فهرست مطالب
برای ایران چه خوابی دیدهاند
اخبار
نگاهی به زندگی انقلابی احمد رضائی
پیروزی مجاهدین در فیلیپین
خرید ۵۸۰ هلیکوپتر به مبلغ ۷۲۰ میلیون دلار
اطلاعیه مجاهدین خلق درباره انفجار در سفارت اردن
کجا شکنجه میشوند؟
کمکهای شاه برای انتخاب نیکسون
او به دریای حقیقت پیوست
ما پاکترین جوانهای این ملت هستیم. میگویند شما که میتوانید صاحب مقام و منصب شوید، مرفه باشید، چرا میخواهید تا آخر عمر در زندان بپوسید، یا مقابل جوخه آتش قرار گیرید؟ روشن شدن این مطلب حتی برای دادستان میتواند مفید باشد. دادگاه واقعی از نظر ما، دادگاه عدل الهی است.
«از دفاعیات مجاهد شهید محمد بازرگانی»
برای ایران چه خوابی دیدهاند
در اوایل ماه دسامبر ۷۲، بطور ناگهانی فاش شد که طبق دستور نیکسون، ریچارد هلمز، رئیس سیا آمریکا، بعنوان سفیرکبیر آمریکا به ایران میرود. هلمز ۲۵ سال است که در سیای آمریکا فعالیت میکند و قبل از آنکه به سمت رئیس سیا منصوب گردد مسئول بخش برنامههای سیا بود که به بخش «حقهبازیهای کثیف» معروف است. و همین بخش است که کودتای ۲۸ مرداد را در ایران طرح و تنظیم نمود. روزنامههای آمریکائی به مناسبت انتشار چنین خبری مینویسند:
«شاه محمدرضا پهلوی از چنین انتصابی بدون شک بسیار خوشحال خواهد شد و آنرا با گرمی خواهد پذیرفت. چه تخت و تاج خود را مدیون سیا میداند(۱) در ۱۹۵۳ کیم روزولت نوه تئودور روزولت که نماینده سیا در خاورمیانه بود، به کمک اشرف پهلوی و لوئی هندرسون و شوار تشکف (مستشار نظامی آمریکا در ژاندارمری در آنزمان) کودتای علیه مصدق را اجرا نمود. در آنزمان شاه که از کشور فرار کرده بود مجدداً به ایران برگشت. ملی شدن صنایع نفت که بدست مصدق انجام گرفته بود، لغو گردید. اما در عینحال، عملیات کیم روزولت و سیا، باعث شد که انحصارات نفتی از دست انگلیسها خارج شود و چهل درصد آن بدست کمپانیهای آمریکائی بیفتد. یکی از این کمپانیها، شرکت نفت گلف است که کیم روزولت بعداً به سمت رئیس روابط دولتی و سپس به سمت نایب رئیس کمپانی منصوب گردید».
کیم روزولت که به آقای ایران (مستر ایران) معروف شده است هماکنون در واشنگتن کلیه فعالیتهای سرمایهداران آمریکائی را در ایران کنترل و نظارت مینماید. هر نوع پروژه و پیشنهاد برای سرمایهگذاری از طرف سفارت ایران برای روزولت فرستاده میشود و سپس او نظرش را به سفارت ابلاغ مینماید.
شایع است که در ماههای اخیر روابط کیم با شاه تیره شده است. علت را چنین میگویند که گویا در تنظیم قرارداد با شرکت page communication به مبلغ ۲۵۰ میلیون دلار بهمنظور ایجاد دیوارههای دفاعی در مرزهای ایران (پیام مجاهد شماره شش) کیم ۲۵ میلیون دلار حقالعمل گرفته است، بدون آنکه به شاه خبرش را بدهد!
انتصاب و اعزام هلمز به ایران حتی در محافل آمریکائی نیز با معنی تلقی شده است. البته برخی از مقامات آمریکائی برکناری هلمز را از ریاست سیای آمریکا با گروهبندیهائی که در کاخ سفید وجود دارد و اختلافات شدید میان گروه کیسینجر با هلمز مربوط میدانند. اما اعزام هلمز به ایران بدونشک نمایشگر نگرانیهای شدید سرمایهداران آمریکا از رشد جنبش انقلابی در ایران میباشد. در سال قبل همزمان با برگزاری جشن منحوس ۲۵۰۰ ساله، که موجی از خشم و اعتراض مردم را در سرتاسر ایران برانگیخت، هلمز پس از سفر خود به اسرائیل محرمانه به ایران سفر کرد. بدنبال این سفر بود که موج حمله و هجوم به سازمانهای مبارز انقلابی آغاز گردید. رژیم شاه و آمریکائیها تصور میکردند ــ و امید داشتند ــ که تشدید و توسعه و گسترش جنبش خلق ما بیشتر به خاطر جشن ۲۵۰۰ ساله است و با پایان یافتن جشن، سروصداها نیز خواهد خوابید.
علیالخصوص که به خیال خود بیشتر فعالین و رهبران سازمانهای انقلابی را دستگیر نمودهاند. اما ادامه و وسعت عملیات جهاد مسلحانه و بخصوص استقبال بیسابقه ملت قهرمان ما از نیکسون با انفجارات بمبها و پرتاب سنگ، آمریکا را سخت متوحش ساخته است. از سالهای قبل برخی از متخصصین آمریکائی که به بررسی علوم جنگهای انقلابی و علل آغاز این جنگها پرداخته و آشنایی پیدا کرده بودند پیشبینی میکردند که ایران بزودی ویتنام دیگری در خاورمیانه خواهد شد.
این مسئله ذهن مقامات آمریکائی را از سالهای ۱۹۶۰ به بعد سخت بخود مشغول کرده است بطوری که برنامههایی در سه سطح سیاسی ـ اقتصادی ـ نظامی برای باصطلاح پیشگیری خطر بروز جهاد مسلحانه در ایران طرح کردند و اجرای آنرا وجهه همت خود قرار دادند.
برنامه اول سیاسی آنها، از زمان نخستوزیری اقبال در سالهای ۱۳۳۶ آغاز شد. در آن برنامه سعی شد که یک نیروی باصطلاح «مخالف» اما در چهارچوب رژیم بوجود آورند. این کوشش ابتدا روی جبهه ملی و همکاران دکتر مصدق متوجه گردید. آنها کوشیدند تا با دادن آزادیهای محدودی به جبهه ملی و با کمک برخی از عناصر سازشکار ملی ـ که در عینحال از سابقه همکاری با دکتر مصدق بهرهمند بودند، به این هدف خود، یعنی ایجاد جبهه ملی برای مخالفت با رژیم ــ نه برای تغییر آن ــ برسند. اما هوشیاری مردم و عناصر اصیل ملی بخصوص نهضت آزادی ایران این برنامه را عقیم نمود. رویکار آمدن امینی از یکطرف همراه با فشار فراوان بر مبارزین اصیل و محاکمات سران نهضت آزادی بود و از طرف دیگر، از نظر سیاسی، با محدودیت ظاهری قدرت شاه همراه بود. در این دوران سعی بر آن بود که با اجرای برنامههای اقتصادی از یک طرف و تظاهر به محدودساختن قدرت شاه از نظر سیاسی، جوّی مساعد و مناسب برای رشد یک جنبش کاذب ملی بوجود آید.
در سطح اقتصادی نیز کوشش شد تا با طرح باصطلاح اصلاحات ارضی ریشه و علت نارضایتیها را حداقل از میان دهقانان بردارند. سفر شاه به آمریکا و ملاقات با کندی باعث سقوط امینی و سپس اعلام «انقلاب سفید» شاهانه گردید. و از این پس شاه بیش از پیش علناً وارد صحنه گردید. نظر امپریالیستها بر آن بود که با اجرای برنامه اصلاحات ارضی، شاه بعنوان «فیدل کاسترو»ی ایران! به ده برود. شاه با در دستداشتن ارتش و برخورداری از پشتیبانی دهقانان که ۷۵ درصد جمعیت ایران را تشکیل میدهند موقعیت مستحکمی پیدا خواهد کرد. علاوه بر این با اجرای این برنامهها جنبش اصیل انقلابی در ایران عملاً از پشتیبانی نیروی دهقانان که قدرت بالقوه آنها هستند محروم خواهند ماند.
