فهرست مطالب
«مارکسیست اسلامی!؟» سکه جدید زرّابخانه استعمار
پیامی از: آیتالله خمینی
اطلاعیه مجاهدین خلق درباره اعدام مستشار آمریکائی
اعلامیه طلاب جوان حوزه علمیه قم
سالگرد شهیدان
اعلامیه جوانان خوزستان
اطلاعیه چریکهای فدائی خلق
اخبار
زندگینامه مجاهد شهید محمود عسگریزاده
سی تیر روز رستاخیز ملت ایران برای حفظ آزادی و استقلال و شرف است ملت شرافتمند ایران بزرگداشت این روز تاریخی را از وظایف پرافتخار ملی میداند.
نهضت آزادی ایران
«مارکسیست اسلامی!؟» سکه جدید زرّابخانه استعمار
رژیم شاه پهلوی به دستیاری و هدایت مشاورین آمریکائیاش در هفتههای اخیر تبلیغات جدید و همهجانبه وسیعی را علیه جنبش انقلابی ایران آغاز کرده است. اگرچه نوع این تبلیغات ــ که انتساب دروغ و تهمتزدن به انقلابیون میباشد ــ تاکتیک جدید و تازهای نیست، اما محتوی و مفاد آن نسبتاً جدید و قابل توجه است. بخصوص که لبه تیز حمله آن متوجه مجاهدین خلق ایران میباشد. شناخت و توجه به این تاکتیکها برای همه انقلابیون صادق و اصیل و همه آنها که خواستار آزادی و رهائی خلق ایران هستند، نهایت ضرورت را دارد. نهتنها باید این تاکتیکها را شناخت، بلکه باید فهمید که دشمن با بکاربردن این تاکتیکها چه هدفهائی را موردنظر قرار داده است. وقتی این هدفها شناخته شدند، آنگاه باید در جهت رسواساختن و افشای هرچه بیشتر دشمن قدم برداشت.
تاکتیک جدید دشمن
در روز جمعه اول تیرماه برادر مجاهد رضا رضائی در یک درگیری مسلحانه با نیروهای مسلح دشمن شهید میگردد. روز شنبه دوم تیر ماه ناگهان مطبوعات و رادیوهای دولتی خبر دادند که مقامات امنیتی یک گروه ۱۶ نفری از خرابکاران را کشف و «متلاشی» ساختهاند. مقامات امنیتی ادعا کردند که این گروه خود را «مارکسیست اسلامی» مینامند. بدنبال انتشار این خبر، ماشین تبلیغاتی رژیم شروع بکار کرده و برنامههای «مذهبی» رادیو و تلویزیون توسعه مییابد. لحن اصلی این گفتارهای «باصطلاح مذهبی» همه یکسان و هشدار است به جوانان که: «نسبت به اعمال و رفتار کسانی که میگویند امر به معروف و نهی از منکر میکنیم دقیقتر شویم»
«آیا آنان که بنام اسلام قتل و جنایت و دزدی میکنند، اینان به مقام اجتهاد رسیدهاند یا مقلّد هستند… جای تعجب است که چند فرد جوان و بیتجربه، کسانی که خود را در اختیار توطئههای استعماری قرار دادهاند و بیآنکه کوتاهترین راه تحقیق در شناخت اسلام را طی کرده باشند یا بدون آنکه به عالمان دینی مراجعه کرده باشند، با کمک بیگانگان از اسلام میخواهند امر به معروف و نهی از منکر کنند».
رادیو ایران، ۶ تیرماه ۵۲
همزمان و به موازات هیاهوی رادیوئی، مطبوعات نیز به انجام مأموریت خود درباره تلاشهای مذبوحانه و عوامفریبانه گروه «مارکسیست اسلامی» که «به کلی از هم پاشیده شده است» میپردازند: «عناصر اخلالگر با توسل به حملات ظاهراً دهانپرکن ولی توخالی و دور از حقیقت قصد منحرف ساختن افراد ساهلوح اجتماع را کردهاند… این معدود خیانتکاران با وقاحت از اشتراک نظر مارکسیسم و اسلام سخن به میان میآورند…»
مهرایران، ۱۱ تیرماه ۵۲
در ۱۶ تیرماه یعنی دو هفته بعد از انتشار خبر کشف و متلاشی گروه ظاهراً بدون اسم، مقامات امنیتی ضمن انتشار خبر شهادت برادر مجاهد هوشنگ تیزابی، با گذاشتن عکس چهگوارا در کنار عکس خمینی و انتشار آن بعنوان قسمتی از اسناد و مدارک گروه «مارکسیست اسلامی» خواستهاند که ادعای خود را ثابت کنند.
بدنبال این صحنهآرائی و جنجالهای تبلیغاتی بالاخره دو نفر از مأمورین سازمان امنیت را به کار کشیده و بعنوان اعضای فعال گروه «مارکسیست اسلامی» آنها را به مصاحبههای رادیوئی و تلویزیونی میگمارند. (کیهان، ۲۴ تیرماه ۵۲) که عیناً حرفهای گوینده مذهبی رادیو و سرمقالات مطبوعات دولتی را مجدداً تکرار نمایند. باضافه آنکه عنصر جدیدی نیز به محتوی تاکتیک ضدانقلابی دشمن بیفزاید و آن اینکه: این افراد «بدستور دولت عراق» دست به فعالیتهای تخریبی میزدهاند. و
تحلیل تاکتیک ضدانقلابی دشمن:
در بررسی برنامههای تبلیغاتی بالا چند نکته بطور محسوس روشن است:
نکته اول: تناقضات در محتوی تبلیغات:
مقامات امنیتی در کلیه برنامههائی که اجرا کردهاند مدعی شدهاند که خرابکاران بکلی متلاشی شدهاند. اگر این ادعای دشمن درست باشد پس اینهمه جنجال و سروصدا و مصاحبهها و برنامههای «مذهبی» و غیرمذهبی به چه منظور است؟ دیگر ترس از «تلاشهای مذبوحانه» و «حرفهای دهانپرکن» و «منحرف ساختن افراد سادهلوح» به چه مناسبت؟
نکته دوم: رژیم از بکاربردن نام «مجاهدین» وحشت دارد. سازمان مجاهدین بعد از اجرای هر برنامه انقلابی نظیر اعدام طاهری، بمبگذاریها، اعدام مستشار آمریکائی و غیره، با صدور بیانیهها، مسئولیت انجامشده را پذیرفتهاند. هزاران نسخه از این بیانیهها چاپ و توزیع گردیده است و مسلماً صدها نسخه از آن بدست مقامات امنیتی رسیده است، زندانهایش پر از مجاهدین و میدانهای تیرش از خون مجاهدین رنگین، اما دشمن تابحال حاضر نشده است وجود سازمان مجاهدین خلق را اعتراف نماید. مقامات وابسته به رژیم، در روزنامهها و رادیوها، با حملات مستقیم به سایر احزاب و دستجات و گروههای مبارز سیاسی، به موجودیتشان اعتراف کردهاند. اما در مورد سازمان مجاهدین خلق حاضر نشدهاند چنین اعترافی را بنمایند. و این بدونشک حاکی از ترس و وحشت خاصی است که رژیم از انقلابیون بطور عام و از مجاهدین بطور خاص دارد.
نکته سوم: رکن اصلی تاکتیک اخیر دشمن تخطئه اصالت ایدئولوژی مجاهدین است. حملات اخیر به مجاهدین خلق و معرفی آنها بنام «مارکسیست اسلامی» تغییری است در محتوی تبلیغات دشمن. رژیم شاه پهلوی در تبلیغات گذشته خود علیه مبارزین، همیشه آنها را با «ارتجاع سیاه» معرفی میکرده است و یا «تودهایهای بیوطن» و اینکه این دو با هم علیه او ائتلاف کردهاند. و بیشتر حملات در سطح سیاسی بود. اما تاکتیک جدید دشمن، حمله در بعد ایدئولوژیکی است و این بخاطر آنست که تحرک اصلی مجاهدین ناشی از ایدئولوژی آنهاست و اینک مجاهدین با ارائه ارزندهترین نمونههای زنده از ایدئولوژی خود، صفحه تازهای را در نهضت آزادیبخش خلق ما بازکردهاند.
تاکتیک جدید دشمن، که لبه تیز آن متوجه ایدئولوژی مجاهدین و تخطئه و تحریف آنست، اعتراف اوست به این مسئله.
نکته چهارم: رکن دیگر تاکتیک جدید دشمن، تخطئه اصالت ملی مجاهدین و سایر انقلابیون است از طریق انتساب آنها به دولت عراق. مجاهدین بکرات در بیانیههای خود اشاره کردهاند که با جنبش انقلابی مردم فلسطین رابطه نزدیک دارند. تعدادی از موسسین و فعالین آنها عملاً در برخی از عملیات جهاد مسلحانه فلسطینیها علیه نیروهای اشغالگر اسرائیل و ارتجاع ملکحسین شرکت داشته و یا برای آنها جنگیدهاند. اما دشمن حاضر نشده است و میترسد که این مسئله را افشا کند. چه آنکه از احساسات ضدصهیونیستی مردم خبردار است و افشای چنین مسئلهای نمیتواند نظریات سیاسی او را در تخطئه جنبش انقلابی ایران تأمین نماید. و برای انحراف اذهان مردم از اصالت ملی آنها، تنها به این اکتفا کرده است که آنان را وابسته به دولت عراق معرفی کند.
نکته پنجم: تاکتیک دشمن در برابر انقلابیون در ابتدا تنها این بود که رابطه فیزیکی انقلابی را با توده مردم قطع کند. او را میگرفت و به زندان میانداخت و سپس تیرباران میکرد و بعد هم گمان میکرد که دیگر تمام شد. اما چون پیوند انقلابی، با توده مردم ــ بخصوص مجاهد به دلیل زیربنای ایدئولوژیکیاش ــ تنها یک رابطه فیزیکی نیست. بلکه رابطهاش با توده یک رابطه ارگانیک است لذا ضدانقلابی بزودی پی میبرد که کشتار و نابودکردن فیزیکی مجاهد نهتنها باعث ازبینرفتن «افکار» انقلابی نشده است، بلکه برعکس پشتیبانی بالقوه مردم از مجاهدین بتدریج به پشتیبانی بالفعل تبدیل میگردد. کشف این واقعیت از طرف دشمن است که او را مجبور میسازد که نهتنها عملیات ضدانقلابی خود را در سطح نظامی علیه مجاهدین ادامه دهد، بلکه با بیان آن به جنگ سیاسی و ایدئولوژیکی او نیز میرود.
