فهرست مطالب
قیام پانزدهم خرداد تکامل جنبش انقلابی ایران
تکرار دسامبر سیاه در بیروت
گزارشی از: وقایع اخیر لبنان
یادبود پنج مجاهد شهید
تظاهرات به منظور بزرگداشت روز پانزدهم خرداد
مردانی که برای معامله با شاه خیلی مشتاقند
به اریتریا خوش آمدید
متن تلگراف روحانیون مبارز ایرانی خارج از کشور به آقای دکتر شریعتی به مناسبت آزادی وی از زندان رژیم شاه
کارنامه سیاه ۳۰۰۰ ساله پادشاهی در حبشه
نفت و هیزمکشی رژیم شاه برای اجاق امپریالیسم
تظاهرات دانشجویان به مناسبت سفر شاه جلاد به امریکا
اخبــار
خیانت جدید شاه
یادی از مجاهد شهید مصطفی خوشدل
قیام پانزدهم خرداد
تکامل جنبش انقلابی ایران
سیزده سال از قیام خونین ۱۵ خرداد (۱۲ محرم) میگذرد. در آن روز مردم ما پس از طی دورانی از مبارزات و جنگ و گریزهای سیاسی یکپارچه با فریادهای مرگ بر شاه، و به پشتیبانی از خمینی بتشکن به خیابانها ریختند و به نمایشات وسیع ضداستبدادی پرداختند. این نمایشات نهتنها سرتاسر تهران و قشر دانشجویان و کارگران و کسبه را به خود گرفته بود، بلکه، در شهرستانها بسیاری از مردم شهرها و دهات کفن پوشیده و به خیابانها آمدند» (مجله مجاهد شماره ۴ آذر ۵۱، نشریه سازمان مجاهدین خلق).
وسعت و گسترش جنبش در تهران و شهرستانها بحدی بود که ترس و وحشت رژیم و حامیانش را فراهم ساخت و منجر به صدور فرمان «آتش به قصد کشت» از طرف شاه گردید. و در ظرف چند ساعت قتل و عام بیسابقهای به راه افتاد، هزاران نفر را کشتند.
در طی این سیزده سال که از این قیام خونین میگذرد، حوادث و تحولات پرخیر و برکتی در جامعه ما و در نهضت آزادیبخش ملت ما رخ داده است. که هر کدام بطور مستقیم و یا غیرمستقیم و به شکل خاصی با این قیام رابطه داشته و دارند. مردم ما، چه آنها که فرزندان، پدران، شوهران و عزیزان خود را در آن روزها از دست دادهآند و چه گروههای سیاسی مترقی و سازمانهای انقلابی این روز را گرامی داشته و یاد آن را زنده نگه میدارند. نمونه بارز این توجه عمیق ملت ما ــ بزرگداشت قیام ۱۵ خرداد ــ برگزاری سالگرد قیام در خرداد ماه امسال میباشد که همزمان و توأم با یادبود شهادت ۵ تن از شهدای بزرگ مجاهدین خلق، باشکوه و عظمت و جلای فراوانی برگزار شد. در طی تظاهرات امسال، هزاران نفر از مردان و زنان حقپرست و شرافتمند ایرانی از هر طبقه و گروه و قشری، علیرغم عربدهکشی چکمهپوشان قدارهبند رژیم شاه با فریادهای خشمآلود، با قلوبی مملو از عشق به خلق و کینه و نفرت از دشمن خلق به خیابانها ریختند تا با یاد شهیدان ۱۵ خرداد را گرامی داشته و عملا به یاوهسرائیهای شاه پاسخ دهند. (به اخبار تظاهرات در همین شماره رجوع کنید).
و این البته تنها مبارزین ملی و سازمانهای انقلابی و توده ملت ما نیستند که یاد آن روز را زنده نگه میدارند و به خاطر بزرگداشت آن از ایثار خون خود ابائی ندارند. بلکه هر سال با نزدیک شدن خرداد ماه داغ دل شاه و اربابانش تازه میگردد و اجبارا به قیام ۱۵ خرداد حمله کرده و آن را تخطئه مینماید. مثلا امسال شاه در ۱۴ خرداد خطاب به گروه باصطلاح بررسی مسائل ایران در پرتو انقلاب شاه و ملت، تحت عنوان «با ارتجاع سیاه و بیوطنهای سرخ روبرو هستیم» میگوید:
«ضمنا میخواستم شما از نظر علمی یک مطلب دیگری را که به کرات به آن اشاره کردیم این را برای خودتان و هم برای ملت برای همه مطالعه کنید و آن پدیدهایست که ما از روز اول انقلاب ایران که آن متوجه شدیم و تذکر دادیم و آن به قول خود من اتحاد نامقدس ارتجاع سیاه و بیوطنهای سرخ است. این را ما هنوز که هنوز است در پانزدهم خرداد میبینیم) تکیه از ماست. پ.م) مرتجعترین طبقات مملکت… با بیوطنهای سرخ همدست بودند» سپس شاه از این که هنوز که هنوز است… ملت قهرمان یاد شهدای ۱۵ خرداد را بزرگ میدارد و علیرغم اینهمه فشار مردانه بپا خاسته است سخت تعجب میکند… گویا به قول آن خبرنگار خارجی (مجله هاریر) شاه تماس خود را با دنیای واقعی از دست داده است… و میگوید: پریروز با یک روز بیشتر در محیط دانشگاهی ایران منجمله دانشگاه تهران ما شعارهائی دیدیم عجیب!! یعنی باز همان بیوطنهای سرخ با مرتجعین سیاه هر دو گفتند: گرامی باد سالروز ۱۵ خرداد… چطور ممکن است یک ایرانی آن روز سیاه و کثیف را گرامی بدارد!…. این خودش یک انگیزه مخصوص است که باید در اطرافش رسیدگی کرد….» (کیهان هوائی ۲۴ خرداد ۵۴).
تعجب شاه و ایادی او وقتی اوج میگیرد که در دانشگاه تهران، صدها دانشجو و در قم هزاران مردم کوچه و خیابان… با فریادهای خمینی بتشکن از جنبش اصیل ا نقلابی ایران پشتیبانی میکنند.
روزنامههای دولتی که مجبور میشوند خبر تظاهرات را بگذارند. آنجا که از تظاهرات دانشگاه تهران مینویسند… بالاجبار چنین خبر میدهند:
«این عده از دانشجویان که زمانی خودشان را روشنفکر میدانند و گاهی خود را دارای افکار مذهبی و زمانی خویش را روشنفکر مذهبی مینامند، ضمن اخلال در مراکز آموزش عالی… کلا از فردی متابعت میکنند که چه در گذشته و چه در زمان حال با هرگونه اصلاحی در کشور مخالف بوده….. (کیهان هوائی ۲۴ خرداد ۵۴)
بطوری که ملاحظه میشود، رژیم حاضر نیست به محبوبیت امام خمینی در بین توده مردم، حتی در بین دانشجویان دانشگاهها و تحصیلکردهها در داخل و خارج از ایران اعتراف و اقرار نماید… و از ترسش حاضر نیست حتی اسم خمینی را در متن خبر بیاورد. اظهارات شاه خائن، که همه سال آن را تکرار میکند (مثلا به کیهان ۱۰ بهمن ۵۱ رجوع کنید که گفت: در ۱۵ خرداد ارتجاع سیاه با همدستی دائمی تودهایهای بیوطن کاری در تهران کردند که ننگ آن پاک نخواهد شد)، این سئوال را مطرح میسازد که چرا هنوز بعد از گذشت این همهسال شاه خود را مجبور میبیند از ۱۵ خرداد یاد کند و به آن حمله نماید؟ اگر قیام ۱۵ خرداد ـ یک «حادثه» غیرمترقبه و یا یک قیام «خودبخودی» بود که تمام شد و رفت و دیگر دلیلی برای این همه حملات وجود ندارد مخصوصا از جانب رژیمی که ادعا میکند انقلاب سفیدش پیروز شده است! و در «انتخابات حربیاش». ده میلیون مردم آزادانه رأی دادهاند.
رمز وحشت و ترس رژیم از ۱۵ خرداد و حساسیت شاه به اسم خمینی را باید در تاثیر عظیمی که قیام ۱۵ خرداد در کل جنبش ملی ما گذاشت جستجو کنیم. در همان روز ۱۵ خرداد و روزهای بعد مردم همهجا بارها و بارها تکرار کردند که «با دست خالی که جلوی تانک و توپ نمیشود رفت». و این نتیجهگیری عینی تودههای مردم در کوچه و خیابان ـ به سادهترین وجهی ضرورت مسلح شدن مبارزه سیاسی را با اسلحه گرم بیان میکند. و این است که میبینیم بعد از ۱۵ خرداد،یک تغییر کیفی در کل حرکت به لحاظ استراتژی (خطمشی) مبارزات ضداستبدادی و ضداستعماری بوجود میآید. ۱۵ خرداد پایان یک دوره از نهضت رهائیبخش ملی ماست و آغاز دورانی جدید، پایان دوره «مبارزات سیاسی» بعنوان استراتژی جنبش و آغاز دوره جهاد مسلحانه به جای آن میباشد.
شکست قیام ۱۵ خرداد همانقدر که نشان آمادگی درونی خلق برای مبارزه بود، نشانه عدم انطباق استراتژی مبارزات سیاسی با اوضاع و احوال و احتیاجات و امکانات مبارزه نیز بود. مبارزات سیاسی اگر توام و همراه با عملیات نظامی نباشند، نمیتوانند بر دشمن ضربههای کاری وارد سازند و حتی اجرای موفقیتآمیز تاکتیکهای مبارزات سیاسی قادر نخواهند بود که دشمن را به زانو درآورد. از آنجا که یک جنبش انقلابی همچون جنبش نوین اسلامی در ایران، هدفش ایجاد تغییرات بنیادی در کل نظام جامعه، در سیستم اقتصادی سیاسی فرهنگی میباشد و از آنجا که پاسداران ظلم و کفر و جهل، استبداد و ارتجاع داخلی و استعمار و امپریالیسم خارجی به آسانی و با مسالمت به چنین دگرگونی بنیادی تسلیم نخواهند شد، لذا جنگ و جهاد مسلحانه علیه دشمن اجتنابناپذیر میگردد.
از طرف دیگر درست است که جنبش انقلابی به ایدئولوژی انقلابی مجهز است و ایدئولوژی انقلابی نظیر جهانبینی اسلامی ـ رهنمون انقلابیون در تنظیم خطوط کلی استراتژی و تاکتیکها میباشد اما این شرایط زمانی و مکانی و رشد و وسعت جنبش در میان خلق و تجربه تودهها در پروسه عملکرد مبارزات سیاسی است که زمان آغاز جهاد مسلحانه را مشخص میسازد. تنها کافی نیست که سازمان انقلابی با انقلابیون با الهام از ایدئولوژی انقلابی دست به جهاد مسلحانه بزنند تامردم بلافاصله از آن استقبال کنند. جهاد مسلحانه را نمیتوان به یک جامعه صادر کرد. به قول مجاهدین خلق آغاز جهاد مسلحانه به میل و اراده یک یا چند فرد نیست (مجله مجاهد شماره ۴ آذر ۵۳). تنها وقتی میتوان توده مردم را در راه جهاد مسلحانه بسیج کرد که مبارزین و خود مردم در صحنه عمل به بیحاصلی و بیپایگی و عبث بودن مبارزات سیاسی بعنوان استراتژی پی ببرند و این درسی بود که ۱۵ خرداد به همه ملت ما داد.
سازمان مجاهدین خلق بدرستی ـ استراتژی مسلحانه را در رابطه با ۱۵ خرداد بیان میکند آنجا که میگوید: استراتژی مسلحانه … راهی که (ملت) به قیمت خون هزاران نفر در ۱۵ خرداد ۴۲ و خون دهها شهید مجاهد و فدائی در طی سه سال گذشته پیدا نموده است… (فن مبارزه با پلیس دیماه ۵۳). بیجهت نیست که پس از یک دوران پرجنجال و آشوب که از سالهای ۱۳۳۶ شروع میگردد، مبارزات سیاسی در ۱۵ خرداد به عالیترین و وسیعترین نقطه حرکت خود میرسد و سپس بعد از ۱۵ خرداد چند سالی دوران سکوت ظاهری را میگذراند. در این دوران سازمانهای سیاسی اصیل ظاهرا متلاشی شدهاند. سران و فعالین در زندان هستند و آنها که در زندان نیستند ظاهرا بیکار و آرامند. اما همین دوران پرثمرترین دوران جنبش است. دورانی است که عناصر انقلابی و پیشقراولان جنبش اصیل اسلامی با ارزیابی منطقی از مبارزاتی که بالاخره منجر به ۱۵ خرداد شد عملا به ضرورت جهاد مسلحانه پی برد و آن را در دستور عمل خود قرار میدهند.
و به این ترتیب نهضت آزادیبخش خلق ما صحیحترین راهها را برای حل تضاد اصلی جامعه ایران انتخاب مینماید. تضادی که مجاهدین خلق آن را در اولین بیانیه سیاسی خود (پیام مجاهد شماره ۴ در ۲۰ بهمن ۵۰) چنین مشخص میسازند:
«در شرایط کنونی تضاد اصلی و آشتیناپذیر جامعه ما را تضاد بین تودههای خلق از یک طرف و امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا و رژیم دستنشانده شاه از طرف دیگر تشکیل میدهند».
اما شناخت این تضاد اصلی و انتخاب راهحل مناسب با آن استراتژی جهاد مسلحانه ـ تنها دستاورد ۱۵ خرداد و خونهای شهیدان نبود. بلکه بزودی جنبش دریافت که تضاد عمده دیگری هم نیز بین غالب و محتوی سازمانهای سیاسی و نیروهای دشمن وجود دارد و تا زمانی که راهحل متناسب با آن پیدا نشود و به کار گرفته نشود، جنبش نخواهد توانست از بنبست بیرون بیاید. کشف و انحلال اولین گروههای انقلابی بعد از ۱۵ خرداد ـ نظیر حزب ملل اسلامی ــ که در کار تدارک قیام مسلحانه بودند، به درستی ضرورت حل مشکل بالا را ارائه داد.
سازمان مجاهدین خلق وجود این تضاد وضرورت حل آن را اینچنین بیان میکند: «هسته اولیه سازمان که هماکنون برای اولینبار نام آنرا فاش میسازیم از ۶ سال قبل و با شرکت برخی از کادرهای سابق نهضت آزادی ایران ـ که پس ازندانی شدن سران مومن و فداکارش دیگر فعالیتی نداشت ـ پس از انتقادی اساسی نسبت به شیوه مبارزات گذشته به شکل مخفی بنیاد یافت (بیانیه سیاسی مجاهدین ۲۰ بهمن ۵۰) مجاهدین خلق درجای دیگر ضرورت حل اصلیترین مشکل جنبش را دقیقا مشخص ساختهاند:
«سازمان مجاهدین خلق توسط چند تن از کادرهای جوان نهضت آزادی در تیرماه ۱۳۴۴ فعالیت خود را براساس حل اصلیترین مشکل تشکیلاتی جنبش یعنی حل تضاد بین پیچیدهبودن سازمان درونی دشمن از یک طرف و ازهمگسیختگی سیاسی و تشکیلاتی سازمانهای مبارز از طرف دیگر شروع نمود (مجله مجاهد شماره ۴ آذرماه ۵۳). و حل این تضاد بین سازماندهی متناسب:
«سازماندهی متناسب، همان حل صحیح تضاد بین قالب و محتوی در یک مجموعه ارگانیک اجتماعی است ـ سازماندهی و تاکتیکها ـ نشریه مجاهدین تابستان ۵۳ بنابراین در مجموعه، قیام ۱۵ خرداد بعنوان یک نقطه عطف منجر به تکامل جنبش هم به لحاظ استراتژی حرکت انقلابی و هم به لحاظ سازماندهی آن گردید.
و لذا میبینیم، همان رژیمی که براحتی میتوانست عناصر مبارز را به خاطر پخش یک یا چند اعلامیه سیاسی بگیرد. و عملیات نهضت را متوقف سازد… علیرغم همه کوششهایش همراه با مستشاران آمریکائی و اسرائیلی نتوانسته است سازمانهای انقلابی را متلاشی سازد.
در سال ۱۳۵۰، رژیم با یک یورش توانست گروههای انقلابی را کشف و عناصر ارزندهای را از این سازمانهای دستگیر و شهید سازد. اما سازمانهای انقلابی توانستند به سرعت در زیر با حملات دشمن آبدیدهتر از پیش قدبرافراخته و بلافاصله در سال بعد ـ سال ۵۱ ـ ضربات وسیع و کاری به دشمن وارد سازند.
مثلا در ۴ خرداد، نیروهای نظامی دشمن، بعد از دستگیری و شکنجههای وسیع مجاهدین ۵ نفر از بنیانگذاران آن را (سعید محسن ـ مشکینفام ـ حنیفنژاد ـ بدیعزادگان ـ عسگریزاده) شهید ساخت.
اما درهمان روزها مجاهدین و فدائیان پاسگاههای راهنمائی را در تهران منفجر ساخت (اعلامیه مجاهدین ۴/۳/۵۳ ـ پیام مجاهد شماره ۲). سپس در ۱۰ خرداد ماه همان سال انقلابیون مراکز کمپانیهای غارتگر آمریکائی (پپسیکولا ـ روغن اسو ـ جنرال موتور ـ شرکت نفت ارین ـ دفتر شرکتهال عامل نفت) هتل اینترناسیونال و دو جیپ مستشاران آمریکائی ـ ماشین ژنرال هارولد پرایس ـ اداره اطلاعات امریکا ـ انجمنهای روابط فرهنگی ایران و امریکا و انگلیس و مقبره رضاخان (در موقع سفر نیکسون) را منفجر ساختند. (اعلامیههای مجاهدین وچریکهای فدائی خلق مورخه ۱۱/۳/۵۱ ـ پیام مجاهد شماره های ۲ و ۳).