اما همانطور که میبینیم، این برنامهها با شکست روبرو شدند و کوس رسوائی رژیم ــ هرروز بیش از پیش ــ برسر هر چهارراهی نواخته میشود. اما در سطح سوم، امپریالیسم آمریکا به تجدید ساختمان ارتش پرداخته. تجدید نظام ارتش به دو منظور صورت میگرفت، اول آنکه ارتش را از عناصر نامطلوب ــ باصطلاح خودشان ــ پاک کنند تا احتمال هرگونه خطر کودتائی را از جانب ارتش از بین ببرند. دوم آنکه ارتش را برای مقابله با جهاد مسلحانه در ایران، که همه وقوع آنرا پیشبینی میکردند آماده سازند. جزئیات این برنامهها در گزارش مک نامارا ــ وزیر دفاع وقت آمریکا ــ به کنگره آمریکا در سال ۱۹۶۴ آمده است (رجوع کنید به بولتن وزارت کشور آمریکا ماه مه ۱۹۶۴) در این گزارش مکتامارا پس از اشاره به اهمیت برنامههای نظامی خارجی برای حفظ منافع آمریکا و تقسیمبندی این برنامهها درباره ایران مینویسد «اما درباره ایران، هدف این بوده است که قدرت نیروهای نظامی ایران را به حدی برسانیم که حفظ امنیت داخلی را مطمئن سازد… اگرچه نیروهای نظامی ایران با کمک ما در دهساله اخیر (یعنی از کودتای ۲۸ مرداد تا سال ۱۹۶۴ ـ پیام مجاهدـ) بطور قابل توجهی تقویت شدهاند، اما آنها هرگز نه در حال حاضر و نه در هیچ زمان دیگری قادر به مقابله در برابر ارتش روسیه شوروی نیستند. … با توجه به همکاریهای متقابل بین ما و روسیه شوروی، بعید است که روسها مستقیماً به ایران حمله کنند، اما خطر از جانب عوامل ناراضی میباشد که ممکن است روسها از آنها برای استقرار حکومت کمونیستی استفاده کنند».
مکتامارا پس از اشاره به برنامههای سیاسی و اقتصادی که باید همراه با برنامههای نظامی باشد مینویسد «برنامههای نظامی ما برای ایران شامل ترمیم نیروی هوائی و تجدید سازمان و تغییر در نیروی زمینی است، بصورت نیروی واحدهای کوچک با تحرک زیاد که بتواند با واحدهای چریکی مقابله نماید».
و اکنون بعد از گذشت سالها و کوشش فراوان و خرج میلیونها دلار از درآمد ملت ما برای ارتش، ما میبینیم که دشمن در اجرای این برنامهها و وصول به هدفهای خود تا چه حد شکست خورده است و چگونه امروز، رشد نهضت ضداستعماری و ملی خلق ما از مراحل مبارزات سیاسی گذشته و وارد مرحله جهاد مسلحانه شده است. رشد جنبش انقلابی ایران در دو سه سال اخیر نمایشگر نافرجامی برنامههای دشمن است. نمایشگر ورشکستگی شاه و سازمان امنیتش میباشد و همه اینها زنگهای خطر را بار دیگر برای سرمایهداران آمریکائی بصدا درآورده است. جزیره امنیتی که شاه و نوکرانش به سرمایهداران آمریکائی و همکارانش وعده میدادند و به وجود آن در میان دریای طوفانی خاورمیانه افتخار میکردند، امروز بیش از هر موقع دیگری به مرحله انفجار نهائی نزدیک شده است.
مسافرت هلمز به ایران انعکاس درک چنین خطری است از جانب نیکسون و شرکائش و نماینده کوششهایی است برای پیشگیری خطر انفجار، با سفر هلمز به ایران پیشبینی میشود که در مرحله اول در سازمانهای امنیتی تجدیدنظر کلی و اساسی بعمل آید تا بتواند مؤثرتر از گذشته با نیروهای مخالف مقابله نماید. و دوم آنکه شایع است که تغییرات عمیقی در رژیم بوجود خواهد آورد. مقامات آمریکائی تصور میکنند که رشد و گسترش جنبش انقلابی در ایران تنها بخاطر وجود شاه است. لذا برخی تغییرات را در محتوی رژیم پیشبینی میکنند. فراموش نباید کرد که این سیای آمریکا و بخش حقههای کثیف آن برپاست. آقای هلمز بود که در ویتنام رژیم «دیم» را که خود مستقر ساخته بودند سرنگون ساخت. و از ماههای قبل فعالیتهای معنیداری از جانب برخی از ایران دوستان و البته به وزارت امور خارجه آمریکا که به طرفداری از ملیون شهرت دارند، به چشم میخورد. برخی از این عناصر که تا چندی قبل حتی اجازه سفر به ایران را هم نداشتند، به ایران رفته و میروند. به فعالیتهایی هم پرداختهاند. کوشش کردهاند تا با برخی از عناصر ملی نیز تماس بگیرند و آنها را از تغییراتی در جوّ سیاسی ایران مطلع سازند! اما این افراد با بیاعتنائی و خونسردی عناصر اصیل ملی روبرو شدهاند.
علت انتصاب و اعزام هلمز به ایران و برنامههای آمریکا در ایران هرچه میخواهد باشد، یک امر قطعی و مسلم است و آن اینکه تا زمانی که مسئولین کاخ سفید در واشنگتن نخواهند و یا نتوانند از تاریخ ــ نه تاریخ قرنهای گذشته و یا بررسی ورشکستگی استعمار انگلیس و فرانسه ــ بلکه همین تاریخ زنده و گویای امروز، همین ویتنام قهرمان پند و عبرت گیرند و آنرا بکار برند همان سرنوشتی را که در ویتنام دارند، در ایران هم خواهند داشت.
سرنوشت محتوم شاه و اعوان و انصارش، و اربابان غارتگر آمریکائیاش ننگ است و رسوائی ــ شکست است و نابودی ــ و اراده خلق ما، و اراده همه خلقهای استعمارزده جهان، که تبلور اراده خدای جهان است، اجراکننده حکم تاریخ است در حق آنان.
نه تغییرات و تجدید سازمان ساواک و نه تجهیزات بیشتر ارتش (رجوع کنید به خبر خرید ۵۸۰ هلیکوپتر) و نه بازیهای سیاسی هیچیک قادر نخواهند بود اراده خلق ما را متزلزل سازند.
اخبار
شیبانی و مفیدی به اعدام محکوم شدهاند
هفته گذشته اطلاع یافتیم که دکتر عباس شیبانی و محمد مفیدی دو تن از اعضای نهضت آزادی ایران در یک دادگاه دربسته به اعدام محکوم شدهاند. محمد مفیدی به جرم قتل سرتیپ جانی طاهری، از یک رستوران ربوده شده بود که در دادگاه ابتدائی به سه سال و نیم حبس محکوم شد ولی در دادگاه ثانوی به اعدام تبدیل یافت. (برای اطلاع بیشتر رجوع شود به پیام مجاهد شماره پنج مقاله ورشکستگی سازمان امنیت) خود این مسئله میرساند که رژیم ایران تا چه حد به سرگیجگی و سردرگمی دچار شده است.دکتر عباس شیبانی سرباز دلیر نهضت می ایران نیز برای چندمین بار است که دستگیر و زندانی میشود. بعد از کودتای رسوای ۲۸ مرداد، شیبانی که مبارزه با حکومت کودتا را وجهه همت قرار داده بود، چندمین بار دستگیر و زندانی شد و در سال ۴۱ نیز همراه سران نهضت آزادی ایران به شش سال زندان محکوم گردید. پس از آزادی دوباره مبارزه را از سر گرفت و به هنگام شهادت آیتاله سعیدی خراسانی در زیر شکنجه شیبانی مجلس ختمی برپا داشت و در آن به سخنرانی پرداخت و علل شهادت سعیدی را تشریح کرد. شیبانی بلافاصله دستگیر و به ۱۵ سال حبس محکوم گردید ولی در دادگاه تجدیدنظر محکومیت او به شش سال تقلیل پیدا کرد!