نکته ششم: ابتکار عملیات در دست انقلابی است.
در جنگهای انقلابی یکی از مزایای بزرگ نیروهای انقلابی در آنست که آنها همیشه ابتکار عملیات را در دست دارند، و نیروهای ضدانقلابی همیشه مجبورند براساس تاکتیکهای انقلابیون، عکسالعمل نشان دهند. نیروهای انقلابی هر وقت که خواستند ــ یعنی به نفع آنها بود ــ و به هرکجا که مصلحت دانستند حمله میکنند. نیروی ضدانقلابی هیچگاه نمیداند که انقلابی کی و کجا و چگونه حمله خواهد کرد. و چون مجاهد و فدائی همهجا هست و هیچجا نمیتواند آنها را گیر بیاورد، مجبور است که همیشه و در همهجا انتظار حمله او را داشته باشد. و تحمل نظامی، مالی، و روانی این برای نیروهای دشمن بسیار گرانقیمت است.
موضعگیری شاه پهلوی در برابر مجاهدین خلق نمایشگر آنست که حتی در بعد ایدئولوژیک نیز ابتکار عملیات در دست مجاهدین است و دشمن صرفاً عکسالعمل نشان داده است. عکسالعملی که مجاهدین آنرا پیشبینی میکردند. تاکتیک عکسالعملی دشمن، خواه بصورتی که اجرا کرده است و یا بهرصورت دیگر که بخواهد اجرا کند، دارای تناقضات درونی بوده و به ضرر او و به نفع مجاهدین خواهد بود. و راه گریزی هم ندارد.
نکته هفتم: اصالت ایدئولوژی مجاهدین و علوم انقلابی: ضدانقلابی با طرح اتهام «کمونیست» بودن مجاهدین میخواهد به خیال خود آنها را به عکسالعملی وادار سازد که او بتواند از آنها بهرهبرداری نماید. به این عبارت که چون مردم ظاهراً به علت «احساس مذهبی» نسبت به کمونیزم حساسیت دارند، لذا اینچنین اتهامی به مجاهدین، آنها را وادار خواهد کرد که برای پیشگیری تأثیر منفی تبلیغات دشمن بر مردم و به منظور «دفاع» از خود به نفی مارکسیسم لنینیسم و حمله به کمونیزم بپردازند که در آن صورت در تله دشمن افتادهاند و دشمن از آن در جهت ایجاد شکاف میان انقلابیون بهرهبرداری کرده و مانع وحدت عمل و کار مشترک میان تمام انقلابیون اصیل و صادق میگردد.
رهبران شهید مجاهدین که [؟؟؟] تاکتیکهای دشمن را درک کرده بودند، در برابر آنها با روشنبینی و هوشیاری، عکسالعملهای انقلابی و واقعبینانهای نشان میدهند، نه عکسالعملی که دشمن انتظار داشته است و تاکتیک خود را به خاطر آن مطرح ساخته بوده است. در جریان محاکمات مجاهدین خلق وقتی یکی از وکلای تسخیری متهمین در ظاهر بعنوان دفاع از متهمین اما در واقع اجرای تاکتیک دشمن اظهار کرد که «اینها کتب مارکسیستی را به خاطر ردّ رویه مارکسیسم مطالعه میکردند….» مجاهد شهید ناصر صادق فوراً حرف او را قطع میکند و میگوید: «درست است که ما مسلمانیم و مطالعات اسلامی داریم ولی به مارکسیسم بعنوان یک مکتب مترقی اجتماعی احترام میگذاریم». این جواب نهتنها تاکتیک دشمن را خنثی میسازد، بلکه راه را برای همکاری نزدیک میان سازمانهای انقلابی اصیل و صادق بوجود میآورد. مجاهد دیگر علی میهندوست در مدافعات خود بطور مبسوط درباره این مسئله سخن گفته است:
«چون در اظهارات دو تن از وکلای مدافع بحثهائی درباره مارکسیسم و اسلام پیش آمد…. در باطن و عمق فرقی بین گروهها از نظر هدف واحد ــ یعنی براندازی و واژگونی حکومت سلطنتی نیست. گروهها با ایدئولوژیهای مختلفی هدف واحدی را دنبال میکنند… که به نظر ما محو کلیه اشکال استثمار است. در همین جاست که ناصر صادق در دادگاه به علی تذکر میدهد که «توضیح بدهید که سوءاستفاده تبلیغاتی نکنند» سپس علی ادامه میدهد «پایه مشترک ایدئولوژیها محو استثمار است ولی دارای اختلافاتی هم هستند.» در جای دیگر (ص ۲۵ مدافعاتش) میهندوست توضیح میدهد که «در تحلیل جهان ما به اراده حاکم بر جهان یعنی به خدا معتقدیم، و آنها به اصالت ماده. ولی این مسئله در شرایط حاضر هیچگونه تضادی را در عمق ما ایجاد نکرده و نمیکند. ما و مارکسیستهای انقلابی دارای هدف مشترکی هستیم و آن محو استثمار است. به همین دلیل، ما با دشمن واحد و یک استراتژی واحد، وارد نبرد میشویم و از این اتحاد نیروها در میدان نبرد پشت دشمن را میلرزانیم. دشمنی که دائماً میخواهد بین انقلابیون تفرقه بیاندازد. ولی انقلابیون هشیارتر از آنند که فریب نیرنگهای دشمن را بخورند…»
آنگاه علی میهندوست نهتنها داشتن و خواندن کتب مائوتسه تونگ و چهگوارا را رد نمیکند بلکه با واقعبینی انقلابی و وسعتنظر یک مسلمان واقعی از آن دفاع میکند: «میگویم بلی، افراد اصلی ما این مکتب را مطالعه میکردند و لازم هم میدانستند که مطالعه کنند» سپس به تحلیل این «ضرورت» میپردازد. «انقلابیون باید علوم «انقلاب» زمان را فراگیرند. علم و تئوری و دانش بشر در اثر برخورد با دنیای خارج و کار (عمل) بوجود میآید… این علم وقتی شکل انقلابی بهخود میگیرد که برای تغییر جامعه به کار گرفته شود. علم انقلابی «زمان» ما چنین متد و روش انقلابی را تجویز میکند و فراگرفتن آن برای کلیه مبارزین که بخواهند جوامع خود را بطور علمی و انقلابی تغییر دهند لازم و واجبست. بدون درک عمیق «علم انقلاب» در عصر حاضر، درک عمیق و تحلیل کموکیف جامعه امکانپذیر نیست….»
«تجربیاتی که سالها از مبارزات خستگیناپذیر خلقها در جنگ آزادیبخش بدست آمده در این کتب جمعآوری شده. برای ما که میخواهیم دست به یک نبرد مسلحانه انقلابی بزنیم فراگرفتن این تجربیات و بکاربستن آنها در جریان عمل و نیز برای تعیین خطمشی و استراتژی انقلابی کاملاً ضروری است…»
مجاهد شهید میهندوست، آنگاه به تحلیل انگیزههای سهگانه ایدئولوژیک ـ اجتماعی ـ تاریخی ـ در اتخاذ استراتژی جهاد مسلحانه پرداخته و اصول ایدئولوژی اسلامی خودشان را معرفی مینماید: «ما به جهت دارابودن تاریخ و تکامل،هدفداربودن آفرینش و قبول اراده حاکم بر جهان یعنی خدا اعتقادی بس عمیق داریم. ما معتقدیم موضع انسان به عنوان جزئی از این هستی در مقابل قانون تکامل دارای اصالت است… ویژگی انسان در اختیار و اراده او میباشد. و این اوست که در مقابل ندای آفرینش، که او را به سمت خدا میخواند، آزاد است هر پاسخی که میخواهد بدهد. انسانهای آگاه عصر ما، همان ادامهدهندگان راه انبیاء هستند.
همانطور که آنها مبشّر آزادی انسان از قیدوبندهای ارتجاع و بندگی، استثمار و دیکتاتوری زمان بودند، ما هم مصمم هستیم به ندائی که ما را به خود میخواند، ندائی که از درون و وجدانمان، از درون خلق ستمدیده و از درون طبیعت و حرکت تکاملی جهان میشنویم پاسخ مثبت گوئیم. این ندا در نهایت همان پذیرش شهادت انقلابی در راه آرمان خلق است .آری ایدئولوژی ما ایدئولوژی شهادت انقلابی است.
شهادتی که حسینبن علی پرچمدار آن بود و هماکنون شهدای پیشتاز مبارزه مسلحانه شهری در ایران پرچم خونین او را بلند میکنند… آرزوی ما هم اینست که بتوانیم در زمره رزمندگانی اینچنین درآئیم، تا بار دیگر مفهوم واقعی ایدئولوژی خون و خداپرستی زنده شود.» مدافعات میهندوست، صص ۳۳-۳۴.
اینست آن نیروی محرکهای که به جهاد مسلحانه خلق ما قدرت میدهد و آنرا به جلو میراند. اینست آن عامل اصلی ترس و وحشت رژیم متزلزل شاه پهلوی. دشمنان ایدئولوژی خون و شهادت در طی تاریخ نمونههای فراوانی را از این موضعگیریهای رسواکننده به وجود آوردهاند. قرآن نمونههائی از آنها را علیه پیامبران نشان میدهد. حسینبن علی (ع) را بعنوان یک «خارجی» که علیه «امیرالمؤمنین» قیام کرده است شهید میکنند. تشیع علوی، در طی تاریخ خونین خود شدیدترین ضربات را به اتهام «رافضی» میخورد. در جنبش مشروطیت، استبداد سیاسی، استبداد دینی را به خدمت میگیرد و مشروطهخواهان و مجاهدین را بهائی و یا دهری و یا وهّابی مینامد. در دهه اخیر، روحانیت اصیل و مبارز به نام «ارتجاع سیاه» مورد حمله قرار میگیرد حسینیه ارشاد را به «سنیگری» متهم میسازند و چه جنجالها بر سر منابر درمیآورند. اما سرانجام این نبرد همانطور که تاریخ نشان داده است و میدهد به پیروزی نهائی تودهها ختم میشود. و این امری است اجتنابناپذیر.
