دیپلماسی مقابله با ترامپ
مهدی معتمدی مهر
روزنامه سازندگی
صفحه ۳
مورخ ۲۶ تیر ماه۱۳۹۷
به نام خداوند جان و خرد
مقدمه:
ترامپ یک تهدید است اما نه فقط تهدیدی برای نظام جمهوری اسلامی ایران؛ رییس جمهور کنونی امریکا حتی فقط تهدیدی برای امنیت جهانی به شمار نمیرود. آنچه نیاز به یادآوری دارد این است که ترامپ ساختار دمکراتیک این کشور را به مخاطره انداخته، نافی جنبش اجتماعی و بر هم زننده نظم فدرالی ایالات متحده آمریکاست. دیپلوماسی مقابله با ترامپ رسالت دارد این پیام را به گوش مردم جهان و ملت آمریکا برساند تا بتواند بمبی به نام ترامپ را از کار بیاندازد. آیا این کار شدنی است و اصولاً دستگاه سیاست خارجی ایران از چنین ظرفیتی برای پاسخگویی به این ضرورت برخوردار است؟
ظرفیت هر دیپلوماسی را راهبردها و پشتوانههای اخلاقی و بنیانهای اقتصادی و اجتماعی ناظر برآن تعیین میکنند. تمرکز فزاینده دولت ایران بر راهبرد «صلح جهانی» و طرح ضرورت توسعه ساختارهای دمکراتیک، چنانچه صداقتش را در عرصه داوری افکار عمومی به اثبات برساند، از این قابلیت کمنظیر برخوردار است که بتواند در خیزش ناگهانی جهتگیری افکار عمومی جهان علیه ترامپ موثر باشد.
امروزه جنبش ضدجنگ امریکا لطمات سنگینی خورده و توان راهاندازی کمپینهای فراگیر علیه دولت را از دست داده است. این جنبش دیگر مانند گذشته کارایی ندارد و به همین دلیل است که ترامپ فقط در یک فقره، مبالغی بالغ بر ۵۰۰ میلیارد دلار قرارداد فروش تسلیحات نظامی به چند کشور عربی را به آسانی و بدون هیچ مانعی به سرانجام میرساند. در گذشته حتی قراردادهای فروش اسلحه با ارقامی در حدود ۱۵ تا ۲۰ میلیارد دلار هم با اعتراض عمومی و گاهی با عدم کامیابی روبرو میشد. اما پرسش اساسی این است که دستگاه سیاست خارجی ایران چگونه میتواند به بازسازی جنبش اجتماعی امریکا کمک کند و از تعامل با آن برخوردار شود؟ در یک کلام میتوان گفت که دستیابی به این هدف، بدون پذیرش تغییراتی در فرآیند تصمیمسازیهای کلان حکومت ایران امکانپذیر نخواهد بود: اصلاح ساختار سیاست خارجی در صحنه بینالمللی و ارتقای شاخصهای دمکراسی و حقوق بشر در سیاست داخلی.
- ۱. اصلاح ساختار سیاست خارجی ایران با ابراز سریع تمایل به گفتگوهای دیپلوماتیک واقعبینانه در سوریه، عراق، لبنان و یمن با تاکید بر پایبندی به سوابق و حفظ مواضع کلان ضد اسراییلی ایران از منظر نقض حقوق بشر و سوق دادن مناقشات فلسطین و اسراییل به سوی راهحلهای سیاسی دمکراتیک مانند رجوع به صندوق رای و برگزاری انتخابات آزاد، سالم و عادلانه در سرزمینهای اشغالی، نظیر آنچه اخیراً از سوی رهبری جمهوری اسلامی مطرح شد و تاکید به از سرگیری روند صلح خاورمیانه و تن دادن به قراردادهای بینالمللی و الزام به پذیرش کشور مستقل فلسطینی از جمله اقدامات موثری است که در اقناع افکار عمومی جهان علیه دولت ترامپ و ماجراجوییهای آن میتواند نقشآفرین باشد. زمانی که ایران پرچم صلحخواهی را به دست گیرد و تندروهای اسراییلی نتوانند شایبهای بر رفتار سیاسی ایران در عرصه بینالمللی وارد سازند، ملت آمریکا با این تردید جدی روبرو میشوند که حضور نظامی امریکا در منطقه با ادعاهای ابرازی از سوی دولت متبوعشان همخوانی ندارد و دلیلی وجود ندارد که مالیات شهروندان امریکایی صرف هزینههای کمرشکن نبردهای بلندپروازانه نظامی شود. این پرسش بنیادین زمانی که در جامعه مدنی امریکا فراگیر شود، امواج اعتراضی ایجاد کرده و از این طریق، امکان فعالسازی جنبش اجتماعی امریکا علیه جنگافروزیهای ترامپ مقدور خواهد شد. به عبارت دیگر، حکومت ایران میتواند با تغییر در کارکردهای برون مرزی خویش، وضعیت کلان موثر بر رویکرد جهانی امریکا در عرصه نظامیگری را با چالش جدی و ساختاری روبرو کند.