از آنجا که شکنجه و زندان در اراده مبارزین اصیل تأثیری ندارد و آنان را شجاعتر میکند، شیبانی پس از آزادی دوباره فعالیت خود را ازسر گرفت تا اینکه چندی پیش دوباره دستگیر شد و بدون اینکه اتهامش اعلام شده باشد به اعدام محکوم گردید.
برادران! جان شیبانی و مفیدی دو تن از سربازان دلیر ما در خطری جدی است. دفاع از آنها و رسواکردن رژیم خودفروخته ایران بصورت دینی بر گردنت سنگینی میکند. این روشن است که تا زمانی که اینگونه حکومتهای تحمیلی و ضدمردمی برسر کارند، از این حبسها و اعدامها فراوان خواهیم داشت. درد اجتماع ما را رشد اجتماعی مردم و یک حکومت مردمی، درمان میکند و اینها همه در گرو اراده و همت پیکارجوی تو است. هر فریاد تو قدمی است در استقرار آزادی و عدالت و هر قدم تو تیشهای است به ریشه استعمار جهانی و حکومتهای پوشالی دستنشاندهاش. اگر باور نداری، تجربه کن!
سالگرد ۱۶ آذر
امسال هم علیرغم تمام فشارهای سازمان امنیت و دولت و ارتش بر دانشگاه، دانشجویان روز ۱۶ آذر کلاسها را تعطیل کردند و به بزرگداشت شهدای ۱۶ آذر پرداختند. طبق معمول پلیس به دانشگاه حمله کرد. جمعی را زخمی و جمعی را دستگیر نموده است.
قصر جدید شاه
بعد از جشن ننگین ۲۵۰۰ ساله که طی آن میلیونها دلار از درآمدهای ملت محروم و زحمتکش ما حیف و میل گردید و چنان افتضاحاتی ببار آورد که حتی هنوز هم مورد بحث مطبوعات خارجی میباشد، شاه از بیم رسواگریهای جدید، اخبار فعالیتهای خاندان سلطنتی را با تمام قوا پنهان نگه میدارد، اما به موجب خبری که بتازگی منتشر شده است، شاه قصر جدیدی در دامنههای کوه آلپ در مرز فرانسه، نزدیک ژنو میسازد که دارای یک فرودگاه خصوصی جت است. بمحض آنکه ساختمان فرودگاه تمام شود، قصر آماده برای بهرهبرداری خواهد بود.
تعطیل یک دبستان!
علامه مجاهد آیتاله طالقانی از موسسین و رهبران نهضت آزادی ایران که در بافت زندانی میباشند، چند سال قبل یک مدرسه دخترانه در تهران تأسیس کرده بودند بنام مدرسه علائی و دختر ایشان مدیره مدرسه بودند. در حدود سه ماه قبل عدهای از مأمورین سازمان امنیت به مدرسه آمده و به جرم اینکه مدیره مدرسه عکس شاه را در دفتر مدرسه نصب نکرده، مدیره مدرسه را عوض میکنند و یکی از اراذل و اوباش خودشان را به مدیریت مدرسه خصوصی منصوب میکنند. و حالا هم درصدد انحلال مدرسه میباشند. در کشوری که ۷۵ درصد مردم بیسواد هستند و هر بیگانهای از ایتالیا و فرانسه و آمریکا و انگلیس و چین و ماچین، دکانی بنام مدرسه خصوصی بازکرده و به شستشوی مغزی فرزندان ما و گسترش فرهنگ استعماری مشغول است، دولت شاه محمدرضا حتی قدرت تحمل یک مدرسه ابتدائی کوچکی را که فرهنگ اصیل ایرانی را تدریس میکند، ندارد.
ترکیه به اسرائیل هواپیما میفروشد
مطبوعات دانمارکی در اواخر دسامبر فاش نمودند که دولت ترکیه حداقل سه هواپیمای جنگنده بمبافکن میراژ را که از فرانسه توسط یک دلال هلندی خریداری کرده است به اسرائیل فروخته است. این هواپیماها، مستقیماً از فرانسه توسط خلبانان اسرائیلی به اسرائیل پرواز کردهاند.
دولت ترکیه یکی از اعضای کنفرانس باصطلاح اسلامی است که شاه ایران و ملکفیصل هم عضو آن هستند. دولت ترکیه همچنین در ماه گذشته طی اعلامیه مشترکی با سوریه اعلام نموده است که اسرائیل باید سرزمینهای اشغالی را به اعراب پس بدهد. فروش هواپیماهای میراژ فرانسوی به اسرائیل ماهیت واقعی دولت ارتجاعی و دستنشانده ترکیه را نشان میدهد. دولت ترکیه از یکطرف با تمام قوا، جنبش انقلابی و اسلامی را در ترکیه سرکوب مینماید، و از جانب دیگر کنفرانس اسلامی!! تشکیل میدهد. زبانی و حرفی از حق اعراب دفاع میکند، اما در عمل واسطه فروش هواپیماهای جنگنده بمبافکن به اسرائیل میگردد.
نگاهی به زندگی انقلابی احمد رضائی
از مجاهدین خلق ایران
«انالحیوه عقیده و جهاد»
(زندگی یعنی داشتن عقیده و پیکار در راه آن)
…. این نوشته که ثمره زندگی سرشار از ایمان و پیکار احمد رضائی، انقلابی صدیق و وفادار خلق ایران است، به همه شهیدان راه آزادی بشریت تقدیم میگردد…
و چه شورانگیز است بیان صادقانه سرگذشت افتخارآمیز شهیدان حماسهآفرین کربلا از زبان شهیدی که خود در پرتو درخشش نور ایمان و شجاعت این مردان بزرگ بشریت راه جست، جوانمردی که در ایمان راستینش شکوفه خدا بود و زندگی کوتاهش سراسر مبارزه و درسآموز.
در راهی که این جوانمردان برگزیدهاند، راز جاودانگی انسان نهفته است، و در آنجا که خون او ریخت هزاران احمد جان گرفتند، خونی که او به فضا پاشید به مانند خون همه انقلابیون پاکسرشت دیگر، گذرگاه طولانی این افق دوردست را نشان داد:
نبـرد انـقــلابــی
«شهادت معراج یک انقلابی است»
جنبش آزادیبخش خلق ما به جاده اصلی خود، به جاده مبارزه مسلحانه گام گذارده است. مبارزه از مجاری انحرافی، از راههای شکست فرجام محافظهکاری و اصلاحطلبی، پای بیرون کشیده است. آنچه هماکنون در جامعه ما جریان دارد براستی انقلاب است. انقلاب آغاز شده، دیگر آنچه میشنویم سخنرانی نیست، صدای گلوله است. آنچه بر زمین میپاشد گلبرگهای گرمخانه گلخانه نیست. قطرات خون گرم انقلابیون است، که خونشان هرگز جز بخاطر آزادی و نجات تودهها از استثمار و استعمار جهانی، در رگهایشان نجوشیده است. روزگاری بود که میتینگ و سخنرانی و اعلامیه، بجای مبارزه رهائیبخش نشسته بود که این اندیشه که با قطعنامه چنین باید، و چنین نباید میتوان دشمن را از اریکه فرمانروائی بزیر کشید، روزگاری فرمانروای مغزها بود. استیلای اینچنین سادهاندیشی بر مبارزه سیاسی خلق ما، مربوط به سالها و روزگاران دوردست و افسانهای نیست. مربوط به همین هشتـ ده سال پیش است. حتی تا همین سالهای نزدیک بود که «انحراف از خط بنیانی مبارزه» به «مبارزهای بنیانی» تعبیر میشد و در نتیجه نیروی شگرف دهها هزار انسان فداکار را به هرزه میبرد. استعدادهای مبارزین در سنگلاخهای کشنده این سنگستان شوم به نابودی کشیده میشد. لاشخوران ضدانقلاب بر بالای سر این رهگمکردههای نهضت بال میگشودند. و چشم و جگر هر مبارزی را که در بیراهه این کویر سرگشتگی بر زمین میفتاد بیرون میکشیدند. همه چیز ضد خود را در درون میپروراند. این سرگشتگی که توطئهای ضدانقلابی نیز بود در درون خود نطفه شناخت راه اصلی مبارزه را همراه داشت. عاشقان راه خدا و رستگاری خلق و دلدادگان به توده و تمامی مبارزین راستین و جانباز ضداستعمار نمیتوانستند به دوار و سرگیجه این سرگشتگی و انحراف خو بگیرند. هیچ قدرتی وجود نداشت که بتواند آنها را برای همیشه گول بزند و گول نخوردند. آنها راه اصلی را میجستند و سرانجام یافتند: مبــــــــــاره مسلحــــــــــانــــــــه
نبرد انقلابی عالیترین و یگانه شکل بنیانی و مؤثر حل تضاد انقلاب و ضدانقلاب است. اسلحه سخنگوی صادق تودههاست. دیگر این طنین صدای گلولههای مسلسل است که به گوش تاریخ میرسد. شهید قهرمان «احمد رضائی» از جمله این راهیابندگان و مجاهدین بود. او که به گردونه سرگیجهآور این مبارزات غیراصولی سالهای ۳۹ تا ۴۴ غلطیده بود، نه همچون اسبان عصاری برای همیشه در مدار بسته این منحنی شوم چرخید و نه چون افلیجهای پرمدعا به پرگوئی حقارتآمیز با سایه خود سرگرم شد و نه همچون گدایان به دریوزگی ضدانقلاب رفت.
