فهرست مطالب
سیاست آمریکا در خاورمیانه
صنایع نظامی
زندگینامه مجاهد شهید علی باکری
اعلامیه و قطعنامه روحانیون مبارز ایرانی خارج از کشور
متن قطعنامه
اخبار
ادای دین
سرکوبی نهضتهای آزادیبخش خلیج توسط ایران و اسرائیل
عملیات انقلابی در مراکش
عوامفریبی و ماهیت فاسد سفیر آریامهری
اینک شما فرزندان دلیر اسلام، مردانه بایستید و برای مردم نطق کنید. حقایق را به زبان ساده برای تودههای مردم بیان کنید و آنان را به شور و حرکت درآرید، از مردم کوچه و بازار و از همین کارگران و دهقانان پاکدل و دانشجویان بیدار “مجاهد” بسازید. همه مردم مجاهد خواهند شد. «آیتاله خمینی»
سیاست آمریکا در خاورمیانه
پس از امضای قرارداد آتشبس در ویتنام، نیکسون اعلام کرد که آمریکا پس از فراغت از ویتنام به کار خاورمیانه خواهد پرداخت. در واقع بعلت مسائل چندی که برای آمریکا بطور خاص و برای کشورهای صنعتی دنیای غرب بطور عام مطرح است، محافل سرمایهداری غرب و صهیونیسم بینالملل بسرعت کوشیدند تا پای آمریکا را از هند و چین بیرون بکشند تا آمریکا بتواند با فراغت هرچه بیشتر بکار خاورمیانه بپردازد.
در اوائل ژانویه امسال هنری کیسینجر مشاور مخصوص نیکسون در مسائل بینالمللی، مأموریت یافت که با همکاری وزارت امور خارجه، پنتاگون و سیای آمریکا، مسائل خاورمیانه را دقیقاً مورد بررسی قرار داده و پیشنهادات خود را برای حل مسئله خاورمیانه تنظیم نماید. مسائل اساسی که بنابر نوشته «وال استریت جورنال» سخنگوی محافل سرمایهداری آمریکا، مورد توجه و مطالعه این هیئت قرار دارد عبارتند از:
۱ـ ازدیاد احتیاج آمریکا به نفت خاورمیانه
۲ـ تناقض میان کمکهای نظامی آمریکا به اسرائیل از یکطرف و منافع آمریکا در نفت اعراب از طرف دیگر
۳ـ مشکلات پولی و کسر توازن پرداختها و خطر ورشکستگی
ترس و وحشت مقامات آمریکائی را از آینده خاورمیانه، وزیر کشور آمریکا به این صورت بیان میکند که: هر نوع اخلال در جریان نفت خاورمیانه بهردلیلی میتواند خسارات عظیمی به اقتصاد ملی و امنیت داخلی و خارجی ما وارد سازد (وال استریت ۳۰ ژانویه ۷۳).
نتیجه بررسیهای کمیته مشترک انرژی اتمی سنای آمریکا، ریشه خطرات فعلی و آینده را چنین تحلیل نموده است: در حال حاضر مصرف نفت آمریکا روزانه ۲۴ میلیون بشکه است. تولید داخلی ۱۳ میلیون آنرا تأمین میکند، حداقل ۶ میلیون بشکه در روز از خاورمیانه تأمین میگردد. آمریکا بابت واردات همین مقدار نفت سالیانه ۹ بلیون دلار میپردازد. اگرچه قسمت اعظمی از این پول از طریق درآمد کمپانیهای نفتی مجدداً به خود آمریکا برمیگردد، معذالک پرداخت آنها باز مبلغ هنگفتی است که عدم توازن پرداختهای خارجی آمریکا را از وضع موجود نابسامانتر میسازد. (این عدم توازن برای سه ماهه اول سال ۷۳ بیش از ده بلیون دلار بوده است). اما مشکل آمریکا در همین حد متوقف نمیشود، احتیاجات نفتی و بالنتیجه میزان پرداختهای آمریکا مرتب رو به ازدیاد است، بطوری که در سال ۱۹۷۵ آمریکا مجبور است ۱۵ بلیون دلار، در سال ۱۹۸۰ بین ۲۴ تا ۳۰ بلیون دلار و در ۱۹۸۵ بین ۳۰ تا ۷۰ بلیون دلار بابت واردات نفت بپردازد. مطلعین امور، پیشبینی میکنند که ممکن است تا سال ۱۹۸۰ آمریکا ورشکست گردد.
اکنون باید دید که آمریکا از کجا میتواند احتیاجات نفتی خود را تأمین کند؟ یکی از راههای تأمین آن، ازدیاد تولید نفت از منابع خود آمریکا است. اما آمریکا به دو دلیل یا نمیتواند و یا نمیخواهد به این راهحل تسلیم شود. اول آنکه نفت آمریکا بعلت ناخالصیهایش (نظیر مقدار گوگرد در نفت) به هیچوجه به مرغوبیت نفت خاورمیانه نمیرسد. دوم آنکه ذخیره نفتی آمریکا، نظیر سایر کشورها محدود است. و تأمین احتیاجات نفتی از خود آمریکا به این معناست که در مدت کوتاهتری آمریکا ذخائر نفتی خود را مصرف خواهد کرد که در آن صورت بعد از آن صددرصد محتاج منابع خارجی خواهد شد. لذا دولت آمریکا تولید نفت را در خود آمریکا شدیداً تحت کنترل دارد. و برای تولید نفت در هر سال سهمیه معینی را تعیین کرده است. و تنها وقتی حاضر به ازدیاد استخراج نفت از منابع خود آمریکا خواهد شد که دیگر کارد به استخوان رسیده باشد. بنابراین آمریکا برای تأمین احتیاجات نفتی خود به کشورهای تولیدکننده نفت در خلیجفارس فشار وارد میآورد. میزان تولید نفت کشورهای خاورمیانه در سال ۱۹۷۲ عبارت بوده است از:
عربستان سعودی ۲/۵، ایران ۲/۵، کویت ۳، لیبی ۲، عراق ۱/۱، ابوظبی ۱/۱ و قطر ۴/۰ (میلیون بشکه در روز) براساس فشار آمریکا، سطح تولید نفت در این کشورها برای سال ۱۹۸۰ بشرح زیر پیشبینی میگردد. عربستان سعودی ۲۰، ایران ۳/۸ ، کویت ۳، لیبی ۲، عراق ۳، ابوظبی ۳ و قطر ۴/۲ میلیون بشکه در روز.
ازدیاد استخراج نفت به این معنا نیست که بالضروره به نفع کشورهای تولیدکننده خواهد بود، برای اینکه ذخیره نفتی هر کشوری محدود است و ازدیاد تولید به این معناست که ذخیره نفتی آن کشور سریعتر به اتمام خواهد رسید.
مثلاً از هماکنون پیشبینی میشود که ذخائر نفتی ایران تا پایان قرن تمام خواهد شد. رادیو لندن در ضمن تفسیر برنامهها در ایران اشاره میکند که «هدف این کشور (ایران) اینست که تا پایان قرن حاضر و خشکشدن منابع نفتی بتواند با وسائل دیگری برپای خود بایستد(۱) (کیهان هوائی ۲۲/۲/۵۲) برخی از کشورهای تولیدکننده نفت که از یک استقلال نسبی برخوردار هستند، با تمام قوا در برابر فشار امپریالیستهای غربی در مقابل ازدیاد تولید نفت مقاومت نموده و مینمایند. مثلاً لیبی حاضر نشده است سطح تولید خود را از ۲ میلیون بشکه در روز بالاتر ببرد. در حالی که عربستان سعودی و ایران، که تأمینکننده قسمت اعظم احتیاجات آمریکا هستند، به راحتی و بدون قیدوشرط به فشار آمریکا تسلیم شدهاند. وزیر نفت عربستان سعودی، ذکی بمانی، در مورد فشار آمریکا چنین اشاره میکند که «شما از ما خواستید که ما تولید نفت را بالا ببریم، ما هم قبول کردیم. در حالی که ما به درآمد آن احتیاجی نداریم و به اندازه کافی درآمد داریم» (کریستین ساینس مونیتور ۵ مه ۱۹۷۳) در ایران پیاده کردن این طرح به صورت دیگری بدست شاه اجراشد، شاه با مقدمات و با بوقوکرنا ابتدا به کنسرسیوم «اولتیماتوم» میدهد که باید تولید نفت را به ۸ میلیون بشکه در روز برسانید (درست همان میزانی که آمریکائیها میخواهند نه بیشتر و نه کمتر) و البته به قول روزنامه نیویورک تایمز ۲۴ ژانویه «روشن است که چرا» مقامات نفتی هم کمترین اظهار تعجبی از صحبتهای شاه نشان ندادند».
چند ماه بعد، رادیو لندن گفت و کیهان (۲۲/۲/۵۲) هم نوشت که «ایران بخاطر اجابت تقاضای کشور ژاپن و کشورهای اروپائی و همچنین آمریکا مجبور است که تا سال ۱۹۷۶ تولید نفت خود را از ۵ میلیون بشکه در روز به ۸ میلیون بشکه در افزایش دهد».
بطوری که ملاحظه میشود، نحوه اجرای طرح در ایران و عربستان سعودی متفاوت است. از آنجا که وضع سیاسی ایران در مقام مقایسه با عربستان سعودی متزلزلتر میباشد، طراحان سیاست داخلی و خارجی ایران میخواستند با این خیمهشببازیها آنهم در آستانه باصطلاح سالگرد انقلاب سفید شاهانه! آبروئی برای شاه دستوپا کنند تا شاید افکار عمومی کمی به نفع شاه تغییرجهت بدهد. اما دیدیم که علیرغم این عوامفریبیها موج اعتراضات مردم علیه رژیم شاه سرتاسر کشور را فراگرفت.