رژیم که سخت غافلگیر شده بود… و قبلا ادعا کرده بود که «اخلالگران» را از ریشه کنده است… با وحشیگری تمام به مراکزی که احتمال میداد انقلابیون را به چنگ آورد حمله کرد. در ۵ خرداد همان سال پلیس و نیروهای نظامی به مدارس فیضیه و فاطمیه در قم حمله بردند و بدنبال برگزاری مجلس یادبود ۵ تن مجاهدین شهید ـ اعلامیه حوزه عملیه قم پیام مجاهد شماره ۳ مورخه ۶/۳/۵۱) و سه روز بعد نیز به خوابگاه دانشجویان در دانشگاه تهران حمله بردند.
رژیم اعلام کرد که سال ۵۱ سال «قتلعام» انقلابیون و «سال حمام خونین» انقلابیون خواهد بود… اما هنوز چند هفتهای از این ادعای پلیس نگذشته بود که اعدام انقلابی یکی از مهرههای رژیم طاهری بدست مجاهدین به مرحله اجرا گذاشته شد.
و در ظرف این مدت، علیرغم شهادت بیش از دویست نفر از بهترین فرزندان خلق ما ـ از فدائی و مجاهد و انبوه زندانیان سیاسی ما ـ بیش از ۵۰ هزار نفر ـ و علیرغم بکار کشیدن صدها نفر از ورزیدهترین مامورین سیا و اف.بی.آی امریکا و اسرائیل و ساواک رژیم نهتنها نتوانسته است «کار این سازمانها را» تمام کند، بلکه پس از اعدام انقلابی دو سرهنگ امریکائی که توجه تمام محافل دنیا را به مبارزات حقطلبانه مردم ما جلب کرد، مقامات امریکائی با حالتی ناامیدکننده اعلام کردند که «مقابله با انقلابیون کار چندان سادهای نیست. و آنها در بین توده مردم توانستهاند شبکهبندیهای بسیار پیچیدهای را بوجود آورند». و این نماینده و مبین صحت عملکرد مجاهدین و فدائیان در صحنه عمل و درستی راهحل آنها بخصوص به لحاظ سازماندهی میباشد. و این هر دو ـ انتخاب جهاد مسلحانه برای حل تضاد عمده در جامعه و سازماندهی متناسب برای حل مشکل عمده جنبش، از نتایج پرخیر و برکت قیام ۱۵ خرداد میباشد.
و اینست که بحق ۱۵ خرداد نقطه عطف در جنبش رهائیبخش خلق ماست. و اینست که شاه این نوکر سرسپرده امپریالیسم آمریکا بعد از گذشت ۱۳ سال هنوز خود را مجبور میبیند که به قیام ۱۵ خرداد، به روحانیت اصیل و رهبر عالیقدر آن ـ خمینی بتشکن ـ به انقلابیون ایران حمله کند و حساسیت و داغ دل خود را بروز دهد.
و اینست که گسترش عملیات مسلحانه و عدم موفیت رژیم در ازهمپاشیدن سازمانهای انقلابی، صحت استراتژی جهاد مسلحانه و محتوی درونی سازماندهی پیشقراولان جنبش را تایید مینماید.
فاقتلوهم یعذبهم الله بایدیکم و یخزهم و ینصرکم علیهم و یشف صدور قوم مومنین. (توبه ۱۴) و با آنان بجنگید که خدا میخواهد آنان را بدست شما عذاب کند و شما را بر آنها پیروز گرداند تا (خشم و کینه) دلهای مومنین (از ضد خلق) شفا یابد.
جاویدان باد رحمت حق و سلام خلق بر شهیدان راه آزادی
گسترده و پیروز باد جهاد مسلحانه
گرامی باد خاطره قیام ۱۵ خرداد (۱۲ محرم)
تکرار دسامبر سیاه در بیروت
برنامه نابودی مقاومت فلسطین که یک بار در اردن در دسامبر سال ۱۹۷۰ با همکاری رژیمهای استعمار چون اردن و ایران و حمایت و شرکت اسرائیل اجرا شد، اینک در شکل جدید خود از طرف اسرائیل و حامیان او در لبنان اجرا میگردد. حزب دست راستی کتائب که از ارتجاعیترین قشر مسیحیان لبنانی تشکیل یافته است عهدهدار این طرح بوده و از طرف دولتهای استعمارگر حمایت میشود. حزب کتائب دارای ۱۰ هزار نفر افراد مسلح بوده و اخیرا از طرف رژیم خائن ایران نیز اسلحه فراوانی دریافت کرده است.
لبنان کشوری است که طوائف و گروههای مختلف هم اکنون در تعیین سیاست آینده آن با یکدیگر پنجه نرم میکنند. از یک طرف حزب دست راستی کتائب خواستار یک حکومت قوی و شاید ارتشی است که قدرت کامل را بدست گرفته وفدائیان فلسطینی را از خاک لبنان اخراج نماید. از طرف دیگر عناصر مترقی ـ و جنبش عدالتخواهانه شیعیان لبنان و ملیون خواستار برقراری دموکراسی و داشتن رأی و قدرت مساوی در حکومت میباشند.
جمعیت لبنان تقریبا به دو قسمت مسلمان و مسیحی تقسیم شده است و مسیحیان اگرچه به لحاظ تعداد کمتر از مسلمانها هستند اما به لحاظ موقعیت سیاسی و نظامی از قدرت بیشتری برخوردار هستند.
براساس یک توافق سنتی همواره رئیسجمهور مسیحی، نخستوزیر مسلمان (سنی) و رئیس مجلس مسلمان (شیعه) انتخاب میشده است. مسیحیان لبنان بطور عمده، همیشه خود را با فرهنگ غربی و دولتهای غربی متحد و همگام میساخته و میسازد. در حالی که مسلمانها عموما با جنبشهای آزادیبخش و یا با ناسیونالیسم عرب همکاری مینمایند. با ورود آوارگان فلسطینی به خاک لبنان مسائل جدیتری مطرح گردیده است. در اینجا نیز اکثریت مردم لبنان پشتیبان قاطع فلسطینیها هستند از میان آنها حزب کتائب، بعنوان ارتجاعیترین سازمان سیاسی در خدمت استعمار خارجی به عنوان پایگاه آنها عمل میکند. ریشه جنبش فلسطین و پشتیبانی مردم لبنان ــ بخصوص جنبش تشیع در لبنان از فلسطین بیش از هر چیز دست راستیهای لبنانی را که اغلب مسیحی هستند ـ به وحشت انداخته است.
شیعیان لبنانی که در نواحی جنوبی لبنان و جیل ساکن هستند و آوارگان فلسطینی و ملیون، همه خواستار نقش جدیتری برای لبنان در مقابل اسرائیل میباشند در حالی که مسیحیان دست راستی مخالف یک خطمشی حاد از طرف لبنان در مقابله با اسرائیل بوده و همواره از آن جلوگیری کردهاند. مسیحیان دستراستی، بارها مخالفت خود را با وجود آوارگان فلسطینی در خاک لبنان اعلام کرده، از دولت خواستهاند که آنها را از خاک لبنان اخراج نماید. چندی پیش پیر جمیل رئیس حزب کتائب بطور علنی از دولت لبنان خواست که فلسطینیان را آزاد نگذاشته، آنها را زیر سلطه خود درآورد. اعلان این مساله موجب ناراحتی فلسطینیان شد، بطوری که سخنگوی سازمان آزادیبخش فلسطین گفت «آنها می خواهند ما را به صهیونیستها بفروشند». در برابر این حوادث دولت لبنان عملا کاری انجام نداده است، دولت لبنان مناطق جنوبی را بدون دفاع در برابر حملات اسرائیل بحال خود رها ساخته است و اسرائیل آزادانه به هر کجا و هر موقع که بخواهد حمله میکند در برابر این حملات مقاومت فلسطین نیروهای خود را بسیج کرده است و به مقاومت میپردازد به طوری که هماکنون الفتح بیش از ۱۲۰۰۰ چریک دارد و نزدیک به ۲۵ هزار مرد مسلح از اردوگاهها محافظت میکنند.
اما کتائب که چهره استعماری خود را بارها نشان داده است. همواره در مقابل حملات اسرائیل به جنوب لبنان و مناطق شیعهنشین سکوت کرده و حتی اخبار حملات و شبیخونهای اسرائیل را نیز منتشر نساخته است. چنانکه در حملات اخیر اسرائیل به دهکدههای جنوب لبنان (در هفته سوم ماه می) روزنامه العمل نشریه حزب کتائب در روز اول اخبار شبیخون و دستگیری عدهای از ساکنان جنوب را منتشر نساخت و تنها در روز دوم در یکی از صفحات داخلی به صورت خیلی کوتاه آن را گزارش کرد.
نقش شیعیان بطور کلی بالخصوص در حوادث اخیر لبنان بسیار حائز اهمیت است و با توجه به اینکه اغلب شیعیان در نواحی جنوبی لبنان ساکن هستند و نواحی حنوبی دائما تحت نفوذ و شبیخونهای اسرائیل قرار میگیرد دولت اسرائیل با این شبیخونها و دولت لبنان با تخلیه نظامی مناطق جنوب و آزادگذاشتن دست اسرائیل در حملات امیدوار بود که مردم جنوب را علیه فلسطینیها بشورانند و تشیع را در برابر جنبش مقاومت قرار دهند اما قضیه درست عکس آن شد و شیعیان لبنانی به آماده کردن خود برای مقابله با اسرائیل و همکاری با مقاومت فلسطین اقدام کرده و تحت رهبری امام موسی صدر بعنوان اساسیترین نیروی محلی در کنار فلسطینیها قرار گرفتند. نمونه بارز و زنده این همکاری مسلحانه بین شیعه و فلسطینی علیه دشمن مشترک در معرکه کفر الشومه دیده میشود که در این معرکه بار دیگر خاطره معرکه کرامه زنده گردید و مهاجمین اسرائیلی با تلفات زیاد مجبور به عقبنشینی شدند. تحت چنین شرایطی است که تشیع علوی یا تشیع سرخ در آن سرزمین جان میگیرد. در حال حاضر در بین شیعیان لبنانی میانهرو وجود ندارد و خط چپ و مبارزه مسلحانه گرایش غالب است. مجلس شیعیان لبنانی به مجلس محرومین معروف شده و همه محرومین لبنانی را به خود جلب کرده است. امام موسی صدر در طی گفتارهای متعدد خود اعلام کرده است که حرکت شیعیان لبنان تا زمانی که یک فرد محروم در لبنان وجود دارد ادامه خواهد یافت…. و حرکت عدالتخواهانه ما تنها بخاطر احیای حقوق شیعیان نیست». همین مسئله باعث شده است که حرکت «شیعیان» لبنان امروز بعنوان یکی از مترقیترین جنبشهای منطقه از طرف گروههای پیشرو اعم از مسلمان ـ مسیحی ـ مارکسیست مورد پشتیبانی قرار گیرد.
در زیر گزارش مختصری از حادثه اخیر لبنان و زدوخوردهایی که در ماه آوریل بین مقاومت فلسطین و حزب کتائب رخ داده است توسط نماینده نهضت آزادی در لبنان تهیه شده که به نظر خوانندگان گرامی میرسد:
گزارشی از: وقایع اخیر لبنان
در روز یکشنبه ۱۲ آوریل هنگامی که یک اتوبوس عادی مملو از لبنانیان و فلسطینیان زن و مرد و کوچک و بزرگ از محله «عینالرمانه» محل مسیحیان دست راستی کتائب میگذشت، ناگهان مورد هجوم رگبار گلوله پاسداران کتائبی قرار گرفت و در همان لحظه اول بیست و چند نفر کشته و بقیه زخمی شدند.
خشم و غضب همه مردم حتی مسیحیان علیه کتائب برانگیخته شد. حتی حکومت لبنان درخواست کرد که ۱۷ نفر مجرمین این فاجعه محاکمه شوند. کتائبیها میگفتند که نیم ساعت قبل از واقعه (ساعت ۱۱ صبح) یک ماشین فدائی در همان محل ـ که جلوی یک کلیسای مسیحی است به سمت کتائبیها تیراندازی کرده و بعضی را کشته است و لذا کتائبیها فرمان آمادهباش داده بودند که هر حمله دیگری را پاسخ گویند و هنگامی که این اتوبوس از یک جشن سالگرد فلسطینی بازمیگشت و کوچک و بزرگ سرود فلسطینی میخواندند باعث تحریک کتائبیها شده بسوی آنها تیراندازی کردند. این فاجعه دردناک فورا بیروت را منفجر کرد ـ کتائبیها و فدائیان در هر گوشه و کناری دست به اسلحه بردند و فورا باران گلوله و دشکا و مسلسلهای سنگین و خمپاره و توپ و بازوکا از هر گوشه بیروت به کار افتاد. همان شب اول عدد کشتهشدگان به ۷۳ نفر و مجروحین به بیش از چندصدنفر رسید. ضجه دردانگیز مردم به آسمان بلند شد. احزاب و همه رهبران بزرگ و حتی رئیس حکومت رشید الصلح این عمل ننگین را تقبیح کردند و حتی عده زیادی خواستار غیرقانونی شدن حزب کتائب شدند ـ اما کتائب یک حزب ۸۰ هزار نفری است و مجهز به آخرین انواع اسلحه بوده و برخوردار از پشتیبانی حکومتهای غربی میباشد قدرت زیادی داشته و به هیچوجه حاضر نبود دست از جنگ بردارد و یا به گناه خود اعتراف کند.
روز بعد ـ دوشنبه ـ بیروت به یک قلعه جنگی مبدل شده بود ـ گروههای ملی و فدائیها در هر کناری کمین کرده بودند، کتائبیها اغلب تیراندازان ماهری هستند و از منافذ ساختمانهای بلند هر جنبدهای را هدف قرار میدهند.
شهر بیروت بکلی بسته شد ـ کشتهها و زخمیها در روی زمین ماندند و کتائبیها حتی آمبولانسهای دولتی را نیز هدف گلوله قرار میدادند و کسی نمیتوانست زخمیها و کشتهها را جمع کند ـ ساعت دو بعد از ظهر دوشنبه امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان و تنها شخصیتی که مورد احترام فدائیان فلسطینی و مسیحیان بود ـ بعداز زحمت زیاد و فشار طرفین برای دو ساعت فرمان آتشبس داد و طرفین پذیرفتند که دست از تیراندازی بردارند و بالاخره آمبولانسها توانستند کشتهها و زخمیها را جمع کنند. اما از حدود ساعت ۶ بعدازظهر دوباره زدوخورد شروع شد. فدائیان شبانه بعضی محلههای مسیحی را اشغال کردند و بعضی از شرکتها و ارگانهای مسیحی را آتش زدند و مقداری اسلحه از کتائبیها بدست آوردند.
سهشنبه معلوم شد که هیچ طرف نمیتواند دیگری را از بین ببرد مگر آنکه سرتاسر لبنان به خاک و خون کشیده شود.
در طرابلس تظاهرات و کشمکش شروع شده چند نفر کشته شدند ـ در صیدا نیز در درگیریهای مختلف چند فدائی و غیره کشته شدند و از آنجا که بعضی از فرزندان عشایر بعلبک در بیروت کشته شده بودند. سران عشایر بعلبک دست به اسلحه بردند تا به بیروت حمله کنند ـ ارتش میخواست دخالت کند ولی از آنجا که ارتش لبنان طرفدار کتائب و مخالف فدائیان است ورودش به صحنه، اوضاع را وخیمتر میکرد و مبارزه به جنگ بین فدائیان و ارتش تبدیل میشد. امام موسی صدر با فشار زیاد از دخالت ارتش جلوگیری کرد تا بتوانند مسائل را به روش عادلانه و بدون تعصب خاتمه دهند. شب سهشنبه بر اثر فشار امام موسی صدر کتائبیها ۱۶ نفر از محبوسین را که فدائی نیز در میانشان بود به مجلس شیعیان آوردند و به امام موسی تحویل دادند. و فدائیان نیز همین کار را کرده محبوسین کتائبی را آزاد کردند. و این قدمی در راه تخفیف تشنجات بود. امام موسی صدر رهبران و بزرگان مسیحی را به میدان کشید تا فشار اخلاقی آنها بر کتائب باعث جلوگیری از خونریزی شود. مقاومت فلسطین نیز نمیخواست جنگ ادامه یابد زیرا نقشه نابودی مقاومت در لبنان طرحریزی شده بود تا سپتامبر سیاه ۷۰ در اردن بار دیگر در لبنان تکرارشود ـ و ترس مقاومت فلسطین از کتائب نبود بلکه از طرح استعمار و صهیونیست برای نابودی مقاومت بود.
سهشنبه شب کتائب حاضر شد چند نفر از مجرمین فاجعه را تحویل دولت دهد و روز چهارشنبه امام موسی در یک جلسه مهم از بزرگان مسیحی و غیرمسیحی که نخستوزیر نیز بین آنها بود فشار آورد تا آتشبس کتائب پذیرفته شود.
در نتیجه اعلامیههائی دائر بر آتشبس از طرف حکومت و احزاب مختلفه و بالاخره مقاومت انتشار یافت و چهارشنبه شب از حدود ساعت ۷ یا ۸ کمکم آرامش بر قرار شد.