قدری به عقب بازگردیم… سه تن از سربازان خلق از درون «نهضت آزادی ایران» به ساختن ارتشی پرداختند که با اسلحه در برابر دشمن ایستادگی کند. مهندس حنیفنژاد، مهندس علیاصغر بدیعزادگان، مهندس سعید محسن (که اکنون هر سه در اسارت ضدانقلابند و همچون یک انقلابی تزلزلناپذیر، حتی زندانهای ضدانقلاب را میلرزانند) (این نوشته قبل از شهادت این برادران مجاهد تنظیم یافته است. پیام مجاهد) کوشیدند تا تشکیلاتی را بوجود آورند که هرزآب اصلاحطلبی در رگهایش جاری نباشد و در این راه همه چیز خود را فدا کردند. احمد آشیانه خود را یافت و به مجاهدین خلق پیوست. او شش سال مداوم و بدون کمترین حسابگری و نیرنگی در راه پیشبرد سازمان که جز مبارزه مسلحانه راهی نمیشناخت کوشش کرد. زمانی که احمد به مبارزه سیاسی کشیده شد، سال دوم دبیرستان را میگذرانید. احمد که هرساله شاگرد ممتاز بود با گام گذاردن در مبارزه سیاسی به کسب دانشی عمیقتر پرداخت. بدینسان احمد از همان آغاز به منزله یک انقلابی حرفهای خود را در اختیار سازمان گذاشت. او نه شغلی برگزید و نه به دانشگاه رفت و نه حتی به سربازی ارتش ضدتودهای قدم نهاد. سازمان با هوشیاری و گامهای استوار و به جلو میرفت. درگیری نظامی و رشد جنبش انقلابی فلسطین دریچهای بسوی ما گشود. سازمان با شتاب فراوان عدهای از مجاهدین خود را برای پیکار در کنار برادران عرب و نیز آموزش دیدن از تجربیات آنها به فلسطین فرستاد.
انقلاب فلسطین با عالیترین عواطف انقلابی از ما استقبال کرده و زندگی انقلابی، تجربیات و اندوختههای انقلابی سازمان و انقلاب فلسطین را یککاسه کرد. انقلاب فلسطین به ما درسهای گرانبهائی آموخت و بدین اکتفا نکرد، سلاحهای آتشین بسیاری به سازمان و خلق ایران هدیه کرد. و این بخشش انقلابی بود. سازمان خود را برای نبرد انقلابی آماده میکرد. زمینهها از هرسو هموار میشد. یک خطای ناشی از شیوه کار، سازمان را در برابر یک شکست هولانگیز قرار داد: سازمان در تور پلیس افتاده با سرعتی سرسامآور سرکوب میشد. بسیاری از بهترین و دلاورترین اعضای سازمان به چنگ پلیس افتادند. شکنجه به مهیبترین شکل ممکن آغاز شد. افراد یکی پس از دیگری اسیر میشدند.
ارتباطات از هر نقطه گسسته میشد. با این همه سازمان توانست بدن خود را هرچند نیمهجان، از زیر ضربات مداوم و درنگناپذیر سازمان امنیت بیرون بکشد و این بیشتر ناشی از جسارت، پرکاری و زیرکی انقلابی احمد بود. احمد نهتنها توانست خود را محفوظ نگهدارد، بلکه توانست با شتابی صدها برابر شتاب ضدانقلاب بقایای نیروهای سازمان را از چنگ پلیس دور کند و رشتههای گسسته سازمان را پیوند بزند. میان سازمان و پلیس خندقی کند که جهیدن سازمان امنیت از آن عملی نباشد. بقایای سلاحهای سازمان را از مخفیگاههائی بیرون برد که گهگاه بلافاصله پس از عبور احمد، پلیس برای هجوم به آنها سرمیرسید ولی اثری از سایه گریزان نمییافت. شاید برای کسانی که کار تشکیلاتی نکردهاند و هنوز از شبیخون پلیس برداشت عینی و عمیق ندارند همه اینها ساده و عادی تفسیر شوند. عظمت چنین اعمالی را آنهائی درک میکنند که از نزدیک شاهد کوششهای شبانهروزی احمد بودند. عظمت چنین اعمالی را آنهائی درک میکنند که خود دستی بر آتش دارند. اینکه احمد چهبسا مواقعی که ۲۴ ساعت حتی یک مژه هم بهمنزده باشد، سادهترین عملی است که انجام داده است. بیخوابی و دوندگی، تفکر، پیوند حلقه زنجیرهای گسسته سازمان و سازمان دادن آنها کار کوچکی نیست و بسیار بزرگ است. آنگاه که سازمان غافلگیر ضربات ناگهانی و پیاپی پلیس شد و آنگاه که مسئولین شاخهها یکی پس از دیگری به چنگ پلیس ضدانقلاب افتادند، آنگاه که بسیاری از خانههای سازمانی لو رفت، آنگاه که بسیاری از انبارهای ذخایر سلاح و مهمات سازمان کشف شد و تقریباً تمام خطوط شبکه سازمانی چه در مرکز و چه در شهرستانها و خطوط ارتباطی به خارج از کشور قطع شد، چگونه ممکن بود و امید میتوان داشت که کسی تمامی اینها را مجدد احیا کند و سازمان دهد و از چنگال پلیس درببرد؟
احمد این کار بزرگ را کرد. ساختن یک ارتش براستی دشوار است. ولی دشوارتر از آن حفظ و همبسته کردن ارتشی است که در زیر آتش سهمگین دشمن متلاشی شده است. احمد یک ارتش درهمشکسته را از آتش پیاپی و مهیب دشمن بیرون کشید و آماده هنرنمائی و نبردی نوین کرد. تلاش خستگیناپذیر و سرسختانه احمد در این راه، سازمان امنیت را با همه غرور و ادعایش با بنبست مواجه کرد. پلیس دیگر میدید که هربار که تورش را جمع میکند از هرگونه صیدی تهی است. خشم وحشیانه سازمان امنیت اوج میگرفت، شکنجهها هرچه خشنتر و کشندهتر میشد. پلیس ناتوانی خود را در به تورکشیدن بقایای سازمان با شکنجههایی به یاران انقلابی دلیر ما جبران میکرد ولی انقلابی به انقلاب میاندیشد. تحمل شکنجهای که بازتاب پایداری و نبرد بیرون از زندان است برای یک انقلابی نوازشی شورانگیز است. تلاش احمد به افسانه شگرفی درمیآمد. آوازه احمد همه سلولهای زندان را پرمیکرد. پلیس کلافه شده بود. افسانه احمد به انقلابیون اسیر ما دلگرمی و توان میداد و درعوض ضدانقلاب را خشمگین و مستأصل میکرد. دشمن برای دستگیری احمد پای به زمین میکوبید و دندان بهم میفشرد. با اینهمه او دستگیر نمیشد و سرانجام هم دستگیر نشد. مهارت احمد در سرگردان کردن پلیس همچنان اوج میگرفت. این مهارت تا بدانجا کشید که احمد میتواند با یک نقشه دقیق و سنجیده یکی از برادران خود را که در دست پلیس زندانی بود از چنگال سازمان امنیت برهاند. این عمل بیش از پیش پلیس را هراسان میکند… اکنون دیگر سازمان از تیررس پلیس خارج شده است. احمد بعد از قریب شش ماه تلاش پیگیر و حماسهآمیزش و درست در هنگامی که سازمان مجدداً