ازدیاد تولید نفت بدونشک نظر استعمارگران غربی و در رأس آن آمریکا را تأمین مینماید. اما بلافاصله آنها را با مسائل دیگری روبرو میسازد که در رأس آنها مسئله امنیت این منطقه است. و اینکه هیچیک از کشورهای این منطقه وضع سیاسی ثابتی ندارند. حکومتهای دستنشانده آن نظیر ایران، نه بدست مردم بر روی کارآمدهاند و نه بخاطر بهبود زندگی آنها کارمیکنند. جنبشهای انقلابی در این منطقه روزبروز توسعه و رشد مییابد. نهضت آزادیبخش فلسطین علیرغم سرکوبیهای مکرر، قویتر و مصممتر میگردد. نهضت مسلحانه ظفار، اوج گرفته و در ایران سازمانهای انقلابی مجاهدین خلق و چریکهای فدائی خلق و غیره، علیرغم تلفات سنگین در آغاز کار، محکمتر و مصممتر از پیش به توسعه کار جهاد مسلحانه پرداختهاند. مجموعه این مشاهدات باعث شده است که «خاورمیانه توسط مقامات رسمی وزارت امور خارجه آمریکا، منطقه بسیار ناثابتی اعلام گردد» (واشنگتنپست آوریل ۷۳) آمریکا احساس میکند که رگهای حیاتش در گرو امنیت منطقه خلیجفارس قرار دارد و به قول ژوزف آلسوب مفسر آمریکائی:
«هیچ ملتی، تا زمانی که شریانهای گردنش در مرزهای خارجی است که هر کس با چاقوی تیزی از راه برسد ممکن است آنرا قطع کند، نمیتواند بعنوان یک قدرت عظیم باقی بماند»
برای حفظ امنیت منطقه خلیج و مقابله با نهضتهای آزادیبخش آن طرحهایی تهیه شده است که با همکاری ایران و اسرائیل و آمریکا انجام میگردد و ایران مرکز این عملیات و شاه مأمور اجرای آنها و ریچارد هلمز مسئول هدایت آنهاست. در رابطه با نقش ایران در حفظ امنیت منطقه، واشنگتنپست ۲۲ آوریل ۷۳ چنین مینویسد: «ایران در واقع بعنوان پلیس منطقه توسط آمریکا مورد استفاده قرار میگیرد و هلمز بخاطر همین مسئله به ایران رفته است».
ژوزف آلسوب در تفسیر خود به دو وظیفهای که برای هلمز تعیین شده چنین اشاره میکند «اول آنکه نفت مورد نیاز آمریکا را از ایران ــ در صورت بروز مشکلات سیاسی در دنیای عرب ــ به میزان کافی تأمین نماید. دوم آنکه کوششهای شاه را در تأمین آزادی کشتیرانی در خلیجفارس هدایت و سرپرستی و تشدید نماید».
همزمان با انتقال هلمز به ایران، همکاری میان ایران و اسرائیل نیز شدت مییابد. این همکاریها که تابحال بیشتر در سطح اقتصادی بود، اینک در سطح نظامی و جاسوسی توسعه یافته است. سازمان امنیت ایران و اسرائیل و سیای آمریکا، فعالیتهای جاسوسی مشترکی را شروع کردهاند و اسرائیل به تربیت کادرهای نظامی ایران پرداخته است. (نیوزویک ۲۱ مه ۷۳) همچنین از محل درآمد نفت ایران، خلیجفارس را به یک اردوگاه نظامی و جنگی تبدیل ساختهاند. در سرتاسر نوار ساحلی ایران ــ از چاهبهار تا خرمشهر ــ پایگاههای عظیم نظامی به وجود آمده و کلیه جزایر خلیج به پایگاههای نظامی تبدیل شده است. علاوه بر قرارداد سه بلیون دلاری که در سال گذشته بابت خرید اسلحه بین ایران و آمریکا بسته شد، اخیراً قرارداد دیگری هم به مبلغ یک میلیون دلار برای ساختن دو فرودگاه نظامی دریائی در بحر عمان با آمریکا تنظیم نموده است.
تدارکات نظامی بالا نهتنها نقش پلیسی ایران را در منطقه خلیج تحکیم مینماید و از هماکنون نیروهای نظامی ایران عملاً در سرکوبی جنبشهای منطقه شرکت دارند، بلکه از سوی دیگر سیاست اقتصادی آمریکا را در برابر درآمد نفت ما روشن میسازد. همانطور که قبلاً اشاره شد افزایش تولید نفت و صدور آن به آمریکا موجب افزایش پرداختها و در نتیجه تشدید بحران مالی آمریکاخواهد شد. لذا «دکترین نیکسون» برای خاورمیانه، میکوشد که درآمد نفت ما را به صور مختلف و متعدد مجدداً به خزانه آمریکا برگرداند و تبعیت از همین دکترین بود که شاه در نطق خود در واشنگتن گفت که «تا آخرین سنت درآمد نفت را در خود آمریکا خرج خواهیم کرد».
نیکسون در گزارش سالیانهاش به سنای آمریکا صریحاً به این مسئله اشاره کرده و میگوید: «دولت آمریکا احتیاج به روابط نزدیک میان ملتهای تولیدکننده و صادرکننده نفت را حس میکند. عواید نفت که به کشورهای خلیجفارس پرداخت میشود، در ۵ سال اخیر سه برابر شده است، این عواید مخارج عمران منطقه را تأمین کرده و برای ما نیز بازار رو به توسعهای فراهم میکند» و باز ایران در سایه جنایتهای شاه پرمنفعتترین بازارها شناخته شده است. نظری به ذخیره مالی (ارز و یا طلا)ی کشورهای تولیدکننده نفت و مقایسه آن با سطح تولید نفت که قبلاً اشاره شد نشان میدهد که چگونه ثروتهای خدادادی ما را غارت میکنند. ذخیره مالی (ارز و طلا) کشورهای تولیدکننده نفت (به بلیون دلار) لیبی ۹/۲، عربستان سعودی ۶/۲، کویت ۲/۲، ابوظبی ۵/۱، ایران ۹/۰، عراق ۸/۰، و قطر ۰۷/۰ میباشد.
هموطن! اینست طرح اساسی دکترین نیکسون برای خاورمیانه ــ چپاول هرچه بیشتر ثروتهای مردم این منطقه و در مقابل سرکوبی هرچه بیشتر و وسیعتر نیروهای حقطلب و آزادیخواه ــ واضح است که تا زمانی که مردم این منطقه حاکم بر مقدرات خود نیستند و حکومتهای فاسد و دستنشانده استعمار مقدرات آنها را تعیین میکنند، استعمار خارجی خواهد توانست به چپاول و غارتگریهای خود ادامه دهد.
اما هرقدر فشار جهنمی استعمار و استبداد بر ملتهای رنجدیده و استعمارزده بیشتر میگردد، نهضتهای رهائیبخش خلقهای این منطقه نیز وسعت بیشتری مییابد.
نیروهای لبنانی و اردنی و اسرائیلی و یا سوریهای ممکن است بتوانند این یا آن اردوگاه آوارگان فلسطینی را به خون و آتش بکشانند، هواپیماهای بمبافکن ایران و اسرائیل ممکن است مواضع انقلابیون ظفار را درهمبکوبد، شاه ایران و سازمان جهنمی امنیت ممکن است مجاهدین، مبازرین و انقلابیون را از دانشجویان، بازاریان، روحانیون و کارگران، به زنجیر کشیده، شکنجه دهد و یا تیرباران نماید، اما صدای خلقها خاموش نخواهد شد و جنبش تودهها هرگز متوقف نخواهد شد. تجربه ویتنام به ما میآموزد که چگونه اراده مردم ولو ملتی کوچک میتواند بزرگترین قدرتهای نظامی جهان را به زانودرآورد. این حماسه یک شاعر نیست. این حقیقتی است زنده که در برابر ما و تمام مردم جهان قرار دارد. و این انعکاس و نمایش قانونی است که خداوند برای بشر وضع کرده است:
«و نرید ان نمّن علی الذین استضعفوا فیالارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فیالارض» قصص ۴. و چنین اراده کردیم که بر ستمدیدگان و خوارشمردگان در زمین منت نهاده و آنها را پیشوا و وارث (موهبتها و قدرتهائی که ستمگران بزور تصاحب کردهاند) قرار دهیم و نیروی آنان را در زمین مستقر سازیم».
(۱) خطکشیها از ماست.
صنایع نظامی
در حاشیه خبر خرید مهمات نظامی:
در حالی که مقامات ایرانی، شاه و شرکائش، خبر سفارش سه بلیون دلار مهمات نظامی را از آمریکا مخفی نگه میداشتند، خبرگزاریهای خارجی در اواخر ماه مارس ناگهان قسمتی از اطلاعات مربوط به آنرا منتشر ساختند. انتشار این خبر در بسیاری از محافل اقتصادی و سیاسی دنیا ایجاد تعجب و هیجان فراوانی نمود. چه در تاریخ، این بزرگترین رقم سفارش مهمات نظامی یک کشور به کشور دیگر است. همین خبرگزاریها فاش ساختند که شاه ایران حساسیت فوقالعادهای به سروصدای انتشار خبر مزبور از خود نشان داده است (رجوع کنید به مقاله نیویورکتایمز در شماره قبل) و این به مصداق الخائن خائف (خائن ترسو است) ترس و نگرانی شاه را از عکسالعمل مردم میهن ما نشان میدهد: مردمی که اکثریت آنها از اساسیترین مایحتاج زندگی محروم هستند و شدیدترین نوع فقر در کوچههای پایتخت کشورشان برای هر ناظر و خبرنگار خارجی آشکار و عیان است تا چه رسد به محرومیتهای مردم ستمدیده بلوچستان و سیستان. اعداد و ارقام زیر حقایقی است درباره تولید و فروش صنایع جنگی در دنیا که با همه اختصارش میزانی به دست خواننده میدهد تا با آن بتواند وسعت خیانت شاه را به ملت ما در خرید سه بلیون دلار اسلحه بسنجد و آنها را با ادعاهای شاه و شرکائش مقایسه نماید.