آنچه مهم است آنکه ستون پنجمی دست بکار شده بود و به هر دو طرف تیراندازی میکرد تا فتنه ادامه یابد و لذا حتی بعد از اعلان آتشبس در روز پنجشنبه نیز صدای گلوله به گوش میرسید و بیگناهان به خاک و خون میغلطیدند. اینک ثابت شده است که بعد از اعلام آتشبس تیراندازان نه کتائبی بودند و نه فدائی و به خصوص زن و بچه و بیگناهان و عابرین را هدف قرار میدادند! تا احساسات دو طرف را برانگیزند اما رشد و بینش مقاومت مهمترین عامل نگاهداری آتشبس بود حتی مقاومت عدهای را مامور کرده بود تا محل این تیراندازان گمنام را پیدا کرده و منکوبشان کنند. آمار صحیحی از کشتهشدگان در دست نیست ـ اما آنچه دقیقا میتوان گفت آنکه حدود ۳۰ نفر از کتائبیها و ۳۰ نفر از مقاومت کشته شدهاند و کشتهشدگان از مردم عادی حدود ۲۰۰ نفر و مجروحین حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر میباشد. تقریبا تمام مراکز کتائبی با بمب منفجر شده است، خسارات مادی بیحساب است. ماشینهای گلولهباران شده و سوخته فراوان است.
در صبح روز جمعه نیز هنوز صدای گلوله به گوش میرسید و در محله شیاح دو شیعه، یک دختر و یک پسر توسط تیراندازان کشته شدند. یک نفر دیگر نیز در نقطه دیگری از بیروت شهید شد. تعداد کشتهشدگان در صیدا و طرابلس نیز رو به افزایش بود.
در روزهای آخر ثابت شده بود که جاسوسان و عمال اسرائیل دستاندرکار تخریب و اغتشاش بودهاند، مثلا در منطقه شیاح کسی از بالای یکی از ساختمانها به دو طرف (یعنی به کتائبیها و همچنین به شیعهها) تیراندازی میکرد و چند نفر را از پای دراورد و در یک مورد یک مرد و همسرش و مادرش و بچهاش بیرحمانه کشته شدند.
آقای صدر پس از تماس با مقاومت و کتائبیها مطمئن شد که تیرانداز از دو طرف نیست ـ لذا از مقاومت خواست که یک گروه مبارز برای دستگیری او بفرستد ـ مبارزین با دادن یک شهید آن مرد را گرفتند. یک خارجی بود که ؟؟؟؟ با خارج تماس داشت و اسلحه و گلولههائی نیز در جلویش بود و اکنون در زندان است.
شبها انفجارهای متعدد خمپارهها و گلولههای مسلسل ۵۰۰ سکوت شب را مرتب میشکست و نشان میداد که ستون پنجم یا به قول عربها (فریق ثالث) هنوز دستاندرکار تخریب است. ولی کمکم عادی میشود و ماشینها و عابرین در خیابانها دیده میشوند.
تجزیه و تحلیل وضع: آنچه مهم به نظر میرسد طرح غرب در نابودی مقاومت فلسطین در لنبان است. حل مشکل فلسطین بعید به نظر میرسد ـ امریکا احتیاج به نفت دارد و میخواهد نوعی آرامش جزئی با رضایت نسبی اعراب بوجود آورد ولی اسرائیل حاضر نیست هیچ نوع عقبنشینی کند ـ کیسینجر به خاورمیانه آمد و خواستار حل جزئی شد و سادات راهحل او را پذیرفت ولی مقاومت فلسطین نپذیرفت و بالاخره راهحل کیسینجری شکست خورد ـ قدرت و تسلط معنوی مقاومت بر تودههای عرب فراوان و روزافزون است و امریکا و اسرائیل میدانند که با وجود نیروی فلسطین هیچ حل جزئی قابل اجرا نیست. لذا طرح نابودی مقاومت مدتها است که مطرح شده است و چندین بار به محک آزمایش گذارده شده است.
سال پیش قبل از مسافرت ابوعمار یاسرعرفات به سازمان ملل ـ اسرائیل میدانست که اکثریت اعضاء به نفع فلسطین رأی خواهند داد لذا سعی داشت که با اصطکاک داخلی و جنگ بین مقاومت و کتائب در داخل لبنان مانع شرکت مقاومت در سازمان ملل گردد. در یک درگیری ساده در سال پیش ۱۱ نفر فدائی به دست کتائب کشته شدند ولی مقاومت سکوت کرد مبادا که دامنه جنگ داخلی بالا گیرد و از داخل مقاومت را متلاشی کند.
نقش امام موسی صدر در جلوگیری از جنگ داخلی غیرقابل انکار بود ـ او از طرف ابوعمار با کتائب و رئیس آن پیر جمیل مذاکره کرد و آنها را وادار به سکوت و آرامش نمود. بعد از پیروزی مقاومت در سازمان ملل تحریکات داخلی لبنان اوج گرفت. ماه پیش چندمین بار انفجار رخ داد و حتی به زدوخوردهایی بین ارتش و مقاومت منجر شد معروف سعد سیاستمدار معروف طرفدار فلسطینیها و امام موسی در تظاهرات ماهیگیران ضد یک شرکت امریکائی (به ریاست کمیل شمعون) تیر خورد و شهید شد. و آنچه مورد اتفاق همگان است ارتش در تیراندازی به او ایجاد تحریک داشته است.
صیدا منفجر شد و جنگهای داخلی بیش از یک هفته ادامه داشت بیش از ۳۰ نفر افسر و سرباز کشته و مجروح شدند و بیش از صد نفر از مبارزان به خاک و خون غلطیدند. دهها تانک و زرهپوش توسط مبارزان منفجر شد. خانههای فراوانی ویران گردید. ولی با رشد و روشنبینی مقاومت و دخالت امام موسی صدر و فشار بر حکومت لبنان غائله پایان یافت. اصطکاک بین مقاومت و ارتش و کتائب هر روز وجود دارد و برنامه کلی، طرح نابودی مقاومت فلسطین میباشد.
حزب دست راستی کتائب مخالف مقاومت فلسطین و خواهان اخراج آنها از لبنان است و یک نوع اکراه شدید و تعصب کورکورانه ضدفلسطینی بر افکارشان تسلط دارد و دول غربی نیز اکراه و تعصب را تقویت میکنند…
و آنچه مسلم است آنست که کتائب به خودیخود قادر به مقابله با مقاومت فلسطین نیست و تا وقتی که اسرائیل و آمریکا از روش کتائب طرفداری نکنند کتائب جرأت حمله و هجوم به مقاومت را ندارد.
در حال حاضر شیعه لبنان برهبری امام موسی صدر در کنار مقاومت قرار گرفته و توازن نیروها را برهمزده است ـ امام موسی ماه پیش ـ در معرکه صیدا و شهادت معروف سعد رسما به رئیس جمهور لبنان پیغام فرستاد که اگر طرح نابودی مقاومت مثل اردن پیش آید تمام شیعهها به خیابان خواهند آمد و پیشقراولان مبارز و پیشتبان مقاومت خواهند بود.
و بخصوص یکسوم ارتش که شیعه است و حتی عده زیادی از مسیحیان به طرفداری از امام موسی صدر انشعاب کرد دستور دولت را اجرا نخواهند کرد و دولت لبنان را در یک بنبست واقعی قرار خواهند داد.
در این واقعه اخیر برای بار دیگر این نتیجه به دست آمد که فلسطین و مقاومت، جزئی از لبنان بوده و سرنوشت آنها مربوط به سرنوشت لبنان است و نمیتوان این دو را از هم جدا کرد ـ و آرزوی مسیحیان کتائبی در مورد اخراج مقاومت از لبنان غیرعملی و غیرمنطقی است. بنابراین باید این واقعیت را پذیرفت و برمبنای آن آینده بهتری را پایهریزی کرد.
لبنان هنوز نمیخواهد وجود مقاومت را در لبنان بپذیرد و همیشه خواسته است حقیقت را زیر پرده کتمان کند و همیشه آرزوی وهمی کتائب را به اسرائیل و آمریکا واقعی جلوه دهد ـ اما کمکم لبنان مجبور خواهد شد که وجود مقاومت را درخاک خود بپذیرد و بپذیرد که سرنوشت لبنان به سرنوشت فلسطین وابسته است.
یادبود پنج مجاهد شهید
سه سال پیش، در روزهای داغ خرداد، هنگامی که خلق ما میرفت تا به یاد ۱۲ محرم و با خاطره شهدای بینام و نشان آن روز بر گوررفتگان، اشکی تازه بیفشاند و پیمان سرخ و استوار خود را با شهیدان در خونخفته، به قصاص حیاتشان، تجدید نماید، پنجههای ننگین عاری از مهر، پنج فرزند برومند خلق، پنج نهال تازه پای آزادی ایران و پنج مجاهد راه خدا و معتقد به مکتب «حسین» را به خاک افکند.
خاک پربار وطن، این پنج دلاور مسلمان را در آغوش گرفت تا ازخون جوشانشان لالههای سرخ دیگر بپروراند و واپسین کلمات بر لبان تبدار خفتهشان را از دهانهای گویای دیگری بازگو شود.
و خلق ستمدیده ما با قلبی اندوهگین ولی سرشار از امید این مصیبت را پذیرا شد، چه اشکهائی که از دیدگان به غم نشسته فرو میریخت، غبار و تیرگیهائی را میزدود که افق تابناک پیروزی را مستور و پنهان میداشت. خلق دستان نیرومند پنج مجاهد را دید که دلاورانه سلاح به برادران سپرده، خاک در کف مینشیند و هزاران دست نیرومند دیگر را دید که مشتاقانه تفنگ را از پنجههای خونین شهدا به امانت میگیرند و پس از آن، هزاران فریاد، هزاران شهیدانی دیگرو…
از آن روز، بسیار خونهای داغ و تازه که خاک را جلا بخشیدهاند. بسیار لالهها که بر مزار شهیدان سردرآوردهاند و بسیار دهاتها که آرمانهای خلق را با صفیر گلوله همآواز ساختهاند.
دشمن کوردل گمان میبرد که خاموشی پنج اختر تابناک آسمان انقلاب خلق را تاریک و کور خواهد ساخت اما فراموش کرده بود که این آسمان غمزده غرق ستاره هاست.»
دشمن کوردل گمان میبرد که اندیشه بلند و ایمان ژرف محمد حنیفنژاد را گلولههای عاریه از اجنبیاش از راهیابی و پویش راه خدا مانع خواهد شد. اما نمیدانست که اندیشه و ایمان مجاهد در ضمیر و در قلب یاران و خلق کبیرش به حیات و راه خود ادامه خواهد داد.
دشمن بدسگال باور داشت که ایمان و اراده استوار اصغر بدیعزادگان را که منقل برقی و شکنجه ددمنشانه لرزان نساخته بود، مسلسل اسرائیلی خواهد شکست، ولی غافل بود که حرارت هر گلوله آتشی است که فولاد ایمان مجاهد را در کوره انقلاب میگدازد و آبدیدهتر و مقاومت میسازد.
و اکنون سه سال از سحرگاه سرخ چهارم خرداد و ۱۲ سال از ظهر خونین ۱۵ خرداد میگذرد، دشمن ددمنش با هراسی بیش از همیشه، خزیده به پشت سایه تانکها و توپهای بیگانه، به سرنیزهای تکیه داده که از خون تازه شهدا سرخ است و از بازتاب فریاد خشم خلق لرزان، واپسین نفسها را برمیآورد و بیمحابا فرمان قتلوعام صادر میکند اما نیک میداند که گذران ننگینش لحظاتی اندک، بیش استمرار نخواهد داشت و بندبند انگشتانش قصاص خونهای پاک بیشماری را که ریخته، بازخواهد داد.
ارابان غاصبش از چهارگوشه گیتی با خفت و خواری به بیرون رانده میشوند و هر صبحگاه، پایهای از پایههای لرزان کاخ پوشالین جهانخوارگیشان را بر سر خویش ویران مییابند، انجمنها کرده و نیرنگها ساختهها تا آبهای گرم خلیج را گور آمال و آرزوی تودههای ستمدیده منطقه نموده و پیشتازان دلیر خلقهای ایران و فلسطین و ظفار را مقهور و مغلوب قدرت جهنمی امپریالیستیشان سازند و در پی این اندیشه شاه است که ایران، زندان بزرگ ایرانی را به انبار اسلحه و مهمات برای سرکوبی هرگونه نهضت ضداستعماری بدل کرده، پیدرپی دستگاههای عظیم مخابرایت سیستمهای پیچیده جاسوسی و پیشرفتهترین تکنیکهای مهار حرکتهای انقلابی را در اطراف خلیج پیاده میکنند تا با خفه ساختن هر فریاد آزادیخواهی، انبان آز و طمع خود را از دسترنج میلیونها انسان محروم و رنجبر انباشته سازند.
حال دستنشاندهشان، عمله ظلم و عمله ارتجاع شبها در جامه ژاندارم و دژبان، خانهها و زاغههای جنوب شهر و روزها در کسوت پلیس و پاسبان، وسایط نقلیه را تفتیش و بازجوئی میکنند، بنام کنترل ترافیک دوربینهای تلویزیونی برسر چهارراهها بکار گذاشته و هزاران نیرنگ و حیله دیگر ضدانقلاب را به خدمت میگیرند تا فضای تنفس انقلابی را مسموم و مرگبار سازند، اما انقلابی هشیارانه نیرنگهای ضدانقلاب را بازشناخته و با شگرد انقلابی خنثی میکند.« انهم یکیدون کیدا و اکید کیدا».
ضدانقلاب با تمامی وجود میکوشد که انقلابی را سرگردان، واخورده، مأیوس و نومید کند، اما پیشتاز را، این حیلهها کاری نیست، انقلابی در مقابل آزار ضدخلق، چهرههای غمگرفته خلقش را میبیند، سیمای باشکوه «رسول مشکینفام» را در بامداد شهادت مشاهده میکند، پیمان مقدس خود را با شهید جاوید، «سعید محسن» بیاد میآورد که روزهای گرم تابستان روزهدار خسته و کوفته بیاری پیرزنی میشتافت تا چرخ خیاطی، تنها وسیله گذرانش را تعمیر نماید و سرانجام انقلابی، آیه قرآن را که «بزودی ستمگران خواهند دانست که چگونه آنان را زیر ورو میکنیم» میشنود که با صدای «محمود عسگریزاده» مجاهد شهید، در میدان اعدام طنینافکن است. و اینست که با چهرهای تافته از خشم و مشعشع به آیات ایمان، برخصم هجوم میبرد. این هجومبردنها را تا نابودی ضدانقلاب پایانی نیست، مسلما در این راه عزیزان بسیاری برخاک میافتند و قلبهائی که هرگز جز با یاد محرومان نطپیدهاند از طپش بازمیایستند، اما مهم اینست که درفش انقلاب در اهتزاز بماند و نهال پیروزی خلق، بالندهتر و شکوفندهتر گردد.
شکوهمندتر باد سالگرد شهادت مجاهدین دلیر مهندس محمد حنیفنژاد، مهندس علیاصغر بدیعزادگان، مهندس سعید محسن، مهندس عبدالرسول مشکینفام و محمود عسگریزاده!
پرطنینتر باد فریادی که از لوله تفنگ برمیخیزد!
۴ خرداد ۵۴
تظاهرات
به منظور بزرگداشت روز پانزدهم خرداد
در پانزدهم خرداد ماه جاری، به منظور بزرگداشت روز بزرگ و تاریخی پانزدهم خرداد و اعتراض به سیاستهای ضدخلقی رژیم وکشتار بیرحمانه بهترین فرزندان خلق، در شهرهای مخلتف ایران تظاهراتی انجام گرفته است که منجر به کشته شدن عدهای از شرکتکنندگان و دستگیری جمع کثیری از آنها شده است.
تظاهرات قم که با شرکت دانشجویان حوزه علمیه قم از همهجا وسیعتر بوده است، به مدت سه الی چهار روز ا دامه یافته و تلفات زیادی داشته است و سرانجام به تعطیلی حوزه علمیه قم انجامیده است.
در زیر گزارش تظاهرات قم به نظر خوانندگان میرسد:
سالگرد پانزدهم خرداد در قم:
روز پنجشنبه پانزدهم خرداد، برای بزرگداشت خاطره پانزده خرداد در مدرسه فیضیه بعد از نماز عشا مجلس یادبودی منعقد شد و طلاب و فضلا به شعاردادن و صلوات فرستادن مشغول شدند. شعارها بسیار جالب، انقلابی و سازنده بود، و چون بلندگو در اختیار طلاب بود، صدا از مدرسه هم خارج میشد.
بلافاصله از طرف مقامات انتظامی مدرسه فیضیه بسته شد و در بین مردمی که اطراف مدرسه جمع شده بودند گاز اشکآور انداختند و آنها را متفرق کردند و طلاب در محاصره پلیس درآمدند. محاصره که از ساعت ۵/۹ بعداز ظهر پنجشنبه شروع شده بود به طول انجامید. پلیس نهتنها از آمد و رفت بلکه از فرستادن غذا برای طلاب جلوگیری میکرد، و غذاهائی را که از طرف مراجع برای طلاب محاصرهشده فرستاده شده بود برگردانید. البته خارج ازمدرسه از دیوارها و راههای رودخانه غذا به داخل میفرستادند.