- ۲. اما فقط کافی نیست که حاکمیت ایران در خارج از کشور منادی راستین صلح و دمکراسی و حقوق بشر شود. به طور کلی سیاست خارجی هر کشوری در ادامه سیاست داخلی آن معنا پیدا میکند و از قابلیت اثرگذاری برخوردار میشود. پذیرش تغییرات سیاسی دمکراتیک در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که با اقداماتی حداقلی مانند لغو نظارت استصوابی، متاثر ساختن سازوکار انتخاب مسئولان قضایی از آرای مردم و آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی که تعداد زیادی را هم شامل نمیشود، امکانپذیر است و میتواند دست طرف امریکایی را در مذاکرات فیمابین از طرح و تحمیل نگرانیهای به ظاهر حقوق بشری، خالی کرده و ابتکار عمل را به سود اصلاحات درونزا و ملی رقم زده و مانع پیشبرد منویات براندازانه و جنگطلبانه امریکاییها و دشمنان منطقهای ایران شوند.
نهضت آزادی ایران در بیانیهای که با عنوان «ضرورت حفظ برجام و تحقق وفاق ملی» در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۷ صادر کرد، تصریح میکند: «حکومت ایران با پذیرش داوطلبانه تغییرات دمکراتیک در چارچوب تحقق حقوق و حاکمیت ملت، افزون برآن که در مسیر آرمانهای انقلاب و مطالبات تاریخی ایرانیان گام مینهد، ماهیت تحولات پیشِ رو را در چارچوب نظام، درونزا و مسالتآمیز خواهد کرد. همچنین، هرگونه احتمال برای تغییرات تحمیلی از سوی نیروهای برانداز و دولتهای متخاصم را که هدفی جز بازگرداندن مناسبات کلان ایران به پیش از بهمن ۱۳۵۷ و تجزیه کشور ندارند، مرتفع و غیر ممکن میسازد.
- ۳. گفتگو برایگفتگو بیمعناست. گفتگوی دیپلماتیک باید اهدافی را در راستای منافع ملی، امنیت عمومی و عزت و استقلال کشور در نظر داشته باشد. ارزیابی عملکرد سیاست خارجی دولت ترامپ، امروزه وصول به چنین اهدافی را واقعبینانه نمینماید. اصلاحات داوطلبانه دمکراتیک در ایران، افزون بر آن که ضریب همبستگی ملی را افزایش میدهد، ضرورت هرنوع گفتگوی تحمیلی و بدون پیششرط از سوی دولت ایران را منتفی میسازد. چنانچه حاکمیت ایران تمایل خود را به اصلاحات موثر سیاسی در چارچوب قانون اساسی نشان دهد، آمریکاییها بر سر چه مسالهای میتوانند ایران را مجبور به مذاکره کنند؟ احتمالاً گفته خواهد شد: برنامه موشکی.
