ملت ما رفت، قابل توجیه است یا خیر؟ در جریان حمله به پایگاه اشرف هم همین مسئله صدق میکند، مجاهدین اگر یزید وابن ملجم و شمرذی الجوشن هم بوده باشند، تبعیت از رفتار امام علی(ع) و امام حسین(ع) پیشکش! بالاخره از نظر قوانین بین المللی و دولت عراق پناهنده محسوب می شدند و چند بار هم توسط دولت عراق خلع سلاح شده بودند. خب، نقض و نادیده گرفتن این پیمان ها که طرفین به آن تعهد سپرده و امضایش کرده اند، با کدام معیار قابل توجیه است؟
شما می دانید که جمهوری اسلامی ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران از سال ۱۳۶۰ در تخاصم کامل بوده اند. در این جنگ تمام عیار، دو طرف رسما چند هزار نفر از همدیگر را کشته اند. سازمان از بمب گذاری و ترور مسئولان جمهوری اسلامی هیچ ابایی نداشته، بدتر از آن، هم پیمان دولت عراق در جنگ علیه ایران و بعد از آن هم بوده است. پس از آن هم، به گفته مقامات جمهوری اسلامی، به جاسوسی به نفع دول امریکا و اسرائیل، به ویژه در امور هسته ای و ترور متخصصان هسته ای ایران نقش داشته است.
تا جائی که من به خاطر دارم، دو طرف هرگز پیمان ترک مخاصمه یا آتش بسی امضا نکرده اند و سازمان بعد از سقوط صدام به ناچار تسلیم آمریکا و ظاهرا خلع سلاح شد، ادامه جاسوسی و برخی شواهد دیگر. مثل بی خبرنگاه داشتن مطلق اعضای سازمان مقیم عراق هم به این امر دامن می زند.با توجه به این واقعیت ها، حمله ایران یا هم پیمانان عراقیش به پادگان اشرف، که قرار بوده ماهها پیش تحویل دولت عراق شود و قرار نبوده برخی سران سازمان همچنان مقیم آن باشند، حمله دو رقیب متخاصم به یکدیگر است و می باید بر اساس قوانین زمان جنگ و گروههای متخاصم ارزیابی شود، نه قوانین زمان صلح افرادغیرنظامی. آیا فکر نمی کنید تصویری که شما از حمله غافلگیرانه به افراد غیرنظامی غیرمسلح مطرح کردید، منطبق با واقعیت نباشد؟
این تصویر را من مطرح نمی کنم؛ این صریح آیه ۹۰ سوره نساء و حکم الهی است و به وضوح نشان می دهد که مسئله پناهندگی به گروه ثالث، مربوط به قوانین زمان جنگ با گروه های متخاصم مسلح است، نه قوانین زمان صلح با افراد غیر نظامی. ما آنقدر دلمان مالامال از احساسات و خاطرات خونین ۳۵ سال گذشته است که ناخودآگاه نمی خواهیم این استثنائی را که خدای بخشنده مهربان برای خاتمه دادن به برادرکشی ها به ما هشدار داده اصلا بخوانیم!
بله، آیات قبل و بعد آن در مورد کسانی که نه دست از کشتن شما بر می دارند و نه حاضر می شوند صلح کنند، البته بسیار شداد و غلاظ و قاطعانه است، بحث من فقط روی شرط پناهندگی بود.
ببینید ممکن است نفس ما هزاران توجیه شرعی و عرفی برای ریختن خون مخالفین پیدا کند و هر اما و اگری را هم ندیده بگیرد، ولی اگر یک لحظه فکر کنیم که روزی باید پاسخگوی گرفتن جانی که خدا داده باشیم، حداقل در تسلیم به نفس خود تامل می کنیم. بگذارید این مطلب را هم اضافه کنم که تهدیدآمیز ترین آیه ای که من در قرآن دیده ام، اتفاقا در ارتباط با همین کشتن های عمدی مخالفین، بدون انطباق با موازین الهی است. تهدیدی به جهنم ابدی، غضب خدا، لعنت او و عذاب عظیم!! آیه ۹۴ نساء را خودتان بخوانید
اما مهاجمان، به ادعای سپاه پاسداران ایران، جوانان شیعه عراقی بوده اند و مسئله پناهندگی به کشور ثالث در میان نبوده است وبرحسب آنچه گفته شده، در کشور خودشان خواسته اند انتقام خون پدرانشان را بگیرند، چگونه ممکن است این آیه شامل آنها هم بشود؟
ببینید، از دو حال خارج نیست؛ یا سرنخ دست سپاه بوده، که دخالت درقوانین کشوردیگری محسوب می شود که پناهندگی را پذیرفته، یا خیر، آنها اصلا خبری هم از ماجرا نداشته اند و این عملیات صد درصد کار گروه های خودسر عراقی بوده است، دراینصورت هم مهاجمین به پیمانی که کشورشان بسته خیانت کرده اند و خودسرانه خلاف تعهدات دولتشان عمل کرده اند. شبیه همان کارهای خودسرانه ای که برخی گروه های لجام گسیخته در کشورخودمان از ابتدای انقلاب تاکنون، حتی در مواردی علیرغم موافقت ومصالح دولت کرده ومی کنند. صرفنظر از استدلال های فقهی که بالاخره استنباط بشری و بعضا متاثر از حب و بغض های تاریخی است، در هرحال اگر از زاویه قرآنی به مسئله نگاه کنید، هیچ توجیهی برای آن نمی یابید.