تا ساعت ۵/۸ بعد از ظهر روز بعد یعنی جمعه ۱۶ خرداد راههای غیرعادی ـ از قبیل دریچه کوچک پشت مدرسه فیضیه به رودخانه تحت کنترل نبود و عدهای از طلاب از این راهها خارج شدند. ولی با ورود کماندوها از تهران به قم اوضاع عوض شد و حلقه محاصره تنگتر گشت. همه راهها و حتی منافذی که ممکن بود از آنها داخل مدرسه دیده شود سخت تحت مراقبت بود. طلاب هم در طول مدت محاصره به شعاردادن خود ادامه میدادند. وحشت سراسر قم مخصوصا صحن و مدارس فیضیه و دارالشفاء را گرفته بود و تقریبا از صبح شنبه برای همه مسلم بود که توطئهای در کار است و خطر نزدیک. همه خطر قریبالوقوع را پیشبینی میکردند و حتی صبح شنبه ۱۷ خرداد فضلا و طلاب همه به مراجع گوشزد کردند که طلاب داخل در خطرند و باید بوسیلهای آنها را نجات داد و حتی پیشنهاد شد که باید مراجع با یکی از آنان داخل مدرسه شوند و طلاب را که در محاصره بودند بیرون بیاورند و اگر پلیس هم مانع ورود مرجعی به مدرسه شد لااقل پشتیبانی آقایان را از طلاب میفهمد. بالاخره آقایان هم یکی استخاره کرد، دیگری صلاح نداشت و سومی ترسید به مقامش توهین شود. و هیچکدام دخالتی نکردند.
تا اینکه ساعت ۵/۴ بعد از ظهر شنبه کماندوهای جنایتکار و عدهای سرباز وارد مدرسه شدند و دست به جنایتی زدند که روی جنایت سابق را سفید کردند. حمله فوقالعاده شدید و وحشیانه بود. همه مطلعین و افرادی که در سال ۱۳۴۲روز وفات امام صادق(ع) ناظر حمله به مدرسه فیضیه بودند معتقدند که این حمله بهمراتب وحشیانهتر بود. کماندوها ابتدا به طلاب حمله کردند و تا میتوانستند زدند و کوبیدند و از طبقه بالا پرت کردند و پس از آنکه همه طلاب در مدرسه ـ فیضیه و دارالشفاء ـ را بازداشت کردند از اطاقها تفتیش دقیق بعمل آورده، در و پنجره را شکسته و همه طلاب را به شهربانی برده و سپس روز بعد به تهران فرستادند. عده بازداشتشدگان حدود ۴۲۰ نفر است که در بین آنان ۱۵۰ نفر زخمی و دستوپا شکسته وجود دارد. افرادی که حالشان وخیم بوده و در بیمارستان بستری شده و افرادی که خونریزی مغزی داشته یا جراحاتشان زیاد بوده درگذشتهاند. عدد کشتهشدگان تا ۳۰ نفر هم گفته میشود. پس از این حمله وحشیانه نمازها و درسها سراسر قم تعطیل شد. طلاب به منزل مراجع رفتند و مراجع هم نمایندگانی به شهربانی فرستادند تا از بازداشتشدگان دیدن کنند شهربانی هم اجازه ملاقات با طلاب سالم را داده بود، ولی به هیچوجه اجازه ملاقات با مجروحین را ندادند. مراجع اجتماعاتی منجمله در منزل حائری و علامه طباطبائی داشتهاند و از طرف طلاب و فضلا پافشاری میشود که مراجع در دفاع از زندانیان و مخصوصا درباره اینکه همه از ما هستند چیزی بنویسند. مخصوصا با توجه به اینکه ساواک به بازداشتشدگان اتهامات زیادی زده و تقریبا همه روزنامههای دولتی که وابسته به ساواک هستند با تفسیرهای گوناگون طلاب را به «کمونیستبودن» متهم میکنند، شاید برای اینکه عدهای را محکوم کنند یا عملشان را توجیه کنند.
مردانی که برای معامله با شاه خیلی مشتاقند
انگلستان برای ورود به شهر عجائب عصر جت جا ذخیره میکند
گزارشی از گاوین یانک مجله ابزرور ۲۵ می ۱۹۷۵ آدم شوخی درباره یکی از هتلهای قاهره در زمان تسلط استعمار انگلیس میگفت: «اگر به اندازه کافی اینجا روی صندلیهای صورتی رنگ هتل بنشینید خواهید دید که تمام جهان بصورت سیاهیهای کوچک دوردستی از جلو دیدگان شما عبور میکند».
این روزها همین مطالب درباره صحنههائی که از هتل اینترکانتیننتال تهران مشاهده میشود صادق است.
رودخانه جدید طلا همچنان جریان دارد، ایران ناگهان حالت ایالت آلاسکا را در ۱۸۸۰ یافته است، تهران خاکآلود و زهوار دررفته اینک مخلوطی شده است از شهر عجائب عصر جت و شهر جنگیری برای رسیدن به طلا: و هر کسی فشار آن را درک میکند. ولی هیچکس نمیخواهد بیرون از گود باشد. درست در تعقیب اتحادیه هیدرولیک بریتانیا که هیأت اعزامیش اوائل همین ماه از تهران مراجعت کرد، اطاق تجارت «مرسیساید» هفته آینده یک هیأت بازرگانی به ایران اعزام میدارد. اطاق تجارت بیرمنگام نیز دو هفته قبل پرچم پرمعنی خود را در غرفهاش در نمایشگاه تجارتی انرژی تهران به اهتزاز درآورد.
اما اینچنین نیست که میدان بدون رقیب باشد. شبی نیست جامبوجتها چندین تاجر بینالمللی را در لباسهای تیره و پیراهنهای سفید مثل دستههای پنگوئن کیفبدست وارد تهران نکنند.
آنها به تهران میآیند زیرا محمدرضا شاه پهلوی شاه شاهان ایران و وارث تختطاوس دارد دستکم ۳۰ هزار میلیون لیره برای برنامه پنجسالهاش که در ۱۹۷۸ تمام میشود، بیرون میریزد. قراردادهای چندمیلیونی بیشتری مثل پروانههای رنگ وارنگ در هوا شناور است گرفتن این پروانهها بازی ایدهآلی برای ثروتمندان جهان شده است. بعضی از سرمایهداران بینالمللی چند روز بعد از ورود به تهران وامیخورند. و برخی دیگر به محض ورود به هتلهای شلوغ دچار چنین حالتی میشوند. اولین نسیم یأس در باجه رزرو کردن هتل میوزد: کارمند با یک لبخند طولانی دستهایش را بالا میکند که جا نداریم. صداهای اعتراض با نگرانی و ناباوری بلند میشود و بیهوده جائی را که در مسافرتهای قبلی رزرو کرده بودند، یا مقام شخصی خود را، یادآوری میکنند. این یک جریان روزمره متأثرکنندهایست که ناظرینی که خودشان اطاق پیدا کردهاند بدان لبخند میزنند.
بعد از مسئله اطاق، مسئله مهر مطرح میشود: خوشبخت آدمی که هردوی آنها را در تهران داشته باشد. سالن هتل پر است از آدمهائی که با کیفهای دستی خود در حال انتظار از این پا به آن پا میشوند.
در سالن هتل خود را در میان آدمهای برجستهای مییابند، در اینسو اطرافیان دوک «آستا» وی را سر حال نگاه میدارند و آن طرف هم یک شاهزاده اسپانیائی است. هریک دارند پروژههای عظیم ارتباطات از راه دور، یا خط لوله، یا هرچه بخواهی به شاه میفروشند ولیعهد ایتالیا ویکتور امانوئل ـ لیبر امبرتونیز در اینجا است و دارد یک کارخانه امریکائی را به شاه میفروشد که در اصفهان صدها هلیکوپتر «بل» خواهد ساخت.
شاه بیشتر دوست دارد که با شاهزادههای دیگر مثل خودش معامله کند و شاید از اینجهت انگلیس بتواند رتبه بالائی حائز شود. آیا نمیتوانیم وقت یکی دو تا دوک را بگیریم که یکسری به اینجا بزنند و یک مبلغ بزرگی بیرون بکشند؟ درواقع، انگلیس یکی از رقبای بزرگ در ایران است (و همچنین در الدورادوی مجاور یعنی عراق). درست است که ما به اندازه آمریکائیها به ایران سازوبرگ نظامی نمیفروشیم ـ یا «جان لیندزی» شهردار سابق نیویورک و «اسپیروآگینو» معاون سابق رئیسجمهور را برای معامله با شرکتهای بزرگ اعزام نمیکنیم ـ ولی من «کریستو فرجاتاوی» را در سالن هتل اینترکانتیننتال پیدا کردم که قصد داشت قسمت آلمانی شرکت مولد برق «باکوک» و «ویلکوکس» را به مبلغ ۷/۳۱ میلیون لیره به شاه بفروشد.
سفارت انگلیس پیشبینی میکند که امسال چهارهزار تاجر انگلیسی به ایران میآیند و به صادرات انگلیس به ایران که سال پیش ۲۷۴ میلیون لیره بود رونق بیشتری میدهند. بعضی از آنها الساعه در تهران نشستهاند مثل مرغهای حاضر و آماده که میخواهند روی تخممرغها بنشینند و جوجه بیرون بدهند. سفارت هم همهگونه همکاری و راهنمائی را به آنها میکند.
ولی علیرغم همه اینها، انگلیس در مسابقه بینالمللی برای به چنگ آوردن طلای ایران، پس از آلمان، امریکا و ژاپن، مقام چهارم را دارد. در این رتبهبندی موفقیت ما در بند آوردن خیابانهای تهران با اتومبیلهای «هیلمن هانتر» (موسوم به پیکان) که بزودی… ۰۰۰/۲۰ «اون جر» و سه میلیون لیره ماشینهای لیلاند به دنبال آن سرازیر میشود، به حساب گذاشته شده است.
یک انگلیسی عاقل که مدت زیادی مقیم تهران بود میگوید: «۸۰ تا ۹۰ درصد تاجرهائی که به اینجا میآیند هیچ نصیبی نمیبرند. آنها درسهایشان را خوب یاد نگرفتهاند. آنها خیال میکنند که اینجا طلا مثل آجر در خیابان ریخته است. مدیرانشان در منچستر با «مست هارتل بل» یا جای دیگر آنها را برقی میفرستند تهران که «تو یک هفته وقت داری بروی و فلان معامله را تمام کنی» سپس هواپیمای آنها با سه ساعت تأخیر وارد تهران میشود. رزروکنندگان جا در هتل آنها را نادیده میگیرند، و تلفنها هم کار نمیکنند».
شاه میخواهد که ایران یک قدرت بزرگ شود. چیزهائی که او احتیاج دارد عبارتند از: کارخانههای نیروی اتمی، انبارهای وسیع ذخیره نفت، صدها میل خط لوله، نیروگاههای برق فراوان،یک صنعت عظیم پتروشیمی، یک فرودگاه بزرگ بینالمللی به علاوه ۹ تای دیگر، یک سد بزرگ موسوم به اسم پدرش رضاشاه، چند بندر جدید، شاهراههای بزرگ در کشوری که وسعتش به اندازه تمام کشورهای بازار مشترک است و یکسوم آن هم بیابان است.
معاملات نظامی با ایالات متحده در سال گذشته حدود ۸۶۰ میلیون لیره بود (مخارج نظامی ۲۴ درصد بودجه کشور را تشکیل میدهد). از این گذشته، دو معامله غیرنظامی مهم یکی خرید ۵/۶ هزار میلیون لیره اطلاعات اتمی از آمریکا و دیگری معاملهای به ارزش ۳/۱ هزار میلیون لیره با اتحاد شوروی است.
یک معامله ۵/۲ هزار میلیون لیرهای با ژاک شیراک نخستوزیر فرانسه منعقد شده تا فرانسه در ایران صنایع زیرا را تأسیس کند: چند کارخانه نیروی اتمی، یک سیستم راهآهن زیرزمینی ۴۰ میلی در زیر تهران، یک کارخانه «فولاد مخصوص، یک خانه، رنو، و تلویزیون رنگی (برای جمعیتی که حداقل نصف آن روستائی هستند).
آیا واقعا شاه میتواند تمام این مخارج را بپردازد؟ این سئوال در تهران مطرح میگردد و بدون جواب باقی میماند. زیرا ارقام تجاری واقعی و مبتنی بر اصول علمی موجود نیست. ولی بدونشک بیشتر این قراردادهای مغرورانه سیاست محض است. مثلا پروتکلهای باعظمت «شیراک» فقط بیانیههای اظهار مقصود است:
فرانسه برای خودش هم نیروگاه اتمی نمیتواند بسازد چه برسد که یکی از آنها را هم به ایران بفروشد!
شاه گفته است که در عرص ۱۰ سال آینده تهران یکی از بازارهای مهم جهانی خواهد شد. ولی اگر چنین حرفی در سالن هتل اینترکانتیننتال گفته شود پچپچ و نقنق کیفبدستها درمیآید که آقای عزیز آیا در نظر میگیری که بازار پول تهران در هفته فقط دو روز و نصفی با جهان تماس دارد؟» زمزمههای تلخ راجع به نوار سرخ (منظور محدودیتهای اداریست. مترجم) محافظهکاری دستگاهها، وحشت و ارعاب فقدان آمار قابل اطمینان و فساد همهجاگیر به گوش میرسد.
شاه با پیشنهاد حقوقهای گزاف، مردم خودش را تشویق میکند که از اروپا و آمریکا بازگردند. یک حسابدار میتواند هفتهای ۴۰۰ لیره درآمد داشته باشد و یک جوشکار هفتهای ۷۰ لیره. شاه به من گفت: «بله، ما باید هزاران امریکائی و خارجی در ایران استخدام کنیم ولی حقوق آنها بیشتر از ایرانیها نخواهد بود، و تمدن ما به اندازه کافی کهن است که بتوانیم رفتار عجیب آنها را جذب کنیم:
ولی فرض کنید که جهش ناموزون ایران بسوی آینده غلط از آب درآید، با یک گلوله خالیشده و شاه را برکنار سازد. سپس چه چیز اتفاق خواهد افتاد؟ جنگ داخلی؟ هیچکس نمیتواند پیشبینی کند ولی احتمال دارد هرجومرج ایران همه دولتهای همسایه را درگیر سازد. صدها تاجری که امروز تقلا میکنند وارد ایران شوند در آن روز تقلا خواهند کرد که خودشان را بیرون بکشند.
به اریتریا خوش آمدید
در آنجا جنگ آزادیبخشی جریان دارد، ارگان قدرت مرکزی در آدیسابابا را در طول چهار پنج سال متوالی میلرزاند، همین قدرتی که از پوشاندن پرده سکوت بروی انقلابیون اریتریا ناتوان مانده است. و اما ارتش اتیوپی، تاکنون از پایگاههای خود در اسمره خارج نشده مگر برای بازکردن راه قطعشده بروی مرکز مهم و بزرگ منطقه شورشی و کاهشدادن به فشارهای بسیار نیرومندی که همهروزه نیروهای جبهه آزادیبخش اریتریا و نیروهای آزادیبخش خلق وارد میآورند. همچنین فرماندهای نظامی اتیوپی تاکنون هیچیک از خبرنگاران خارجی اجازه ورود به پایتخت اریتریا را ندادهاند. ادوراد بلی، خبرنگار مجله کانال اول تلویزیون (ساتلت) به دیدار (مناطق آزادشده) اریتریا رفته است و مشاهدات خود را در آنجا به اینگونه نقل مینماید:
جیپ ما در وسط طوفانی از غبار ریگها توقف کرد. و تا جائی که چشم کار میکرد، پیش رویمان بیابان بود. محل دیدار به مس نرمشدهای شباهت داشت که چند بوته خار بر روی آن روئیده باشد. و نفهمیدیم که از کجا به ناگاه دو نفر مسلح مسلسل به دوش جلوی ما سبز شدند و به اتومبیلی نزدیک میشدند که راننده ما آنرا ترک گفته بود.
گفتگوئی کوتاه صورت گرفت و حرفهای عبور مبادله شد. سلامی با حرکت دستها … و خنده و تبسمی برویمان … مردی که ظاهرا فرمانده مینمود و فاقد هرگونه علامتی که او را از دهتن دیگری که هر یک به تنهائی از سنگرهای انفرادی خود بیرون آمدند مشخص گرداند، به طرف ما آمد و ما را مخاطب قرار داد و گفت «به اریتریای آزادشده خوش آمدید».
مرز سودان ـ اتیوپی را بدون مشاهده هیچ پایگاه سودانی و یا اتیوپی عبور کردیم و رانندهمان محمود برایمان شرح داد که تمامی راهها در امتداد هزاران کیلومتر بجز مرکز کاسال ـ تسینی خالی از پایگاههای نظامی است. پس از طی مسافت ۲۰ کیلومتر، از خود میپرسیدیم که چرا محمود راهش را گم نمیکند؟ دو ساعت و نیم وسط شنها و همراه آفتاب با تشنگی گذراندیم. تا آنکه مقابل پایگاه عبوری شماره ۳ ایستادیم.
و اما پایگاه که چه بگویم؟
چند تا خیمه از شاخههای به زمین فرورفتهای این جا و آنجا پیرامون یکی از چشمهها… و آن طرفتر تنها یک خانه از سنگ… مرکز فرماندهی و مخابرات و لیکن با طبیعت هماهنگ و عادی، مخفیکاری ضروری است.
افراد نزدیک کوچکترین درختها دراز کشیدهاند و حتی روی ریگزارها و چای با نعناع مینوشند. این هم یکی از رسوم اسلامی در صحرا است. و مهمانان نیز به همین شیوه، به جهت صداقت و پاکی عمل موجود، عادت میکنند. چه فریفته و حیرتزده این مردان جنگجوئی میشوند که به خاطر آزادی خود میجنگند و این برایشان مهم نیست که با شمشیر نمیجنگند. مهم استخدام سلاح مدرن و عجیبی است که اینان به همراه خود دارند. اسلحه کلاشینکوف طراز ۴ کوتاه و بسیار کارآمد در جنگهای چریکی شهری وا؟؟ سیمون اوف، که تفنگ بسیار سبک روسی است. بجز آتشبارهای مورتر ۸۱ است که برای اولینبار در جنگهای نزدیکی کرون واگوردا مشاهده شد. در آنجا انقلابیون برای ارتش اتیوپی کمین گرفتهاند و هماره بدون فاصله آن را مورد ضربات شدید و همهجانبه خود قرار میدهند. احمد، مسئول پایگاه میگوید ـ و افسر نامیده نمیشود، زیرا در بین انقلابیون درجه وجود ندارد ـ «خلاصه تاکتیک ما به بهای گرانی تمام شد، چه نخست اقدام به قطع راههای ارتباطی نمودیم تا از تحرک ارتش به سادگی جلوگیری کنیم و ما الان ارتش را در مرکز شهرهای بزرگ راکد ساختهایم. ما فعلا با آن کاری نداریم تا آنکه موعد حمله همهجانبه فرارسد و این خود نیز مرحله سوم استراتژی ما را تشکیل میدهد».