فروش صنایع نظامی دنیا:
جمع کل فروش صنایع نظامی در دنیا (هواپیما، موشک، کشتی، تانک و سایر صنایع سبک نظامی) در سال ۷۲ بالغ بر ۷ میلیارد دلار بوده است.
فروشندگان: ۹۰ درصد از جمع کل فروش توسط چهار تولیدکننده بزرگ میباشد: آمریکا ۸/۲ میلیارد دلار، شوروی ۲/۲، انگلیس ۷۰۰ میلیون دلار، فرانسه ۷۰۰ میلیون دلار. ده درصد بقیه آن توسط کشورهای سوئد، بلژیک، اسرائیل، آلمان غربی، ایتالیا و چکسلواکی به فروش رسیده است.
توسعه فروش: از ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۵ در مدت ۱۵ سال جمع کل فروش آمریکا بالغ بر ۵/۶ بلیون دلار بوده است. در همین مدت آمریکا ۷/۳۱ بلیون دلار کمکهای نظامی به سایر کشورها کرده است. (جمع کل ۲/۳۸ بلیون دلار.)
از ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۲ جمع کل فروش ۲/۱۱ بلیون و جمع کمکها ۵/۴ بلیون بوده است (جمع کل برای ۷ سال ۷/۱۵)
میزان فروش صنایع نظامی آمریکا، همانطور که ملاحظه میکنید در هفت ساله اخیر به میزان عظیمی بالا رفته است اما معذالک اضافه فروش آن از پنج بلیون دلار کمتر بوده است. این مسئله به دلیل اشتغال آمریکا در جنگ ویتنام و احتیاج خود آمریکا به مصرف این صنایع بوده است. همین مسئله باعث شده است که آمریکا بعضی از بازارهای خود را از دست بدهد. مثلا قبلاً هفتاد درصد فروش صناعی نظامی به کشورهای آمریکای لاتین توسط آمریکا بود، اما امروز این مقدار به شش درصد رسیده است لذا آمریکا به شدت به پر کردن خلا مزبور و جبران آن پرداخته است. دولت امریکا یک شبکه عظیم فروش صنایع نظامی مرکب از ده هزار نفر فروشنده و کارمند و غیره در سرتاسر دنیا بوجود آورده است. پستهای جدیدی در سفارتخانههای آمرکا به این منظور ایجاد شده است.
روسیه شوروی: از ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۲ (۱۸ سال) جمع کل فروش صنایع نظامی روسیه شوروی ۲۲ بلیون دلار بوده است. از این مبلغ ده بلیون دلار فقط به کشورهای اروپای شرقی فروخته شده است.
فرانسه: ۲۸۰ هزار کارگر در صنایع جنگی خود مشغول به کار دارد
در انگلیس فروش خارجی صنایع جنگی تنها راهی است که این صنایع میتوانند به حیات خود ادامه دهند.
از میان فروشندگان، وضع چکسلواکی از همه جالبتر است. وزارت تجارت خارجی چکسلواکی، شرکتی ایجاد کرده است به نام (آمنیپل Omnipole) و کارش فروش اسلحه به سازمانها و گروههای انقلابی در سرتاسر دنیاست. این سازمانها و گروهها هرگاه نتوانند از جائی اسلحه تهیه کنند، چکسلواکی با تمام اشتیاق اسلحه آنها را تأمین خواهد کرد.
نحوه فروش: فروش سلاحها عموما از طریق وام و اعتبارات است روسها بابت وام خرید اسلحه ۲ تا ۵/۲ درصد بهره میگیرند. کشورهای غربی، آمریکا، انگلستان و فرانسه ۵ تا ۵/۵ درصد نزول میگیرند.
خرید ایران: کشورهای در حال توسعه بزرگترین خریدار محصولات جنگی هستند. بزرگترین بازار این صنایع کشورهای تولیدکننده نفت در خاورمیانه هستند. درآمد عظیم نفت این کشورها، منبع درآمد بزرگی است برای صاحبان صنایع جنگی از میان کشورهای خاورمیانه ایران و عربستان سعودی بزرگترین مشتری این صنایع میباشند. ایران علاوه بر سفارش دو بلیون دلار اسلحه از آمریکا، قریب به ۸۰۰ میلیون دلار تانک و سایر مهمات از انگلیس خریداری کرده است این مبلغ بیش از جمع کل فروش صنایع نظامی انگلیس در سال ۷۲ بوده است (۷۰۰ میلیون دلار فروش انگلیس در سال ۷۲ بوده است)
علاوه بر خرید از آمریکا و انگلیس، به موجب خبر خبرگزاریها و اعتراف هویدا، ایران از کشور روسیه شوری نیز وسایل جنگی نظیر جیپ، کامیونهای ارتشی، توپخانه و سیستمهای دفاعی خریداری کرده است اما ارقام آنها هنوز منتشر نشدهاند.
عربستان سعودی در سال جاری ۳۵۰ میلیون دلار برای نیروی هوائی و ۱۴۵ میلیون دلار برای نیروی دریایی از آمریکا و ۸۰ میلیون دلار از فرانسه برای نیروی زمینی، جمعاً ۵۷۵ میلیون دلار مهمات نظامی خریداری کرده است.
اسرائیل ۵۰۰ میلیون دلار کمک نظامی از آمریکا دریافت کرده. مصر ۲۳۶ میلیون دلار تانک و ناوچههای دریائی، زرهپوش توپخانه صدهوائی و هلیکوپتر از انگلیس خریداری کرده است. (ارقام خرید از شوروی دقیقا منتشر نشده است.)
عراق ۵۰۰ میلیون دلار از روسیه شوروی صنایع جنگی دریافت کرده است. سوریه هم راقامی برابر عراق از روسیه گرفته است.
تجارت صنایع جنگی: از پردرآمدترین انواع تجارتهای امپریالیستهای سرخ و سیاه است در حالیکه فروش این صنایع سهم اعظمی از درآمد ملی کشورهای در حال رشد را میبلعد و سود سرشاری نصیب کشورهای تولیدکننده نفت مینماید به طوری که ویلیام راجرز وزیر امور خارجه آمریکا اعتراف کرده است که فروش آنها “مزایای سیاسی و اقتصادی مهمی را برای آمریکا تأمین مینماید” در مورد ایران مقامات وزارت دفاع و امور خارجه هر دو معتقدند که “ایران برای ثبات داخلی به چنین سلاحهائی احتیاج ندارد. ” اما حالا چرا میفروشند؟ به این دلیل که “معامله مزبور برای آمریکا سود فراوانی دارد. به توازن پرداختهای آمریکا کمک میکند. مانع از آن میگردد که دولت آمریکا برای حفظ صنایع جنگیاش از بودجه وزارت جنگ آمریکا استفاده نماید. “
زندگینامه مجاهد شهید علی باکری
تهیه از سازمان مجاهدین خلق ایران
مهندس علی باکری که بین برادران ما به بهروز معروف بود، در سال ۱۳۲۲ در میاندوآب در خانوادهای نسبتاً مرفه به دنیا آمد. باکری در خانواده از امکانات تربیتی خوبی برخوردار بود. و اکثر سالهای تحصیلی در بین همکلاسان خود رتبه اول بود. به دانشگاه تهران هم که آمد و از دانشکده فنی در رشته شیمی مهندس شد، باز اول شد. باکری خیلی خوب میتوانست از امکانات مالی و خانوادگی و تحصیلی که داشت باصطلاح روزنامهها مدارج عالیتری را در ادارات طی کند و برای خود زندگی مرفه و راحتی را به وجود آورد. نجابت و اخلاق خوب و مزایای مادی و معنوی که داشت موجب میشد که بسیاری از خویشاوندان او که غالباً از خانوادههای سرشناسند، برای او نقشه زندگی خوش و خرمی را بکشند و امکانات زیادی در اختیار او بگذارند.
اما باکری که چشمش به واقعیات اجتماع ما باز بود، باکری که حاضر بود برای انجام مسئولیت انسانی خویش به طبقه خود پشت کند و خود را در صف محرومان بداند، عملاً فکر و ایدئولوژی محرومان را پذیرفت. باکری پس از پایان تحصیل بعنوان استادیار دانشگاه صنعتی مشغول کار شد و از این موقعیت به نهایت به نفع سازمان استفاده کرد. برادران هرگز خدمات او را به سازمان فراموش نخواهند کرد. او همواره سرمشق صداقت و حلشدن کامل در امر مبارزه بود. او با آگاهی تمام، وجود خود را در اختیار هدفش یعنی در راه مبارزه با ستم و استثمار گذاشت و در این راه از آنچه برای یک جوان دشوار است یعنی از عشق خود نیز گذشت و دیدیم که چگونه از جان خود نیز چشم پوشید.