پیامی از: آیتالله خمینی
بسمه تعالی
به دوستان عزیزم طبقه جوان روحانی، انتظامی، بازاری، دهقان و سایر طبقات، پس از ابلاغ سلام تذکر دهید نیروهائی که خداوند تعالی به شما عطا فرموده در راه رضای او صرف کنید شما اکنون دارای نیروی عظیم جوانی هستید، نیروئی که میتوانید اسلام و میهن خود را به اوج عظمت و سرفرازی رسانید و دست جنایتکاران را از ممالک اسلام و کشور خود قطع کنید. نیروئی که اگر در راه حق صرف شود ابدیت دارد و قدرت لایزال میپیوندد و اگر در بیهوده و شهوات هدر رود در این عالم ذلت و بردگی و در آن عالم عقوبت و شرمساری ببارآورد. بیدار شوید و خفتگان را بیدار کنید، زنده شوید و مردگان را حیات بخشید و در تحت پرچم توحید برای درهمپیچیدن دفتر استعمار سرخ و سیاه و فروخفتگان بیارزش، فداکاری کنید. این نفتخواران بیشرف و عمال بیحیثیت آنها را از کشورهای اسلامی بیرون ریزید همانند زبالهها. از جشنهای پایانناپذیر آنها که در حقیقت چراغهائی است که در گورستان میافروزند دوری نمائید. امید است شما عزیزان من، جشن مرگ استعمار و عمال آنرا بزودی بگیرید. اگر ما پیران نبینیم شما جوانان ببینید. از نیروی لایزال، وحدت نیروی عظیم مسلمین را خواستارم. سلام و تحیت من به جوانان مسلمان و عزیزان کشور امیرالمؤمنین علیه الصلوه و السلام
روحالله الموسوی الخمینی/ ۱۹ صفر المظفر ۹۲
اطلاعیه مجاهدین خلق درباره اعدام مستشار آمریکائی
اطلاعیه سیاسیـ نظامی شماره ۱۶
بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران
هموطنان عزیز و مبارز، تودههای ستمدیده
صبحگاه روز سهشنبه ۱۳ خرداد بهخاطر پیمانی که در دفاع از حقوق ستمدیدگان با شما بسته بودیم، یکی دیگر از مهرههای سیاه امپریالیسم تجاوزگر و دزد آمریکا درایران، سرهنگ لوئیس هاوکینز، معاون اداره مستشاری آمریکا در ایران را اعدام کردیم.
ما سنگینی این پیمان را همواره بر دوش خود حس میکنیم ودر هرجا و هر زمان که توان آنرا داشته باشیم دشمنان خلق را آرام نخواهیم گذاشت. ما خون و حیات خود را گواه این پیمان ابدی با خلق خود قرار دادهایم و هیچ چیز، نه شکنجههای جانگیر و خونین و نه رگبار سرخ گلوله و نه مشقات و سختیهائی که در مقایسه با دردها و ناکامیهای شما ستمدیدگان، بیمقدار و ناچیز است، باعث نخواهد شد که حتی یک لحظه به خلق خود پشت کنیم.
این اعدام تنها یک پاسخ کوچک بود به خونهائی که تنها در طی دو سال، جلادانه بدست شاه این جرثومه کثافت و پلیدی و به فرمان اربابان آمریکائی در تهران و اهواز و سنندج از پیکر فرزندان خلق بر زمین ریخت. پاسخ کوچکی بود به فریادهای جانخراش برادران و خواهران دلیر و انقلابی ــ این فرزندان دلیر و سرسخت خلق ــ که هماکنون نیز در اطاقهای شکنجه اطلاعات شهربانی طنینانداز است. پاسخی بود به شکنجه هزاران اسیر انقلابی که در دخمههای تاریک و نمناک شاه زندهبگور شدهاند. پاسخی بود بخون دهتن دانشجوی تبریزی و اصفهانی و دختر قهرمان اهوازی که در تظاهرات حقطلبانه دانشجوئی اسفندماه گذشته بر زمین ریخت. پاسخی بود بخون کارگران فقیر و بینوای جهان چیت که با رگبار مسلسلهای مزدوران شاه بر جاده کرج ریخت. پاسخی بود به خون اعظم فردامیری ۸ ساله که در خیابان سیروس هدف رگبار مسلسلهای پلیس قرار گرفت. پاسخی بود به خونهای سرخی که در ۱۵ خرداد خونبار بر کفپوش خیابانها پاشید. پاسخی است به حضور دههزار مستشار آمریکائی و انگلیسی در ایران و خیرید ۱۶ میلیارد تومان اسلحه از آمریکا به بهای گرسنگی و فقر سیاه خلق ما به منظور کشتار خلقهای ایران، فلسطین و ظفار و ایفای نقش ژاندارمی درخلیج پاسخی است به غارت و چپاول منابع نفتی ما که هماکنون با تجدید یک قرارداد ۲۰ ساله به حراج گذاشته شده است.
با فرستادن بیش از ۵۰۰ چترباز و کارشناس نظامی به ظفار پرده از روی مقاصد پلید اربابان انگلیسی و آمریکائی شاه دستنشانده برنمیدارد و روشن نمیکند که حراج منابع نفتی برای خرید ۱۶ میلیارد تومان اسلحه به چه منظور پلیدی صورت میگیرد؟ ۱۶ میلیارد تومان اسلحه برای مبارزه با کدام استعمار موهوم سرخ و سیاه خارجی؟ آیا در جهان استعمار دیگری جز متحدین ابدی شما آمریکا و انگلیس وجود دارد که مردم جهان از آن بیخبرند؟ این استعمار موهوم در کدام نقطه زمین یا آسمان زندگی میکند؟ و لابد همه مستشاران آمریکائی و انگلیسی هم برای این خدمت بزرگ به خلق ستمدیده ایران گلهگله به ایران میآیند که از نزدیک بر اجرای نقشههای شیطانی جنایتکارانه شما که برای خلقهای ستمدیده منطقه کشیدهاید نظارت کنند. احمق تصورکردن مردم دلیل بر حماقت شما و اربابان شماست. بگذار امپریالیستهای آمریکائی و انگلیسی شاه خونآشام دل خوش کنند که با جاریکردن سیل خون فریادهای اعتراض خلق و فرزندان برومندش را خاموش ساختهاند. جنبش دوران بلوغ خود را از سرمیگذرانند و برومند و استوار گذرگاه پیروزی را مینوردد.
از این پس نیز پاسخ این خونها را تا آنجا که توان داشته باشیم از خون مستشاران آمریکائی و انگلیسی و اسرائیلی خواهیم داد. اگر دشمن تصور میکند که ما نمیتوانیم به فریادهای جانخراش آندسته از برادران و خواهران قهرمان خود که در زیر شکنجههای خونبار جان میدهند، پاسخ دهیم. اگر دشمن تصور میکند که ما نمیتوانیم از برادران مجاهد و انقلابی خود که هماکنون در زندان شیراز در اثر هجوم کماندوهای ساواک و پلیس به حال مرگ افتادهاند و دشمن تحت وحشیانهترین شرایط قصد کشتن تدریجی آنها را دارد، دفاع کنیم، او هم نخواهد توانست جان دههزار مستشار آمریکائی و انگلیسی و صدها هزار مزدور و جاسوس و دزدی که در گرداگرد خود جمع کرده است حفظ کند. ما همانطور که خود را آماده تدارک نبرد بر علیه امپریالیسم و در رأس همه امپریالیسم آمریکا میسازیم، در مقابل جنایتهای روزافزون دولت نیز آرام نخواهیم نشست و در صورت لزوم به اعدام فردی نیز متوسل میشویم. ما هرگز اعتقاد نداریم که با اعدام این تن یا آن تن خلق خواهد توانست از چنگال مخوف امپریالیستهای آمریکائی و انگلیسی و نوکران خونآشامشان نجات پیدا کند. نجات در انهدام همه بنیاد و اساس اهریمنی سلطنتی و قطع دستهای تجاوزگران امپریالیست در خلال یک جنگ درازمدت طاقتفرسا ممکن است. ولی آیا ما خواهیم توانست چنین مناسبات ظالمانه را که بر بهرهکشی از جان خلقها استوار است نابود کنیم بدون اینکه مدافعین این مناسبات را چه تکتک و چه دستهدسته، نابود کنیم. هرگز. انقلاب تنها یک وسیله برای دفاع از حقوق خلق و پیکار با دشمن خلق میشناسد: اسلحه! انقلاب در اینجا و در همهجا، در این زمان و در هر زمانی تنها یک پاسخ به خیانت و مردمکشی میشناسد: جنبش مسلحانه، جنگ انقلابی و کشتار دشمنان خلق! بنابراین اعدام هاوکینز تنها پاسخ بسیار کوچکی بود به خشونتهای دشمن نسبت به خلق و فرزندان انقلابیش و بس. آخر چگونه میتوان پیشآهنگ انقلابی خلق بود و در برابر این همه فجایع خاموش ماند. چگونه میتوان در برابر اینهمه پلیدی و ستم دست روی دست گذاشت. ما چگونه میتوانیم تماشا کنیم که آن خائنین خونآشامی که خون دهها کارگر فقیر را در یک لحظه در جاده کرج بر زمین میریزد راستراست بر روی زمین راه بروند و خود را برای جنایتهای دیگر آماده کنند. درست به همین دلیل بود که سرلشگر طاهری ــ این قاتل حرفهای ــ را اعدام کردیم. مراسم اعدام سرهنگ هاوکینز درست در همان لحظات، در سپیدهدم انجام شد که در همان لحظات، در سپیدهدمهای بیشمار فرزندان انقلابی و دلیر شما مردم را گلولهباران میکنند. اعدام سرهنگ هاوکینز مخصوصاً بوسیله یکی از ۲۰ قبضه سلاح آمریکائی انجام شد که در تاریخ ۱۵ اردیبهشت بوسیله برادران مجاهد ما از زندان شهربانی ساری مصادره شد. و تنها با شلیک ۵ گلوله به مغز و قلب خائن به حیاتش خاتمه داده شد. خائن در همان ثانیه اول هلاک شد و افسوس که مرگ این خائن بسیار آسانتر از شهادت برادر مجاهد مهدی رضائی ـ انقلابی ۱۹ ساله ـ بود که بعد از چهار ماه شکنجه جانش را گرفتند. کیف دستی پر از مدارک و اطلاعات خائن را به همراه آوردیم و بزودی سند خیانتهای شاه را در معرض تماشای شما قرار خواهیم داد. ما در انجام این عمل از کلیه تجارب خود طی دو سال جنگ شهری بهره گرفته و عمل با پیروزی کامل توأم بود.