این آقایانی که به فتوای آنها، جوانان خام و بی تجربه دست به کشتارپناهندگان می زنند، اگر ادعای ولایت دارند، باید بدانند که امام علی(ع) در عهدنامه معروف به مالک اشتر، به شدت کارگزار خود را از خیانت در عهد و پیمان با دشمن ونقض پناه وذمه هشدار داده است. بگذارید من عینا خلاصه ای از ترجمه این سخن را که در نامه ۵۳ نهج البلاغه آمده است، برای شما بخوانم:
“اگر با دشمن عهد و پیمانی بستی یا او را امانی دادی، به عهد خود همه جانبه وفا کن و با رعایت آن، حتی جان خود را سپرتعهدی که سپرده ای قرار ده، زیرا در میان مردم، با وجود اختلاف آراء و تفاوت عقایدی که دارند، هیچیک از فرائض خداوندی به اندازه وفای به عهد و پیمان مورد توافق نبوده و عظیم شمرده نشده است، مشرکین نیزچون عواقب عهد شکنی و فریب را به تجربه دریافته بودند، وفای به عهد را میان خود لازم می شمردند، پس در پناه دادن به دشمن خیانت مکن، پیمان خویش مشکن و دشمنت را فریب مده که جز نادان شقی در برابر خدا دلیری نکند، زیر خدا پیمان و پناه دادن (زینهار) خود را به سبب رحمتی که بربندگان خود دارد امنیتی قرار داده تا در سایه آن زندگی و در جوارش پناه آورند…”
در استناد به آیه ۹۰ سوره نساء، به استثنای دومی هم اشاره کردید، اما هیچ توضیحی درباره آن ندادید. آن استثنا کدام است؟
استثای دوم اینست که اگر آنها موضعی بی طرفی اتخاذ کردند و از مبارزه دست کشیدند، یعنی به اصطلاح بریدند و خواستند به زندگی عادی برگردند، نمی توان پذیرش آزادی شان را مشروط به مبارزه با همسنگران سابقشان کرد و یا شبیه آنچه در محاکمات دو چند دقیقه ای سال ۶۷ اتفاق افتاد، قبولی توبه را مشروط به همکاری با اطلاعات و شرکت در اعدام محکومان کرد. مگر خدا به پیامبرش نگفته به منکران مسلح بگو:” اگر دست ازجنگ بردارند ، گذشته ها پاک می شود (انفال ۳۸)؟ مگر در سنت پیامبر اسلام و سخنان امام علی نیامده که در جنگ فراری را تعقیب نکنید، مجروح را نکشید، متعرض زنان نشوید، حتی اگر به رهبرانتان دشنام گفتند و آبرویتان ریختند؟ اگر اینها هست، که هست، پس بالاخره باید جلوی این برادرکشی میان یک ملت را به گونه ای گرفت.
پس شما به راه حل ببخش و فراموش کن معتقد هستید، در حالی که دو طرف قضیه مصرا بر انتقام پافشاری می کنند، هم حاکمیت قصد قصاص و قلع و قمع همه مجاهدین را دارد و هم آنها معتقدند آمران و عاملان کشتارها، از جمله کشتار سال ۶۷ در زندانها باید محاکمه و مجازات شوند.
من حرفی از بخشیدن و فراموش کردن نزدم، بالاخره طرفین بر اصولی که دارند پایبندند، من معتقد به تغییر شیوه هستم. تا کی می توان آزموده را آزمود؟ نه راه حل براندازی مسلحانه تاکنون جواب داده و در دنیای امروز جواب می دهد، و نه نادیده گرفتن جمعیتی چند هزار نفری از هموطنان و قصد نابودی آنان جواب داده و می دهد. ببینید تاکنون چند صد هزار نفر در بمب گذاری و خشونت های میان شیعه و سنی در عراق و پاکستان و بحرین و یمن و سوریه و جاهای دیگر کشته شده اند؟ آیا شخصیت های ۱۴ قرن پیش که این برادرکشی ها به نام آنها انجام می شود، هرگز راضی به ریختن خونی به نام خود بوده اند؟ حرف من کوتاه کردن دامنه این اختلافات و پرداختن به درد مشترک و مسائل مبتلابه ملت ها در دنیای امروزاست.