بر قدمهای استوارش ایستاده است، ناگهان در خیابان غفاری خود را در محاصره دهها پلیس میبیند. جرأت و آرامش از یکسو و فداکاری و ازخودگذشتگی احمد از سوی دیگر، باعث میشود بیآنکه خود را ببازد عمیقاً به تحلیل فوری قضیه بپردازد(۱) بایستی محاصره دشمن را شکافت (۲) ولی شکستن محاصره دشمن در چنین موقعیتی غیرممکن است (۳) پس باید به نبرد دست زد (۴) اما اگر مرا شناختهاند پس عمده تلاش آنها برای دستگیری من است و چون نجات من غیرممکن است، پس بگذار رفیقم را برهانم. و این تحلیل درستی بود. او یک سلاح کمری با هفت فشنگ اضافی باضافه یک نارنجک مسلح بود که توانست آنها را در نبرد با دشمن بکار گیرد و چند تن از مزدوران را به خاک و خون بکشد. احمد به معراج شهادت رسید…. استخوانهای او بر روی برف و یخ خیابان پخش شد. جمجمهاش متلاشی شد، مغزش به درودیوار پاشید. شناخته شدن احمد ممکن نبود تا آنجا که وقتی قطعات ازهمپاشیده بدن پاکش را در زندان به برادرش و سایر برادران و رفقایش نشان دادند آنها هم نتوانستند او را بشناسند. محاصره پلیس امکان فرار را از رفیق احمد که در آخرین لحظه برای نجاتش کوشیده بود، سلب کرد. او در زیر فشار شکنجه و پس از آگاهی از شهادت احمد ناچار به افشای نام احمد شد. دیگر پلیس با دم خود گردو میشکست. خوشحالی و سرور پلیس به آنجا کشید که خبر شهادت احمد را از رادیو پخش کرد و این کاری بود که در سراسر نبرد مسلحانه یکساله سابقه نداشت. شهادت احمد همان اندازه که برای ضدانقلاب پیروزی بود، برای انقلاب نیز راهنما و روشنگر بود. احمد نخستین شهید ما بود، ولی آخرین آن نیست. شهادت احمد قلب ما را از کینه ضدانقلاب انباشتهتر کرد. قابلیت و استعدادی که احمد از خود نشان داد، ما را بیش از پیش به پیروزی انقلاب عادلانهمان مطمئن کرد.
شجاعت احمد، شجاعت خلق ماست. این فضیلت که آدمی به انقلاب، به توده، به همه انسانها و به تاریخ بیندیشد و از هرگونه خودپسندی و تنگاندیشی قومی بپرهیزد، فراوان نیست. و احمد از این انسانها بود. او به همه انقلابها، به همه انقلابیون و به همه آنهائی که در راه شکست هرگونه استعمار و نفی هرگونه بهرهکشی آدمیان از آدمیان نبرد کردند و میکنند حرمت میگذاشت.
اینکه انقلابیون به چه آرمان و مذهب و آئینی مؤمناند احمد را از آنها جدا نمیکرد و همین که انقلابی هستند، احمد را به آنها پیوند میداد و تمامی کسانی را که اسلحه بدست علیه این دستگاه استعماری و ارتجاعی نبرد میکردند و میکنند برادران خود میدید و به همین دلیل تلاش همهجانبهای را برای یکجبهه کردن همه رزمندگان ایران دنبال میکرد. ما هیچکدام از آرزوهای او را فراموش نخواهیم کرد، بویژه راه بنیانی ایجاد جبهه رهائیبخش، از تمامی نیروها و رزمندگان خلق برای نابودی ارتجاع و استعمار، و استقرار حکومتی دموکراتیک و انقلابی.
«یادش گرامی باد»
مجاهدین خلق ایران
پیروزی مجاهدین در فیلیپین
به موجب خبرگزاریهای خارجی، درماه گذشته، مجاهدین فیلیپینی، اعضاء نهضت استقلالطلبانه میندانائو (کوتاباتو) در فیلیپین که به پیراهنسیاهان معروف شدهاند به شهر «ماراوی» از راه زمین و دریاچه کنار شهر، حمله بردند. مجاهدین پس از اشغال شهر، دانشگاه را مرکز ستاد خود قرار دادند و رادیوی دولتی را در اختیار گرفتند. این حمله پیروزمندانه که در شرایط خاص و با حسابگریهای انقلابی انجام گرفت، نمودار بینش و هوشیاری انقلابی برادران مسلمان مجاهد در فیلیپین میباشد.
امپریالیسم آمریکا که نقشههای خاص برای فیلیپین تدارک دیده است، از عدم «ثبات» وضع در فیلیپین شدیداً نگران است و مرتباً درصدد جستجوی راهحل برای سرکوبی کامل جنبش انقلابی در فیلیپین میباشد.
جنبش انقلابی و ضداستعماری در فیلیپین سابقهای بس طولانی دارد. در طی جهاد مسلحانه بر ضد استعمار اسپانیا، مردم مسلمان در جزایر جنوبی فیلیپین نقش تعیینکنندهای را داشتهاند. دولت آمریکا که در ظاهر برای کمک به نیروهای آزادیخواه و علیه اسپانیا به فیلیپین وارد شده بود، ناگهان خود را با دشمن سرسخت و تسلیمناپذیری روبرو دید. مسلمانان که تازه اسپانیای اشغالگر را رانده بودند، فرماندار آمریکائی را که حکومت موقت آمریکائیها در فیلیپین به ایالات جنوبی منصوب و اعزام داشته بود با خفت از شهر راندند و اعلام داشتند که جنگ با اسپانیا برای تحکیم سلطه آمریکا نبوده است و حاضر بقبول سلطه آمریکا نشدند و از آن زمان جنگ مداوم سختی میان ارتش استعمارگر آمریکا و مجاهدین مسلمان در این جزایر آغاز گردید. آمریکائیها در این جنگها آنچنان وحشیگریهائی از خود نشان دادند که در اوایل سالهای ۱۹۰۰ فلاسفه آزادیخواه آمریکا و در رأس آنها ویلیام جیمز و مارک تواین بعنوان اعتراض به جنگ ضدانسانی در فیلیپین «اتحادیه آمریکائی ضدامپریالیسم» را تشکیل دادند.
ابتدا ژنرال مکآرتور فرمانده ارتش تجاوزگر آمریکا در فیلیپین بود. طی این جنگها آمریکا در بیش از ۲۸۱۱ زدوخورد شرکت کرد. یک نمونه از آنرا مکآرتور اینگونه بیان کرده است «در ۲۸ سپتامبر ۱۹۰۱ نزدیک به صدوپنجاه نفر از بومیان شهر «بالان جیگا» در جزیره ثَمَره به هنگ پیادهنظام آمریکا حمله بردند. در ظرف کمتر از ده دقیقه تمام نفرات آمریکا جز ۱۲ نفر که توانستند فرار کنند، کشته شدند.» مکآرتور درباره مشکلات این جنگ مینویسد «اشکالات اساسی اینست که جنگجویان بومی «مورو» (در زبان اسپانیائی به مسلمانان مورو گفته میشود) هستند که از وقتی به اسلام ایمان آوردهاند، با دکترین نظامی قرآن مجهز و تقویت شدهاند، آنها مرگ در جنگ را استقبال میکنند… و هیچچیز جز گلولهای در مغز یا قلب آنها، نمیتواند آنها را متوقف کند» در واقع آمریکا هیچگاه نتوانست بطور کامل جزایر جنوبی را تصرف کند.