گرامی باد خاطره همگی فرزندان خلق
هرچه پرطنینتر باد غریو مسلسلهای آزادیبخش
برقرار باد سنت انتقام از خائنین و آدمکشان
مرگ بر امپریالیسم آمریکائی و انگلیسی و نوکر پلیدشان شاه خونآشام
مجاهدین خلق ایران
۱۵ خرداد ۵۲ برابر با دهمین سالگرد جنایت خونین شاه
اعلامیه طلاب جوان حوزه علمیه قم
«انتقاد مقدمه تکامل است»
«یا ایهاالذین آمنوا انّ کثیرا من الاحبار و الرهبان لیأکلون اموال النّاس بالباطل، والذین یکنزون الذّهب و الفضّه ولا ینفقونها فی سبیلالله فبشرهم بعذاب الیم» توبه ۳۴
(ای گروه مؤمنین بدانید که بسیاری از روحانینماها و مقدسنماها، بناحق اموال مردم را میخورند و مردم را از رفتن براه خدا بازمیدارند و کسانی که مالاندوزی کرده و آنرا در راه خدا و برای پرکردن شکافهای طبقاتی صرف نمیکنند، به عذابی دردناک بشارتشان ده…)
هر رهبری که بخواهد جامعه ایدهآل و بدون طبقات برقرار کند و در مقابل، تودههای مختلف اجتماع از او پیروی کنند، در مرحله نخست باید خود معتقد به ایدئولوژی مکتب باشد یعنی عملکننده طرز فکر خویش در تمام جنبهها اعم از اقتصادی و غیره بوده باشد، والا در غیر اینصورت موجب شکست مردم و نابودی خود خواهد گردید و ما نمونههای فراوانی از تحولات اجتماعی در طول تاریخ اسلام تا الان بیاد داریم. بدونشک یک رهبر مذهبی که تمام اعمالش برای دیگران عبرت است اگر خود از مسیر عدالت خارج شود و با توجه یا بدون توجه در وادی ظلم و تجاوز به حقوق محرومان قرار گیرد باید تصدیق کرد که چه ضربه هولناکی بر پیکر مکتب وارد میکند. اسلام در اینباره اهمیت خاصی برای شرایط رهبری مسلمین قائل شده است که اگر کسی فاقد آن باشد و در پست حساس رهبری قرار دارد خودبخود عزل خواهد شد.
ما امروز در حوزههای علمیه قم شاهد صحنههای هولناک و هراسانگیزی هستیم که اگر جلو تجاوزات و غارتگریها گرفته نشود اساس حوزه متزلزل و جامعه روحانیت همانند پدران روحانی مسیحیت سقوط میکند. بنابراین روحانینمایان دروغین باید از پست رهبری کنار بروند و بیش از این سد راه تکامل جامعه نشوند. مراجع تقلیدی که فرزندان آنها به لندن و دیگر کشورهای غربی برای عیاشی و شهوترانی و کثافتکاری رفتند و پول عموم طلاب فقیر و زحمتکش را صرف کردند و ویلاها و باغها و ماشینهای خصوصی خریدهاند (که در نشریههای بعد مشروحاً بیان میشود، آیا میشود گفت پدران نورانی و مقدس، این خیانتکارها و میکربهای جامعه بیاطلاعند؟ شاید گفته شود هیس! در اینباره نباید حرف زد زیرا آقا ناراحت میشود… آیا میشود گفت اینها عادلند؟ و اموال را طبق آیات و روایات و همانگونه که معصوم فرموده است «اذا نام الحجه یسوی بین الناس فی الاموال» (زمانی که رهبر واقعی بین مردم باشد تساوی در مال بین مردم خواهد بود) تقسیم میکنند و یا آنان که بیشتر برایشان عوعو میکنند در تقسیم اموال شریکند!؟
بنابراین تا زمانی که رهبری مسلمین بدست این … پدران روحانی باشد وضع حوزه و مسلمین بهتر از این نخواهد بود. واقعاً میشود گفت اینها مسرف نیستند؟ پس اگر مسرفاند چرا طبق این آیه و دیگر آیات قرآن از آنها جدا نمیشویم و آنها را رسوا نمیکنیم و این ذلت بجز آنکه شالودهاش ترس و یا پولپرستی است چیز دیگری نیست. «ولا تطیعوا امرالمسرفین الذین یصدون فیالارض ولایعلمون» شعراء، آیات ۱۵۱-۱۵۲ (اطاعت از امر اسرافکنندگان مکنید که آنان نهتنها اصلاحی در زمین نمیکنند بلکه مانع پیشرفت جامعه نیز هستند) قرآن میگوید مقلد و مطیع افراد مسرف نباشید. چرا اینها از عثمان عبرت نمیگیرند که چه غارتها کرد تا اینکه قهرمان ضدسرمایهداری و غارتگری و بیعدالتی ابوذر غفاری علیه او قیام کرد و مردم را آگاه و آماده نمود تا اینکه عثمان را به سزای اعمالش رسانیدند؟ آیا تصدیق نمیکنید که اینها خطرشان از عثمان بیشتر و بالاتر است؟ آیا زندگی علی علیهالسلام برای اینها الگو و درس عبرت نیست و آیا نهجالبلاغه برای آنها حجت نیست؟ یا اینکه هنوز بحث درباره حجت بودن یا نبودن نهجالبلاغه ادامه دارد! اصولاً شاید این پدران مقدسمآب نهجالبلاغه نخوانده باشند! و یا اشتغال به بحثهای تکراری فقه از قبیل…. حیض و نفاس به آنها اجازه نداده باشد و … علی علیهالسلام وقتی خود را در برابر زیبائی و فریبندگی دنیا میبیند و نگاهش به قیافههای فقیرانه مستمندان و رعیت میافتد از خود بیخود شده میفرماید «فوالله ماکنزت من دنیاکم تبرا» (بخدا از آنچه که از مال دنیا جمع میکنید بیزارم) و درجای دیگر میفرماید «ولااعددت لباسی ثوبی طمرا» و در جای دیگر «اقتع من نفسی بان یقال امیرالمؤمنین و لااشارکهم فی مکاره الدهر «ایا دل به این خوش کنم که مرا امیرالمؤمنین خطاب کنند ولی در سختیهاشان شریک نباشم؟) اما آقایان و آقازادهها باید با حقوق مستمندان سرمایهگذاری کرده و در بانکها متمرکز نمایند. و تا آنجائی که مقدور است از بیتالمال کیف و میل نموده و بجای همدردی با طلاب فقیر و محروم و رسیدگی به گرفتاری روزمره آنها هر روز عذری تراشیده و یکی پس از دیگری آنان را از حقوق خود و مزایای حوزه بینصیب کنند و…. و فقط همدردیشان برای مریدان و کاسهلیسان خودشان میباشد که حیات آقا و آقازادهها بستگی به آنها دارد و…! و ما طلاب جوان به آنها هشدار میدهیم:
چنانچه از غارتگری و کیف و میل خود از بیتالمال دست برندارند، خطر بزرگی آنان را تهدید میکند.
طلاب جوان حوزه علمیه قم
نقل از: نشریه خبری روحانیون مبارز
● ترجمه کلیه آیات و احادیث در متن اصلی نبوده و از پیام مجاهد است.
nbsp;
سالگرد شهیدان
الذین یبلغون رسالت الله و یخشونه و لایخشون احداالاالله (احزاب، ۳۸)
رسالتهای الهی جز به پایمردی برگزیدگان بلندهمتی که پروای غیرخدائی به دل راه نمیدهند، به مقصد نخواهد رسید.
محمود عسگریزاده، سعید محسن، محمد حنیفنژاد، علیاصغر بدیعزادگان، عبدالرسول مشکینفام
جاویدان باد خاطره شهیدان چهارم خرداد
آفتاب داغ نیمروز پانزده خرداد سال ۱۳۴۲ بر لختههای خون میتابید، گلولههای آتشین مسلسلهای خونخواران کینهتوز رژیم، سینههای سوخته و سرشار از عشق به آزادی را میدرید. سیل بیرحمانهای که از خون مردم جاری شده بود، اگرچه جانکاه بود ولی چیزی جز شکست به همراه نداشت. این نقطه چرخشی در مبارزات خلق ما بود زیرا آن بیراهههائی که سالیان دراز بصورت میتینگهای خیابانی و تظاهرات مظلومانه طی میشد اشتباهی بس بزرگ بود. انبوه قربانیها در آنروز خونین یک چیز را به همه نشان داد، نشان داد که پیروزی جز با توسل به قهر و تفنگ ممکن نیست. تفنگ تنها راه نجات خلق را نشان میدهد. محمد و سعید و اصغر از جمله جوانان پاکباز و دلیری بودند که در آن بحران یأس و سرخوردگی دستاندرکار شدند تا بنیان جدیدی را براساس اندیشههای درست پیریزی کنند. و بدان منظور سازمان مجاهدین خلق را بنیان گذاشتند. این دلاوران دانا از همان ابتدا یقین داشتند که مسئولیت کار پرحوصله و سهمگین را بر دوش گرفتهاند. یقین داشتند که راه انقلاب راهیست طولانی و سهمگین که بیشک خود شاهد پایان آن نخواهند بود. اما آنچه که برای آنها اهمیت داشت، درست آغاز کردن بود. انقلابی وقتی راهی را بدرستی برگزید، دیگر همین آغاز درست برای او پیروزی است، او پیروزی را در همان نطفه انقلابی کوچکی که از سلامت برخوردار است میبیند. او هفت سال نبرد خونین خلق الجزایر و هجده سال نبرد خونین خلق ویتنام و سرانجام پیروزی بر بزرگترین قدرتهای استعماری فرانسه و آمریکا را میبیند. او به این اصل ایمان دارد که وقتی خلقی مصمم و یکپارچه برعلیه دشمنی هرچند غدار به مبارزه برخیزد بدون تردید قادر است دشمن را از پا درآورد اما با کدام شیوه؟ این سئوال نیز بیپاسخ نماند: مبارزه مسلحانه این تنها راه درستی بود که میتوانست به همه سرگردانیها پایان دهد. اکنون دو سال از آغاز این نبرد میگذرد. نیروهای پلیسی تحت سختترین شرایط پلیسی ممکن و در زیر وحشیانهترین دیکتاتوریها رشد میکنند و به پیش میتازند.