پیش از آنکه بهروز به عضویت سازمان درآید یک دوران بحرانی شدیدی را گذراند. بهروز برسر دوراهی قرار داشت، آیا باید آنطور که موج محیط جریان دارد حرکت کرد یا باید برخلاف آن شنا کرد. باکری از زندگی حیوانمنشانهای که دستهای بیگانه برای جوانان ما ترسیم کرده بشدت متنفر بود و حاضر نبود خود را در خدمت ضدانقلاب بکار اندازد. باکری میدانست که در شرایط کنونی جامعه ایران، هر فرد یا باید در خدمت مردم باشد یا در خدمت دشمنان مردم، حد وسط ندارد. راه رفتن وسط بند معنی ندارد. او نمیخواست شخصیت انسانی خود را در خدمت امپریالیسم و نوکران آن قرار دهد. او ایمان داشت که زندگی در پناه رژیم شاه یعنی ننگ، یعنی سکوت و رضایت در برابر جنایات رژیم و غارت منابع طبیعی و انسانی ملت. او بعنوان یک روشنفکر انقلابی فهمیده بود که شب تیره استبداد و استثمار همه جای وطن را فراگرفته اما نمیتوانست این شب را بپذیرد و به آن تن دردهد و راه عافیت درپیش گیرد. او میبایست بکوشد برای این شب، صبح پدید آورد. این صبح، این زوال شب، با انقلاب مسلحانه خلق امکان دارد که در زمان طولانی و با دادن قربانیهای فراوان، خورشید آزادی بر میهن ما بدمد و انسانهای محروم از ستم آزاد گردند. آری باکری نمیتوانست آرام باشد. خیلی فکر میکرد، کتاب میخواند، به گردش در جامعه و مطالعه زندگی مردم میپرداخت. چندبار به خاطر همین فکر و تأمل و ناراحتی، مریض شد و زخم معده گرفت که مجبور به جراحی شد و تا آخر به نحوی از این بیماری رنج میبرد. اما در خلال همان مدت ناراحتی که داشت با برخی از برادران سازمان آشنا شد، خود را همدرد آنها یافت. آنها مرحله سرگردانی را پشتسر گذارده بودند. راهحل خود را کمکم به او ارائه دادند و باکری آنها را پذیرفت. در آن موقع وظیفه مرحلهای که سازمان در آن قرار داشت ایجاد هسته و کادر متفکری بود که قدرت طرح استراتژی مبارزه را داشته باشد و بتواند پس از درک و تحلیل علمی و درستِ مشکلات مبارزه، راهحل صحیح آنرا ارائه دهد. باکری به جمع برادران ما پیوست و خوشفکری و ایمان و خلوص و لیاقت خود را بارها ثابت کرد.
باکری با آگاهی کامل نسبت به مشکلات راه مبارزه، آنرا برگزید. آری تحت شکنجه بودن، تیرباران شدن، در زیر سرنیزه جلادان جان دادن، سالها در سلول زندان بسربردن، چیزهایی هستند که حتی تصور آنها موی بر اندام آدمی راست میکند. متواری بودن، گرسنگی، فقر، خانهبدوشی و در عین جوانی و شادابی لباس ساده پوشیدن و به اندک ساختن، خانه و کاشانه را ترک گفتن، ترک زن و فرزند و عزیزان در راه هدفهای عالی انسانی، کارهایی هستند که در نظر شخصی که انقلابی نیست فقط از عهده افراد فوقالعاده برمیآید. آری فرد غیرانقلابی در برابر دشواریهای مبارزه دچار اضطراب و تردید میگردد، در حالی که انقلابی با اطمینان خاطر و با ارادهای شکستناپذیر تمام مشکلات راه را میپذیرد و به پیروزی خود و راه خود یقین دارد. زیرا میداند که با وجود همه موانع، سدهای راه تکامل شکستپذیرند و این امر ناشی از ماهیت آنهاست. باکری مانند همرزمان خود معتقد بود که دشواریها نهتنها دلیل سرخوردگی و یأس نیستند بلکه بسیار هم خوبند، زیرا تنها شدائد و شرائط مشکلند که یک عصیانگر انقلابی را آبدیده میکنند. مهمترین امتیازی که باکری بین برادران داشت توجه عمیق او به اصول تشکیلاتی و سازمانی بود. او همه کارهایش را در کادر جمع تنظیم میکرد. برای او هیچ مسئله فردی و شخصی وجود نداشت. وقتی در جلسهای حاضر بود، از لحاظ منظم بودن کارهایش، و به خاطر قدرت جمعبندی مسائل و حوصله و شکیبائی قابل تحسینی که در شنیدن انتقادها و جمعبندی انها داشت در بین همه مشخص بود. وقتی به جمع اضافه میشد حضور او بر همه آشکار میشد. خیلی از اتلاف وقت دیگران جلوگیری میکرد. رفتار او برای همه سازندگی داشت.
او مسائل امنیتیاش را خوب توانسته بود حل کند. هیچکس از خانواده و غیره نمیدانست که او واقعاً چهکار میکند، چنانکه شیوه کار همه برادران بود او ظاهراً به بهانه ادامه تحصیل به فرانسه رفته ولی در واقع برای تعلیمات نظامی و برخی دیگر از تعلیمات لازم سازمان به خارج از کشور سفر کرد. مدتی از تجارب انقلاب فلسطین درس آموخت و سپس با تجربه بیشتر و با مقداری سلاح به ایران برگشت و تجارب خود را، بخصوص در مسائل انفجاری، در اختیار برادران گذاشت.
باکری خوب مشکلات و خطراتی را که در راه جنبش وجود دارد پیشبینی میکرد و با آغوش باز به استقبال آنها میرفت. میگفت: «عمل را که شروع کردی میخوری، نخوردن نداره، باید سعی کنی کمتر ضربه بخوری» او دشواریهای آینده را چنین پیشبینی میکرد: «شرایطی بر ما تحمیل خواهد شد. ما باید خود را به نقطهای از آمادگی برسانیم که در صورت روبرو شدن با وقایع غیرقابل پیشبینی قادر به حفظ خود باشیم».
آری مجاهد شهید علی باکری یک انقلابی آگاه به مسئولیت و خطرات بود. او بیدریغ هرچه داشت در اختیار جنبش خلق و برای رهائی از قید بردگی و استثمار گذاشت.
باکری جزء آن گروه از برادران ماست که در اول شهریور ماه ۵۰ به اسارت افتادند. رژیم از محاکمه او حرفی نزد و همراه با سه تن دیگر از برادران، میهندوست، بازرگانی و صادق بدست عمال آمریکا یعنی شاه و نوکرانش به شهادت رسید.
مردم میاندوآب، خانواده او، دانشجویان دانشکده صنعتی و کلیه کسانی که بنحوی علی باکری (بهروز) را میشناختهاند، برای او احترام خاصی قائلند و حتماً در مرگ او از صمیم دل متأثر شدند. این تأثرها و سوختنها، آتشی انبوه از کینهای آگاهانه که به قهری انقلابی تبدیل میشود و همراه با شعله خشم خلق، بنیاد ستمکاری قاتلان و جانیان را خواهد سوخت. بهروز در سازمانش، در قلب ملتش، در فکر و ایدئولوژیاش زنده است.
آری همانطور که قرآن گفته است:
«هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدهاند مردهاند، بلکه زنده هستند و از نعمتهای پروردگارشان بهرهمندند».
همرزمان باکری، خلق قهرمان و دلیری که فرزندی مانند باکری بوجود آورد، مادری که مانند باکری را پروراند، به وجود مجاهد قهرمانی مثل او افتخار میکنند و راه او را تا پیروزی نهائی ادامه خواهند داد.
افتخار برخلق مبارز ایران
اعلامیه و قطعنامه روحانیون مبارز ایرانی خارج از کشور
بنام خدا
امپریالیسم غارتگر جهانی، برای به زنجیرکشیدن ملتها و غارت دسترنج رنجبران و زحمتکشان، جهان را به صحنهی تاختوتاز و قتل و غارت و تجاوز، مبدل ساخته است و بدست رژیمهای دستنشانده و مزدور خود، ملتها را به آتش و خون کشیده. بسیاری از کشورها را بصورت کشتارگاههای مخوف درآورده است.
در ایران و فلسطین اشغالشده، عزیزان ملت، قتلعام میشوند و در شکنجهگاهها، میدانهای تیر و در خیابانها و بیابانها به قتل میرسند، ترور میشوند و از پای درمیآیند.
چکمهپوشان خونآشامی، مانند شاه ایران، ملکحسین و موشهدایان، در راه تأمین منافع امپریالیسم جنایتپیشه،کمر به نابودی آزادیخواهان بسته، بخشی از خاورمیانه را به حمام خون مبدل ساختهاند.
رژیم پلیسی شاه، سایه اختناق، استبداد و دیکتاتوری را در سراسر ایران گستردهتر ساخته، آزادی و امنیت را از عموم ملت، سلب کرده و با تشکیل دادگاههای نظامی فرمایشی، هر روز عدهای از رزمندگان و فرزندان دلیر ملت را به اعدام محکوم ساخته، روانه کشتارگاه میکند.
اخیراً فرزند انقلابی ایران، مسلمان آزاده، آقای دکتر عباس شیبانی را، که بیش از بیست سال است در راه تأمین آزادی و استقلال ایران مبارزه میکند، در دادگاه سری و فرمایشی، به دو بار اعدام محکوم کرده است. ما به منظور اعتراض به حکم دادگاه فرمایشی شاه، مبنی بر اعدام قهرمان مبارز ایران، دکتر عباس شیبانی و بعنوان استنکار از جنایتهای وحشیانه دیکتاتور خونآشام اردن، نسبت به سازمانهای مقاومت فلسطین و بازداشت غیرقانونی قهرمان آزاده فلسطین آقای ابوداود، از ساعت ۱۰ صبح روز جمعه ۳/۱/۵۲، تا ساعت ۱۲ ظهر روز یکشنبه ۵/۱/۵۲، به مدت ۵۰ ساعت، در محل اتحادیه دانشجویان فلسطینی در بغداد، دست به اعتصاب غذا زدیم.
روحانیون مبارز خارج از کشور، نجف
متن قطعنامه
اکنون ما روحانیون مبارز ایرانی خارج از کشور، به اعتصاب ۵۰ ساعته خود که از ساعت ۱۰ صبح جمعه ۲ فروردین ۱۳۵۲، در محل اتحادیه دانشجویان فلسطینی در بغداد، به منظور اعتراض به حکم اعدام آقای دکتر عباس شیبانی در ایران و استنکار از شیوه فاشیستی رژیم اردن نسبت به فدائیان فلسطین انجام پذیرفت، پایان داده، صریحاً اعلام میداریم که:
۱ـ ما احکام دادگاههای نظامی و فرمایشی و دربسته رژیم ایران را در مورد آقای دکتر عباس شیبانی و دیگر آزادیخواهان، شدیداً محکوم مینماییم.