بعد از مکآرتور، آمریکا ژنرال پرژینگ را به فیلیپین فرستاد پرژینگ که سیاست خشن نظامی مکراتور را بیفایده میدانست از راه دیگری ــ حیله و نیرنگ ــ وارد شد. پرژینگ ابتدا به آموختن زبان عربی و سپس قرآن و اسلام پرداخت. و سپس با سوءاستفاده از معلومات اسلامیاش، از راه دوستی با سران و رهبران مسلمانها، آنها را به همکاری با دولت مرکزی دعوت نمود. سیاست «عدم تعرض» و «همزیستی مسالمتآمیز» پرژینگ به دولت دستنشانده مرکزی این امکان را داد که خود را بیش از پیش تثبیت نماید. اگرچه مسلمانان هیچگاه اسلحه را زمین نگذاشتند اما از جانب دیگر دعوت و شرکتدادن عناصر سازشکار و رهبران قبائل مسلمان در حکومت مرکزی، بتدریج روح ضداستعماری را تخفیف داد و تنها در سالهای اخیر، بخصوص از ۱۹۶۰ به بعد است که جنبش نوین اسلامی با مشخصات انقلابی و ضداستعماری و ضدامپریالیستی در میان مسلمانان رشد کرده است.
در سالهای ۱۹۴۵ ـ ۱۹۵۰، جنبش انقلابی جدیدی در جزایر شمالی بوجود آمد. این جنبش وابسته به مارکسیستهای انقلابی بنام «هُک بالاهُپ» و یا «هُک» معروف شده است. اگرچه جنبش هکها در ۱۹۴۹ شکست خورد اما از آنزمان تابحال، چریکهای هک مرتباً در جزایر شمالی به فعالیت مشغولند و دولت مرکزی هیچگاه نتوانسته است جنگ چریکی هکها را به کلی نابود سازد. در سالهای اخیر جنگ انقلابی مجدداً در فیلیپین شدت یافته است. و این بخاطر آنست که آمریکا و دولت دستنشانده مارکوز، کوشیده است که در قلب مردم جزایر جنوب که ۹۵ درصد آنها مسلمان هستند، پایگاه مردمی برای خود بسازد، با این حیله که اراضی مسلمانان را تصاحب و به مسیحیان واگذار میکند، همان سیاستی که انگلیسیها در فلسطین به نفع اسرائیلیها انجام دادند. از طریق همین ماجراجویان مسیحی و با مسلحساختن آنهاست که در سالهای اخیر حملات منظم و مرتبی علیه مسلمانها انجام یافته است. در طی سه سال گذشته بیش از ۱۵۰ حمله کوچک و بزرگ علیه مراکز مسلماننشین بوقوع پیوسته است. در یک حمله مسیحیان به مسجد مسلمانان در شهر «لالنگ» مسجد را با پرتاب نارنجک مشتعل و منفجر ساختند، ۶۱ نفر از زن و مرد و پیر و جوان را که در مسجد بودند قتلعام نمودند.
نهضت آزادیبخش مندناو، که توانسته با جلب تودههای مسلمان و همچنین اعتماد آنها، توانسته است پایگاههای مستحکمی را در کوهستانات برقرار سازد و از آنجا به حملات خود علیه نیروهای دولتی ادامه دهد. نهضت آزادیبخش همچنین برای نشاندادن ضعف حکومت مرکزی و تحرک بیشتر تودههای مسلمان و شرکتشان در جنگ انقلابی، در مواقع مقتضی به شهرهای بزرگ حمله کرده و شهرها را تصاحب مینماید و سپس قبل از فرارسیدن نیروهای کمکی، شهر را تخلیه کرده و به پایگاههای خود بازمیگردد.
در چند ماه قبل نیز یکصد نفر از اعضای نهضت آزادی، نیروهای تازهنفس دولتی را که برای سرکوبی مجاهدین اعزام شده بودند در نزدیک شهر «گوئی ذون» کمین کردند و ۱۷ نفر از آنان را کشته و جمعی را زخمی ساختند. به موجب اطلاعیه دولت چند افسر عالیرتبه جزو کشتهشدگان بودند. در واقعه ماه گذشته هدف «پیراهن سیاهان» این بود که بیاعتباری قدرت رژیم مارکوس را در بحبوحه حکومت نظامی و جنجالهایش، برملاسازد. پس از این حمله دولت مارکوس به بسیج کامل قوای خود و اعزام آنها به جنوب پرداخت. رئیس کل ستاد ارتش که در بهترین دانشگاههای جنگی آمریکا ــ وست پوینت ــ تربیت شده است، شخصاً عملیات ضدمجاهدین را در دست گرفت. نیروی تفنگداران دریائی که مخصوصاً برای عملیات ضدانقلابی تربیت شدهاند، به منطقه گسیل شدند. اما مجاهدین براساس تاکتیکهای جنگ انقلابی، شهر را قبل از ورود نیروهای دولتی تخلیه نمودند.
سخنگویان دولتی ابتدا به دروغپردازی پرداختند. آنها ــ نظیر ایران خودمان ــ ابتدا ادعا کردند که: «شورشگران وابسته به «کمونیستها و مائوئیست» هستند و تعدادشان هم ۷۰-۸۰ نفر بوده است که همگی در طی زدوخورد با نیروهای دولتی کشته شدهاند» آنها ادعا کردند که «این آخرین تشنج و حمله قبل از مرگ یک جنبش در حال فوت است» اما بزودی دروغشان فاش شد. اولاً همه میدانند که کمونیستها یا هکها مرکزشان در جزایر شمالی است و شهر «ماراوی» در ۴۰۰ میلی جنوب مانیلا قرار دارد. بطوری که رژیم مارکوس بعداً اعتراف کرد که اینها افراد وابسته به نهضت آزادیبخش «مندناو» معروف به «پیراهن سیاهان» هستند. ثانیاً همانطور که گفته شد مجاهدین طی عملیات خود، دانشگاه را مرکز ستاد خود قرار داده بودند. در میان کسانی که طی ۲۴ ساعت مزبور شاهد وقایع بودند، سفیرکبیر ژاپن و وابستگان به سازمان بهداشت جهانی بود. سفیر ژاپن بعداً در مصاحبهای تعداد مجاهدین را ۸۰۰ نفر برآورد نمود. دولتیها مجبور شدند باز حرف اولی خود را عوض کنند و تعداد مجاهدین را ۲۰۰ نفر ذکر نمایند اما بعداً تعداد آنها را تا هزار نفر هم اعتراف کردهاند. همچنین افشا شد که مجاهدین جمعی از استادان دانشگاه و عناصر خارجی را که وابسته به میسیونهای مسیحی بودند با خود به گروگان بردهاند.
بررسی جنبش انقلابی فیلیپین، تاکتیکهای خاصی که بکار میبرند، از جهات بسیاری برای جنبش انقلابی ایران بسیار آموزنده خودهد بود. در شماره بعدی ما به تحلیلهای بیشتری از جنبش رهائیبخش مردم فیلیپین و درسهائی که انقلابیون ایران میتوانند بیاموزند، خواهیم پرداخت. و اینک آخرین اخبار درباره جهاد مسلحانه خلق فیلیپین:
در ۲۷ دسامبر مجاهدین مسلمان در فیلیپین چندین دهکده را در جزایر جنوبی مندوناو آزاد ساختند و نیروهای دولتی را از آنجا بیرون راندند. میزان تلفات نیروهای دولتی، بموجب اعتراف حکومت ارتجاعی مارکوس زیاد بوده است. علاوه بر این دهکدهها، عملیات جهاد مسلحانه در بسیاری از جزایر و شهرها وسعت گرفته است مثلاً در شهر بازیلدن، ۵۰۰ مایلی جنوب مانیلا، در شهر سولو جنگهای سختی میان مجاهدین و نیروهای دولتی درگرفته است. بطوری که مارکوس رئیسجمهوری دستنشانده امپریالیسم آمریکا، بلافاصله شخصاً به محل زدوخورد پرواز میکند. مارکوس در یک مصاحبه اعلام کرده است که «جنبش مسلمانان تجزیهطلب درمیندانائو توسط نیروهای مسلح که در خارج تعلیمات دیدهاند هدایت میشوند». شدت و وسعت عملیات جهاد مسلحانه نگرانی شدیدی در مارکوس و حامیان آمریکائیاش ایجاد کرده است. بهمین جهت نیروهای دولت عملیات تهاجمی وسیعی را علیه استحکامات مجاهدین در جزایر جنوبی آغاز کرده است. برای این عملیات به دستور مارکوس کلیه نیروهای دولتی بسیج شدهاند، منجمله ناوگانها و سپاه تفنگداران دریایی. مرکز این عملیات جزایر سولو و جولو در منطقه مسلماننشین میندانائو میباشد. هدف از این عملیات تهاجمی به موجب اعترافات مقامات دولتی، اولاً پسگرفتن دهکدههائیست که مجاهدین آزاد ساختهاند و ثانیاً جلوگیری از ایجاد «مناطق آزادشده» توسط مجاهدین میباشد. ظاهراً جنبش رهائیبخش خلق مسلمان فیلیپین درجریان تکامل خود به مرحلهای رسیده است که میتواند «پایگاههای آزاد» داشته باشد و این سخت موجب نگرانی مقامات فیلیپینی و آمریکائی شده است.