با آغاز جنبش مسلحانه دشمن کوشید که با تکیه بر تجربه خونین سیام تیر و پانزدهم خرداد یکبار دیگر با موج ترور و کشتار بندهای دیکتاتوری را محکمتر کند، در این مدت دخمههای تاریک و نمناک زندانهای شاه، عزیزترین و دلیرترین فرزندان خلق را درون خود میفشرد و زنده بگور میساخت، انواع آلات شکنجه بود که به پیکر انقلابیون آزمایش میشد. دشمن در این دو سال آنچه که توانست جنایت کرد تا بلکه جنبش نوین خلق را نابود سازد. بدنبال همین آرزوهای کور بود که چهارم خرداد سال گذشته پنج فرزند دلاور خلق، پنج مجاهد قهرمان را پس از ماهها شکنجه در لحظه ورود نیکسون جنایتکار تیرباران نمود. با تیرباران این پنج مجاهد قهرمان شماره قهرمانانی که بدست شاه جنایتکار تنها در عرض کمتر از سه ماه تیرباران شدهاند به ۲۷ تن رسید. بار دیگر خاطره شهیدان ۱۶ آذر خونین زنده شد این بار هم خون پنج فرزند عزیز خلق به پای همین نیکسون جنایتکار ریخته شد اما اینبار دیگر سیام تیر و ۱۶ آذر و ۱۵ خرداد نبود. دیگر هیچ چیز نمیتوانست خلق و پیشگامانش را از راه درستی که شناخته بودند بازگرداند. سازمانهای انقلابی شکل گرفته بود. از اینرو همه کشتارها میتوانست اراده و ایمان ما را به پیروزی و خشم و کینه ما را نسبت به دشمنی تا این حد پلید و جنایتکار افزایش دهد. شش روز بعد از این جنایت (۱۰ خرداد) یعنی درست هنگام ورود نیکسون جنایتکار انفجار بمبهای انتقامگیر مجاهدین که تبلوری از کینه و خشم درهمفشرده خلق داغدار و ستمدیده ما بود ژنرال پرایس آمریکائی را تکهتکه کرد. اداره جاسوسی آمریکا را درهمشکست و بمب دیگری در موقع بازدید نیکسون از قبر رضاخان قلدر منفجر شد و سرانجام قافلهی نیکسون و همراهانش در حین فرار از ایران توسط دانشجویان قهرمان دانشگاه سنگباران شد، به این ترتیب دیکتاتور خونخوار به کوردلی تمام، انتقام خونین خلق را دید و این کمترین پاسخ بود که به دشمن داده شد.
برندهتر باد شمشیر انتقام خلق از خائنین و جنایتکاران فرزندان مجاهد خلق هرگز نمردهاند… آنها با بزرگواری، دلاوری، دانائی و سرانجام خون خود سرانجام راهی را گشودند که بدست خلقهای دلاور و ستمدیده ایران ادامه خواهد یافت. هیچ مانعی نخواهد توانست خلق ما را از ادامه این راه پرشکوه تا پیروزی نهائی بازدارد. گرامی باد یاد مهندس محمد حنیفنژاد، مجاهد قهرمانی که با اندیشههای ژرفش راه نوینی را در برابر ما گشود. وصیت او را هرگز از یاد نخواهیم برد که: «برادران هرچه دارید در کفه جنگ تودهای مسلحانه بگذارید و تا نابودی کامل امپریالیزم و صهیونیزم و رژیم سلطنتی ایران بجنگید. راه ما راه خدا و راه تودههاست، وحدت ما هر مانعی را از پیش پا برخواهد داشت، لذا هرگز مأیوس نباشید».
گرامی باد یاد مهندس سعید محسن که همواره شیفته و عاشق خلقش بود. سعید در بیدادگاه شاه از زبان مردمی که آنقدر دوستشان میداشت فریاد سرداد: «مطمئنم که در اینجا هم فاتح اصلی ما هستیم نه شما و بالاخره این ما هستیم که با رگبار مسلسلهایمان شما را به خاک و خون میکشیم و از هر قطره خونمان هزاران جوان اسلحهبدست خواهد جوشید و قصرهای فرعونی و سلطنت و حاکمیت دروغین شما را درهم خواهد کوبید.»
جاودانه باد حماسه مقاومت دلیرانه مهندس علیاصغر بدیعزادگان در زیر وحشیانهترین شکنجهها. پشت اصغر را چهار ساعت تمام سوزاندند بطوری که استخوانهای پشت او سوخت، سه بار او را مورد عمل جراحی قرار دادند ولی سرانجام اصغر فلج شد. بعد از اسارت دیگر هیچکس او را ندید، دشمن ادعا کرد که او را تیرباران کرده است. او را نه در دادگاهی محاکمه کردند و نه کسی دید که بر چوبه تیری ببندند مسلماً او رادر زیر خونینترین شکنجهها کشتند. ما ناچار همین روز را بعنوان روز شهادت او بزرگ میداریم. این مهم نیست که اصغر را چگونه کشتند. اصغر انسانی بزرگ بود، بزرگوارانه زندگی کرد و دلیرانه به شهادت رسید. برادران فلسطینیاش خاطره او را که دو سال در کنار آنها پیکار میکرد فراموش نخواهند کرد و یا د «عطا» برادر ایرانیشان را همواره گرامی میدارند.
جاویدان باد خاطره مهندس عبدالرسول مشکینفام. رسولی که عشایر فارس و دهقانان فقیر کرد که دو سال در بین آنها زندگی کرد، آنسان که او آنها را دوست میداشت، دوستش میداشتند. همشهریانش مردم شیراز فرزند قهرمان خود را از یاد نخواهند برد. برادران فلسطینیاش نام «حسن سلامه» برادر ایرانیشان را از یاد نخواهند برد. رسول دو سال در کنار آنها پیکار و زندگی کرد.
محمود عسگریزاده مجاهد قهرمانی که همه زندگیش در کنار مردم زحمتکش گذشت و خود فرزند رنج و کار و سختی بود. فراموششدنی نیست. وقتی محمود به اسارت دشمن درآمد تا هفت روز حتی حاضر نشد نام خود را بگوید. در آن سحرگاه خونین که او را به میدان تیر میبردند او در حالی که گروهبان فرمانده جوخه آتش را که از همسایگانش بود مخاطب قرار میداد و گروهبان بهسختی میگریست، گفت «یک مرد هیچگاه گریه نمیکند، نترس یا قلب مرا نشانه بگیر یا قلب دشمنت را سوراخ کن اما گریه نکن». مجاهدین در حالی که تا آخرین دم زندگی برای برادران سرباز خود که میگریستند صحبت میکردند و آیات قرآن را با صدای بلند میخواندند با ایمان به پیروزی و آزادی خلق خود به خاک افتادند و در میدان تیر این کلام خدائی را طنینافکن ساختند که:
وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
بزودی ستمگران خواهند دانست که چگونه آنها را درهم میکوبیم
مرگ بر امپریالیسم و نوکر منفورش شاه جنایتکار
خلق ما خاطره فرزندان دلیر و فداکار خود را از یاد نخواهد برد
بیتردید جنبش مسلحانه به پیروزی خواهد انجامید
درود به مردان و زنانی که رنج انقلاب را تحمل میکنند
مجاهدین خلق ایران
اعلامیه جوانان خوزستان
هوالمنتقم
در این زمان که استعمار و امپریالیسم به وسیله نوکرانش در ایران سخت مشغول تاخت و تاز و حمله به معنویت مردم ایران و دولتی کردن اسلام و حوزههای اسلامی ــ این تنها سنگر ضداستعماری در ایران ــ میباشد، و در این میان صهیونیزم که دشمنی دیرینهاش با اسلام و مبانی قرآن بر هیچکس پوشیده نیست، با نفوذ بیحد و عجیبی که بر نوکران خود در دستگاههای دولتی (نظامی ـ سیاسی ـ اقتصادی) ایران دارد، این حمله را هرچه سختتر و عمیقتر به قلب اسلام و مردم ایران نموده است و آن علمکردن دارودستگاهی است به نام اوقاف.
تحققبخشیدن به یکی از آرزوهای دیرینه این چپاولگران که مهار عقیده و مردم ایران است بوسیله نوکرانشان و بنام اوقاف عملی میشود. هدف اوقاف قبضه و در نتیجه مسخنمودن و تسخیر تنها سنگر مردم رنجدیده و محروم است. این سنگر اسلام ملت است نه اسلام دولت، اسلام واقعی و انقلابی اسلام جهاد و مجاهد است. در اینچنین زمانی است که خلق ستمدیده و با ایمان ما ساکت و ساکن نمینشیند، خلق مسلح میشود و به مبارزه برمیخیزد و با اسلحه به جنگ امپریالیسم و صهیونیزم و نوکرانش در ایران میرود.
ما درزندان اسلام و ایران نیز وظیفه خود میدانیم که با این چپاولگران و مزدوران جیرهخوارشان در هر لباس و مقامی که هستند به مبارزه برخیزیم روی سخن ما با شماست که به این لباس مقدس ــ لباس مقدس روحانیت واقعی ــ ملبس شدهاید و بنابراین وظیفهای سنگینتر از دیگران در قبال دفاع از اسلام و قرآن و حقوق مردم دارید.
ما مصمم به تصفیه این قشر از وجود روحانیون درباری و نوکران رژیم و در نتیجه یاریکننده و نیرودهنده روحانیون واقعی و انقلابی هستیم.