پس از دوساعت استراحت پایگاه را ترک گفتیم و پیاده به طرف جنوب به راه افتادیم تا با ارکان منطقه شمالی ملاقات کنیم. مثل جنگجویان از ساعت شش بامداد تا ساعت ده پیاده راه میپیمودیم و از ساعت پنج تا هفت شب، و آنها نیز شیوه چهار ساعت پیادهروی را عملی میکردند. چهار ساعت استراحت پس از چهار ساعت پیادهروی. بعد از یک ساعت پیادهروی یکی از فدائیان راه را به روی ما گشود. بدون تردید تمامی شمال اریتریا تحت سیطره انقلابیون است ولیکن آنان از یورش برقآسای نیروهای ویژه ضدچریک کاملا درامان نیستند. این نیروها از نظر شرارت و پلیدی در قلعوقمع بسیار خونریزاند. و بدانگونه که در بعضی از روستاهای دور منطقه جنوب مشاهده نمودیم مجهز به مسلسلهای سنگین هستند. و مثل همین وضع در روستای ادی حیران و ادی نفامر.
موج از خودگذشتگان جدید:
دور روز متوالی را بروی تپههای شن و صخره طی کردیم تا به مقر فرماندهی شمال رسیدیم. خیلی خوششانش و خوشوقت بودیم، چه به وقت انعقاد ششمین کنفرانس جبهه آزادیبخش اریتریا رسیدیم. این کنفرانس وحدت سیاسی، پس از وحدت نظامی موجود در آن، در درون مقاومت است.
در آنجا با چند سخنگوی سوری و فلسطینی و یمن جنوبی ملاقات کردیم. با آنان و با اوهانس هایت هیلاسی، مسئول سیاسی پایگاه و عضو کمیته نظامی به مذاکره نشستیم. وی که مسیحی است برای همه شرح داد که وحدت بین تمام اریتریائیها از هنگام ۳۱ ژانویه تاریخ آغاز رویدادها به نتیجه رسید. و دلیل بر این آنست که آمادگی نظامی برای عموم در جریان است اعم از آنکه عضو جبهه آزادیبخش اریتریا که نیرومندتر و فعالتر است، یا نیروهای آزادیبخش خلق ـ رایدکالها ـ یا برای اولینبار به صفوف مقاومت ملحق شده باشند.»
از ده روز پیش هزار تن از خودگذشته جدید به پایگاه آمده بودند، که در طی ۴۵ روز تمرین بدنی و سیاسی و نظامیشان اجرا میشود و برای طی سه دور تمرین آماده میشوند. فقط یک مشکل وجود دارد: و آن اینست که اسلحه بسرعت دلخواه برای مسلح ساختن این موج ازخودگذشته جدیدی که به انقلاب پیوستهاند نمیرسد. و حقیقت آن است که شتر تنها وسیله حملونقل سلاح بهشمار میرود. و همه قافلهها از بنادر سودان و عدن نرسیدهاند و اسلحهای هم که میرسد کافی نیست…. هابت افزود «اما این مسئله خطرناک نیست. چه ما وقت زیادی داریم. دوازدهسال زیر چکمههای اتیوپی صبر کردیم… چند هفته دیگر هم پیش از آنکه این چکمه را برای همیشه به عقب برانیم، صبرخواهیم کرد…» «امار روسون» یکی از افسران ارتش اتیوپی که اخیرا به انقلاب اریتریا پیوسته با صدای آرام و مطمئنی گفت: «ما به نقطهای رسیدهایم که راهی برای بازگشت نداریم و از هماکنون به بعد رسالت پیروزی بر دوش ما است. زیرا از طرف همه برادران عربمان حمایت میشویم و نیز به علت آنکه ما هم مترصد تغییر میزان نیروها بین قدرتمندان در این منطقه از جهان، به علت گشایش مجدد کانال سوئز میباشیم. خیلی کم است که این جغرافیای سیاسی را این جوانانی درک کنند که در اینجا تمرین میبینند، چه در نظر آنها تنها یک چیز مهم است و آن اینکه بالاخره این پرچم اریتریا به روی همه ساختمانهای عمومی در اسمره پایتخت اریتریا به اهتزاز درآید.
پایگاه را با اتومبیل جی.ام.سی ترک گفتیم در حالی که انقلابیونی از ارتش اتیوپی بر آن سوار شده بودند و برای دیدن روستائی رفتیم که هنوز هم دارای ساکنینی است و همراهان ما در هریک از این خانهها طبق دلخواه دخالت میکردند، گوئی در خانههای خود میباشند. هر تکه نان سیاهی مال آنان بود و بدیهی است که تنها سیاست جاری در مورد هر مسیحی و مسلمانی از این کشاروزان به هم آمیخته و مختلط میتواند این باشد که: «اول اریتریا» برای مقابله با شعار نظامیان اتیوپی که میگویند «اول اتیوپی»….
متن تلگراف روحانیون مبارز ایرانی خارج از کشور به آقای دکتر شریعتی به مناسبت آزادی وی از زندان رژیم شاه
ایران ـ مشهد ـ جناب آقای دکتر علی شریعتی ـ پس از اهداء سلام
خبر آزادی آن دانشمند مبارز را با خوشوقتی تلقی کرده از خداوند متعال خواهانیم که با یاری بخشیدن به مبارزات حقطلبانه خلق مسلمان ایران جان هزارها زندانی سیاسی دیگر را که در چنگال دژخیمان رژیم شاه سرنوشت نامعلومی دارند نجات دهد و آزادی واقعی را به همه ملت ما که اکنون در سیاهترین شرایط دیکتاتوری و استعماری در زندان بزرگی بنام ایران اسیرند بازگرداند.
رژیم شاه بدلیل اوجگیری مبارزات مسلحانه و وحشت شدید از رشد تفکرات مترقیانه و انقلابی اسلامی به سرکوبی آشکار روحانیون مبارز و رجال روشنفکر اسلامی و اعدامهای مکرر فرزندان دلیر خلق پرداخته و محافل مترقی اسلامی را که مکتب پرورش مبارزین با ایمان است تعطیل میکند. هدف رژیم شاه دورنگهداشتن تودههای مردم از هدفهای استراتژیک اسلام است. ولی مردم مسلمان ما با خودآگاهی و هوشیاری سیاسی و قاطعیت انقلابی در برابر این توطئههای ضداسلامی مقاومت کرده، ارتجاع سیاه شاهنشاهی همپیمان صهیونیست و وابسته به امپریالیسم را سرنگون خواهند ساخت. ولینصر الله من ینصرکم.
«روحانیون مبارز ایرانی خارج از کشور»
کارنامه سیاه ۳۰۰۰ ساله پادشاهی در حبشه
ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها و جعلوا اعزه اهلها اذله و کذلک یفعلون
رژیم سیاه شاهنشاهی به هرکجا که پا میگذارد و ستم و جنایت و اختلافات طبقاتی و فقر و گرسنگی و فحشاء را به همراه دارد.
در ذیل قسمتهائی از مطلبی را که مجله اشپیگل شماره ۲۸ سال ۲۸ در مورد اوضاع کشور شاهنشاهی حبشه نوشته است ترجمه کردهایم. د
درآمد سرانه در حبشه برابر است با ۱۸۰ مارک در سال.
در این کشور بندرت مدرسه و تأسیسات صنعتی دیده میشود.
تنها در آدیسابابا ۳۰۰۰۰ فاحشه حرفهای دستاندر گریبان سرنوشت خویشاند، از هر دو کودکی که متولد میشود قبل از رسیدن به سن پنجسالگی یکی میمیرد.
بشتر از ۹۰ درصد مردم بیسوادند.
نهدهم زمینهای زیر کشت متعلق به شاه و کلیساها و فئودالها میباشد و دهقانانی که روی این زمینها کار می:نند میبایست بیش از ۷۵ درصد محصول کشت شده را بابت حق زمین به مالکینش بپردازند. در تمام کشور حبشه که وسعتی برابر با یک دوم میلیون کیلومتر مربع دارد با جمعیتی برابر با ۲۶ میلیون نفر فقط ۳۱۹ پزشک وجود دارد. یعنی بهازای هر ۸۱۵۰۰ نفر یک پزشک (در آلمان بهازای هر ۵۷۵ نفر یک پزشک موجود میباشد) ولی از آنجا که بیش از ۳۱۲ نفر از پزشکان مذکور در ادیسابابا مقیم هستند در استان ولو به ازای هر ۳۹۲۶۰۰ نفر یک پزشک و در استان زیدامو ( ) به ازای هر ۳۹۴۹۰۰ نفر یک پزشک وجود دارد.
در تمامی کشور فقط ۱۵ دندانپزشک وجود دارد. با این حال دولت بیش از نیمی از بودجه سالانه کشور را صرف ارتش میکند. و امریکا نیز با دلارهای خود به مقدار زیادی سربازان شاه را کمک میکند. تا جائی که هیلاسلاسی توانسته است بهترین و مجهزترین نیروهای نظامی را در افریقای سیاه برای خود تدارک ببیند.
نفت و هیزمکشی رژیم شاه برای اجاق امپریالیسم
تبت یدا ابیلهب و تب ما اغنی عنه ماله و ما کسب سیصلی نارا ذات لهب و امراته حماله الحطب فی جیدها حبل من مسد.
امپریالیسم دوران انکشاف نهائی سیستم سرمایهداری است که در آن صدور سرمایه به سرزمینهای کمتر توسعهیافته در کنار صدور کالا نقش اساسی مییابد. و این پدیده مآلاً کنترل سیاسی و اقتصادی این سرزمینها را وسیله نیروهای امپریالیستی تکمیل میکند. در ابتدا توسعهیافتهترین اقتصادهای سرمایهداری برای دستاندازی و سرمایهریزی بر منابع کشورهای دیگر جهان به کشمکش برمیخیزند و سرانجام در یک صلح مسلح و به نسبت قدرت، جهان را بین خود تقسیم میکنند. ولی ناهمگونی آهنگ رشد اقتصادی و توسعه ناموزون سیستم سرمایهداری معادل قدرت بین امپریالیستها را ناپایدار نگه میدارد و اینست که هرچندگاه، رشدیابندهترین امپریالیستها با فشار به رقبا ـ که در حقیقت شرکای چپاول جهانی هستند، سهم بیشتری را میطلبد و تجدیدنظر در تقسیم قبلی دنیا را خواستار میشود. این فشار و ستیز نهایتا نیروهای امپریالیستی را به مصاف هم میکشاند و از آنجا که عرصه گیتی مجال چپاول آنان است جنگ نیز میانشان به آتش جهانی تبدیل میشود. نخستین جنگ جهانی در دهه دوم قرن بیستم آئینه این انکشاف سیاسی ـ اقتصادی بود. آلمان که در قرن نوزدهم توسعه اقتصاد سرمایهداری و مرحله صدور کالا را دیرتر از دیگران آغاز کرده بود در نخستین دستیازیهای اروپائیان در ماوراء دریاها سهم کمتری برده بود. اما رشد سریع اقتصاد سرمایهداری دندان طمع امپریالیستی آلمانی را تیزتر میکرد ولی آرزوی توسعهاش برای تسلط بر مستعمرات با مقاومت انگلیس، فرانسه، روسیه، پرتقال، اسپانیا، بلژیک، هلند و ایالات متحده امریکا مواجه بود و این کشمکش به ناچار آتش جنگ جهانی اول را مشتعل ساخت.
جنگ جهانی خواستههای امپراطوری آلمان را برنیاورد ولی در عوض زنجیر امپریالیسم و سرمایهداری را در ضعیفترین حلقهاش شکست که به ایجاد اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی درسرزمینهای تحت سلطه امپریالیسم روس انجامید. از این موقع دیگر تمامی جهان عرصه تاختوتاز سرمایهداران بود و کاهش منطقه نفوذ سرمایهداری از سوئی اصطکاک امپریالیستها را شدیدتر میکرد و از سوی دیگر آنها را در کوبیدن حکومت نوبنیاد شوروی به همکاری میکشانید. میوه تلخ این همکاری مساعدت امپریالیستها در روی کارآوردن حکومتهای فاشیستی، پرتقال، آلمان و اسپانیا بود که دنیا را به آتش جنگ جهانی دوم کشاند و همراه با شکست فاشیسم متعاقبا سرزمینهای بسیاری با برگزیدن شیوه اقتصاد سوسیالیستی از دائره کنترل سرمایهداری رهائی یافتند و بازارهای کالا و سرمایه خود را از استثمار امپریالیسم غربی آزاد کردند.
پایان جنگ دوم ناپایداری تعادل قدرتبینی امپریالیستها را شدت بخشید و امریکا به مشابه غولی پیروزمند طلبکار از رقبا و قدرتی ورای مقایسه با دیگران در میدان چپاول بینالمللی موضع ابرامپریالیست گرفت. کنترل صنایع اروپا و ژاپن و منابع موادخام آسیا،امریکای لاتین و افریقا غنیمت جنگی امریکا شد و تلفات و تخریب از آن اروپا و خاور دور گردید ـ و روسیه شوروی به تنهایی ۲۵ میلیون نفوس و نیمی از صنایع بخش اروپائی خود را از دست داد. این جریان کنترلهای امریکا را بر بازار نفت جهانی که از دهه سوم قرن بیستم شدت یافته بود کاملتر کرد و دلالهای نفتیاش با کمکهای نهان و آشکار سیا و وزارت خارجه امریکا سهم کمپانیهای امریکائی را در نفت ایران، اندونزی، عراق و امریکای لاتین مسجل ساختند و با خرید قسمت مهمی از سهام کمپانی نفت بل (هلندی ـ انگلیسی) و کاهش نسبی قدرت بریتیش پترولیوم (شرکت سابق نفت ایران و انگلیس) سهم کمپانیهای امریکائی در تجارب جهانی نفت به ۸۵ درصد رسید. آثار این کنترل منافع عظیمی برای انحصارهای امریکائی در بازارهای کالا و سرمایه ببارآورد و سیاستهای امپریالیسم امریکا بطور عمده براساس حفظ این منافع هدایت شدند. این سیاستها بطور عمده در دو مرحله قابل تمیز هستند: ۱ـ مرحله فراوانی تولید و قیمت نازل نفت، و ۲ـ مرحله افزایش بهای نفت و انباشت سرمایه به منظور اکتساب کنترل مجدد بر اقتصاد ژاپن و اروپای غربی.
۱ـ سیاست فراوانی تولید
پایان جنگ دوم، فراوانی تولید و کاهش تدریجی ارزش موازنهای نفت را در مقابل سایر کالاها و سوختها به همراه داشت که نتیجتا نفت را در صنایع امریکا و اروپا جایگزین سایر سوختها کرد. سهم نفت در تامین انرژی در امریکا از ۲۲ درصد به ۵۱ درصد و در اروپا از ۱۵ درصد به ۷۰ درصد و در ژاپن به ۸۵ درصد رسید. در طی همین مدت در حالی نفت حتی قسمتی از ارزش پولی خود را از دست میداد میانگین بجای کالاهای صادراتی جهان غرب بیش از چهارصد درصد افزایش بود و عملا نفت کمتر از یکچهارم ارزش موازنهای روزهای پس از جنگ دوم را میداشت، حرکت این شگرد، دنیای سرمایهداری به سرعت انرژی ارزان نفتی را جایگزین سایر عوامل تولید مینمود و به این شکل قدرت تولیدی نیروی واحد کار انسانی را که چیزی جز ضریب استثمار کارگران نیست بالا میبرد و بالنتیجه انباشت سرمایه را شتاب بالاتری میداد و لذا دوره پس از جنگ جهانی دوم شاهد رشد واردات نفتی غرب با آهنگی سریعتر از میانگینی رشد درآمد سرانهاش بوده است. این پروسه فقط در صورت ادامه جریان فراوان و ارزان نفت امکانپذیر مینمود. تامین این جریان به نوبه خود کنترل اقتصادی و سیاسی کشورهای صادرکننده نفت را ضروری میداشت که معادل با حفظ گردش چرخهای اقتصاد سرمایهداری و شریان حیاتیاش بود. خاورمیانه و درصدر آن ایران هدف اصلی تهاجم امپریالیسم قرار گرفت. و نیروهائی که مانع از ایجاد و یا ادامه کنترل امپریالیزم در ناحیه بودند بعنوان دشمن اصلی سرمایهداری غرب نشانهگیری میشدند. بیجهت نیست که امپریالیستها «گناه» دکتر مصدق را در ملی کردن نفت و خلع ید از شرکت غاصب انگلیس هرگز نبخشیدند چرا که نهضت ملی شدن نفت ایران در صورت پیروزی نهائی همه استراتژی «توسعه برمبنای انرژی ارزان» را نقش بر آب کرده شکست جهانی امپریالیزم را در جنگ سرد به دنبال میآورد. و لذا همین است که ریچارد نیکسون قهرمان جنگ سرد، بیست سال پس از کودتای ضدخلقی ۲۸ مرداد ۳۲ هنوز در مهار ۱۹۷۴ دنیای غرب را به سرانجام مصدق هشدار میداد. در رابطه به این استراتژی «نفت فراوان و ارزان» امپریالیسم است که رژیم دستنشاندهشان در ایران از زمان سقوط حکومت مصدق هماره در افزایش مدام تولید نفت و عدم قطع جریان آن به غرب کوشا بوده است. رژیم برگزیده و تحمیلشده توسط سیا، طی بیست سال زیر علم احتیاج به درآمد نفت برای توسعه اقتصادی دایه مهربانتر از مادر شده،لابهکنان کنسرسیوم را به استخراج هرچه بیشتر دعوت مینمود. اگر درآمد بیشتر هدفهائی بود بایستی افزایش بهای نفت بیشتر در صدر هدفهای نفتی رژیم میبود در حالی که تا این اواخر حکومت کودتا از هیچ کوششی، در پایین نگه داشتن قیمت نفت فروگذار نکرد. چنان که در سال ۱۹۷۱ شاه [خودفروخته] تقاضای لیبی را برای افزایش قیمت نفت به حدود بشکهای ۳ دلار و هفتاد سنت به استهزاء گرفته و آنرا غیرمعقول خواند؛ براساس این منطق پیشنهاد قطعی شاه برای بشکهای ۲ دلار باید گامی جنونآمیز باشد.