۲ـ ما شیوه فاشیستی رژیم اردن را نسبت به فدائیان فلسطین شدیداً محکوم نموده، آزادی فوری فرزند برومند فلسطین آقای ابوداود و دوستان زندانی ایشان را از زندان اردن خواستاریم.
۳ـ ما ضمن تقبیح یورشهای وحشیانه رژیم شاه و بازداشتهای غیرقانونی فرزندان انقلابی خلق ایران، نگرانی عمیق خود را از سرنوشت مجاهد دلیر، آقای مهدی محسن و دیگر مبارزین ایرانی که توسط دژخیمان شاه دستگیر شده و هیچگونه اطلاعی از سرنوشت آنان در دست نیست، ابراز میداریم.
۴ـ ما تبعیدهای غیرقانونی آزادیخواهان و شخصیتهای ملی و اسلامی ایران، بویژه تبعید جنایتبار قائد بزرگ اسلام، حضرت آیتالله العظمی خمینی را محکوم میکنیم.
۵ ـ ما پشتیبانی کامل خود را از جنبش مسلحانه خلق خویش اعلام داشته، به پیروزی نهائی آنان، ایمان داریم. «ان الله علی نصرهم لقدیر».
۶ ـ ما ضمن ابراز همبستگی و پشتیبانی از تظاهرات اخیر دانشگاههای ایران و اهداف ضدامپریالیستی دانشجویان غیور، کشتار و یورش وحشیانه کماندوهای رژیم شاه به آنان را، محکوم نموده، آزادی دانشجویان بازداشتشده را خواستاریم.
۷ـ ما توطئه جدید رژیم فاشیستی شاه را در جهت سلب استقلال و آزادی جامعه روحانیت، از طریق سازمان شهساخته اوقاف و تشکیل سپاه دین، محکوم کرده، اطمینان داریم که پیشوایان انقلابی اسلام در برابر این نقشه استعماری تسلیم نخواهند شد و روحانینمایان شرففروختهای را که در خدمت اوقاف، با رژیم مزدور شاه همکاری میکنند، طرد و رسوا خواهند نمود.
۸ ـ ما زندانهای طویلالمدت، شکنجههای وحشیانه، اعدامهای غیرقانونی و قتلهای دستهجمعی، بویژه کشتار بیرحمانه یک سال اخیر رژیم وحشت و ترور شاه را، تقبیح مینمائیم.
۹ـ ما سرمایهگذاریهای غارتگرانه خارجی، خرید میلیاردها دلار اسلحه و مهمات از آمریکا و دیگر کشورهای استعمارگر را، که برای سرکوب ساختن خلق ایران و دیگر خلقهای منطقه، صورت میگیرد، محکوم میکنیم.
۱۰ـ ما قانونشکنیها، خودکامگیها، اختناق، استبداد و یورشهای وحشیانه به حوزههای علمیه و دانشگاهها و به سربازیکشاندن محصلین علوم اسلامی و دانشجویان مبارز ایران را، شدیداً محکوم مینمائیم.
۱۱- ما تجاوز به حقوق کارگران، دهقانان و دیگر رنجبران و زحمتکشان ایران را ، محکوم میکنیم.
۱۲- ما فروش نفت ایران را به اسرائیل، و نفوذ همهجانبه صهیونیسم و امپریالیسم آمریکا را در کلیه شئون سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی ایران، به شدت محکوم نموده، همکاری و مساعدت رژیم دستنشانده شاه را نسبت به ارتجاع منطقه، بویژه همکاری با ارتجاع اردن و امارات خلیج و عربستان سعودی را، شدیداً تقبیح مینمائیم و همبستگی خود را با جنبشهای عادلانه خلقهای منطقه، اعلام میداریم.
۱۳- ما تجاوز امپریالیسم جهانی و رژیمهای ارتجاعی و وابستهاش را در سراسر جهان، که هدفی جز نابودی خلقهای ستمدیده ندارند، به شدت محکوم نموده، پشتیبانی کامل خود را از جنبشهای ضداستعماری کلیه خلقهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین و دیگر جنبشهای جهان، اعلام نموده و یقین داریم که همبستگی مبارزاتی خلقهای جهان، سرانجام امپریالیسم خونخوار و سگهای زنجیریش را نابود خواهد کرد.
۱۴- ما پشتیبانی کامل خود را از جنبش آزادیبخش خلق فلسطین و دیگر جنبشهای ضداستعماری منطقه، اعلام نموده، آزادی عمل فدائیان فلسطینی را در کلیه کشورهای عربی و اسلامی در راه آزادی فلسطین و سرزمینهای اشغالی، خواستاریم.
۱۵- ما از کلیه نیروهای ملی، سازمانها، احزاب و گروههای مترقی و شخصیتهای انساندوست، خواهانیم که خلق ایران و فلسطین را در راه آرمانهای مشروع و انسانی خود، یاری بخشند.
۱۶- ما ضمن اعتراض به ادامه تبعید غیرقانونی رهبر ضداستعماری ملت ایران، حضرت آیتالله خمینی، بازگشت معظمله را به وطن خواهانیم.
۱۷- ما پشتیبانی کامل خود را از برادران مبارز و انقلابی خویش، در حوزه علمیه قم، که با مبارزات پیگیر و خستگیناپذیر خود، شعله نهضت اسلامی و ضداستعماری خمینی بزرگ و فروزانتر میسازند، اعلام میداریم و پایداری، فداکاری و دلاوریهای قهرمانانه آنان را میستائیم و خود را در مصائب و گرفتاریهای همهجانبهای که از طرف رژیم خونآشام شاه و ایادی مرتجع و مزدورش، بر آنان وارد میآید، شریک میدانیم.
۱۸- ما از کلیه حقوقدانان جهان و سازمانهای مدافع حقوق انسانها و شخصیتها، احزاب ملی و دولتهای مترقی میخواهیم که برای نجات جان آقای دکتر عباس شیبانی و آزادی ایشان، از هر راه ممکن، اقدام جدی به عمل آورند.
در پایان، تشکرات صمیمانه خود را از اتحادیه دانشجویان فلسطینی که از هرگونه کمک و همکاری با ما، دریغ نورزید، ابراز میداریم.
و همچنین از کلیه دانشجویان فلسطینی و عرب و آزادیخواهان ایرانی مقیم عراق که طی ملاقاتهای عمومی و رسمی، پشتیبانی و همبستگی خود را با مبارزات خستگیناپذیر ملت ما، ابراز داشتند، صمیمانه تشکر میکنیم.
۵/فروردین/۱۳۵۲ مطابق با ۱۹/ صفر/۱۳۹۳
روحانیون مبارز ایرانی خارج از کشور ــ نجف
اخبار
فرار از زندان
� بدنبال فرار دو شیرزن انقلابی از زندانیان سیاسی زندان قصر گفته میشود که این دو نفر اشرف دهقانی و ناهید جلالزاده میباشند. اشرف موفق میشود که فرار کند اما متأسفانه ناهید مجدداً گیر میفتد. بعد از این واقعه دولت تمام زندانیان سیاسی زن را از زندان قصر به شکنجهگاههای دیگری منتقل میسازد. خانوادههای اشرف و ناهید هر دو دستگیر شدهاند.
اشرف از شیرزنانی است که با شهامت شکنجههای قرون وسطائی را تحمل کرد اما حاضر به افشای اسرار سازمان انقلابیاش نشد. خبر دیگری حاکی است که شیرزن دیگری که با اشرف فرار کرد و گیر افتاد، چریک فدائی شهین توکلی میباشد.
تظاهرات دانشجویان و دانشآموزان
� در تظاهرات دانشجویان دانشکده پلیتکنیک تهران، دانشجویان به دفتر هواپیمایی الآل حمله کرده و در و پنجرههای آنجا را شکستند. مأمورین شاه به تظاهرکنندگان یورش برده و عده زیادی را دستگیر ساختهاند. هماکنون تمام دانشگاههای تهران تعطیل و به حال اعتصاب درآمده است. تظاهرات دانشگاههای تهران ابتدا از دانشکده پلیتکنیک شروع شده و به سرعت سایر دانشکدهها و دانشگاهها به آنان پیوستند. در دانشگاههای ملی و صنعتی صحنههای خونینی بوقوع پیوسته، عدهای متجاوز از دویست نفر دستگیر گردیدهاند. فریاد تظاهرکنندگان فضای تهران را منفجر ساخته است.
شعارها مرگ بر شاه خائن، درود بر خمینی و اعتراض به اعدامها و خرید اسلحه از آمریکا و… بود.
� روز سهشنبه ۱/۱۲/۵۱ دهه دوم محرم در دانشگاه تهران به خاطر حضور پلیس در محوطه دانشگاه تظاهرات عظیمی برپا گشت. کلیه کلاسهای درس تعطیل شد و صدها نفر از دانشجویان دختر و پسر به اعتراض پرداخته و عده زیادی دستگیر گردیدند. یکی از دستگیرشدگان در زندان کمیته تهران به وسیله «شلنگ آب فشاری» به شهادت رسید.
� در دانشگاه ملی تهران، دانشجویان بعد از منفجر ساختن یک ماشین پلیس به تظاهرات پرداختند.
� در ۱۴/۱۲/۵۱ دو مرتبه کماندوهای دشمن به هنرستان صنعتی تهران یورش برده و دانشجویان را که در حال غذا خوردن بودند مورد حمله قرار داده و عده زیادی را دستگیر کردند.