این اولین و آخرین هشدار ما به شماست:
هر یک از شما اگر در صف مردم و با اسلام در خدمت مردم ــ نه در خدمت دربار و رژیم ــ قرار گیرد و در این راه عمل کند در امان و اگر در صف صهیونیزم، امپریالیسم و نوکرانشان ــ در جهت منافع رژیم، دربار و اوقاف ــ قرار گیرد منتظر حملات و ضربات انقلابی ما باشد. انا انذرناکم عذابا قریبا
بدرستی که شما را از عقوبتی نزدیک بیم دادیم.
۱۲/۳/۵۲ ــ اهواز ـ جوانان خوزستان
اطلاعیه چریکهای فدائی خلق
بدنبال فرار چریک فدائی اشرف دهقانی از زندان، چریکهای فدائی خلق اطلاعیهای منتشر کردند که ما در زیر قسمتهائی از آنرا چاپ میکنیم.
…. رفیق اشرف دهقانی در ۲۳ اردیبهشت سال ۵۰ هنگامی که در حال اجرای یک مأموریت چریکی بود، مورد حمله مزدوران دشمن قرار میگیرد و به تنهائی و بدون سلاح با بیش از دهتن از مزدوران مسلح دشمن درگیر میشود و آنچنان دلیرانه به مقابله با دشمن دست میزند که پس از ۱۵ دقیقه هنوز نتوانسته بودند رفیق را از پای درآورده و دستگیر سازند. وحشیگری این حیوانات رذل چنان بود که مردمی که شاهد این صحنه بوند از خشم خونشان بجوش آمده و سعی میکردند که در این ماجرا دخالت کنند، بالاخره در این درگیری نابرابر، رفیق از توان افتاده و بدست مزدوران دشمن اسیر میشود ولی باز هم از مبارزه دست برنداشته و در درون اتومبیل با آخرین توانی که در وجودش مانده بود به تعرض میپردازد، اسلحهای از دست مزدوری خارج کرده و شیشههای اتومبیل دشمن را با ضربات پایش خورد میکند، ولی این دیگر آخرین توان او بود.
مزدوران دشمن او را به شکنجهگاه شهربانی میبرند….رفیق را نیمهعریان به نیمکتی میبندند…، و چندین مزدور با شلاق به جانش میافتند… ضربات شلاق پیاپی فرود میآمد و به همراه آن ناسزاهای وقیحانهای که شایسته خود و اربابانشان است و آنگاه از او میخواهند که محل سکونت رفقایش را نشان دهد. رفیق زخم شلاق را به جان میخرد و هیچ نمیگوید. دشمن به شگفت میآید! چگونه ممکن است که شلاق «خلاق» آنچنان که خود ادعا میکنند، بر این دختر مبارز اثر نمیکند. پس باید شیوه تازهای به کار برد.
بار دیگر وحشیانه هجوم میآورند و عریانش میسازند و حیوانصفتی چون نیکطبع این مزدور کثیف و درمانده، رذیلانه به آزارش میپردازد. آنها میخواستند به این وسیله او را تحقیر نمایند و مقاومت آهنینش را درهمشکنند. ولی رفیق قهرمان ما نهتنها درهمشکسته نمیشود، بلکه آنچنان مقاومت دلیرانهای میکند که جمیله بوپاشا دختر انقلابی الجزایر از خود نشان داد.
باز هم دشمن ناکام میشود. اینبار او را از شکنجهگاه شهربانی به شکنجهگاه اوین منتقل میکنند. در اینجا بار دیگر شکنجهگران گرد میآیند و با طرحی تازه رفیق را به تخت فلزی بسته با شلاق و مشت و لگد به جانش میافتند. حسینی، حسینزاده، جوان نیکطبع و… هریک به نوبت به اطاق میآیند و پس از مدتی شکنجه و آزار در حالی که دیگر رمق شلاقزدن ندارند خسته و ناامید رهایش میکنند و مزدور دیوانه ساواک، حسینی ابلهانه با انبر گوشت بدن رفیق را میپیچاند ولی سودی نمیبخشد و تلاش مذبوحانه آنها بینتیجه میماند. اینبار به مغز علیل شکنجهگران فکری میرسد: چند مار به درون اطاقی که رفیق در آنجا به تخت بسته شده بود میآورند و آنها را به جان عریان رفیق میاندازند. مارها دور گردن رفیق حلقه میزنند و ساعتها میگذرد و رفیق بدون آنکه کمترین عکسالعملی از خود نشان دهد، در دل به حماقت مزدوران دشمن میخندد. این دلقکها چریک فدائی را از مار میترسانند! چه خیال باطلی! یک چریک فدائی خلق که بمثابه یک مبارز مارکسیست آگاهانه به مبارزه مسلحانه پیوسته است، چگونه ممکن است از چنین چیزهائی باک داشته باشد؟ او با برخوردی عینی با پدیدههای مخالف آنها را برای خود قابل تحمل میسازد. دشمن دیگر به جان آمده است و درحالی که از فرط ناراحتی و عصبانیت به خود میپیچد به دنبال وسیله باصطلاح موثری میرود. اینبار او را به شکنجه جنسی تهدید میکنند و با بطریهای مملو از اب جوش به آزار او میپردازند ولی رفیق باز هم با دشمن سخن نمیگوید. سرود میخواند و شعار میدهد و همچنان با ارادهای استوار در حالی که جسمش به تحلیل رفته با روح چریکش مقاومت میورزد. حسینزاده این حیوان زبون، این رذلترین شکنجهگر ساواک به عجزولابه میافتد آخر اسیر زنده است و تمام شیوههای ممکن به کار گرفته شده، در حالی که هیچ اطلاعاتی از او بدست نیامده است. دیگر چارهای باقی نمیماند، دیگر ادامه شکنجه ممکن نیست چون ترس از غلیان خشم خلق اجازه کشتن یک دختر را در زیر شکنجه نمیدهد. بناچار شکنجه را قطع میکنند و این آخرین حرفی بود که این مزدور کثیف در آن هنگام که در مقابل عظمت دلیری و پایمردی رفیق به زانو درآمده بود بر زبان جاری میسازد «من امشب از خودم متنفر شدم!!»
بعد از این شکنجهها که حاصلش فقط یأس و ناامیدی برای دشمن بود، رفیق را بار دیگر به زندان شهربانی منتقل میکنند. در اینجا رفیق که بدنبال وسیلهای برای خودکشی میگشت مدت ۱۲ روز از خوردن غذا امتناع میورزد و فقط با سرم غذائی نگهش میداشتند. در این مدت مزدوران او را باصطلاح شکنجه سبک میکنند. یک زن کثیف و هرزه که مأمور مراقبت او بود همهروزه رفیق را میآزرد و مضروب میسازد. مزدوران به وسایل مختلف به تحقیرش میپردازند. یکبار سعی میکنند لگن پر از مدفوع را با قاشق به رفیق بخورانند ولی رفیق رزمنده ما در حالی که دستانش به تخت بسته بود با حرکتی لگن را سرنگون کرده و مانع ادامه کارشان میگردد. همچنین در این مرحله یکی از همین مزدوران کثیف بنام خطائی (رئیس عملیات اداره اطلاعات) لوله هفتتیرش را مقابل بینی رفیق قرار میدهد و تهدید میکند که اگر به حرف درنیاید بینیاش را سوراخ میکند ولی رفیق شجاعانه شقیقهاش را در مقابل لوله قرار میدهد و به این ترتیب مزدور از حرکت خود پشیمان شده و از ادامه کار منصرف میشود.
دشمن همچنان میکوشد به شیوههای گوناگون رفیق را زجر دهد و آنگاه که مطمئن میشود که تمام شکنجههای جسمی و روانی بر رفیق بیتأثیر است، برای درهمشکستن روحیه او افراد خانوادهاش را به زندان میکشند… و بعد برادر کبیرش رفیق بهروز دهقانی را ضمن یک برخورد مسلحانه دستگیر کرده و به شدیدترین وجهی شکنجه میدهند. رفیق اشرف دهقانی را در جریان این شکنجهها قرار میدهند. خیال دشمن پوچ و باطل بود. مشاهده وحشیانهترین اعمالی که با برادر همرزم اشرف کردند نهتنها روحیه او را ضعیف نمیکرد بلکه کینه و خشمش را نسبت به دشمن صدچندان میساخت. رفیق آموخته بود برای مبارزه رهائیبخش خلق، مشکلات و ناملایمات را باید بجان خرید. او در حالی که شاهد قتل برادر رزمندهاش در زیر شکنجه دشمن بود، از این بوته آزمایش نیز سربلند بیرون میآید و اسرار خلق را همچنان در سینه خود نگاه میدارد ما در اینجا یکبار دیگر خاطره چریک فدائی خلق، رفیق بهروز دهقانی را زنده کرده و به خون پاکش سوگند یاد میکنیم که انتقامش را از آدمکشان مزدور بازستانیم.
تلاش برای از بین بردن روحیه مبارز رفیق ادامه مییابد ولی رفیق که توان جسمانیش را از دست داده بود همچنان توان روحیش را حفظ میکرد. او هرگز با دشمن سخن نگفت جز با پرخاشگری و تعرض انقلابی. هنوز فریادهای رفیق اشرف دهقانی در گوش مزدوران رژیم زنگ میزند که: «نمیگویم …. نمیگویم … با تو سازش نمیکنم دشمن انسان… پیروز باد جنبش مسلحانه خلق… مرگ بر دشمنان خلق … پیروز باد خلق قهرمان ایران….».
موضع تهاجمی رفیق آنچنان تأثیری بر دشمن گذاشته بود که افراد مسلح دشمن از کنار تختخوابش که وی را به آن بسته بودند با احتیاط رد میشدند!!
بهرحال رفیق را در یک دادگاه سربسته نظامی به ده سال زندان محکوم میکنند ولی دشمن خوب میدانست که یک چریک هرگز در هیچ کجا رسالت انقلابی خود را از یاد نمیبرد و در زندان نیز فعال و متعرض باقی میماند. میدانست که یک انقلابی نمیتواند خلق ستمکش خود را از ماهیت ضدخلقی رژیم آگاه نسازد و اعمال کثیف و ظالمانه او را افشا نکند. اینست که در زندان عمومی مانع از تماس او رفقای دختر همزندانش، با زندانیان عادی، زنان محروم و رنجکشیده اجتماع میشوند. رفیق در چنین شرایطی به منظور شرکت بیشتر در مبارزه ظفرنمون مسلحانه، با بهرهگیری از یک فرصت مناسب از زندان گریخته و به صفوف همرزمانش در سازمان «چریکهای فدائی خلق» میپیوندد و هماکنون دوشبدوش رفقای خود در پیکار در راه رهائی خلق و پیشبرد انقلاب ادامه میدهد.
