بازرگان نلسون ماندلاى ایران
روزنامه شرق ویژهنامه انقلاب، ١۶/١١/١٣٨٣
احسان نراقى
نلسون ماندلا و مهدى بازرگان از دو قاره و از دو نژاد متفاوت برآمده از دو مذهب و دو فرهنگ مختلف و بالاخره هر دو در زندگى سیاسى با سرانجامى دیگر روبه رو بودند. یعنى ماندلا توانست به میل و اراده خود پس از به نتیجه رساندن هدف هاى عزیز و گرانبهاى زندگى اش در اوج محبوبیت و در عین حال موفق و پیروز از قدرت کناره گیرى کند در حالى که بازرگان منکوب مخالفان ولى اخلاقاً سربلند و مصمم در ادامه راهش از صحنه خارج شد. با وجود این تفاوت ها و مشابهت هاى فراوانى را مى توان میان این دو مرد استثنایى باز شناخت:
اول اینکه بازرگان شوق فراوانى به آموختن داشت به طورى که به فرهنگ اصول اسلام و زندگى انبیا آشنایى کامل پیدا کرد و هم با جدیت در بزرگ ترین مدارس اروپا به مبانى علم و صنعت در دنیاى امروز ورود کامل پیدا کرد و هم با اصول فکرى و ریشه هاى مردم سالارى به خوبى تسلط یافت. ماندلا هم بعد از طى مدارج عالیه علم حقوق و تسلط به تفکر سیاسى حاکم در مغرب زمین توانست اولین دفتر وکالتى یک فرد سیاهپوست را در کشورش برپا کند.
دوم اینکه ماحصل آنچه این دو نفر آموخته بودند به آزادى و حرمت و کرامت انسانى ختم مى شد. بازرگان این حرمت و کرامت را در قرآن و تعلیمات انبیا مى یافت و آن را با نتایج دموکراسى غربى پیوند مى داد و به زندگى مردم ایران زمین که به آن عشق مى ورزید، مربوط مى کرد و ماندلا هم براى مبارزه با تبعیض نژادى و اصول بى رحمانه آپارتاید که مردم بى رحم اروپایى در کشورش بنا کرده بودند متفکران و بنیانگذاران دموکراسى غرب را وسیله مبارزاتش قرار مى داد. ماندلا و بازرگان هر دو شدائد و سختى هاى فراوان در راه ایمان و اعتقادشان تحمل کرده بودند و در عین حال هر دو مظهر اخلاق متعالى در زندگى سیاسى بودند. یعنى احیاى امرى که در قرن بیستم تقریباً ارزش و اهمیت خود را از دست داده بود. هر دو آنها روشنگرى و آموزش براى آزادى را ملازم مبارزه خستگى ناپذیر با ظلم و استبداد مى دانستند. چنانچه بازرگان در اوج قدرت رژیم شاهنشاهى در دادگاه نظامى در سال ۱۳۴۲ به تفصیل درباره استبداد ۲۵۰۰ ساله صحبت کرد و گفت: «استبداد موجب بى ثباتى اجتماعى و عدم استمرار تاریخى است که عموماً به حکومت فردى وابسته است و هرگز نمى تواند چه در کل و چه در جزء به ثبات، استمرار و تداوم دست یابد. نارضایتى عمومى و فرسودگى و جزر و مد هاى داخلى و فشار هاى خارجى مرتب آن را تهدید و سرانجام متلاشى مى کند. رژیم استبداد به خاطر فقدان پایگاه اجتماعى محکوم به ویرانى است.»
نلسون ماندلا هم که به کرات به محاکمه کشیده شده بود به نوشته هرمز همایون پور در کتاب پرارزش «زندگى و مبارزات نلسون ماندلا» که مى گوید: «فردى اصولى و دلاور که دفاعیاتش در دادگاه هاى رژیم آپارتاید نشانه شجاعت و اعتقاد او به ارزش هاى والاى انسانى است.»
ماندلا پس از تحمل ۲۷ سال زندان و شکنجه به محض آزادى از زندان بر خلاف رفقاى هم حزبش با سفید پوستان شکنجه گر مذاکره را آغاز کرد و به قول ژاک دریدا که در شرح حال او مى گوید: «او با این رویه جامعه آفریقاى جنوبى را از یک جنگ داخلى حتمى و اغتشاشى پایان ناپذیر نجات داد.» و هنگامى که به ریاست جمهورى انتخاب شد به یک میلیون و نیم کارمند سفید پوست دولت و از آن جمله ماموران امنیتى اطمینان داد که بر سر کار خود خواهند ماند و به هیچ صورت موجى از پاکسازى که قهراً صورت انتقام جویى به خود مى گرفت راه نیفتاد. به عنوان مثال فرمانده ارتش در رژیم آپارتاید را در سمت خود ابقا کرد.
بازرگان هم قبل از ماندلا با همان بزرگوارى و متانت و خرد با انتصاب روساى امنیتى از افسران رژیم گذشته که به اخلاص و میهن دوستى و صفات اخلاقى آنها ایمان داشت به آنها نشان داد که در درجه اول صداقت و صحت عمل اشخاص براى او از دیگر خصوصیات شخصى بالاتر است، زیرا او هم نظیر ماندلا انقلاب واقعى را در استقرار ارزش هاى معنوى و روش هاى معقول مى دانست نه فقط در تغییر افراد. ولى متاسفانه بازرگان به علت مخالفت افراد با نفوذ به خصوص تند روى هاى گروه هاى چپ که به او با مضمونى ناپسند لقب لیبرال را دادند و مانع از این شدند که بازرگان با اعتدال و دورى از هر گونه تعصب بتواند جریان پر مخاطره انقلاب ایران را با عقل و متانت هدایت کند.
بازرگان که با قدرت ایمانى بى نظیر به عقاید و نظراتش پایبند بود و در عین حال در انسان ها حتى خطاکاران همیشه بارقه هایى از انسانیت و شرافت را جست وجو مى کرد از روز اول انقلاب در پى عفو عمومى بود و به آنهایى که «اعدام باید گردد» شعار روزانه شان بود مى گفت: «انقلاب اسلامى یک قصابى نیست.» حال که به نوشته خودش در کتاب «انقلاب در دو حرکت» که بیلان سال هاى اول انقلاب است بنگریم مى بینیم که چگونه آنان در سیاست هاى داخلى و خارجى جاى تعادل که او آرزومند آن بود را گرفت. حالا جا دارد که نسل جوان کشور ما با تفکر و تامل در اندیشه هاى بازرگان بررسى کنند که به گفته خردمندانه اش: «آزادى نه دادنى است و نه گرفتنى بلکه در درجه اول آموختنى است»، عمیقاً بیندیشند.