در طی این عملیات گفته میشود که نیروهای دولتی یک اردوگاه تعلیماتی مخفی مجاهدین را کشف کردهاند و در طی زدوخوردی چهل نفر از مجاهدین شهید شدهاند. جمع کل تلفات مجاهدین از ۲۳ سپتامبر ۷۲ بالغ بر ۱۳۲ نفر میباشد.
دولت ارتجاعی مارکوس ابتدا ادعا کرد که «اخلالگران» و «خرابکاران» کمونیستها هستند (هکها) اما بعداً بیاساس بودن ادعایش را مطبوعات خارجی با گزارشات خود افشا نمودند. حالا مجبور شده است که بگوید اینها مسلمان هستند اما با کمونیستها ائتلاف کردهاند. (درست نظیر آنچه شاه ایران و شرکائش ادعا میکنند) همچنین مارکوس ابتدا تعداد مجاهدین را فقط ۲۰۰ نفر ذکر کرد، بعداً این تعداد را بتدریج تا به ۸۰۰ نفر رسانید اما حالا مجبور شده است اعتراف کند که تنها در جزیره سولو تعداد آنها حداقل ۱۶۰۰ نفر میباشد.
خرید ۵۸۰ هلیکوپتر به مبلغ ۷۲۰ میلیون دلار
در حالی که ۷۵ درصد مردم ما از نعمت خواندن و نوشتن، دارو و درمان و حمام و غیره محروم هستند. رژیم ورشکسته شاه ۷۲۰ میلیون دلار از درآمد ملی ما را صرف خرید هلیکوپترهای نظامی مینماید تا از یکطرف خود را برای سرکوبی نیروهای حقطلب و انقلابی آمادهتر سازد و از طرفی دیگر همانطور که قبلاً نوشتیم (پیام مجاهد شماره ۴) با خرید این وسائل جنگی به صنایع جنگی آمریکا و همدستانش کمک نماید.
از مدتها قبل صحبت از خرید هلیکوپترهای جدیدی در میان بوده است اما از تعداد آنها صحبتی نبود. در ماه ژوئیه که اولین بار خبر قطعی منتشر شد، تعداد آنها را ۲۰۰ عدد ذکر کردند. این تعداد در اخبار بعدی به ۴۰۰ عدد رسید. و بالاخره در ۱۸ دسامبر مجله والاستریت تعداد آنها را به ۵۸۰ عدد اعلام کرد.
این هلیکوپترها را به (بل هلیکوپتر کمپانی) در تگزاس سفارش دادهاند. کمپانی مزبور شعبهای در ایتالیا دارد بنام آگوستا که امتیاز ساخت بسیاری از انواع هلیکوپترهای بل را دارد. کمپانی آگوستا نقش اساسی در تهیه سفارش بالا از ایران داشته است. اما چرا این کمپانی موفق به دریافت این سفارش عظیم شده است؟ بموجب خبر مجله (آویاشن ویک) ژوئیه ۷۲ آگوستا روابط بسیار نزدیکی با خاندان سلطنتی ایران دارد. همین منابع خبری فاش ساختهاند که علاوه بر ۵۸۰ هلیکوپترهائی که سفارش داده شده است، کمپانی آگوستا قبلاً ۱۵۰ هواپیما و هلیکوپتر از انواع آگوستاـ بل ۲۰۶ و ۲۰۵ به ایران تحویل داده است. از انواع دیگر هواپیماها، از نوع جت بوئینگ (سی اچ ۴۷ ـ سی ـ ) ایران ۲۰ عدد سفارش جداگانه داده است که شش عدد آن تابحال تحویل داده شده است (دو عدد به نیروی هوائی و چهار عدد به نیروی زمینی)
کمپانی آگوستا، علاوه بر همکاری نزدیک با بل هلیکوپتر کمپانی وابسته به کمپانی سیکروسکی، که از اعضای کارتلهای بزرگ صنایع نظامی آمریکا است میباشد. توسط آگوستا، سیکروسکی حداقل ۲۰ عدد هواپیماهای نوع (اساچ ۳دی) به ایران تحویل داده است، معذالک بازهم دولت ایران مشغول مطالعه برای سفارش هلیکوپترهای دیگری از نوع (اس ۶۷) معروف به عقاب سیاه میباشد (ما خبر آنرا در شماره شش به خوانندگان دادیم) ۵۸۰ هلیکوپتر خریداریشده جمعاً از دو نوع بنام (۲۱۴ آ) و (آ اچ آی جِی) و هر دو برای عملیات در آب و هوای گرم و مناطق کوهستانی. نوع آ ۲۱۴ مخصوص نقل و انتقال نظامی است به ظرفیت ۱۶ نفر. و هشتاد درصد قویتر است از هلیکوپترهایی که در ویتنام در حال حاضر بکار برده میشوند. ۲۹۵۰ قوه اسب بخار قدرت دارد. با وزن در حدود ۱۳۰۰۰ پوند با سرعتی برابر ۲۴۰ کیلومتر در ساعت پرواز میکند. و در یک پرواز قادر است مسافت ۴۸۰ کیلومتر را طی نماید. «کبری دریائی» نوعی دیگر از این هلیکوپترهاست که در دریا و خشکی با سرعت و تحرک نظامی زیاد میتواند حرکت کند و مجهز به موشکهای هوا بزمین و توپهای سی میلیمتری میباشد.
برادر هموطن! خرید این هلیکوپترها برای مقابله با هیچ دشمن خارجی نمیباشد. این هلیکوپترها را شاه برای مقابله هرچه بیشتر عملیات جهاد مسلحانه خلق ما خریداری کرده است و میکند. شاه بکمک اربابان امپریالیست میکوشد تا هر صدائی را در سینه خفه سازد. اما امپریالیستها و نوکرانش از آن غافلند که ۵۸۰ هلیکوپتر که سهل است با دهها برابر آنهم نخواهند توانست اراده خلقها را درهمبکوبند. همانطور که در ویتنام نتوانستند و نخواهند توانست و راهی جز عقبنشینی و شکست مفتضحانه ندارند.
هموطن به نیروهای انقلابی بپیوندد. با کمکهای قدمی، جانی، مالی، فکری، جنبش اصیل انقلابی ایران را یاریده باشد تا نیروهای اهریمنی امپریالیسم درهم شکسته شود.
اطلاعیه مجاهدین خلق درباره انفجار در سفارت اردن
بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران
اطلاعیه نظامی ۴
سحرگاه پنجشنبه ۱۲ مرداد ماه ساعت پنج ساختمان سفارت سلطنتی اردن در خیابان بخارست به وسیله یک بمب ساعتی نیرومند و ویرانکننده که توسط یک گروه از مجاهدین کارگزاری شده بود، بشدت آسیب دید. شدت انفجار بحدی بود که علاوه بر فروریختن دیوار سفارت و بوجود آوردن حفره بزرگی در بدنه ساختمان وسایل و دروپنجره آن نیز بکلی درهمشکست، همچنین در اثر این انفجار تا شعاع ۵۰۰ متر کلیه شیشههای ساختمانهای اطراف از جمله سفارتخانه سلطاننشین مسقط و عمان خُرد شد.