این پیام رفیق اشرف دهقانی به کلیه مبارزین صدیق و جانباز راه رهائی خلق است:
«هممیهنان! دشمن خلق ما سخت به قدرت تاکتیکی و تکنیکی خود میبالد و آنرا وسیلهای برای ترس و ارعاب خلق ساخته است. ضمناً میکوشد که قدرتش را بیش از آنچه که هست وانمود سازد و از این طریق هر نوع اندیشه مقاومت را در اذهان خلق نابود کند. درست است که دشمن از لحاظ تاکتیکی از شرایط بهتری برخوردار است ولی ما نیز با تکیه بر مزیتهای روانی که نسبت به دشمن داریم، با نیروی ایمان و فکر خلاق انقلابیمان و نیز با تجاربی که بدست آوردهایم قادر هستیم در هر شرایطی به دشمن ضربه زده و از او پیشی گیریم.
ادامه و رشد مبارزه مسلحانه در دو سال و نیم اخیر عملاً ثابت کرده است که خطمشی ما یگانه راه رسیدن به پیروزی است. اکنون زمان آن رسیده است که تمام نیروهای مترقی و انقلابی به مبارزه مسلحانه پیوسته و دین خود را به انقلاب رهائیبخش خلق ادا نمایند.
شاید در اینجا بیمناسبت نباشد احساس خود را در مورد برخوردم در مقابل دشمن شکنجهگر بیان نمایم: آنگاه که دشمن به شدیدترین وجهی جسم مرا مورد تعرض قرار میداد، تنها عاملی که مرا به مقاومت وامیداشت عشق شدیدی بود که نسبت به افراد خلقمان در سینه داشتم. آنگاه که شکنجه میشدم افراد زحمتکش دهاتی که در آنجا معلم بودم و جلو چشمانم ظاهر میشدند… [؟؟؟؟]، قربان، قاسم و… را میدیدم که با نگرانی و بیتابی تمام منتظرند ببینند که من چه خواهم کرد؟ آیا به آنها وفادار خواهم ماند یا با دشمن رذل اینها سازش کرده و به آنها پشت خواهم نمود؟ ولی رفقا چگونه میشود به [؟؟؟]، قاسمها و… پشت کرد؟ چگونه میشود به خلق پشت کرد؟»….
اخبار
� تهران روز پنج خرداد، برادران ناصرزاده، فرزندان حجتالاسلام حاج شیخ محمدصادق تهرانی را رژیم دستگیر کرده و شدیداً شکنجه کرده است. شایع است که فرزند کوچک نامبرده تازگی آزاد شده است ولی دیگری در زندان کمیته تحت شکنجه میباشد.
� در تهران عده زیادی از بازاریان محترم را دستگیر و شدیداً شکنجه کردهاند. ازجمله آنها آقایان محمدعلی جوانمرد، رضا حسنی، سیداحمد موسوی (معروف به مجاهد) میباشند. در این رابطه یکدستگاه چاپ و حدود سیهزار جلد کتاب حکومت اسلامی آقای خمینی را ضبط میکنند.
� خانم دکتر مستوره احمدزاده خواهر فدائیان شهید مسعود و مجید احمدزاده را مجدداً به زندان انداختهاند. خانم دکتر احمدزاده یکبار همراه با برادران فدائی و شهیدش دستگیر شده بود و هشت ماه در زندان اوین مانده و تحت شکنجه قرار گرفته بود. اخیراً پس از آنکه مدتی از آزادیاش میگذشت ایشان را دستگیر کردهاند.
� برادر مجاهد طاهر احمدزاده، پدر احمدزادهها که به ده سال زندان محکوم شده است در زندان عادلآباد شیراز میباشد.
� چندی پیش مأمورین پلیس به دبیرستان دخترانه رفاه واقع در خیابان ژاله میریزند تا رئیس دبیرستان یعنی خانم پوران بازرگان همسر مجاهد شهید محمد حنیفنژاد و خواهر مجاهد اسیر منصور بازرگان را دستگیر کنند. خانم بازرگان موفق میشود از چنگ مأمورین پلیس فرار کند و کوشش مأمورین جلاد پلیس برای دستیافتن به او به جائی نرسیده است. هماکنون چهارده نفر از خواهران مجاهد در یکی از سلولهای زندان قصر زندانی هستند. بعضی از خواهران را بشدت تحت شکنجههای وحشیانه قرار دادهاند.
� چندی پیش مأمورین زندان بطور ناگهانی به سلولهای زندانیان ریخته و آنها را مورد ضربوشتم قرار دادهاند. سرانجام روزی زندانیان به جان مأمورین رژیم افتاده و حسابی از پس آنها برمیآیند. در این ماجرا مبارزان قهرمان و دلیر دکتر عباس شیبانی، طاهرزاده و بیژن جزنی را متهم میکنند که زندانیان را به مقاومت و مقابله با مأمورین تشویق کرده و در زدن مأمورین شرکت داشتهاند. اداره زندان این قهرمانان را به زندان انفرادی میاندازند و آنها هم بعنوان اعتراض دست به اعتصاب غذا میزنند و پس از چهار تا پنج روز اعتصاب غذا و پس از قول قطعی که در مورد عدم تکرار تجاوز به حقوق زندانیان به آنها داده میشود، اعتصاب غذا را پایان میدهند.
� اخیراً سازمان امنیت اعلام کرده که اگر ثابت شد کسی به زندانیان سیاسی کمک مالی کرده، معادل هر تومانی باید یکروز زندانی شود.
� اخیراً شایع است که شاه میخواهد قم برود و با علمای اعلام ملاقات کند و همراه آنها عکس بگیرد. و اکنون برای انجام این کار فعالیتهائی نیز آغاز شده.
� اخیراً انتشار کتب مذهبی مفید بسیار مشکل و تقریباً غیرممکن شده است و سازمان امنیت به اندک بهانهای از نشر چنین کتابهائی جلوگیری میکند. از جمله هماکنون چهارده کتاب از شرکت انتشار چاپ شده و راکد مانده است.
� در روز چهارده خرداد زدوخوردی در میدان ۲۵ شهریور بین پلیس و یک انقلابی فراری موتورسوار رخ داد که منجر به دستگیری انقلابی و کشتهشدن یک افسر شد.
� دکتر عباس شیبانی در دادگاه تجدیدنظر به سه سال زندان محکوم شده است.
� حدود سه ماه پیش خواهر آقای باهنر کرمانی را بازداشت و شدیداً تحت شکنجه قرار دادهاند.
� مبارز باسابقه بازار تهران آقای شانهچی را همراه با پسر و دختر بزرگش دستگیر کردهاند.
اصفهان
اخبار رسیده از اصفهان حاکی است که مردم قهرمان این شهر روحانینمایان مزدوری را که با شاه ملاقات کردهاند به سزای اعمالشان رسانیدهاند. از جمله امام جمعه را چند سیلی زده و عمامهاش را برداشتهاند و روحانینمای مزدور دیگری بنام اردکانی را پس از توهین زیاد در مدرسه ملاعبداله کتک زدهاند بطوری که نامبرده فراری شده است. و روحانینمای سومی را بنام شیخ حیدرعلی که ساکن مدرسه «نیمآورد» میباشد پس از توهین زیاد از بالا کثافت بر سرش ریختهاند. روحانینمای مزدور دیگری بنام ادیب را در مسجد تحقیر و او را زشتکار و خودفروخته اعلام کردهاند تا هیچکس پشت سر او نماز نخواند.
� مأمورین ساواک در مدرسه ذوالفقار به شخصی مظنون شده و به آنجا یورش برده و در آنجا نسبت به طلاب فحاشی کردهاند و بالاخره با هو و کتک، مأمورین از مدرسه اخراج شدهاند. در این جریان کسی دستگیر نشده است.
� در اصفهان آقای صلواتی و غلامی را دستگیر و روانه زندان ساختهاند.
� حدود یکماه و نیم پیش برادران عیسوی که از دانشجویان اصفهان میباشند، رژیم آنها را دستگیر و زیر شکنجه قرار داده است.
قم
در قم یک پاسبان شبگرد در محله حسینآباد به دو نفر از انقلابیون ظنین میشود. پس از «ایست» دادن و بیاعتنائی آنها تیراندازی شروع میشود و در نتیجه پاسبان کشته و اسلحه کمری او را انقلابیون مذکور به همراه خود میبرند. در این رابطه دشمن حدود سی منزل را بازرسی کرده ولی چیزی بدست نمیآورد.
� در یکماه و نیم گذشته چندین مرتبه اعلامیههائی که شامل عکسها و کلمات جالبی از مجاهدین خلق بوده در مدرسه فیضیه شهر قم نصب شده و پس از چند ساعت مأمورین با تجهیزات و همراه با کماندوها به مدرسه یورش کرده و آنها را با خود میبردهاند. در هر بار حمله مأمورین طلاب مبارز آنها را با هو و پرتاب سنگ و مسخره بدرقه میکردند. مأمورین رژیم نیز در پاسخ از هیچ فحش و ناسزائی خودداری نکردهاند.
� روز اول خرداد مأمورین ساواک به مدرسه فیضیه یورش برده و روحانی مبارز آقای شیخ عباس یزدی را دستگیر و اطاقش را بازرسی دقیق کردهاند.
� در تاریخ بیستم اردیبهشت چهار دانشآموز مدرسه فیضیه که در منزلی در قم سکونت داشتهاند دستگیر کردهاند.
� حجهالاسلام آقای شیخ فتحعلی صاحبالزمانی همدانی را به اتهام پناه دادن به یک انقلابی که گویا فرزند سیدابوالقاسم همدانی بوده است، بازداشت کردهاند. ایشان را در حال بیماری در سازمان امنیت قم شدیداً شکنجه کرده و اکنون در زندان کمیته تهران میباشند.
� آقای بشارتی دبیر دبیرستانهای قم را دستگیر و پس از شکنجه فراوان او را به زندان کمیته تهران روانه ساختهاند.
