ترامپ یا لوییس؛ با کدام آمریکا ستیز داریم؟
دکتر مهدی نوربخش
گروهی در کشور ما آمریکاستیزی را بعنوان یک ایدئولوژِی طراحی و اتخاذ کردهاند، اما متاسفانه نه آمریکا را میشناسند و نه میدانند چگونه باید با سیاستهای نادرست و غیرعادلانه دولتهای مختلف در این کشور به ستیز برخاست.
جامعه آمریکا در هفته گذشته با دو حادثه بزرگ روبهرو شد که برای آنهایی که سیاستهای این کشور را دنبال میکنند، سیمای دیگری را به تصویر کشید.
حادثه اول فوت جان لوییس، یکی از رهبران جنبش آزادیخواهی و ضدتبعیض برای سیاهپوستان و عضو مجلس نمایندگان این کشور، در سن هشتاد سالگی بود. حادثه دوم کشیدن پلیس فدرال آمریکا به خیابانهای شهر پورتلند در ایالت اورگان توسط ترامپ برای سرکوب تظاهرات ضد تبعیضگرایی در این شهر بود.
اگرچه بهظاهر این دو واقعه ربطی به یکدیگر ندارند؛ اما اولی هزاران فرهیخته را به میدان آورد تا در ثنای او بنویسند و صحبت کنند و دومی خشم و نفرت بسیاری را از سیاستهای ترامپ، که خود یک تبعیضگراست، بر انگیخت.
جان لوییس
جان لوییس همراه مارتین لوترکینگ یکی از رهبران بخش رادیکالتر و جوان جنبش ضدتبعیض و آزادیخواهی سیاهپوستان در این کشور در سالهای دهه۶۰ میلادی بهشمار میرود. او را با سه خصلت بزرگ توصیف کردهاند که تا پایان عمر با همین سه خصلت زندگی کرده و شناسایی شده است.
اولین خصوصیت این آزادیخواه، اعتقاد راسخ و بدون قیدوشرط به انتخابات آزادانه و منصفانه در آمریکا بوده است. متمم ۱۴ و ۱۵ قانوناساسی آمریکا که در سالهای ۱۸۶۸ و ۱۸۷۰ به تصویب رسید، از حقوق مدنی مردان سیاهپوست برای رای دادن دفاع میکرد. متمم ۱۹ قانوناساسی آمریکا که در سال۱۹۲۰ میلادی به تصویب کنگره آمریکا رسید، برای اولینبار حقوق بدون قیدوشرط زنان را برای شرکت در انتخابات به رسمیت شناخت. اما ایالات جنوبی آمریکا که در جنگهای داخلی این کشور شکست خورده و بعدا در پروسه بازسازی اقتصادی (Reconstruction) شرکت کرده بودند، بعد از پایان این جنگها حاضر نبودند حقوق سیاهپوستان را برای شرکت در انتخابات و اصولا دسترسی به منابع عمومی در این کشور به رسمیت شناسند. با وضع قانون جیم کرو (Jim Crow) که از پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم میلادی در ایالات جنوبی وضع کرده بودند، عملا از شرکت فعال سیاهپوستان در انتخابات ممانعت بهعمل آورده میشد.
قانون جیم کرو بر جدایی سیاه و سفیدپوستان آمریکا تمرکز کرده بود و نمیخواست که این دو گروه بهطور مساوی از منابع اجتماعی و خصوصا دسترسی به تعلیم و تربیت و مشارکت سیاسی بهرهمند شوند. لیندن جانسون با تصویب دو فرمان قانونی حقوق مدنی (Civil Rights Act) در سالهای ۱۹۶۴ و ۱۹۶۸ میلادی، مشارکت سیاهپوستان در سیاست این کشور را بهمرحله جدیدی وارد کرد. جداییطلبی مدرن برای عدممشارکت بخشی از شهروندان یک کشور در سیاست و دسترسی به منابع عمومی در نظامهای خودکامه امروز به شکلهای دیگری نظیر التزام و وفاداری یک کاندیدا به ایدئولوژی یک نظام و یا کسانی که در راس هرم قدرت این نظام نشستهاند، اعمال میشود. سفیدپوستان تبعیضگرا بر رنگ پوست سفید بعنوان یک امتیاز اجتماعی بر سیاهپوستان اصرار میورزیدند؛ درحالیکه نظامهای خودکامه امروز بر امتیازات دیگری تکیه میکنند. بههرحال، جان لوییس ایستاد تا حق مشارکت همگان را در یک انتخابات آزاد و منصفانه تضمین کند که در این نبرد پیروز شد.
دومین خصلت انسانی جان لوییس اعتقاد راسخ او به حقوق همه انسانها خارج از رنگ پوست، مذهب، ملیت، جنسیت، گرایشهای خصوصی انسانها، میزان تحصیل و ثروت همه افراد در درون جامعه آمریکا بود.