� در تظاهرات دانشسرای عالی تهران که به زدوخورد شدیدی میان تظاهرکنندگان و کوماندوهای شاه منجر شد عدهای زخمی و صدها نفر دستگیر شدند. مأمورین جنازههای آغشته به خون دو شهید دختر دانشجو را از صحنه تظاهرات به جای نامعلومی حمل کردند.
� اصفهان
در تظاهرات دانشگاه اصفهان که روز ششم محرم آغاز شد ابتدا از دانشکده پزشکی شروع و به سایر دانشکدهها سرایت کرد. این تظاهرات از ۸ صبح تا ۴ بعدازظهر ادامه داشت. در این تظاهرات دشمن از نیروهای ژاندارمری هم کمک گرفت. صدها نفر از دانشجویان دختر و پسر دستگیر و زخمی شدند. یک دانشجوی دختر که گویا نام او فرشته حیاتی میباشد در حین تظاهرات به شهادت رسیده است. دانشجوی دختر دیگری هم در بیمارستان امین بر اثر جراحات شدید به شهادت رسید و همچنین دو دانشجوی پسر هم در این تظاهرات به شهادت رسیدند. در این تظاهرات مأمورین و کماندوهای دشمن با باتوم و قنداق تفنگ به سر دانشجویان قهرمان میکوبیدند. شیوه عمل این دژخیمان، عصر مغول را در خاطره هر بیننده زنده میکرد. در حدود سیصد کوماندو هم برای سرکوبی تظاهرات از تهران به اصفهان اعزام شده بودند. پس از تظاهرات، دانشگاه اصفهان کاملاً به حالت اعتصاب تعطیل گردید. نکته مهم در تظاهرات دانشگاه اصفهان، پیوستن اکثر دبیرستانهای این شهر به تظاهرات و تعطیلشدن دبیرستانها به منظور اعتصاب و همکاری با دانشجویان بود. دانشآموزان اکثراً به کلاسهای درس حاضر نشدند و در خود دبیرستانها تظاهرات وسیعی صورت گرفت که به دخالت و محاصره پلیس منجر شد. عده زیادی از دانشآموزان به زندان افتادند. از دبیرستان سعدی حدود شصت نفر و از دبیرستان احمدیه حدود سی دانشآموز دستگیر شدهاند و به همین ترتیب از سایر دبیرستانها. حتی بعضی از کلاسهای دبیرستانها کلیه نفراتش دستگیر شدهاند و یا متواری میباشند. این اوجگیری انقلابی زبانزد همه مردم و الهامبخش کلیه انقلابیون گردیده است.
� تبریز
در تبریز تظاهرات عظیمی در دهه دوم محرم برپا گشت. صحنه تظاهرات به میدان جنگ و کشتار مبدل شده بود. دو ماشین دانشگاه که از آنها برای سرکوبی دانشجویان استفاده میشد منفجر و به آتش کشیده شد. در این تظاهرات چندین انفجار مهم روی داد. صدها نفر از دانشجویان در زدوخورد با دشمن زخمی شدند و عده زیادی به زندان افتادند. هفت نفر از دانشجویان به شهادت رسیدند و عدهای هم از کوماندوهای دشمن کشته شدند. متعاقب اعتصاب و تظاهرات دانشجویان بازار تبریز بعنوان پشتیبانی از دانشجویان، برای سه روز تعطیل گردید.
پیوستن طبقات مختلف مردم به تظاهرات عظیم دانشجویان بیسابقه بود. طبق یک خبر تعداد دانشجویان شهید از هفت نفر بیشتر بوده و شدیداً شایع است که تعداد شهدا از بیست نفر هم متجاوز است. پس از تظاهرات خونین دانشگاه تبریز، مجدداً دانشگاههای سایر مناطق به عنوان همدردی با آنان اعتصاب کرده و به تظاهرات پرداختند که از آنجمله دانشگاه اصفهان را میتوان نام برد.
� مشهد
تظاهرات عظیمی در روز عاشورا در دانشگاه مشهد برپا شد.
تظاهرکنندگان به طرف صحن حرکت کرده و شعارهای انقلابی آنان فضا را پرمیساخت و صدای مرگ بر شاه خائن به آسمان میرفت. مأمورین و کوماندوهای دشمن دخالت کرده، زدوخورد شدیدی درگرفت و صدها نفر زخمی و دستگیر گردیدند.
� اهواز
در تظاهرات دانشگاه جندیشاپور عده زیادی از دانشجویان زخمی و تعداد زیادی از دانشجویان دختر و پسر دستگیر گشته و یک دانشجوی دختر کشته شده است. از نیروهای دشمن نیز عدهای زخمی و یک افسر پلیس کشته شده است.
� مجدداً موضوع تأسیس دانشگاه اسلامی از طرف رژیم مطرح شده است. مشهور است که مشهد را برای این کار انتخاب کردهاند.
� در تهران در تاریخ ۵/۱۲/۵۱ به یک انجمن اسلامی دانشجوئی در ناحیه نارمک یورش بردهاند و پس از فرار عدهای از دانشجویان، ۶ نفر از آنان دستگیر میگردند. متعاقب این یورش و دستگیری به کتابخانه مسجد، که محل برگزاری انجمن اسلامی بوده یورش برده و کلیه وسایل و کتابها را به آتش میکشند که اثری از کتابخانه برجای نمانده است. صبح فردای آنشب مأمورین استشهادی دروغین به اسم مردم مجاور کتابخانه تنظیم میکنند مبنی بر اینکه شب گذشته بخاری کتابخانه آتش گرفته و منجر به سوختن کتابها و کتابخانه شده است. متعاقب این اعمال ضدانسانی و ضدفرهنگی رژیم، تظاهرات عظیمی در دانشکده علم و صنعت (هنرستان صنعتی) نارمک که نزدیک مسجد و کتابخانه مزبور است بوقوع میپیوندد که بلافاصله نیروهای پلیس و کوماندو دخالت کرده و حدود ۱۵۰ دانشجوی دختر و پسر دستگیر میشوند که از سرنوشت آنان اطلاعی در دست نیست.
� عملیات جهاد مسلحانه
� در تهران در خیابان پامنار پلیس دشمن یکی از انقلابیون شناخته شده تحت تعقیب را دستگیر میکند، انقلابی شجاع هم به شیوه ماهرانهای اسلحه کمری خود را میکشد و پس از کشتن دو نفر پلیس موفق به فرار میشود.
� در اواخر اسفند ماه گذشته در یکی از کوچههای سبزهمیدان تهران زدوخوردی بین مأمورین و انقلابیون روی داده که به کشته شدن یک پلیس منجر شده است.
� دراواخر اسفندماه یک کامیون ارتشی در چهارراه گلوبندک تهران که در حال توقف بوده به آتش کشیده شده و تماماً سوخت.
� روز یکشنبه ۶/۱۲/۵۱ در سهراه سیروس تهران زدوخوردی بین مأمورین و انقلابیون صورت گرفت و منتهی به کشتهشدن دو نفر گشته که معلوم نیست از کدام طرف بوده است.
� در تهران انقلابیون متوجه میشوند که یکی از خانههای امن آنان تحتنظر سازمان امنیت قرار گرفته است. انقلابیون به سرعت هرچه بیشتر مواد انفجاری در جاهای مختلف خانه جاسازی کرده و فوراً آنجا را ترک کرده و فراری میشوند. اندکی بعد مأمورین به منظور بازرسی خانه و بازداشت انقلابیون به مخفیگاه مزبور یورش میبرند و براثر انفجار مواد انفجاری جاسازیشده کلیه آنان کشته و یا زخمی میگردند.
� یورش به کتابفروشیها و مؤسسات فرهنگی
� اخیراً مأمورین شاه به موسسات فرهنگی یورش برده و بدون جهت دستگاههای پلیکپی و تایپ آن موسسات را به غارت میبرند. ازجمله دستگاه تایپ و پلیکپی مؤسسه ارزنده صادقیه تهران است که به غارت رفته است.
� در دستگیریهای اخیر و یورشهای وحشیانه به کتابخانهها تعداد زیادی کتب حکومت اسلامی و رسالههای آیتالله خمینی و نیز تألیفات آقایان مهندس بازرگان، طالقانی، دکتر شریعتی و مطهری به غارت رفته است و از هر جهت خسارات زیادی ببار آمده است.
� اخیراً مأمورین به کتابفروشی آرش متعلق به آقای تابش و عدهای دیگر واقع در جنب مسجد سید یورش برده و بیشتر کتابها را غارت کردهاند. آقای تابش و چند نفر دیگر را هم در این رابطه گرفتهاند. علاوه بر آن به کتابفروشی خرد، کتابفروشی نیما، کتابفروشی ثقفی، کتابفروشی قائم واقع در حسینآباد یورش برده و خسارات زیاد از طریق غارت کتابها ببار آوردهاند. تنها از کتابفروشی ثقفی حدود هشتاد هزار ریال کتاب به غارت رفته است.
� شیراز
� در شماره قبل پیام مجاهد اطلاع دادیم که در شیراز چهار نفر از دانشجویان انقلابی در زیر شکنجه به شهادت رسیدهاند و در زمینهای اطراف زندان عادلآباد مدفون شدهاند. اینک خبر رسیده است که از چهارنفر مزبور هویت دو نفر آقایان سیدرضا دیباج و مسعود حجازی کشف شده است اما هویت دو نفر دیگر هنوز معلوم نیست.
آقای جواد موسوی فرزند حجتالاسلام سیدابوالقاسم همدانی دستگیر و فرزند دیگر ایشان متواری است. چندی پیش نیز داماد ایشان سیدرضا دیباج در زیر شکنجههای وحشیانه ساواک شهید گردید و در بیابانهای اطراف شیراز مدفون شد.