یک مقایسه از میزان و نرخ رشد استخراج نفت در ایران با عراق و عربستان سعودی از ۱۹۵۵ به بعد میتواند معیار خوبی برای نقش رژیم در هیزمکشی سیاست امپریالیستی «نفت فراوان و ارزان» باشد. ارقام جدول زیر گویای آنست که بین سالهای ۱۹۵۵ و ۱۹۷۳ تولید نفت ایران ۱۸ برابر شده در حالی که تولید عربستان سعودی در همین مدت هشت برابر و تولید عراق کمتر از سه برابر شده است.
تولید نفت (هزار بشکه در سال) |
|||
عربستان سعودی |
عراق |
ایران |
سال |
۳۵۲۲۴۰ ۴۵۶۴۵۳ ۷۳۹۰۷۸ ۹۴۸۱۱۰ ۱۲۹۵۷۵۰ ۲۶۸۰۹۲۰ |
۲۵۱۲۰۶ ۳۵۳۸۳۳ ۴۸۲۶۶۱ ۴۴۸۲۳۹ ۴۵۸۲۳۵ ۷۲۷۷۰۰ |
۱۲۰۵۶۲ ۳۸۵۷۴۸ ۶۸۸۲۱۵ ۹۴۷۷۰۶ ۱۴۰۳۴۲۵ ۲۱۵۱۶۷۵ |
۱۹۵۵ ۱۹۶۰ ۱۹۶۵ ۱۹۶۷ ۱۹۷۰ ۱۹۷۲ |
از سال ۱۹۶۸ ایران با ذخائری کمتر از نصف عربستان سعودی در تولید از آن کشور پیشی گرفت و استحصال شدید و بیرویه از منابع ایران (حتی به اذعان خود رژیم) فشار طبیعی بسیاری از ذخائر ایران را هدر داد چنان که نسبت تولید نفت ایران به ذخائرش بیش از دو برابر میانگینی سایر کشورهای خلیج فارس شد یعنی منابع نفتی ایران را بطور متوسط به نیمی از عمر منابع کشورهای همسایه محکوم ساخت.
این دمخروس نشان میدهد چگونه رژیم کودتا تا آخرین حد امکان در ازدیاد تولید نفت کوشید. که نتیجه آن پائین نگه داشته شدن قیمت نفت و اجبار دیگر تولیدکنندگان به افزایش تولید بود. محدودیت ذخائر ایران عدم امکان افزایش بیش از حد تولید را گوشزد کارشناسان نفتی میکرد ولی رژیم همچنان برای افزایش تولید اصرار مینمود. تولید سعودی از ۱۹۷۲ باز مقام اول را یافت ولی سعودیها به ملاحظات سیاسی و اجتماعی نمیتوانستند نقشی را که ایران از ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۱ ایفا کرده بود با افزایش بیحد تولیدشان ادامه دهند. و در مقابل اصرار امریکا در افزایش ظرفیت تولید تا بیست میلیون بشکه در روز به تأنی پیش میرفتتند. این پروسه با نگرانی روزافزون امریکا از رشد سریع اقتصادهای آلمان، فرانسه، ژاپن به دنبال کسری تراز پرداختهای امریکا و سقوط دلار همزمان شد و دسترسی ژاپن و اروپای غربی به انرژی ارزان خاورمیانه به عنوان یکی از علل اصلی توانائی این رقبا شمرده شد و بناگاه «کشتیبان را سیاستی دگرآمد» و امریکا در سیاست نفتیاش تجدیدنظر کلی نمود.
۲ـ سیاست افزایش بهای نفت
از آنجا که انباشت سرمایه در ژاپن و اروپای غربی و بویژه در آلمان و فرانسه رشدی سریعتر از امریکا یافته بود و تراز پرداختهای امریکا با قوس نزولیاش و درگیری روزافزون در نبرد با خلق قهرمان ویتنام و مخارج سرسامآور آن ذخائر مالی امریکا را تحت فشار گذارده بود، برنامه گران والاستریت تحت رهبری خداوندان غولهای نفتی نقشه خود را برای ترمز رقیبان ارائه کردند. اقتصاد انرژی باز هم کلید این سیاست تازه بود. صرفنظر از کانادا،امریکا تنها قدرت امپریالیستی غربی است که قسمت اعظم احتیاجات انرژی و نفتیاش را خود تولید میکند و در آینده نیز یارای بیشتری در یافتن جانشین برای نفت دارد. ولی نهتنها تولید نفت امریکا از سایر نقاط جهان گرانتر تمام میشود، بلکه افزایش تولیدات داخلی و کشف توسعه جانشینی برای نفت در تهیه انرژی به سرمایهگذاریهای گزافی ورای نسبتهای موجود احتیاج دارد. پس توفیق در چنین برنامهای درگرو بالارفتن بهای انرژی در بازار جهانی است تا سود کمپانیها و بنابراین میزان انباشت سرمایه بالا رفته و افزایش تولید داخلی امریکا مقرون به صرفه بوده و امکانپذیر گردد (هزینه تولید هر بشکه نفت در امریکا بطور متوط ۵/۳ دلار است و برای هر بشکه ظرفیت تولید روزانه به ۴۰ دلار سرمایه ثابت نیاز است، روشن است که قیمت بینالمللی ۲ دلار و ده سنت برای هر بشکه کفایت این ماجرا را نمیداشت. اینجاست که ناگهان شاه یک معلق ۱۸۰ درجه میزند. قهرمان افزایش تولید در سالهای ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۲ ناگهان قهرمان افزایش قیمت میشود و جهان را چنان سرگیجهای فرامیگیرد که حتی بعضی از نیروهای انقلابی جهان نیز فریاد عاریتی و مزوّرانه شاه را در افزایش قیمت نفت با مبارزهای ضدامپریالیستی و دفاع از منافع خلق ایران عوضی میگیرند. غافل از انکه، بقول حافظ
در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند
آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم
و این درست شبیه اغفال حکومت جوان شوروی توسط انگلیسیها در ملی جلوهدادن رضاخان و کودتایش در ایران و مصطفی کمال و کمالیسم در ترکیه میباشد. که ضربه آن اشتباه بزرگ بر گرده ملت ایران و ترکیه و سنگینی بارش بر دوش انقلابیون جهان هنوز هم بشدت احساس میشود. صرفنظر از ظواهر امر و جنگ زرگری بین برخی از مطبوعات و مقامات امریکائی با رژیم ایران به مطالعه ارگانهای سرمایهداری امریکا سرهمبازیهای اخیر را که در مسئله انباشت سرمایه نهفته است بدست میدهد.
پس از الغاء بایکوت نفتی اعراب و آرامش نسبی بازارها، مجله «اویل اندگاز جورنال» ارگان غولهای نفتی امریکا در دوم سپتامبر ۱۹۷۴ اعلام کرد هزینههای سرمایهای امریکا در تولید انرژی تا سال ۱۹۸۵ برای هر واحد ظرفیت تولید تا ۱۵ برابر بالا خواهد رفت. جالب اینکه «امریکن پترولیوم اینستیتوت» قبلا در گزارشی که به سال ۱۹۷۲ (یعنی مدتی پیش از سروصدای افزایش بهای نفت) برای وزارت داخله امریکا تهیه کرده بود با اشاره به نیاز سرمایههای کلان، لازم دانسته بود که بهای نفت حداقل هر بشکهای هفت دلار اعلام شود و تا بیست دلار افزایش یابد باشد که سرمایه لازم برای تولید انرژی مورد نیاز آینده فراگرد آید. جالب اینکه در فوریه گذشته یعنی درست سه سال بعد از طرح مسئله توسط انجمن نفتخواران امریکا، هنری کیسینجر وزیر امور خارجه امریکا اعلام کرد که حداقل قیمت نفت هفت دلار معین میشود تا بزعم ایشان مصرفکنندگان از فشار مالی رهائی یابند! تولید منابع تازه انرژی نیز از نظر اقتصادی مقرون به صرفه بشود. سازمان بورس نیویورک (وال استریت) نیز در گزارش مورخ سپتامبر ۱۹۷۴ در پیشبینی بازار سرمایه تا سال ۱۹۸۵ اعلام کرد که سرمایهداری امریکا برای ادامه حیاتش باید ۶۴۵ هزار میلیون دلار بیش از روند معمولیاش در گذشته سرمایهگذاری کند. البته والاستریت اعلام نکرد که نقشه انباشت سرمایه موردنظر چندی پیش از آن توسط غولهای نفتی پیاده شده و با سرعت در حال اجراست. ارقام سودهای کمپانیهای نفتی برای سالهای ۱۹۷۳ و ۱۹۷۴ که گاه تا ده برابر میزان سال پیش میرسید گویای این پروسه هستند.
بنابر ویژگی ذاتی سیستم سرمایهداری هرگز قادر به حل تناقضات داخلیاش نیست چنانکه رشد بیسابقه قدرتهای نفتی صدای انحصارهای اتومبیل و پولاد و راهآهن و غیره را درآورده، چه آنها را بازار و سرمایه محروم کرده و امکان چپاول توسط آنها را محدود نموده است. در اول سال گذشته کمپانیهای اتومبیلسازی امریکا با ظرفیتی کمتر از سهچهارم امکان کار کردهاند و بالنتیجه علاوه بر مشکلات سرمایهای طویلالمدت حتی گرفتار نارسائی نتخواه گردان نیز شدهاند و برای اولینبار کمپانی جنرال موتور جایش را در صدر لیست انحصارهای سرمایهداری به غول نفتی «استاندارد اویل آف نیوجرسی» (اکسان کنونی یا اسوی سابق) که در کنترلتر است راکفلر هاست داده است و لذا اینست که محافل طرفدار این یا آن گروه سرمایهدار در داخل امریکا در رابطه با سیاست نفتی امریکا مجادله و مبارزه بیامانی را ادامه میدهند و بر سر لوایح ضدونقیض در کنگره زورآزمائی میکنند.
سنجش موفقیت سیاست جدید امپریالیسم امریکا با مطالعهتر از پرداختهایش آسان میشود. درست همزمان افزایش قیمت نفت، تراز پرداختهای امریکا از خط منفی به خط مثبت انتقال یافت و قوس نزولی دریافتهایش در معادلات بینالمللی قوس صعودی گرفت و عکس این رابطه برای اروپای غربی و ژاپن صادق آمد. در یک تحلیل از این پدیده مجله «پیزنمرویک» در ۱۲ می ۱۹۷۵ نوشت، کشورهای عمده عضو اوپک (بخوانید ایران وعربستان سعودی) در نقش واسطه، تنها در سال گذشته ۲۰ هزار میلیون دلار از ژاپن و اروپای غربی و دیگر کشورها به امریکا منتقل کردهاند. این حاصل فروش نفت برای خرید اسلحه و دیگر کالاها سرازیر خزانهداری امریکا شده است. جالب این که وزیر خزانهداری امریکا بیش از همه از اوپک و شاه مینالید (قسم حضرت عباس) ولی در عینحال پیش از همه از معامله با او یک منتفع میشود (دم خروس).
ایران و عربستان سعودی در موازنه تجارتی متقابلشان با امریکا به ترتیب شش و پنج هزار میلیون دلار در سال ۱۹۷۴ کسری داشتهاند چرا که امریکا بیشتر نفت وارداتیاش را از کانادا، ونزوئلا و نیجریه وارد میکند. ایران و عربستان بطور عمده به اروپا و خاور دور نفت میفروشند. و در عوض واردات عمدهشان از مواد غذائی گرفته تا اسلحه و ماشینآلات از امریکاست. در عمل سیاست رژیم شاه همانست که در سال ۱۹۷۰ در امریکا اعلام کرد «ما تا آخرین سنت درآمد نفتی خود را در امریکا خرج خواهیم کرد» و هنوز هم به قولش وفادار است. و چنین است که امپریالیسم آمریکا با یک تیر چند نشان میزند:
۱ـ رقبا را در ژاپن و اروپا به تمکین مجدد میخواند.
۲ـ دلار را از سقوط بیشتر نجات میدهد.
۳ـ و مسئله کمبود سرمایه را جبران میکند. در این میانه زرادخانههای این دستنشاندهها نیز پرمیشود تا سیاست امریکا را در منطقه پاسبانی کنند و چه باک که بعضی فوائد جنبی نیز عاید انگشتشماری از مردم صاحب نفت شود و سرمایهداری را ویژگی طبقه حاکمه کند. جای شگفتی ندارد که به هنگام بحث از نفت و ایران مطبوعات غربی همهاش پیرامون شاه و ثروت و ارتش صحبت می کنند تو گوئی که خلق ایران وجود ندارد و این ستمخانه بزرگ به درد سر بحث نمیارزد که «نکند گرگ پوستین دوزی» . همین چپاول ثروتهای ملی کشورهای تحت سلطه امپریالیسم و عوامل وابستهاش تضاد خلقهای این سرزمینها را با امپریالیسم و سرمایهداری وابسته قدرت حاکمه شدت میدهد و از آنجا که دسترسی به منابع مواد خام این کشورها کلید گردش چرخهای اقتصاد سرمایهداری است نبرد مرگ و زندگی این سیستم نیز برسر این منابع خواهد بود. در این رابطه تضاد خلقهای دنیای سوم با امپریالیسم تضاد اصلی دنیای ما و بنابراین صحنه نبرد تعیینکننده انقلاب و ضدانقلاب دوران ما را میسازد.
تنها کوردلان دنیای سرمایهداری و با نیروهای تخیلگر میدان نبرد اصلی را در جاهای دیگر میبینند. در پایان بد نیست نظری نیز به نتایج اقتصاد، و اجتماعی سیاست نفتی «مستقل و ملی» رژیم کودتا بیندازیم. رژیمی که سالها قهرمان افزایش استخراج بود ناگهان یکشبه قهرمان افزایش قیمت شد. جدول زیر مقایسهای است از موقعیت ایران در بین ۱۳۲ کشور جهان در سال ۱۹۷۲.
شاخص |
رتبه ایران در میان ۱۳۲ کشور جهان |
درآمد ملی سرانه کل مخارج نظامی مخارج سرانه نظامی مخارج سرانه تعلیمات عمومی مخارج سرانه تعلیمات کودکان در سنین مدرسه درصد باسواد مخارج سرانه بهداشت عمومی نسبت پزشک به جمعیت مرگومیر نوزادان |
۵۴ ۱۲ ۲۶ ۶۴ ۹۲ ۸۱ ۵۷ ۶۸ ۳۰ |
در این سال ایران از نظر مخارج نظامی دوازدهمین موضع را در میان کشورهای جهان داشت و میزان این مخارج حتی بالاتر از هزینه نظامی برخی از کشورهای در حال جنگ مانند اسرائیل و مصر بود که به ترتیب در مواضع هفدهم و بیستودوم قرار داشتند. در همین آمار ایران از نظر مخارج بهداشت همگانی تعلیمات عمومی و سایر موازین تشخیص رفاه عمومی با فقیرترین و عقبماندهترین سرزمینها برابری میکند و رتبهاش در همه این شاخصها بهمراتب از رتبه درآمد سرانهاش پائینتر است که خود همین شکاف عظیم طبقاتی در جامعه ایران است. در مورد مصرف سرانه پروتئین، ایران حتی از هند که با مشکل گرسنگی مزمن دست به گریبان است عقبتر میباشد. غیر از مخارج نظامی تنها در یک مورد دیگر ایران نسبتا در ردیف بالای لیست قرار دارد و آنهم در مورد مرگومیر نوزادان است.