� روحانی مبارز شیخ حسین جوانبخت را دستگیر و شکنجه کردهاند.
کرج ــ ثقهالاسلام آقای حسن بغدادی را دستگیر و به زندان افکندهاند. همچنین آقای علی حلّی (دانشجو) فرزند حجهالاسلام حلّی را نیز دستگیر کردهاند.
بوشهر ــ در بوشهر عدهای افسر دستگیر شدهاند که اسامی عدهای از آنها به قرار زیر است:
سروان میران افسر نیروی هوائی، خاشعی، همافرزارعی، همافر آرثیمائی. دیگر دستگیرشدگان در این شهر عبارتند از آقایان جمشیدی خیاط، مهندس معصومی، جعفر درخشان دانشجوی دانشسرا و جمشید نجفی.
زندگینامه مجاهد شهید محمود عسگریزاده
تهیه از سازمان مجاهدین خلق ایران
محمود عسگریزاده در سال ۱۳۲۵ در یک خانواده فقیر در شهر اراک بدنیا آمد. با وجود مشکلاتی که در دوران تحصیل با آنها مواجه بود، با کوشش خود و خانوادهاش موفق شد به تهران بیاید. دوره دبیرستان را در دبیرستان مروی گذراند و سپس به مدرسه عالی بازرگانی وارد شد و در سال ۱۳۴۶ فارغالتحصیل گشت. او همیشه برای کمکخرج تحصیلش کار میکرد. محمود از آغاز با زندگی توده زحمتکش آشنا بود، خودش رنجهای محرومان را مستقیماً احساس کرده بود و این امتیاز کمی نیست. افتخارآمیز است که از شریفترین و ارجمندترین طبقات یعنی از طبقه کارگر باشی، از رنج آنان روح تو مایه بگیرد. و چه افتخار بزرگی است که به فکر نجات توده محروم باشی و سرانجام در راه نجات آنان و همراه با احساس مسئولیت عمیق جان خود را فدا کنی. چه موهبت بزرگی است که انسان از آغاز با رنج طبقه محروم آشنا باشد. خونش از درد و محبت نسبت به آنان رنگ بگیرد و بالاخره خود را مسئول تغییر وضع و نجات محرومان بداند.
محمود عسگریزاده از این موهبت و از این افتخار برخوردار شد. کینه به آنها که خون رنجبران را میمکند از اول در وجود او عجین شده بود. او کوشید دانش و فکر و قدرت خویش را در منجلابی که استعمارگران و نوکران آنها برای جوانان میهن ما ساختهاند به هدر ندهد و از این لحاظ سرمشق خوبی است برای جوانان کشور ما.
عسگریزاده در یک نوشته راجع به مسایل اقتصادی، هدف اقتصاد را چنین بیان کرد: «هدف علم» اقتصاد خلقها در حال حاضر بایستی بسیج نیروهای مادی و معنوی خلق برای ازبینبردن دشمنان خلق باشد. این هدفی است از علم اقتصاد که شرایط حاکم بر جهان آنرا به ما میآموزد. تا زمانی که دشمنان خلقها بر جهان حاکمند هدف تولید، هدف اعمال اقتصادی باید کمک به نابودی این جباران و خونخواران باشد. جز این هدفی برای علم «اقتصاد خلق» نمیشناسیم و این تعریف اقتصاد و هدفش در عصر حاضر است. در عصری که امپریالیسم فزونطلب زندگی میکند و خشم امپریالیسم خرمن بقای خلقها را میسوزاند، هیچ راهی برای ترقی در برابر خلقهای جهان وجود ندارد، مگر آنکه علم اقتصادِ مربوط به خود را برگزیند، تولید را در جهت نابودی امپریالیسم و سگهای زنجیریش هدایت کند. هرکس جز این کند و هر کس تولید و ابزار تولید را در جهت «اقتصاد مصرف» بکار اندازد، خائن است و به خلقهای جهان خیانت کرده است. هرکس از تولید و از نیروی کار خلقها برای تجمل و خرجهای غیرضروری استفاده کند و مصرف کالاهای بیهوده را رواج دهد، یعنی اقتصاد مصرف را ترویج نماید، خائن به تودههاست.»
«تا زمانی که کلیه ملل تحت استعمار آزاد نشدهاند، تا زمانی که همه ملل دنیا نتوانستهاند از یک زندگی اقتصادی سالم بهرهمند گردند، از اقتصاد و تولید، انتظاری جز یک زندگی ساده و امرارمعاش نداریم. تولید میکنیم، کار میکنیم و شب و روز عرق میریزیم ولی نه برای تجمل بلکه فقط و فقط برای آزادی خلقهای جهان از قید استثمار و فقر و برای احیاء اندیشه و ایدئولوژی خود در جهان.
مجاهد شهید محمود عسگریزاده معتقد بود که اقتصاد بهترین تجلیگاه عدالت اجتماعی است. در جامعهای که ثروتها درست و عادلانه تقسیم نمیشود، خدا و انسانیت در آن حاکم نیست او به این گفته علی خوب ایمان داشت که نباید در برابر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم ساکت نشست.
محمود عسگریزاده بعنوان یک جوان آگاه که خود را مسئول شناخت جامعه و سپس مسئول تغییر آن میداند، کوشید بهترین راه مبارزه علیه ستمکاران و زالوهای اجتماع، علیه قدرت حاکمه دستنشانده را پیدا کند. او در جستجوی خود، خود را همدرد و همفکر برادران ما یافت و در سال ۱۳۴۵ به سازمان مجاهدین پیوست و به تدارک مبارزه مسلحانه پرداخت. مدتی مسئول کادر سازمان در تبریز بود. در سال ۴۹ وارد کادر مرکزی سازمان شد. او که خود از طبقه محروم اجتماع برخاسته بود، خدمت به آنان را هرگز فراموش نمیکرد و بهر طریق که میتوانست به دشمنان خلق و یغماگران حقوق مردم ضربه میزد. وقتی در ماشینسازی تبریز کار میکرد، یک دزدی کلان مدیر کارخانه را کشف کرد و آشکار نمود و موجب سروصدای زیادی شد. محمود در بخش اطلاعات سازمان کار میکرد و مسئول آن بود. او توانسته بود به همکاری گروه اطلاعاتی سازمان ۱۳۰۰ نفر از اعضای سازمان امنیت را شناسائی کرده محل سکونت، محل کار، ساعت رفت و برگشت، پلاک ماشین، خطسیرهای مختلف آنها و حتی عکسهای عدهای از آنها را بدست آورد و حتی توانسته بود جریانات خصوصی زندگی بعضی از مأمورین سازمان امنیت را کشف نماید و اسامی مستعار برخی از آنان را بازشناسد. او بسیاری از ساختمانهای متعلق به ساواک و شخصیتهای مهم مملکتی، محل سکونت و کار و وقت بیرون آمدن از منزل و مسیر حرکت آنها و غیره را شناسائی کند.
محمود در آغاز دستگیری با وجود شکنجهها و شیوههای گوناگون پلیس، در بازجوئیها یک هفته اسم واقعیاش را نگفته بود و خود را به عناوین مختلف مانند شاگرد خانه، دستفروش محله و امثال اینها معرفی کرده بود و حتی خط خود را طوری نوشته بود که نمودار بیسواد بودنش باشد و با شاگرد خانه و دستفروش محله جور دربیاید. خلاصه نقش خود را طوری بازی کرده بود که نتوانسته بودند از او اطلاعاتی بدست بیاورند، با اینکه بعدها فهمیدند او مسئول اطلاعات سازمان بوده است.
محمود عسگریزاده شهید از روحیه تهاجمی خوبی برخوردار بود، آنطور که از یک انقلابی انتظار میرود. او در امر مبارزه حل شده بود. او چیز خصوصی برای خود نداشت. تمام زندگی او در پیشبرد امر مبارزه خلاصه میشد. سادهزیستی و تیزبینی او نمونه بود. محمود بحق یک انقلابی راستین و مجاهد نمونه بود. فرزند خلق بود و دین خود را به خلق خود به طبقه محرومی که از میان آنان برخاسته بود ادا کرد. خانواده فقیر او امیدوار بودند که او، یعنی تنها نانآورشان به وضع زندگی آنان سروسامانی بدهد، اما آنچه برای او مهمتر بود سروسامان دادن به وضع ملتی بود که همگی مانند پدر و مادر خود انسان عزیزند. محمود میدانست برای آنکه به پدر و مادر خودت خدمت کنی اول باید به همه ملت خدمت کنی تا حق خانواده خود را نیز ادا کرده باشی. محمود معتقد نبود که اگر با سکوت خود در شرایط سراپا ظلم و ستم ایران، دلت را به تأمین زندگی نسبتاً مرفهی برای خانواده خوش کنی انجام وظیفه کردهای. بلکه او معتقد بود که در اینصورت نهتنها به ملت بلکه به خانواده خود نیز خیانت کردهای.
خانواده محمود عسگریزاده با تقدیم فرزند دلاوری چون محمود به راه انقلاب ایران، بزرگترین فداکاری را از خود نشان دادند. پدر پیر محمود چند روز پیش از آنکه فرزندش بدست ضحاک خونخوار ایران محمدرضا شاه جاسوس کشته شود وفات کرد و غم محمود را مادر و خواهرش بدوش دارند. مردم ایران جنایتهائی را که شاه مرتکب شده فراموش نمیکنند. همچنین هرگز مادرانی نظیر مادر محمود را تنها نمیگذارند. مادر محمود عسگریزاده و خواهر او پیشاپیش زنان قهرمان وطن ما راه دشوار آزادی خلق را میشکافند. این مادران و خواهران با در دست داشتن مشعلهائی چون محمود شهید راه مبارزه بیامان علیه دربار جنایتپیشه پهلوی را برای مردم روشن نگهمیدارند.
خون محمود عسگریزاده فرزند رنجبر و دلاور خلق و فرزند مسئول خلق هرگز نخواهد خشکید. کینه مردم به قهر انقلابی بَدَل خواهد گشت. مردم از زن و مرد سلاحها را خواهند فشرد و بساط ستم و بیگانهپرستی و لانه همه وطنفروشیها، دربار پهلوی را نابود خواهند کرد.
آری شب استبداد و استثمار به پایان خواهد رسید.