� چندی پیش یک گروه هفت نفری از دانشجویان اصفهانی دانشگاه شیراز از جمله آقای شهیدی را دستگیر و پس از شکنجههای زیاد آنان را بطور متفرق برای سربازی صفر به سربازخانهها اعزام داشتند.
� دستگیرشدگان
� آقای افغانی را که از معلمین مؤسسه صدوق شهرری میباشد مدتی است دستگیر کردهاند و هماکنون در زیر شکنجه بسر میبرد. خادم مؤسسه مزبور هم دستگیر شده بود و پس از شکنجه آزاد شده است. دستگاه تایپ و پلیکپی این مؤسسه را نیز سازمان امنیت به غارت برده است.
� در اواخر بهمنماه گذشته دو دبیر تهرانی که مسلح و از انقلابیون بودند دستگیر و هنوز در زیر شکنجههای قرون وسطائی بسر میبرند. همچنین آقای عزتالله شاهی یکی از انقلابیون فراری، دستگیر و اکنون به سختی شکنجه میشود.
� به موجب اطلاع واصله غلامحسین مشارزاده مهرابی در بیدادگاه نظامی بدوی به اعدام محکوم شده است. از نوع اتهامات این مجاهد خبری در دست نیست. قرار است دادگاه تجدیدنظر نظامی تشکیل گردد.
� گفته میشود که محسن رضائی یکی دیگر از برادران رضائی دستگیر شده است. از برادران رضائی، مهدی را در بیدادگاه نظامی شاه محکوم و در زیر شکنجه شهید نمودند و برادر دیگر احمد در حین عملیات جهاد مسلحانه به شهادت رسیده است و رضا رضائی بعد از فرار قهرمانانهاش از زندان هنوز متواری است.
� اسامی برخی از دستگیرشدگان در تهران به شرح زیر است:
قاسم قرشی (برادر قرشی از حزب ملل اسلامی) ـ ثقهالاسلام هاشمینژاد ـ مهندس قلیزاده ـ تقدسی ـ ثقهالاسلام قاضی عسگر اصفهانی ـ ثقهالاسلام شیخ علیاصغر مرتضوی کریمی ـ مهندس منتظر قائم ـ ثقهالاسلام گنجهای ـ ثقهالاسلام عبدالحمید معادیخواه ـ ثقهالاسلام حسین نجفآبادی و ثقهالاسلام هاشمی.
� در پنجم اسفندماه یکی از انقلابیون در اصفهان تحت تعقیب پلیس قرار گرفته و حدود مجسمه، بین او و مأمورین تیراندازی آغاز شده ولی سرانجام دستگیر میگردد و بلافاصله از کپسول سم استفاده میکند که فوراً او را به بیمارستان ثریا رسانده و کلیه پزشکان موجود (ده نفر) حاضر شده و نصف کپسول سم را از معده وی بیرون آورده و همه خون وی را عوض میکنند تا بلکه زنده مانده و در زیر شکنجه از او اقرار بگیرند ولی چنین شایع است که نامبرده در همان بیمارستان به شهادت رسیده است.
� یک اتومبیل حامل اسلحه در دروازه نائین اصفهان کشف و ضبط گردیده است.
� در تاریخ ۱۰/۱۲/۵۱ آقای ابوالفضل صلواتی و دو نفر دیگر را در اصفهان دستگیر ساختهاند که از سرنوشتشان اطلاعی در دست نیست. در این جریان یک دستگاه پلیکپی و تایپ متعلق به آقای صلواتی توسط مأمورین به غارت رفته است.
� آقای بابائی کارمند ذوبآهن دستگیر گردیده است. گفته میشود که در منزل وی تعداد زیادی حکومت اسلامی آقای خمینی و مدافعات مجاهد شهید مهدی رضائی پیدا شده و مأمورین وی را در حضور پدر و مادر و زن و فرزندش کتک مفصلی زده و با دستبند به زندان و شکنجهگاه اصفهان که به اسم کلانتری یک معروف است روانه میسازند.
� در ۵/۱۲/۵۱ یکی از انقلابیون اصفهان که تحت تعقیب بود در اثر کمک مردم موفق به فرار میشود.
� از بیست روز پیش از مسافرت شاه به اصفهان تمام دروازههای اصفهان، قم، ساوه، تهران شدیداً کنترل و عده زیادی دانشجو و روحانی به صرف سوءظن دستگیر شدهاند. در اصفهان بسیاری از موتورسواران و غیره را دستگیر و بعد از مراجعت شاه آزاد ساختهاند. شاه از ترس مدت توقف خود را در اصفهان تقلیل داد.
� قم
� آقایان محسنی و معلی دامغانی از طلاب علوم اسلامی در قم بازداشت شدهاند و آقای محسنی را به شکنجهگاه اوین بردهاند. حجتالاسلام آقای شیخ احمد جنتی اصفهانی را مدتی است دستگیر و در زندان کمیته تهران شدیداً شکنجه دادهاند. در رابطه با این دستگیری همسایه ایشان نیز چند روزی دستگیر و شکنجه میشود. دو فرزند برومند ایشان هم اکنون تحت تعقیب و متواری میباشند که برای دستگیری ایشان به مدرسه حجتیه قم حمله کردند ولی اثری از آنان نیافتند.
� به مدرسه علمیه منتظریه حقانی حمله کرده و حدود ده نفر از طلاب جوان را دستگیر کردهاند.
� در یورش به مدرسه حجتیه چهار نفر از طلاب مبارز آن مدرسه را دستگیر کرده و کلیه اطاقهای آنان را مورد بازرسی قرار داده و اکثر کتابهایشان را غارت کردهاند. از جمله دستگیرشدگان ثقهالاسلام محمد حجازی و آقای علی ربانی فرزند آیتاله ربانی شیرازی میباشند. در رابطه با این دستگیریها عدهای نیز متواری شدهاند.
� در محله جوبشور قم نیروهای پلیس و ساواک منزل حجتالاسلام شیخ عباس تهرانی را که هماکنون متواریست محاصره و غارت کردهاند. شایع است که ایشان با یک گروه انقلابی در ارتباط بودهاند و در همین رابطه در تهران عدهای از جمله آقای محسن بغدادی را دستگیر و زندانی ساختهاند.
� عدهای از روحانینمایان راندهشده از عراق که در قم سکونت گزیدهاند اخیراً نامهای به رژیم نوشتهاند و برای رفع به طلاح مشکل درسی و مسکن و غیره از رژیم استمداد کردهاند. رژیم هم عیناً نامه آنان را به علماء قم نشان داده و گفته است که اداره اوقاف تصمیم گرفته است امور روحانیت را قبضه و اصلاح کند.
مراجع قم هم شهریه کلیه امضاکنندگان نامه مزبور را قطع کردهاند، مسجد فاطمیه و کتابخانه آنجا بدست مأمورین شاه قبضه شده است. همچنین از طرف شهربانی قم به آقای هاشمینژاد واعظ متعهد که در قم منبر میرفتند اخطار کردهاند که در منابر راجع به اسرائیل نباید صحبتی به میان آورد!
� توطئه مبتذل سازمان امنیت
یکی از توطئههای مبتذل و تکراری سازمان امنیت، جعل اعلامیه بنام سازمانها و گروههای مترقی است که در آن معمولاً یکی دیگر از گروهها را مورد حمله قرار میدهد تا به این وسیله ایجاد اصطکاک نماید. گاه بنام انجمن اسلامی دانشجویان در اروپا و گاه بنام انجمن دانشجویان ایرانی در نیویورک و غیره. و اخیراً اعلامیهای بنام دانشجویان دانشگاه اصفهان منتشر کرده که در آن به وعاظ اصفهانی حمله کرده و غرض اصلی انداختن تفرقه میان دانشجویان و روحانیت میباشد. متن اینگونه اعلامیهها به قدری مبتذل و بچهگانه تنظیم شده که به خوبی نقش اصلی و صادرکننده آن شناخته میشود.
� دولت برای همه اصناف سندیکا درست کرده و میکند. در هر سندیکا مقداری از مأمورین خود را که قیافههاشان برحسب شرائط تغییر میکند، میگمارد و در این مورد بیشتر از ارتشیان بازنشسته استفاده میکند.
� بعلت فشار فرماندهان ارتش در فرحآباد اصفهان ۲۴ گروهبان تقاضای استعفا کردهاند. میگویند یکبار در موقع تعلیمات از آنها سئوال میشود که در موقع حریق چه چیز را بایستی پیش از همه از محل آتش دور ساخت؟ یکی جواب میدهد قرآن، فرمانده با توهین به قرآن میگوید «خیر، نخستین چیز عکس شاه است.»
� کمک ایران به فلسطین
کیهان هوائی ۱۹ دیماه ۵۱ تحت عنوان کمک ایران به آوارگان فلسطین مینویسد:
«جمع کل کمک دولت ایران به آوارگان فلسطین که از سال ۱۹۴۸ آغاز شده تا به امروز به ۱۳۸ هزار دلار بالغ گردیده» یعنی سالی ۵۵۲۰ دلار و ایران عضو کنفرانس به اصطلاح اسلامی است و با بوقوکرنا از فلسطینیها پشتیبانی مینماید.
� پیشبینی میشود که حدود ۶ ماه دیگر اولین سری اتومبیلهای شورلت آمریکائی مونتاژ در ایران وارد بازار شود. بنیاد پهلوی و شرکت جنرالموتورز آمریکا در این کارخانه شریک میباشند.
