بحران طبقه متوسط در ایران
مهدی معتمدی مهر
شماره ۸۴ ماهنامه اقتصادی آیندهنگر
مورخ خرداد ۱۳۹۸
به نام خدا
منبع: شماره ۸۴ ماهنامه اقتصادی آیندهنگر؛ خرداد ۱۳۹۸«بحران» مفهومی اجتماعی است که در ابعاد متنوعتری، وضعیت غالبِ ایران ِ امروز را توضیح میدهد: بحران محیط زیست، بحران اقتصادی، بحران سیاست خارجی، بحران اجتماعی، بحران فرهنگی، بحران کارآمدی و نظایر آن. در این میان، البته بیشتر بر روی بحران اقتصادی و تنگناهای معیشتی تمرکز میشود، اما واقعیت این است که دامنه این وضعیت بحرانزا، تمامی ابعاد جامعه ایران و زندگی ایرانیان را درگیر کرده است.
آمارهای وخیمی که از آسیبهای اجتماعی در سالیان اخیر توسط دستگاههای رسمی و نهادهای مدنی، گزارش و منتشر شده است، مانند تخمین سرانه مصرف الکل، میزان طلاق، آمار اعتیاد به مواد روانگردان صنعتی در میان اقشار تحصیلکرده، رشد تصاعدی بیماریهای خاص مانند ایدز، سرطان و ام اس که از آن با عنوان «سونامی» تعبیر میشود، پایین آمدن سن فحشا و برآوردهایی که در خصوص دینگریزی و کاهش فزاینده عاملیت به هنجارهای مذهبی و باور به ارزشهای دینی گزارش میشوند، حکایت از وجود بحرانی عظیم و فراگیر در عرصههای زیرساختی و فرهنگی دارد. ابعاد این بحران فراگیر تا بدان جا گسترش یافته است که گروهی از تحلیلگران ِ اجتماعی و سیاسی، چندی است خبر از وقوع ِ ناگزیر «فروپاشی» میدهند.
بحران «فروپاشی طبقه متوسط» از جمله همین بحرانهایی است که در سالیان اخیر در ایران و جهان مطرح شده است. به رغم پیشبینیهای قاطعانه مارکس در اصلی دانستن و اهمیت ویژه به نقش طبقه کارگر در مسیر تحولات اجتماعی، واقعیات تاریخی ثابت کردهاند که طبقه متوسط، همواره از موقعیت و ظرفیت بیشتری برای نقشآفرینیهای راهبردی برخوردار بوده و در جهتگیریهای هم سو با توسعه اقتصادی پایدار و تحکیم پایههای دمکراسی، موثرتر از سایر طبقات و حتی کارگران و کشاورزان عمل کرده است و همچنین، به عنوان عاملی بیبدیل در راستای توفیق دولتها در دستیابی به اهداف بهبودخواهانه، نقشآفرین بوده است. بنابراین، وقوع هرگونه بحران ساختاری در طبقه متوسط که بقای آن را تهدید یا تضعیف کند، معنایی جز از دست دادن یا تقلیل ظرفیتهای اساسی جامعه در راستای برخورداری از راهحلهای موثر ندارد.
طبقات ثروتمند در سراسر جهان، عموماً با استفاده از خلاءهای قانونی و برخورداری از موقعیتها و امکانات فراقانونی، از پرداخت مالیات فرار میکنند، طبقات محروم و فقرا هم در هر حال نیازمند حمایتهای دولتی هستند. در این میان، «طبقه متوسط» است که تکیهگاه و کمکرسان اصلی دولتها و عاملی موثر در راستای رشد اقتصادی و ثبات سیاسی ارزیابی میشود. از همین رو، تضعیف یا نابودی طبقه متوسط، چه در سطح ملی و چه در سطوح جهانی، پیامدهای اجتنابناپذیر در راستای رشد راستگرایی، تمایلات ضد صلح و ناهمسو با حقوق بشر دارد و حتی میتواند به سودِ تغییرات توسعهطلبانه نقشه سیاسی جهان، موثر واقع شود.
در ایران هم، در طول یک صد سال اخیر، طبقه متوسط شهری همواره از پویایی بیشتری نسبت به سایر طبقات و اقشار در راستای یافتن راهحلهای بنیادین برخوردار بوده و نقش تعیینکنندهتری در فرآیند تحولات کیفی جامعه ایران به عهده داشته است. اینک اما طبقه متوسط، خود به بحران دچار است. بحرانی که در بستر روند روزافزون بیکاری، معضلات معیشتی و افت ارزش پول ملی، ظرفیت اجتماعی، ابتکار عمل و حتی موجودیت این طبقه را به خطر انداخته و چنین است که طبقه متوسط، دیری است که خیزشی را بر نمیانگیزد و در رکود و رخوت به سر میبرد و حتی به زعم برخی جامعهشناسان و تحلیلگران اقتصادی، خود این طبقه با بحران فروپاشی و بلکه با تهدید نابودی، مواجه است. چه بسا از همین روست که پیشاپیش تمام بحرانهایی که برشمردیم، «ناامیدی» «بدبینی» و «انفعال» وجه غالب چهره ایران ِ امروز را توصیف میکند؛ چرا که طبقه متوسط ایران از انگیزه و ظرفیت سابق در رویاروییهای اجتماعی و مبارزات سیاسی باز مانده است.