نسبت تلفات نوزادان در ایران به ۱۴ درصد موالید میرسد که بسی بالاتر از میزان تلفات نوزادان در جمهوری هندوستان میباشد. در این زمینه ایران با کشورهای افریقائی تاگو، سومالیا، نیجر، مراکش و ساحل عاج، گینه استوائی و چاد برابری میکند. در این رابطه نسبت مرگ و میر نوزادان در ایران پنج و نیم برابر نسبت کشورهای قبرس و سوریه ۲۰ درصد بیش از مصر، ۳۲ درصد بیش از عراق، چهاربرابر بیش از کویت و سیزده برابر ژاپن است! درسال ۱۹۷۴ از نظر مخارج نظامی ایران به مقام هشتم صعود کرد در حالی که در شاخصهای رفاه اجتماعی فوقالذکر در مقایسه با سایر کشورها هیچ بهبود چشمگیری به عمل نیامد و از نظر مصرف مواد غذائی یکی دو درجه هم تنزل یافت. اگر به تضییع منابع ارزی در مصارف نظامی ریخت و پاشهای جنونآمیز از قبیل خرید سهام و دادن وام به کمپانیهای ورشکسته پانامریکن و گرومن و خرید سهام کمپانیهای کمسود و فرتوت را اضافه کنیم مسلما از تضییع منابع ملی، رژیم کودتا گوی سبقت را از همه ربوده و در صدر لیست کشورها جا خواهد گرفت. مقایسه فوق کارنامه مشعشعی از دهه اول «انقلاب سفید» به رهبری عاری از مهر بدست میدهد و موفقیت ایشان را در نزدیک کردن خلق ما «به دروازههای تمدن بزرگ» بیان میدارد. حال در دهه دوم قرار است خلق ایران در رفاهی به مراتب والاتر از ژاپنیها زندگی کنند. شک نیست که سرزمین ایران ثروت لازم و مردم ایران را توان کافی برای یک تمدن شکوفان هست ولی مانع آن چیزی جز رژیم وابسته پهلوی و اسلاف آن نبوده است. خوشبختانه خلق حقیقت را میداند و فریب وعدههای توخالی هیزمکش اجاق امپریالیسم را نخورده و دروغپرداز رسوا را یاور نمیدارد. زمان نبرد نهائی را پیشگامان انقلاب خلق نزدیکتر کردهاند و مردم کشورهای نفتخیز توطئه امپریالیسم را در زندهنگهداشتن سرمایهداری رو به زوال به بهای تاراج منابع این کشورها درهم خواهند شکست. در این راه بکوشیم.
تظاهرات دانشجویان به مناسبت سفر شاه جلاد به امریکا
شاه جلاد این مزدور خودفروخته خارجی، بار دیگر برای بوسهزدن بر آستانه درگاه نامقدس امپریالیسم جنایتکار به آمریکا قدم گذاشت. تحلیل این که چرا هرچندگاه یکبار شاه به آمریکا سفر میکند موضوعی جداگانه است. و ملت ما بخوبی میداند و تجربه دارد که این نوکر سوگندخورده استعمار هربار که به پابوسی اربابانش آمده است با انسانی مملو از طرحهای غارتگرانه و توطئههای ضدخلقی جدیدی به ایران بازگشته است. و هربار بعد از مراجعت از سفر منحوسش، فشارهای جدیدی بر ملت ما وارد آورده است. که نتیجه مستقیم آموزشهائی است که دریافت کرده است.
اما شاه هربار که از ایران خارج شده است،به هرکجا که قدم گذاشته با تظاهرات وسیع افشاگرانه دانشجویان ایرانی روبرو شده است و دانشجویان با شجاعت و پشتکار خود او را رسوا ساختهاند. این بار نیز شاه خائن در سفر خود به آمریکا مصون از تظاهرات و نمایشات افشاگرانه بود و دانشجویان ایرانی به ابتکار سازمان دانشجویان ایرانی در شهرها و ایالات مختلف مثل واشنگتن ـ کالیفرنیا و تگزاس ـ شیکاگو و در تظاهرات وسیعی علیه شاه شرکت کرده و به پشتیبانی از مبارزات خلق و زندانیان سیاسی پرداختند.
گزارشات زیر قسمتهائی از اخبار این تظاهرات و نمایشات ضدرژیمی دانشجویان را منعکس میسازد.
واشنگتن:
دانشجویان مقیم واشنگتن برنامه وسیعی از چند روز قبل تهیه دیده بودند، دانشجویان از چهار روز قبل از آمدن شاه در خیابانهای واشنگتن دیسی با ماسک پخش شده بودند و اعلامیههایی که افشاگر جنایات شاه بود بین مردم پخش میکردند. ضمنا ماشینهای روباز و یک وانت که در آن عدهای که به چوبه اعدام بسته شده بودند در شهر میگردیدند و یک نفر مثل شاه با تاجی برسر نسبت به تیرباران ایشان دستور میداد. همچنین یک نفر را خوابانیده به او زنجیر میزدند. همچنین در خیابانها با بلندگو به افشاگری جنایات شاه در ایران و علت آمدن او به امریکا میپرداختند.
و روز اصلی تظاهرات که مقارن با پانزدهم ماه مه بود تعداد تظاهرکنندگان به [۲۰۰] الی [۳۰۰] نفر رسیده بود. این تظاهرکنندگان از ایالات و شهرهای مختلف مانند کالیفرنیا، میامی، تگزاس، نیویورک واشنگتن دیسی وغیره آمده بودند.
و تظاهرات همراه با پلاکاردهای مختلف و عکسهای بزرگ شاه و ماشین همراه با افرادی که به چوبه تیرباران بسته شده بودند از میدان دوپان (Dopon) در ساعت ۵۰/۱۰ صبح شروع شد، تا به جلوی کاخ سفید رسیدند. در آنجا بلندگوهای قوی نصب کرده بودند بهطوریکه صدا کاملاً در سراسر محوطه کاخ سفید میپیچید. مقامات دولتی آمریکا برای آنکه شاه با دانشجویان روبرو نشود شاه را از در جنوبی کاخ سفید وارد کردند.
دانشجویان در قسمت درب شمالی بودند و پلیس اجازه رفتن به تظاهرکنندگان را به قسمت جنوبی نمیداد ولی صدای دانشجویان کاملاً به گوش شاه و اطرافیانش که در محل برگزاری مراسم تشریفات بودند میرسید، حتی وقتی تلویزیون برنامه پذیرایی از شاه را نشان میداد صدای فریاد خشمآلود دانشجویان نیز به گوش میرسید. شعارها عبارت بودند از مرگ بر شاه، مرگ بر امپریالیسم، ای جلاد ننگت باد، شاه دستنشانده امریکاست، آمریکا از ایران بیرون برو، ایران از عمان خارج شو و شاه قاتل است، شاه قصاب فاشیست است، زندانیان سیاسی را آزاد کنید، زندانیان سیاسی را شکنجه نکنید، و همینطور شعارهای دیگر. ضمنا علاوه بر شعارها دانشجویان بهطور مشروح به افشای جنایات شاه و برنامههای او میپرداختند و درباره اینکه چرا دانشگاه جرح تاون با این همه جنایات شاه میخواهد به فرح دکترای افتخاری بدهد و اینکه ۳/۲ میلیون دلار از ایران پول گرفته است و این که باید از اجرای این عمل دانشگاه مزبور جلوگیری شود، با مردم صحبت میکردند. در حین تظاهرات مردم بسیاری در اطراف کاخ سفید جمع شده بودند و دانشجویان ایرانی که علت تظاهرات و جنایات شاه را تشریح میکرد بین آنها پخش میکردند. افراد سازنان امنیت نیز در اطراف تظاهرکنندگان به فاصله چندمتری ایستاده بودند. که دکتر شایگان پشت بلندگو اعلام کرد که این نوکران جیرهخوار شاه در آن فاصله ایستاده و به ما نگاه میکنند و اسم چند نفر از جمله رفیعزاده ؟؟؟؟ گویا رئیس کارهای امنیتی در آمریکا است و ساکن نیویورک میباشد، برد. و بعد از این اعلام، دانشجویان رو به آنها کرده شروع به شعار و انفجار نفرت نمودند، که همگی آنها راه فرار پیش گرفتند.
تظاهرات یکبار دیگر یعنی در روز شنبه ۱۷ می نیز به همان شکل برگزار شد. همگی در خیابانها همراه با شعارهای آتشین حرکت کرده و عکسهای بزرگ شاه که تاجی برسرش بود و خون از دندانهایش میریخت به دیوارها نصب کردند.
هوستن:
در هوستن تگزاس نیز همزمان با سایر شهرهای امریکا تظاهرات وسیعی در مرکز شهر در مقابل کنسولگری ایران برپا بود. از چند روز قبل از اجرای تظاهرات اعلامیههای زیادی درباره سفر شاه و شهادت ۹ تن از انقلابیون در شهر هوستون پخش شده بود. از جمله برنامههای تظاهرات ۴۸ ساعت اعتصاب غذا بود که از دو روز قبل از برنامههای اصلی تظاهرات اجرا شد. در برنامه اعتصاب غذا عده قابل توجهی شرکت داشتند و برای استراحت پاس میدادند. در ضمن شرکتکنندگان در برنامه اعتصاب غذا جلوی کنسولگری راه رفته و شعار میدادند.
دیگر از برنامههای جالب یک ماشین روباز وانت روباز بود که درآن عکس بزرگی از شاه در حالی که دست سی.آی.اِ CIA آن را گرفته بود در شهر حرکت میکرد و شعارهای زیادی در اطراف ماشین نصب شده بود. عکس شاه بر اثر وزیدن باد دائماً تکان میخورد و بطور طبیعی نشان میداد که او آلتدست سی.آی.ا میّاشد. علاوه بر این پاهای شاه نیز قطع شده و بوسیله نخ دوباره وصل شده بود و وضع مسخرهای را بوجود آورده بود.
قسمتهای اصلی تظاهرات در روزهای ۱۵ و ۱۶ می اجرا شد که حدود ۲۵۰ نفر با نقاب در آن شرکت کرده بودند ولی پلیس هوستن برای تظاهرکنندگان، با اینکه از قبل اجازه داشتند، مشکلاتی به وجود آورده بود، از جمله به آنها اجازه نداد که از بلندگو استفاده کنند و یا مترصد بود که از آنها عکس بگیرد. در هر صورت شرکتکنندگان پس از گردش در مرکز شهر در مقابل کنسولگری ایستاده و شعارهای آتشین خود را با فریاد بلند به گوش همه رساندند. از کارهای جالبی که انجام گرفت ارسال یک پیام از طرف تظاهرکنندگان به کنسول بود که البته کنسول در را باز نکرد و نمایندگان مجبور شدند پیام را از زیر در ابلاغ کنند!
تظاهرات بسیار منظم و موفقیتآمیز بود و شعارهای زیادی از جمله شعارهای زیر مرتب به گوش میرسید و یا در روی پلاکاردها خوانده میشد:
مرگ برشاه، دست شاه از ظفار کوتاه، شاه دستنشانده آمریکاست، شاه یک فاشیست است،زندانیان سیاسی را شکنجه نکنید، آمریکا از ایران بیرون رو… علاوه بر واشنگتن و هوستن ـ تظاهرات مشابهی در شیکاگو و سانفرانسیسکو نیز برگزار گردید. در کالیفرنیا یک برنامه راهپیمائی وسیع از لوسآنجلس به سانفرانسیسکو نیز اجرا شد. که جمعبندی کلیه این تظاهرات و عملیات و نمایشات ضدرژیمی حاکی از موفقیت آنها در افشاگری رژیم شاه بوده است.
پیروز باد مبارزات دانشجویان درخارج از کشور.
اخبــار
درود به فاطمه امینی
رژیم که در برخورد با انقلابیون خود را مستأصل یافته به فشار خود بروی زندانیان سیاسی افزوده است تا شاید بتواند از موج جنبشهای انقلابی بکاهد. فشار بر روی زندانیان سیاسی به صورتهای گوناگون اعمال میشود. در بسیاری از موارد رژیم دست به دستگیری انقلابیون میزند و هماهنگ آن اعلام میکند که نامبرده مثلا از کوه پرت شده و درگذشته است، در حالی که اسیر در چنگ او گرفتار و شکنجههای وحشیانه رژیم برای به زانودرآوردن او و دستگیری یاران دیگرش اعمال میشود. در این حال رژیم احساس آسودگی خیال میکند چه ابتدا با اعلام اینکه شخص موردنظر در حادثهای طبیعی درگذشته است اولین کوشش برای دست یافتن به جسد عزیزانشان که به ادعای رژیم کشته شدهاند با جواب اینکه قبلا مدفون شدهاند بدون اینکه نشانهای از محل دفن آنها داده شود با آنچنان واکنش تهدیدآمیز رژیم روبرو میشوند که باید لب بر روی لب بگذارند و خاموش باشند. نمونه بارز این جنایت در مورد خانم فاطمه امینی، همسر مجاهد اسیر منصور بازرگان اعمال شده است. رژیم با تفضیل در روزنامههای خود اعلام کرد که نامبرده در حادثه کوهنوردی سقوط کرده و درگذشته است. رژیم درحالی که به شکنجه وحشتناکی در مورد خانم فاطمه امینی دست زده درباره سرنوشت او سکوت کرده است.
این مهر سکوت تنها در مورد خانم فاطمه امینی اعمال نمیشود. این سکوت همچنان در مورد سرنوشت سه مجاهد دیگر، محمد، لطفالله میثمی و سیمین صالحی اعمال میشود. در حالی که نامبردگان نیز به سختی زیر شکنجه هستند حتی موهای سر سیمین صالحی را برای شکنجه کندهاند.
� درود به خانواده رضائی
رژیم در اعمال این جنایتها مرزوبوم نمیشناسد، پیر و جوان و مادر و فرزند برای او یکسان هستند چه، همه خطرناکند. رژیم مادر قهرمان رضائیهای شهید را با یکی از خواهرانشان اسیر میکند. خواهر فاطمه رضائی ۸ ماهه حامله بود. سرانجام براثر اعمال شکنجه در زندان کمیته وضعحمل میکند و مادر زیر شکنجه قرار میگیرد. رژیم از مادر رضائیها و از همه مادرها و خواهرها وحشت دارد. اینها باید بهزعم او با شکنجه تسلیم شوند. اما از پیش معلوم است این قهرمانان آنقدر پایمردی میکنند که شکنجهگر تسلیم میشود و موج انقلابی نهتنها فروکش نکرده بلکه از گوشه و کنار کشور فوران میکند.
� اخطار انقلابیون:
انقلابیون در قبال وحشیگریهای رژیم اخطار میدهند نیکطبع سردمدار شکنجهگران اعدام میشود. رژیم بیشتر درمیماند پس اینهمه مستشاران جاسوسی امریکا (سیا) و دستگاه مزدور محلیشان ساواک چه کاره است؟ رژیم برای اینکه افکار عمومی را ضعف خود در برخورد با انقلابیون منحرف کند دست به حیله دیگری میزند. تلاش او همیشه اینست که خفقان و وحشتی را که استقرار دیکتاتوریش بر آن متکی است بیشتر در کشور بگستراند وآنها را هرچه ضخیمتر کند تا از جنبش عمومی بکاهد. اسیران را آنچنان شکنجه دهد تا عبرت شوند، انقلابیون را منزوی کند و بکوبد تا نفس آسوده بکشد. اما دیگر وجود انقلابیون امری عینی است و ضرباتی را که رژیم در برخورد با آنها میخورد و نمیتواند پنهان کند. باید چاره دیگری بیندیشد و حیله دیگری ساز کند.
� حفظ موازنه وحشت:
رژیم برای اغفال افکار عمومی و حفظ موازنه وحشت هرگاه به شکار انسانی میپردازد فوری اعلام میکند که قربانی او عضو فلان سازمان انقلابی بوده و در قتل فلان عامل دست داشته است. و یا احیانا کسانی که در حوادث طبیعی کشته میشوند قلمداد میکند که در برخورد با رژیم از بین رفتهاند.
از نمونه اول میتوان ادعای رژیم را درباره میرجعفر شجاع ساداتی، دانشجوی دانشگاه صنعتی نام برد. رژیم ادعا کرد که نامبرده عضو سازمان فدائیان خلق بوده و در اعدام نیکطبع دست داشته و به دست پلیس کشته شده است. در حالی که عضویت ایشان در این سازمان ساختگی است. ثانیا پلیس به ایشان ناگهان فرمان ایست میدهد و نامبرده به قصد فرار شروع به دویدن میکند و پلیس برای دستگیری وی به او شلیک میکند و اسیرش میکند و سپس اعلام میکند که کشته شده و چنین اتهامی داشته است، البته هنوز بدرستی روشن نیست که نامبرده زنده است یا کشته شده یا رژیم برای اینکه افکار عمومی را گول بزند او را خواهد کشت.
نمونه دوم ادعای رژیم در مورد علیاکبر جعفری است. رژیم ادعا کرد که نامبرده در زدوخوردی با رژیم کشته شده است در صورتی که وی در تصادفی در جاده مشهد کشته شد.
تنها جادهای که رژیم یافته است اعمال شدت عمل در زندانهای سیاسی است از ۱۵ فروردینماه به بعد تقریبا هیچکس را از زندانها آزاد نکرده است حتی دانشجویانی را که یک سال محکومیت داشتهاند و مدت آن تمام شده است.
اکنون وظیفه ماست که جنایات رژیم را در زندانها فاش کنیم با استفاده از هر وسیله ممکن به یاری یاران اسیری که در زیر شکنجه آریامهریند بشتابیم و به مبارزه قهرآمیز مردمان اوج بدهیم.
· دستگیریها:
مادر حسن و علیرضا کبیری را دستگیر و زندانی نمودهاند. این اولینبار نیست که این مادر قهرمان را به بند میکشند. در مهرماه ۵۱ وقتی که مجاهد شهید حسن کبیری را دستگیر مینمایند او را تا سرحد مرگ شکنجه میدهند. رژیم نه از دستگیری او نه از شکنجه و نه از شهادتش سخنی به میان نمیآورد. در جریان شکنجه پاها و دستها و همچنین ستون فقرات حسن را روی اجاق برقی میسوزانند. در آن جریان پدر و مادر مجاهد شهید حسن را نیز برای مدتی توقیف کردند.
خانم عفت محمدی، همسر آقای محمد محمدی را نیز دستگیر و زندانی نمودهاند.
· ورشکستگی انتخابات شاهانه:
کیهان هوائی در مشاره ۲۴ خرداد خود مینویسد که: یکی از نامزدهای انتخاباتی تبریز وقتی دید کسی در محل برای سخنرانی وی جمع نشده است بشدت متاثر شد و شروع به گریه کرد. گریه وی از میکروفنهای قوی محل سخنرانی پخش شد!!