- ۴. برنامه موشکی ایران تا کنون در چارچوب فنآوریهای معمول و ملی در سراسر جهان صورت پذیرفته و هیچ ادعای مستندی وجود ندارد که بتواند ثابت کند دستاوردهای تسلیحات نظامی ایران تهدیدکننده و مخاطرهآمیز است. صرفنظر از ارزیابی ضرورت و صحت و سقم عمل انجام شده، نوشتن جملات و آروزهایی علیه اسراییل بر روی بدنه موشکها با تهدیدآمیز بودن توان موشکها دو مساله متفاوت است. بهانه آمریکا و اسراییل در ترویج بیاساس تئوری «ایرانهراسی» و بزرگنمایی توان نظامی و موشکی ایران مبتنی بر ملاحظات سیاسی و نشان دادن حکومت ایران به عنوان خصم دمکراسی و حقوق بشر و در مقام یکی از اضلاع «محور شرارت» بوده است و نه آن که برد موشکهای ایران فراتر از انتظارات معمول کارایی دارد. دمکراسی و تحقق حقوق و حاکمیت ملت، ضمن آن که از ظرفیت اساسی برای تدوین و اجرایی ساختن برنامه توسعه ایران برخوردار است، میتواند پشتوانه عظیمی از افکار عمومی را در سراسر جهان علیه تهدیدات ترامپ پدید آورد. ترامپ برخاسته از پایگاه آرایی است که به بهبود وضعیت معیشتی و افزایش فعالیت صنایع آمریکایی و بالا رفتن درآمد سرانه شهروندان آمریکایی توجه داشته است اما با سیاستهای غیرانسانی که پیرامون مهاجران اعمال کرده و اقداماتی سبعانه مانند جداسازی کودکان مهاجران از والدینشان که از جنگ دوم جهانی به این سو بیسابقه بوده است و حمایت غیرقابل توجیه دولتمردان امریکایی از فرقه تروریستی مجاهدین خلق، بنیانهای دمکراتیک و نظم فدرالی آمریکا را به مخاطره انداخته است. جنبش اجتماعی امریکا که همواره متمرکز بر دو راهبرد «ضد جنگ» و «ضد تبعیض» بوده است، به جز موارد معدود مانند تظاهرات چند هزار نفری در سال ۲۰۱۱ در منهتن نیویورک، در طول سالیان اخیر بروز چندانی نداشته است. اینک شاید زمان آن فرار رسیده باشد که امواج این جنبش، متاثر از شکافهای جامعه امریکا و ضرورت آغاز به بازسازی، فوران کند. حکومت ایران باید به این زمینهها توجه کند.
- ۵. به حاشیه رفتن جنبش ضد جنگ امریکا، معلول عواملی بوده و از جمله آن، به رخداد اشغال سفارت امریکا در آبان ۵۸ میتوان اشاره داشت که متعاقب آن، جنبش ضد جنگ بلاموضوع به نظر آمد و دکترین ریگان از فرصت توجیه افکار عمومی برای اعزام ناوهای جنگی به خلیج فارس برخوردار شد. فاجعه ۱۱ سپتامبر، رشد بنیادگرایی اسلامی و تحولات ناشی از ظهور جهادگرایان تکفیری از جمله عوامل بیرونی دیگری بودند که زمینههای حضور ارتش امریکا در خاورمیانه را رقم زدند.امروز، داعش شکست خورده و طالبان و القاعده رمق چندانی برای ماجراجویی ندارند. دولتهای عربی نه تنها دیگر خطری برای اسراییل به حساب نمیآیند، بلکه به متحدان استراتژیک اسراییل بدل شدهاند. کره شمالی هم ولو به طور موقت، از لیست اولویتهای امریکا در هدفگیری محور شرارت کنار گذاشته شده است. در این میان فقط ایران است که به عنوان بهانهای برای توجیه حضور نظامی امریکا در منطقه مطرح است. این بهانه واقعی نیست اما تهدید علیه ایران یک واقعیت است. تمام گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی به پایبندی دولت ایران به تعهداتش در برجام تصریح دارند. ارتقای روند دمکراتیزاسیون در چارچوب فرآیندی اصلاحطلبانه، تنها مسیری است که میتواند این تهدید را خنثی کرده و هر نوع تحمیلی را در شرایط کنونی منتفی سازد یا به عقب اندازد. دولت تدبیر و امید میپنداشت که از طریق برجام و بالابردن فروش نفت میتواند دکترین تهاجمی آمریکا را دفع کند اما نتوانست. مهمترین دلیل این بود که دولت ایران یا نخواست و یا نتوانست از ظرفیت دیپلوماسی عمومی و پشتیبانی نهادهای ملی و مدنی و احزاب مستقل ایران در مقابله با تهدیدات جهانی سود ببرد. پذیرش داوطلبانه اصلاحات سیاسی در ایران سبب میشود که هشدار ملت ایران به گوش جهان برسد؛ مردمی که یکصدا فریاد میزنند: نگذارید ترامپ مانع گسترش دمکراسی در ایران شود.