بررسیهای تاریخی نشان میدهند که روشنفکران و بهبودخواهان در خلال تحولات سیاسی معاصر ایران، عموماً برآمده از طبقه متوسط بودهاند. ملکالشعرای بهار میگوید:«در انقلاب مشروطه، تنها طبقه متوسط به انقلاب وفادار ماندند. [بیشتر اعضای نه تنها احزاب دمکراسیخواه مانند نهضت آزادی ایران و جبهه ملی] بلکه عموم اعضای حزب توده ایران که [خود را سازمانی با مشی مارکسیست- لنینیستی و برآمده از طبقه کارگر و مبلغ حقوق زحمتکشان و کارگران قلمداد میکرد] وابسته به طبقه متوسط جدید بودند. سیزده تن (۸۷%) از پانزده نمایندهای که در کنفرانس سازمان ایالتی تهران در سال ۱۳۲۱ به عضویت کمیته مرکزی موقت برگزیده شدند، از صاحبان حرفهها، روشنفکران، حقوقبگیران و دیگر اعضای طبقه متوسط جدید بودند و تنها یک کارگر در بین آنها وجود داشت. در سالیان میان واقعه سیاهکل تا مهر ۱۳۵۶ نیز ۳۴۱ چریک جان خود را از دست دادند که از نظر پیشینه اجتماعی، عموماً به طبقه متوسط شهری تعلق داشتند.»۱
در جریان انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ نیز، هرچند شبکه روحانیت به نمایندگی از طبقه متوسط سنتی، سازمان گسترده و فراگیری در اختیار مخالفان گذاشت، اما این طبقه متوسط بود که مشعل انقلاب را برافروخت و مطالبات دمکراتیک و آرمانهای آزادی، استقلال، جمهوریت، عدالت اجتماعی و پیشرفت کشور را فراگیر کرد و در نهایت، طبقه متوسط شهری بود که ضربه نهایی را بر پیکر رژیم پهلوی وارد کرد و در دوره انتقالی نیز، طبقه متوسط، پیشگام و مجری این رسالت تاریخی شد. حقوقدانان، نویسندگان و روشنفکران با انتشار نامههای سرگشاده و تشکیل انجمنهای حقوق بشری، مبارزه را آغاز کردند. دانشجویان که عموماً از طبقه متوسط بودند، آغازگر تظاهرات خیابانی به حساب میآمدند. کارگران یقه سفید، کارمندان بانکها، گمرکات و نیز کارکنان متخصص شرکت نفت، با ایجاد اعتصابات سراسری، حکومت پهلوی را فلج کردند.
افزون بر موثر دانستن عوامل اقتصادی بر بحران کنونی طبقه متوسط شهری، میتوان از جهات دیگر به این مساله توجه کرد و زمینههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را نیز بررسی کرد. تعریفی که از ماهیت هر طبقه اجتماعی مطرح میشود، میتواند در آسیبشناسی پیرامون آن و شناخت نیازهای ضروری به منظور بازسازی و ارتقای جایگاه آن طبقه، مورد بهرهبرداری قرار گیرد.
«طبقه اجتماعی» از مفاهیم اساسی و پیچیده در جامعهشناسی است که در تبیین و شناخت هر جامعهای کاربرد دارد. «جامعهشناسان، اصطلاح «طبقه» را حداقل در دو معنای متفاوت به کار بردهاند: نخست، مقولهای ساده که به افرادی با منابع درآمدی مشابه، میزان درآمد همسان و شیوه زندگی همگون اطلاق میشود و دوم، یک واژه پیچیده اجتماعی – روانی که برای طبقهبندی افرادی به کار میرود که علاوه بر قرار گرفتن در سلسله مراتب اجتماعی مشابه، نگرش اقتصادی – اجتماعی و سیاسی مشترک دارند.»۲
زندهیاد دکتر علی شریعتی بر این باور است که: «طبقه وقتی به وجود میآید که فرهنگ و زبان خودش را در جامعه به وجود آورد و همچنین، زمانی که احساس خودآگاهی به وجود آمده باشد. طبقه اجتماعی وقتی ایجاد میشود که زبان، فرهنگ، رفتار اجتماعی، اخلاقی، ارزشها، زیباییشناسی، عواطف، احساسات، بینش، جهانبینی و روح ویژه خودش را در مجموع به جامعه ارایه دهد.»۳
دو الگوی متفاوت در تبیین و تقسیمبندی طبقات اجتماعی از سوی جامعهشناسان و اقتصاددانان به کار گرفته شده است که یکی به میزان درآمد و برخورداریهای مالی و اقتصادی نظر دارد و دیگری، «آگاهی» را عامل تعیینکننده و معرف طبقات اجتماعی قلمداد میکند. صرفنظر از تفاوتهای دو دیدگاه یاد شده و بی آن که بخواهیم، داوری قطعی پیرامون هر یک از این دو نگرش ارایه دهیم، نباید فراموش کرد که حتی مارکس هم در تعریف خود از مفهوم «طبقه» به عنصر «آگاهی طبقاتی» یا شاخصی مانند «مهارت» بیاعتنا نبوده است و اصولاً وجه تمایز درونی و بیرونی طبقه کارگر را مرتبط با آگاهیهای فردی و طبقاتی این طبقه میداند.