عدم شرکت مردم در بازیهای مسخرهای که شاه تحت عنوان حزب و انتخابات براه انداخته است سند دیگری است بر صحت گفتار امام خمینی در شکست انقلاب باصطلاح شاه در جلبنظر تودهاهی ملت.
· همکاری بهائیها با صهیونیستها:
کمیته بایکوت اعراب، وابسته به اتحادیه عرب، بعد از جمعآوری اسناد و مدارک دال بر همکاری بهائیها با صهیونیستها، اعلام کرد که کلیه تعلیمات مربوط به بایکوت صهیونیستها شامل بهائیها نیز میشود.چه آنها هر دو در خدمت استعمار و امپریالیسم قرار دارند.
· معامله تسلحاتی چند میلیارد دلاری:
ایران یک هزار زرهپوش شیفتن از انگلستان خریداری کرد:
لندن ۱۱ ژوئن ـ کشورهای انگلستان وایران بر سر معامله یک هزار زرهپوش شیفتن به توافق نزدیک رسیدهاند. قیمت سلاحهای خریداری شده توسط ایران بالغ بر میلیاردها خواهد بود و بنا به گفته نظامیان رژیم ایران قصد دارد که تعداد زرهپوشهای خود را که در حال حاضر بالغ بر یک هزار میباشند به بیش از دو برابر افزایش دهد. تحویل سلاحهای فروخته شده به ایران حتی در درجه مافوق تحویل همین سلاحها به واحدهای مستقر ارتش انگلستان در آلمان قرار داده شده.
· و آمریکا هم بینصیب نیست:
واشنگتن رویتر ـ دولت امریکا فروش هفتونیم میلیارد دلار سلاحهای جنگی را به کشورهای عربستان سعودی، ایران و شیخنشینهای خلیجفارس تحت عنوان کمک به صلح و ثبات منطقه توجیه نمود.
یوسف سیسکو مسئول امور خاورمیانه وزارت خارجه امریکا در مقابل کمیته فروش تسلیحات کنگره امریکا درباره فروش این سلاحها چنین اظهار داشت:
هدف سیاست امریکا بر اینست که دو کشور قوی خلیج ایران و عربستان سعودی را در به عهده گرفتن امنیت منطقه تقویت کند.
ترجمه از روزنامه فرانکفورت روندشاو
۱۱ ژوئن ۱۹۷۵
هموطن: تنها با مبارزه متحد و مشترک همه نیروهای اصیل و پشتیبانی قاطع و یکپارچه از جهاد مسلحانه و سازمانهای انقلابی ـ مجاهدین و فدائیان است که میتوان به بساط چپاولگری استعمار خارجی و استبداد داخلی پایان داد.
� انتقال به تهران:
آقای طاهر احمدزاده از فعالین نهضت آزادی ایران و پدر فدائیان شهید مسعود و سعید احمدزاده و خواهر مبارز اسیر مستوره احمدزاده را چندی است به زندان قصر منتقل نمودهاند.
� اعتصاب در زندان:
پس از شهادت ۹ نفر از رزمندگان دلیر خلق در زندان بوسیله دژخیمان شاه، زندانیان سیاسی قصر اعتصاب غذای وسیعی را اعلام نمودند. مزدوران رژیم پس از هجوم به زندان تعدادی از مبارزین را به کمیته منتقل نمودند که از آنجمله: افتخاری ـ تقوایی ـ کاخساز ـ بطحائی ـ سهراب افشار ـ سعادتی ـ و رضا محبی.
� سرنوشت مهندس میثمی:
برادر مجاهد مهندس لطفاله میثمی به حبس ابد محکوم شد. او در تاریخ ۲۷ مرداد دستگیر گردید و در اثر شکنجههای قرون وسطائی وضدانسانی مزدوران رژیم یک دست و یک چشم خود را از دست داده است.
� بیخبری از زندانیان:
در حدود چهار ماه است که مجاهدین اسیر مسعود رجبی و موسی نصیر اوغلو خیابانی را از زندان قصر به کمیته بردهاند و از سرنوشت آنها هیچ اطلاعی در دست نیست. همچنین از سرنوشت افراد زیر ذوطن ـ خسروترگل ـ حسن سلامی ـ محمد فارسی معینی ـ ایزدی.
� ناهید جلالزاده کجاست؟
خانم ناهید جلالزاده در سال ۵۱ در ارتباط با مجاهد شهید مهدی رضائی دستگیر شده بود. دوره محکومیت ایشان قرار بود در این ماه به پایان برسد. بنابراین خانواده ایشان در روز مقرر به زندان مراجعه میکنند ولی از ایشان هیچ خبری نمیشود. چندی بعد به کمیته مراجعه میکنند، مزدوران کمیته میگویند باید به زندان قصر مراجعه کنید. آنها دوباره به زندان قصر مراجعه میکنند، مقامات زندان مدعی میشوند که ایشان را آزاد نمودهاند.
شرکت مستقیم وزارت دفاع آمریکا در مقابله با انقلابیون ایران
خیانت جدید شاه
هربار که شاه خائن به آمریکا میآید در راه خوشخدمتی به اربابان آمریکائیاش و خیانت به ملت ایران قدم جدیدی برمی دارد. و بیش از پیش دست عوامل تجاوزگر آمریکائی را در کنترل سرنوشت خلق ما و خلقهای منطقه بازمیگذارد.
متن زیر بدون هرگونه تفسیری روشنگر این خیانت عظیم شاه میباشد:
«کمپانی آمریکائی نیروی انسانی و سیستم جاسوسی خود را در اختیار ایران میگذارد».
به قلم سینمو. ای ـ هرش ـ نیویورکتایمز نیوز
سرویس اول جون ۱۹۷۵.
واشنگتن: ایران با یکی از کنترانتچیهای وزارت دفاع امریکا قراردادی بالغ بر چندین میلیون دلار امضا کرده است تا تسهیلاتی برای ارتباطات دقیق جاسوسی که ظرفیت کنترل ارتباطات نظامی و غیرنظامی را در سرتاسر ایران و منطقه خلیجفارس داشته باشد برپا سازد.
این قرارداد که به درخواست مستقیم شاه هنوز علنا اعلام نشده است به کمپانی ارتشی بنام روکول اینترناسیونال Rokwell International (آناهایم ـ کالیفرنیا) اجازه میدهد که برای اجرای طرح مزبور از اعضا و کارمندان فعلی و سابق آژانس امنیت ملی امریکا Nationa B????? Agency و تأسیسات جاسوسی نیروی هوائی استفاده نماید.
مقامات رسمی گفتهاند که ایالات متحده بطور منظم کمکهای نظامی و متخصصین ارتباطات جاسوسی خود را در اختیار متحدین خود در سرتاسر دنیا قرار میدهد. اما این کمکها همیشه تحت نظر و کنترل مستقیم ارتش آمریکا بوده است. و این وزارت دفاع بوده است که میتوانسته تصمیم بگیرد که چه مقدار اطلاعات در اختیار کشور میزبان قرار بدهد یا ندهد! اما قرارداد جدید با ایران کاملا منحصربفرد میباشد. به سبب آن که به موجب آن به رکول امکان میدهد که کارمندان سابق و فعلی آژانسهای جاسوسی را ــ که بسیاری از آنها ــ به سریترین تکنیکها (و وسائل فنی) جاسوسی و جمعآوری اخبار دسترسی دارند استخدام نماید.
مقامات وزارت کشور آمریکا و پنتاگن و کمپانی روکول انترناشیونال بعلت آنکه شاه درخواست کرده است که مفاد این قرارداد مخفی بماند حاضر نشدهاند که هویت وارتباط خود را با این قرارداد افشا نمایند.
آژانس امنیت ملی آمریکا ــ که مرکزش در نزدیکی واشنگتن (فورت مید ـ مایلند) میباشد ــ امور و مسئول تجزیه و تحلیل کلیه ارتباطات اطلاعاتی و جاسوسی است. قسمت اعظم جمعآوری اطلاعات جاسوسی و گزارش آنها توسط کارمندان و عوامل مؤسسه مزبور در درون نیروی هوائی ـ دریائی ـ زمینی ارتش صورت میگیرد.
در طی جنگ ویتنام، برای اجرای این عملیات که در اختفای کامل انجام میشده است، بیش از یکصد هزار نفر شرکت داشتهاند و حداقل سالیانه هزار میلیارد دلار مصرف میشده است. مقامات دولتی گفتهاند که موافقتنامه مزبور در اواخر ماه فوریه و یا اوایل مارس به امضا رسیده است. و طرفین متعهد شدهاند که یک برنامه ۵ تا ۱۰ ساله به منظور تعیین مشخصات شبکههای ارتباطی اطلاعات و جاسوسی تنظیم نمایند. همین مقامات گفتهاند که به موجب قرارداد، در مرحله اول ۵۰ میلیون دلار پرداخت خواهد شد. اما اجرای این طرح، که بنام سری ایبکس IBEX خوانده شده است تا ۵۰۰ میلیون دلار خرج برمیدارد.
مقامات رسمی گفتهاند که ریچارد هلمز ـ رئیس سابق سیا و سفیرکبیر فعلی آمریکا در ایران نقش عمدهای در توسعه احتیاجات اساسی ارتباطات اطلاعات جاسوسی ایران بازی کرده است. و در تعیین ضرورتها و نیازمندیهای سیستم مزبور مستقیما شرکت داشته است. برنامه ارتباطات اطلاعاتی و جاسوسی، یک برنامه ایران در جهت ساختمان یک نیروی مقدر و مدرن نظامی تطابق کامل دارد. در سال مالی ۱۹۷۴، ایران در حدود ۸/۳ میلیارد دلار وسائل جنگی از آمریکا خریداری کرده است. و در صف مقدم همه خریداران اسلحه از سال ۱۹۵۰ تا به امروز ـ قرار دارد.
شاه اخیرا ترتیب یک پیمان امنیت در منطقه خلیج فارس را تبلیغ میکند. که در آن البته بطور واضح و آشکار نیروی نظامی او نقش عمدهای را ایفا خواهد کرد. او همچنین گفته است که کلیه نیروهای خارجی باید از خلیجفارس بیرون بروند. اما اعتراف میکند که چون نیروهای روسیه شوروی در ایران و سایر نقاط حضور دارد، آمریکا نیز باید باقی بماند.
به موجب رئوس مطالبی که توسط مقامات آمریکا بطور مجمل بیان شده است شرکت فوری وزارت دفاع امریکا را نشان نمیدهد. اما مقامات مزبور اشاره کردهاند که قرارداد شاه با رکول ابتدا به تصویب وزارت کشور و دایره کنترل سلاحها رسیده است. این دایره مسئول آنست که مبادا مواد و یا اطلاعات بیشتری بدون اجازه دولت امریکا در اختیار متحدین امریکا گذارده و یا فروخته شود. این دایره به نوبه خود قبل از آنکه به شاه اجازه دهد که موافقتنامهای با رکول تنظیم نماید، طرح آن را به تصویب مقامات مسئول در پنتاگن رسانیده است. علاوه بر این در برخی از قسمتهای قرارداد آمده است که خواستهای مخصوصی را که شاه برای خرید وسایل محرمانه الکترونیک تحویل میدهد ضروری است که به تصویب مقامات وزارت کشور و پنتاگن برسد».
هموطن عزیز: اگر چه مفاد این قرارداد هنوز فاش نشده است. اما براساس همین اطلاعات مختصر که بدست ما رسیده است، کاملا روشن است که شرکت رکول چیزی نیست جز یک مقاطعهکار و سازمانی که سرپوش کارهای جاسوسی و اطلاعاتی برای آژانس امنیت ملی امریکا (NBA) است و کلیه این برنامهها تحت نظر مستقیم پنتاگن و بدست NBA طرح و اجرا و کنترل میگردد. علاوه بر این، بعد از انتشار خبر بالا، روزنامه وال استریت (۲/۶/۷۵) گفتگوی محافل سرمایهداری امریکا افشا نمود که «کارمندان کمپانی رکول در حال حاضر مدتهاست که کار خود را در ایران آغاز کردهاند» برای آنکه خوانندگان ما بدانند که این آژانس امنیت ملی امریکا چه معجونی است و چگونه جنگطلبان امریکائی بدست شاه خائن منابع ملی ما را غارت و کشور ما را به بزرگترین پایگاه تجاوزات و عملیات جاسوسی خود تبدیل ساختهاند ما در شماره آینده پیام مجاهد توضیحاتی مختصر درباره NBA خواهیم داد.
یادی از مجاهد شهید
مصطفی خوشدل
اردیبهشت ماه گذشته روزنامههای تهران شهادت ۹ نفر از فرزندان رزمنده خلق را به اطلاع مردم رساندند و چنین گزارش دادند که این اسرا هنگامی که به علت عدم تمکین و اطاعت از زندانبانها از زندان قصر به زندان دیگری منتقل میشدند به علت اقدام به فرار هدف گلوله مأمورین محافظ مستقر در اتوبوس قرار گرفتهاند؟ خلق داغدار که هرگز چنین درگیری و تیراندازی را در هیچ نقطهای از تهران مشاهده نکرده بود و نیک میدانست که فرار از دست مزدوران رژیم در حال دستبند داشتن آنهم در اتوبوس و در محاصره انبوه مأمورین تا چه حد امکانپذیر است. این دروغ را مانند حیلههای دیگر رژیم باور نکرد، و دیگران که نزدیکی بیشتری با جنبش داشتند از مدتها قبل خبر شهادت این دلاوران را در زیر شکنجههای رژیم شنیده بودند. هفت نفر از این شهدا از سال ۴۴ و دو نفر از سال ۵۱ در اسارت رژیم بسر میبردند و همگی از نظر تجربه و ایمان به مبارزه از درخشانترین ستارگان نسل انقلابی ایران بودند. رژیم خائن چنین میپنداشت با شهید کردن این استادان ضربه جبرانناپذیری به جنبش وارد میسازد غافل از آنکه:
هر شب ستارهای به زمین میکشند و باز
این آسمان غمزده غرق ستارههاست
از میان این دلاوران شهید بدون آنکه قصد برتریبخشیدن در بین باشد تنها به مناسبتی به شرححال مختصری از مصطفی خوشدل میپردازیم. شهید دلیر قبل از ضربهخوردن سازمان مجاهدین در سال ۵۰ مدتها همخانه و تحت تعلیم مستقیم شهید بزرگ مهندس حنیفنژاد بود و درسها و تجربیات ارزندهای آموخته بود. بعد از شهریور ۵۰ جزو معدود افرادی بود که بار مبارزه مسلحانه را به دوش میکشیدند و با مجاهدات سنگین و گسترده خود حیات تازهای به مبارزه دادند. شهید مجاهد در سال ۵۱ هنگامی که با رضا دادیزاده بعد از شناسائی راههای عبور و بازگشت از مرز بعلت اشتباه تاکتیکی در ورود به خانهای که قبلا لو رفته بود دستگیر میشوند.
مصطفی هنگامی که خود را در چنگال مأمورین میبیند با سیانور خودکشی میکند مزدوران بسرعت او را به بیمارستان شهربانی میرسانند و تحت شستشوی داخلی قرار میدهند و برای بازنگهداشتن دهان او از آنجائی که برای مسمومشدن مقاومت میکرده دندانهایش را خرد میکنند و با چکش به دهان او میزنند و بالاخره برای بازجوئی زنده نگاهش میدارند، او بعد از ماهها شکنجه و بازجوئی به سه بار اعدام محکوم میشود و یک هفته در سلول به اشتیاق اجرای حکم شهادت دقیقهشماری میکند تا در آخرین لحظات رژیم به علت شرایط خاص روز از اعدامش منصرف میشود و او را همراه سه نفر از همرزمانش با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم میکند و آنها را به عنوان سرنخی از فعالین بیرون نگاه میدارد. وقتی از او درباره حالات روحیش در چنان لحظات پرسیده بودند گفته بود مرا از سعادت عظیم محروم کردند و تنها ناراحتی ونگرانیم این بود که در پیشگاه پروردگار و رفقای شهید از کندی عمل و مسئولیتم شرمسارم و آنطور که باید نتوانستم به وظیفه خود عمل کنم و در مورد بازجوئی با آنکه استادانه پاسخ گفته بود همیشه نگران بود که مبادا از سخنانش کوچکترین خطری متوجه رفقا شود.
او با اعزام به زندان عمومی هم هرگز آرامش و آسودگی نیافت و به همان دلیل که زنده نگاهش داشته بودند مرتبا به کمیته و شکنجهگاه فرستاده میشد و بیش از هر زندانی در تاریخ مبارزات مسلحانه ما از نظر دفعات تحت بازجوئی بود که در حقیقت سه سال تحت بازجوئی بوده و با هر اطلاعی از یارانش او را احضارش میکردند و چنین بود که بعلت فعالیت گسترده و وسیعی که داشت و آشنائی و ارتباطش با مبارزین دستگیر نشده با هر اطلاعی دائماً مورد شکنجه قرار میگرفت.
علیرغم تمام شکنجههای وحشیانه مأمورین ساواک او هم چنان سرزنده و بانشاط بود و نشاط و سرزندگی او دشمن را به خشم واداشته بود، او در زندان بسیار فروتن و مهربان بود و در شناخت دشمن و روشها و شیوههای بازجوئی و عملکرد او مهارت داشت.
رحمت خدا و درود ما بر او و همه شهدای آزادیبخش ما باد
ان الذین فتنوا المومنین و المومنات ثم لم یتوبوا فلهم عذاب جهنم و لهم عذاب الحریق
سوره بروج آیه ۱۰
آنان که مردان و زنان مومن به حقیقت را به شکنجهگاه میکشند و از این عمل خود هرگز منصرف نمیشوند. ایشان را عذاب جهنم و عذاب سوزانی است.