شما از محاکمه و مجازات آمران و عاملان کشتار ۶۷ در زندانها سخن می گوئید؛ آمر اصلی که از دنیا رفته، عاملان هم فعلا در مسند قدرت اند. پس مادام که اوضاع این چنین است، این انتظار عملی نیست. چنین رسیدگی هائی هم، مثل اسنادی که سازمانهای اطلاعاتی در دهه های بعد رو می کنند، همیشه در عصرها و نسل های بعدامکان پیدا می کند. هرچند عملکرد را همیشه می توان و باید هم محکوم کرد و خاطره اش را زنده نگه داشت تا تکرار نگردد. به خصوص این فاجعه هولناک و باورنکردنی را، که از بس خلاف وجدان و فطرت آدمی بود، همه عاملان و باخبرانش آنرا مخفی کردند و هیچ کس جز مرحوم منتظری جرات نکرد آنرا برملا کند! چرا اگر کاری حق و قانونی است، باید پنهان نگه داشته شود؟
به هرحال از آنجائی که دو طرف ادعا می کنند به حکم قرآن پایبندند، آیه ۸ سوره حجرات راه حل این مورد را پیش بینی کرده است، می گوید: “اگر دو گروه از مومنان به جان هم افتادند، میانشان آشتی دهید، اگر یکی به دیگری تجاوز کرد، با او بجنگید تا به حکم خدا، یعنی آتش بس رضایت دهد، آنگاه (در آرامش) براساس عدالت میانشان داوری کنید” یعنی در آتش بس است که معلوم می شود هرکدام در این اختلاف چقدر موثر یا مقصر بوده اند.
آیا فکر می نکنید راه حلی برای تسلی خاطر قربانیان کشتار سال ۶۷ وجود دارد؟ هرچه باشد، خانواده های داغدیده قربانیان زندان که گناهی نداشته اند.
منصفانه آنست که فراموش نکنیم این یک درگیری و نزاع خانوادگی دو جانبه بوده و طرفین هزاران نفر از یکدیگر را به اعتراف خودشان، بلکه با افتخار کشته اند و خانواده های بی گناه دو طرف داغدیده اند. به نظر بنده هر گونه یکسونگری بی انصافی است، برای شستن این کینه ها، هیچ راهی جز آنکه طرفین به سهم خود در این برادرکشی ها اعتراف کنند وجود ندارد، بازماندگان بمباران اتمی ناکازاکی و هیروشیما هم بعد از جنگ راه حل دیگری برای انتقام از عاملان آن جنایت پیدا کردند، ماشین هایشان را نمی بینید که بازارهای آمریکا را قبضه کرده؟
بگذاید در انتهای مصاحبه، با اشاره به کشتار گروه الشباب از مسیحیان مشغول خرید در نایروبی، به انتقام کشتار وسیعی که دولتشان قبلا از این گروه کرده بود سئوالی را مطرح سازم، این کار یادآور همان مثال: “گنه کرد در بلخ آهنگری، به سیستان زدند گردن مسگری” است، آیا از نظر قرآنی می توان انتقام بخشی از یک ملت را از بخشی دیگر گرفت؟
سئوال بسیار مهمی است و تنها به حادثه نایروبی هم خلاصه نمی شود، مگر جریان حمله ۱۲ سال پیش به برج های تجارتی نیویورک که حدود سه هزار کشته به جای گذاشت، مبتنی براستدلالی غیر از این بود؟ آنها هم می گفتند آمریکائی ها و اسرائیلی ها هزاران هزارهموطن و همدین های ما را کشته و آواره کرده اند، حالا که دستمان به عاملین آن جنایت ها نمی رسد، همشهریان آنها را که برخوردار از منافع غارت های آنها هستند نابود می کنیم!
اگر در نظامات قبیله ای سابق که هویت فرد در هویت قبیله گم می شد و قبیله حکم یک واحد را پیدا می کرد، چنین انتقام گیری هائی قابل توجیه بود، در جوامع مدنی امروزبا استقلال آراء افراد ومفهوم شهروندی نوین، اصلا چنین منطقی مقبول نمی نماید. مگر چند درصد ملت ما با عملکرد رهبران جمهوری اسلامی موافق هستند که باید مجازات دنیای غرب و تنگناهای اقتصادی موجود را بخاطر عملکردهای نسنجیده آنها تحمل کنند؟ اگر این مجازات ها را منصفانه نمی دانیم، چرا همین حکم را نباید به ملت های دیگرتعمیم دهیم؟ شما فکر می کنید چند درصد ملت آمریکا یا نایروبی با سیاست های حاکمان خود موافق باشند؟ آیا مطمئن هستید آن سه هزار نفری که در برج های تجارتی نیویورک کشته شدند، همگی موافق سیاست های دولتشان بودند؟
اما از نظر قرآنی، آیات ۲۴ تا ۲۵ سوره فتح، باطل بودن چنین استدلالی را به وضوح نشان می دهد؛ در این آیه از مشیت خدا برای ممانعت از جنگی که ممکن بود مسلمانان در اوج قدرت خود، ندانسته خون عده ای زن و مرد بی گناه در جبهه دشمن را پایمال کنند یاد کرده است، وقتی در موضع قدرت، تر و خشک را نمی توان باهم سوزاند، در موضع ضعف که نه مجاز است و نه مصلحت، چرا که چوبش را چند برابر می خوریم.