«اصطلاح طبقه متوسط در معنای عمومی به بخشی از جامعه اطلاق میشود که از نظر وضعیت اقتصادی و درآمد، در میانه هرم اجتماعی قرار میگیرد، جایگاهی که [افزون بر ساختار اقتصادی] گرایشهای اجتماعی و حتی فرهنگی خاص خود را نیز به همراه دارد.»۴ زمانی که از «طبقه متوسط» حرف میزنیم، داریم مجموعهای از هنجارها، ساختار نظام ارزشی و بنیانهای فرهنگی و اجتماعی آن را مورد بررسی قرار میدهیم. ارزشهای بنیادین طبقه متوسط، آزادی، عدالت اجتماعی، حاکمیت قانون و حاکمیت ملت در چارچوب تئوریک ساختار سیاسی «دولت – ملت» است و نظام حقوقی مبتنی بر «حقوق و روابط شهروندی» شامل میشود.
از سوی دیگر، حقوق شهروندی بدون ارایه فهمی دقیق از مفهوم «شهر» میسر نیست. «شهر» صرفاً یک صورتبندی جمعیتی مبالغهآمیز و بزرگ شده از «روستا» قلمداد نمیشود. «شهر» مبین رابطه مدنی و نظام قانونی میان شهروندان است. منشاء شکلگیری طبقه متوسط شهری، پذیرش فراگیر «شهروندی» و ارتقای شاخصهای مدنیت و رشد و بالیدن جامعه مدنی است. در غیاب این نظام ارزشی، هم شهر تخریب میشود و هم زیرساختهای لازم برای تقویت و ادامه حیات طبقه متوسط شهری پدید نمیآید و این طبقه، روز به روز، نحیفتر شده و نارساتر عمل میکند.
در تحلیل بحران امروزین طبقه متوسط ایران، نباید با تمرکز صرف بر نیازهای اقتصادی و تنگناهای معیشتی که حاصل فاصله هزینههای زندگی و منابع درآمدی است، بسنده کرد. عوامل اجتماعی و فرهنگی و سیاسی را نیز باید مورد توجه قرار داد. این واقعیت را نباید از نظر دور داشت که زمانی که طبقه متوسط تضعیف میشود، این ریزش به سود و تقویت طبقه کارگر نمیانجامد؛ بخش قابل ملاحظهای از اقشار بیرون آمده از طبقه متوسط، به خیلِ تودهوار ِفرودستان و فقرا و بیکاران میپیوندند و نه به صفوفِ متشکلِ کارگران.
صرفنظر از آن که با انقلاب موافق باشیم یا مخالف، نمیتوان انکار کرد که تضعیف طبقه متوسط به رشد بیثباتی و افزایش احتمال وقوع فروپاشی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی منجر میشود و نه به انقلابات عظیم دمکراتیک و عدالتخواهانه. این بحران فزاینده، دلالت بر تنزل شاخصهای زیست دمکراتیک و شیوع بحران حاکمیت قانون دارد. «ناامیدی» شایع در طبقه متوسط که به انفعال و حتی فرصتطلبیهای رایج در سایر اقشار اجتماعی منجر شده است، ناشی از سنگاندازیهای مستمر و تقابلخواهانه با جنبش دمکراسیخواهی ایران، تداوم فضای امنیتی، عدم رعایت حقوق شهروندی و تن ندادن به مطالبات دمکراتیک و آزادیهای بنیادین است. از همین روست که باور داریم: برای ملت ایران در شرایط کنونی، آزادی حتی از نان شب هم واجبتر است.
پانوشتها:
- ۱. آبراهامیان، یرواند: ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، چاپ دوازدهم ۱۳۸۶، صص ۵۹۲ و ۵۹۲
- ۲. منبع پیشین: صص ۴۲ و ۴۳
- ۳. شریعتی، دکتر علی: اسلامشناسی، مجموعه آثار، جلد ۱۸، انتشارات الهام، چاپ ششم ۱۳۸۰، ص۲۶
- فلاحپور، سیاوش: طبقه متوسط در آستانه نابودی، روزنامه همشهری، ص ۲۳، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۸