لویبس نه فقط به حقوق و آزادی سیاهپوستان دلبسته بود که آزادی همه انسانها برای او یک هدف مقدس بهشمار میرفت. در مجلس آمریکا سخت بر سیاست مهاجرت ترامپ انتقاد کرد و جدایی فرزرندان مهاجر از والدینشان را، که غیرقانونی وارد این کشور میشدند، یک جنایت علیه بشریت میدانست. او اعتقاد داشت که این سرزمین بهخاطر مهاجرین به یک آزمایش بزرگ تاریخی برای زندگی بهتر همه تبدیل شده است و باید مهاجرین را با آغوش باز به این کشور پذیرفت. او خصوصا از حقوق مهاجرینی که تعوسط دولتهایشان در معرض خطر قرار گرفته بودند و به این کشور مهاجرت کرده بودند، سخت حمایت میکرد و میخواست که برای یک زندگی آزاد، کشورش این مهاجرین را با آغوش باز پذیرا باشد.
سومین خصلت شخصی جان لوییس، اعتقاد راسخ او به دین و ارزشهای دینی بود. برای او دین و اعتقاد دینی مادامی قابل احترام و ارزشمند بود که بتوان برای آزادی، رفاه، آسایش، خیر و شادکامی مردم از آنها بهره گرفت. کلیساهای سیاهپوستان در آمریکا که اصولا بر همین کنش جان لوییس شکل گرفتهاند، در حیطه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی عدالتطلبانه بسیار فعال بوده و هستند. دموکراتها در این کشور خوب فهمیدهاند که بدون حمایت سیاهپوستان نمیتوانند در انتخابات ریاستجمهوری موفق شوند. یکی از دلایل شکست خانم هیلاری کلینتون در انتخابات۲۰۱۶ از ترامپ، عدمحمایت بالای سیاهپوستان از او بود؛ درحالیکه این معادله برای جو بایدن کاملا تغییر کرده است. حادثه دوم با کشیدن پلیس فدرال آمریکا به خیابانهای پورتلند برای سرکوب اعتراضات ضدتبعیض مردم این کشور توسط ترامپ شکل گرفته است. اگر ایالتی در این کشور در شرایط اضطراری امنیتی قرار گیرد، استاندار آن میتواند از دولت فدرال آمریکا تقاضا کند که نیروی پلیس فدرال را برای کمک به آن ایالت گسیل دارد. ترامپ بدون اجازه استاندار ایالت اورگان و با پیشفرض اینکه در شهر پورتلند، دولت ایالتی کنترل را از دست داده و نتوانسته به اعتراضات خیابانی پایان دهد؛ پلیس فدرال را به این ایالت فرستاده تا معترضین را سرکوب کند. این پلیسها هم در مقطعی، با لباس شخصی و ماشینهای بدون نشان، معترضین را دستگیر کردهاند و به زندان بردهاند. استاندار همراه با شهردار پورتلند و قاضی عالی دادگاه این ایالت علیه ترامپ اعلام جرم کرده و بهروشنی عیان کردهاند که از حق اعتراضات مسالمتآمیز شهروندان این ایالت دفاع میکنند. اعتراضات ضدتبعیضگرایی در آمریکا به پایان ماه دوم خود میرسد؛ اما هنوز در بسیاری از شهرهای آمریکا، این تظاهرات ادامه دارد. ناکارآمدی ترامپ برای مدیریت فعال کرونا در این کشور و ازدیاد این بیماری و مرگ شهروندان آمریکا، نهتنها دولت او را سخت بیاعتبار کرده که به شکلهای مختلف بر حجم اعتراضات و ناآرامیها در این کشور افزوده است. چرا ایران کوشش نکرده آمریکا را خوب شناسایی کنند و با این بخش از شهروندان این کشور در تعامل و مراوده بماند؟ چرا گروهی از سر جهالت پرچم این کشور را که متعلق به این بخش از مردم این دیار هم هست، به آتش میکشند؟ وقتی کشیش جاهلی در آمریکا کوشش کرد تا قرآن را به آتش بکشد، بسیاری در جامعه فرهیخته این کشور اعتراض کردند و به او گفتند که قران فقط متعلق به ایران و نظام سیاسی آن نیست. باید به قرآن بعنوان یک کتاب دینی احترام گذاشت. در آمریکا روزی نوام چامسکی در حمایت از انقلاب در کشور ما قلم میزده است؛ اما او امروز همانند بسیاری از اندیشمندان چپ در این کشور معترض کشور ما برای سیاستهای آن در حفظ حقوق شهروندی مردم هستند. چه شد که ما نتوانستیم از حمایت ۶۵درصد مردم آمریکا از برجام استفاده کنیم و این حمایت را از دست دادیم؟ الان هم، شانس انتخاب بایدن و تسخیر کل کنگره آمریکا توسط دموکراتها بسیار بالاست. آیا حاضر شدهایم بعنوان قدم اول خود را برای یک مذاکره برد-برد با آمریکا آماده کنیم و سپس بر روی مراودات فرهنگی مردم با مردم در آمریکا و ایران سرمایهگذاری کنیم؟ آیا اصولا به فکر آن هستیم که از نفرت و ستیز دست برداریم و به دوستی و صلح بیندیشیم؟