کیهان هوائی ۲۱ بهمن ماه ۵۱
ادای دین
سحرگاهان
در آن باران پاییزی
کوهها را زیر پامان خورد میکردیم
وز کنار آشیان کوهزادان بلندآواز
ز گذرگاهان تنگ و سرد
ـ که اکنون هر نفس در آن امیدی هست ـ
ـ و اندوهی است دردآور ـ
ـ پشتهای از درد ملت را ـ بجای کولهپشتی ـ
حمل میکردیم
او شتابان راه سرد و سخت را بازمیکرد
وز ستیغ کوه فریاد بلندش درهها را پرصدا میکرد:
«راه را جستم. بیائید از پیام»
«گرچه راهی سخت و ناهموار و طوفانزاست»
«لیک بگذشتن از آنهم سخت شیرین است»
«من که هرگز برنمیگردم»
سربزیر افکنده راه خویش میپیمود
و من پایکوبان در کمین، سخت پیجوی راه انسان،
با خروشی دردآجین گفتمش:
«هان! این رفیق دردمندم، با کدام امید باید ماند»
با نگاه گرم و آرامش، سوی من پاشید خشم سالهایش
دست بالابرد
ناگهان در پیچ و تاب کوه
آن طنین پرشکوه دردمندش
بارها پیچید
ما به امید مسلسلهای وحشی زنده میمانیم
«ما شراب تلخ را با زهرخند جام مینوشیم»
«از ورای پرده تاریک و ظلمت، ما شرر، از آسمان»
بر ظلم میباریم
«ما شبان را با وجود خویش همچون روز میسازیم»
«ما نگین و تخت را در آتش عشق شرر باران بسوزانیم»
ما به امید مسلسلهای وحشی زنده میمانیم
روزها بگذشت
ماهها بگذشت
رفیق دیگری روزی خبر آورد،
وز دو چشمش، خشم و درد و اشک میبارید
به دوشش بار دین سخت و سنگین رفیقی بود
گفت با اندوه ـ اما پر زکین و خشم از دژخیم ـ
کآن دلاورمرد را کشتند.
………………………………………….
«پیکر او کز ندای حیدر و ستارخان پر بود»
«پیکر او کز خروش خشم کوچکخان نشانها داشت»
«پیکر او کز دلیری گوارا رازها میگفت»
«در میان چند صف دژخیم پست و دون»
«با صفیر سه مسلسل، غرقه در خون،
جان بره بگذاشت»
لحظهای بگذشت و آنکه، از خروش آفرینش
این صدا برخاست
ــ من بخلق در غل و زنجیر خود ایمان بیاوردم ــ
«و مسلسل را بدوشم حمل میکردم»
«تا که نسل بعد منهم «داس» برگیرد»
«من تمام خون و جانم را بدشت خلق، جاری ساختم»
«من که دِینم را بخلق پرخروش خود ادا کردم»
«خون من دِینی است بر دوش رفیقانم»
«دِین حق را عاقبت پرداخت باید کرد»
این کلام آخرینش بود.
سرکوبی نهضتهای آزادیبخش خلیج توسط ایران و اسرائیل
بنا به نوشته روزنامه اسرائیلی BACLAX-EAZEH و منچستر گاردین، ایران و اسرائیل برای کنترل فعالیتهای انقلابی در خلیجفارس با هم همکاری خواهند نمود.
در رابطه با این همکاریها:
ــ «اسرائیل کماندوهای خود را به ۱۲۰۰ میلی سرحدات خود در جنوب فرستاده است و چندین جزیره غیرمسکونی را در بحر احمر اشغال کردهاند. این جزایر فقط ۲۰ میل با سواحل یمن جنوبی و ۸۵ میل با بابالمندب فاصله دارند. هماکنون اسرائیلیها یک پایگاه رادیوئی و رادار در این جزایر برپا کردهاند. نماینده دولت یمن در واشنگتن نیز این مسئله را تأیید کرده است» (مجله تایم، ۱۹ مارس ۷۳)
ــ «دولت عمان خواستار کمک ایران برای سرکوب کردن عوامل خرابکار گردیده است و ایران نیز این کمک را عرضه میکند»
ــ «ایران خود را «متعهد» میداند با خرابکاری در خلیجفارس مبارزه کند» (هر دو نقلقول از هویدا در مصاحبه لندن)
ــ «ایران با رهبری شاهنشاه آریامهر، مقام پرمسئولیتی در تثبیت اوضاع خاورمیانه بعهده دارد» (نیکسون، کیهان هوائی، اول فروردینماه ۵۲)
ــ «خاورمیانه توسط بسیاری از مقامات رسمی وزارت امور خارجه آمریکا، منطقه بسیار ناثابتی اعلام شده است و ایران درواقع بعنوان پلیس منطقه، توسط آمریکا مورد استفاده قرار میگیرد و ریچارد هلمز بخاطر همین مسئله به ایران رفته است» (واشنگتنپست، ۲۲ آوریل ۷۳)
ــ «ایران گروهی از افسران عالیرتبه خود را همراه با هلیکوپتر و هواپیماهای جت برای کمک به سلطان عمان در سرکوبی نهضت ظفار فرستاده است» (خلعتبری، وزیر امور خارجه)
نیکسون و خاورمیانه
نیکسون گفته است که پس از خاتمه کار ویتنام به خاورمیانه خواهد پرداخت. (خبرگزاریها)
عملیات انقلابی در مراکش
نهضت ضداستعماری مراکش پس از یک دوران طولانی و خونین از مبارزات، بالاخره توانست در سال ۱۹۵۰ نیروهای اشغالگر فرانسوی را وادار به عقبنشینی نموده و به کسب استقلال ملی موفق آید. اما متأسفانه قبل از آنکه نیروهای ملی و ضداستعماری بتوانند از حاصل مبارزات گذشته در راه ساختمان مراکش آزاد، بهرهبرداری کنند، استعمار نو، در شکل امپریالیسم آمریکا، استبداد ملکحسن را بر ملت مراکش تحمیل نمود.
رژیم ارتجاعی ملکحسن با پشتیبانی کامل آمریکا به سرکوبی نهضت ملی مردم مراکش پرداخت. اما علیرغم تمام فشارها و زندانها و شکنجهها، دشمن نتوانسته است جنبش ملی را سرکوب نماید. در ماه گذشته بار دیگر نهضت خلق مسلمان مراکش اوج گرفت. انفجارات زیادی در شهرهای مراکش بوقوع پیوست که نشانه تحولات امیدبخشی در نهضت ملی مراکش است.
در این عملیات، انقلابیون شهری، با نصب بمب در پاسگاههای ارتش و پلیس و ساختمانهای دولتی، صدمات فراوانی به دشمن وارد ساخته است. در یکی از این عملیات، بمبی در ماشین سرکنسول آمریکا در کازابلانکا نصب شده بود که قبل از انفجار کشف گردید. دولت مراکش بعنوان عکسالعمل در برابر این عملیات «اتحادیه ملی نیروهای مردمی» را به رهبری عبدالرحیم بوعبید، غیرقانونی اعلام کرد و با یورش به سازمانهای حزب مزبور صدها نفر از اعضا و طرفداران آنرا دستگیر نموده است.
رژیم ارتجاعی ملکحسن، انقلابیون را «عوامل خرابکار وابسته به دولت لیبی» معرفی کرده است.
مقامات آمریکائی از گسترش عملیات چریکی در مراکش اظهار نگرانی نمودهاند.
عوامفریبی و ماهیت فاسد سفیر آریامهری
اردشیر زاهدی بلافاصله بعد از ورود به واشنگتن به تشکیل جشنها و میهمانیهای بسیار پرخرجی دست زده است. حرکات این سفیر را روزنامهها منجمله واشنگتنپست (۲۱ آوریل ۱۹۷۳) چنین شرح میدهند:
«در یکی از جشنها که زاهدی بیش از ۱۰۰ نفر را دعوت کرده بود، در حین صرف شام روی یکی از میزهای سنگمرمر را از لیوانهای شراب و غیره پاک کرد و خانم آوازهخوان را که در ضمن رقص شکم هم میکرد بغل کرده و روی میز گذاشت. سپس یکیک خانمهای مهمان را بغل کرده و در روی میز گذاشت و بعد خود او نیز روی میز پرید و شروع به دست زدن و قردادن نمود و به دستور او آهنگ تندی نواختند تا بهتر بتواند رقاصی کند.
شب به نیمه نرسیده کراواتش به یک طرف افتاده و پیراهنش از شلوار بیرون آمده و دکمههایش تا پائین باز شده و در حالی که صف رقص را هدایت میکرد از سالن بزرگ سفارت خارج شد. والحق که نماینده واقعی شاهنشاه آریامهر است.
اینها هم از کلمات قصار او در شب جشن است:
ــ «من عملیات جنسی را از ۱۲ سالگی شروع کردهام»
ــ «با صداقت حرف بزنم، ادویه مخدر هم مصرف میکنم، و رفقای زیادی دارم که مرتب مصرف میکنند. از مشروب که بدتر نیست» و در جای دیگر یکی از این رفقا را معرفی میکند:
ــ «شاه با من رفیق است»
********
چندی پیش اردشیر زاهدی کارتی بعنوان تبریک عید همراه جزوهای کوچک از قرآن مجید با علامت «هدیه سفارت شاهنشاهی» برای بعضی از ایرانیان فرستاده است. اینروزها که روحانیون مبارز و مجاهدین خلق پرده از چهره قدارهبندان حکومتی برداشتهاند، اینها بیش از روزهای دیگر محتاج به تظاهر به مذهب و عوامفریبی و تحمیق جوانان هستند. فراموش نمیکنیم که پس از قتلعام ۱۵ خرداد و تبعید مرجع بزرگ اسلام آیتاله خمینی چه کوششی در اثبات تقرب به خدا از ناحیه همایونی شد و هنوز هم میشود. اما امروز جوانان آگاه، دیگر گول دشمنان اسلام را نمیخورند. تبعید، اعدام، شکنجه مدافعان دین و بستن مراکز اسلامی سندهای زنده محکومیت رژیم کودتا و ضداسلامی و قدارهبندان بیشخصیت آنست.