این عمل متهورانه مجاهدین که تحت شدیدترین حفاظت پلیسی، بمناسبت دیدار ملکحسین خائن و جنایتکار از ایران صورت پذیرفت، با موفقیت کامل توأم بود و مجاهدین بدون برجایگذاشتن کوچکترین اثری از خود سالم به پایگاه بازگشتند. بعد از این عمل موفق بود که پلیس بر شدت حفاظت خود افزود و نیروهای حفاظتی سفارت را به چهار برابر افزایش داد. این عمل مجاهدین که نشاندهنده اعتراض و خشم خلق قهرمان ایران علیه توطئههای خائنانه و خونین ارتجاع اردن و ایران علیه خلقهای انقلابی منطقه بود درست در لحظاتی انجام گرفت که شاه و ملکحسین این دو جنایتکار مزدور بیگانه به رهبری اربابانشان در ویلاهای نوشهر در حال طرح نقشههای جنایتکارانه دیگری علیه خلقهای انقلابی منطقه بودند.
اتحاد توطئهآمیز و خائنانه نیروهای ارتجاع و امپریالیسم در منطقه نظیر ایران، ترکیه، پاکستان، اردن، عربستان سعودی و سلطاننشین مسقط و عمان درست در زمانی برای آنها نقش حیاتی پیدا کرده است که همه نیروهای انقلابی در یکجبههکردن نبرد مسلحانه بر ضد ارتجاع و امپریالیسم میکوشند و ضربات کوبنده و مشترکی علیه نیروهای ضدانقلاب وارد میسازند. اوجگیری انقلاب خلق قهرمان ظفار علیه ارتجاع اردن و صهیونیسم و اوجگیری انقلاب خلق قهرمان ظفار علیه نیروهای استعمارگر انگلیس و نوکر دستبستهاش سلطان قابوس خائن که اکنون به مرحله شکوفائی خود رسیده است، و سرانجام اوجگیری روزافزون انقلاب مسلحانه خلق ایران موجب اصلی این اتحاد خائنانه و جنایتکارانه علیه خلقهای انقلابی منطقه است. در این میان ایران به مثابه پایگاه مهمتر استراتژیک امپریالیسم و حلقه اصلی توطئههای جنایتکارانه علیه خلقهای توطئههای جنایتکارانه علیه خلقهای انقلابی منطقه کانون اصلی این موج سرکوب و توطئه و ترور از جانب ارتجاع و امپریالیسم خواهد بود. به همین دلیل انقلابیون ایران در زیر شدیدترین موج سرکوب و ترور بیسابقه ارتجاع مسئولیت و وظیفه بزرگی در به ثمررساندن انقلاب مسلحانه خلق ایران و پشتیبانی از خلقهای قهرمان فلسطین و ظفار بر دوش خود حس میکنند. ما میدانیم پیروزی انقلاب خلق ایران آخرین تیر خلاص ارتجاع و امپریالیسم در حال احتضار در منطقه بوده و مسلماً توطئههای خائنانهای که هر روز امپریالیسم علیه خلقهای انقلابی تدارک میبیند در مقابل اراده تزلزلناپذیر خلقها برای ادامه نبرد اقداماتی از پیش شکست خورده است.
سکوت پرمعنی دستگاههای تبلیغاتی شاه خائن در مورد این عمل متهورانه مجاهدین و سایر عملیات انقلابی چند هفته اخیر نظیر انفجار محل سازمان دفاع غیرنظامی، انفجار کلوپ شاهنشاهی انفجار فروشگاه شهربانی، انفجار نمایشگاه صنایع نظامی و انفجار پاسگاههای پلیس قم و انفجار اتومبیلهای ارتش و پلیس، خود پاسخ کوبندهایست در رد کلیه اتهامات و هرزهدرائیهای بوقهای تبلیغاتی و روزنامههای جیره خوار و خائن دربار علیه انقلابیون پاک و قهرمان ایران و نشاندهنده وحشت و هراس رژیم شاه از وحدت و همبستگی نیروهای انقلابی خلق.
اما اگر گوشها آنقدر لبریز از دروغ و نیرنگ و تهمت باشند که راهی برای شنیدن حقیقت نداشته باشند این چشمهای باز و حقیقتبین است که به کمک وجدانهای بیدار و شرافتمند خواهد آمد. مستحکم باد وحدت کلیه نیروهای انقلابی منطقه
پیروز باد انقلاب مسلحانه خلق ایران
مرگ بر امپریالیسم و ارتجاع
مرگ بر شاه و ملکحسین خائن و مزدور
۱۳/۵/۵۱ «مجاهدین خلق ایران»
کجا شکنجه میشوند؟
هرکس سکوت کند مسئول و شریک جرم است
از: خانم کارولد اشترن
«هر سال در ده دسامبر، که مطابق با روز حقوق بشر است جلساتی برگزار میگردد. جلسه حقوق بشر امسال در برلن غربی تشکیل شد. در این جلسه خانم کارولد اشترن، نطقی درباره شکنجههای معمول در بعضی کشورهای جهان ایراد نموده است. متن کامل این نطق در مجله Die Zeit، ۱۵ دسامبر ۷۲ آمده است. متن زیر ترجمه و خلاصهای از این نطق میباشد. البته درباره شکنجهگران و شکنجهگاهها و انواع شکنجه در ایران گزارشات دقیقتر و مبسوطتری توسط سازمانهای سیاسی و انقلابی ایران تهیه و منتشر شدهاند. نطق مزبور، نشان میدهد که در چه کشورهائی و چه نوع شکنجههائی معمول است. پیام مجاهد»
من میخواهم امروز درباره شکنجه صحبت کنم. معمول است وقتی در روزنامهای و یا توسط خبرنگاری مطلبی تحت عنوان «شکنجه» و یا «قتل» گزارش داده میشود اکثریت مردم نسبت به این گزارشات بیتفاوت هستند و برای توجیه این نوع بیتوجهی میگویند روزنامهها دروغ مینویسند. گاهی ما از کشور یونان مطالبی دریافت میکنیم که حتی قبولش برای خود ما دشوار است، ولی بایستی اذعان کرد که اینگونه مطالب حقیقت دارد و فقط احتیاج به شهامت دارد که آنها را قبول کنیم.
از زمانی که سازمان بینالمللی عفو به وجود آمده اسناد زیادی راجع به شکنجه هزاران نفر از زندانیان سیاسی به ما رسیده است. تنها امسال اسنادی راجع به شکنجه از ۱۸ کشور جهان دریافت کردیم. در بسیاری از این کشورها شکنجه بدین منظور بکار برده میشود تا اینکه در اثر فشار، رژیمهای موجود وضع خود را در داخل کشور تثبیت نمایند.
محلهای شکنجه در حال حاضر در این کشورها نامهای مختلفی دارند برای مثال: کلینیک روانی در شوروی ـ زندان کوری دالاس در یونان، سازمان امنیت (ساواک) در ایران، تلفن در برزیل، دوچرخه و گرام در اسپانیا و غیره….
تمام روشهای شکنجه تقریباً همان روش شکنجههای معمول قرون وسطائی است، بانضمام وسایل مدرن دیگری از قبیل شوک الکتریکی که فرانسویان در جنگ با الجزایر آزمایش میکردند. همچنین گزارشاتی به ما از کشورهای آفریقای جنوبی، ترکیه، اندونزی، اسرائیل، برزیل، ایران، ایرلند شمالی، ویتنام جنوبی و یونان در زمینه انواع شکنجه رسیده است. در بین کشورهای نامبرده روابطی برقرار شده تا اینکه بتوانند تجربیات خودشان را در زمینه شکنجه مبادله نمایند و همچنین مدارس و کلاسهای تعلیم شکنجه در اینگونه کشورهای بوجود آمده است. برای نمونه در برزیل مدرسه نظامی بدین منظور در سال ۱۹۶۹ بوجود آمده، در این مدرسه توسط فیلمهائی و همچنین آزمایشات زنده (شکنجه زندانیان در حضور شاگردان) به شاگردان تعلیم میدهند.
سربازان آمریکائی که از ویتنام مراجعت میکند از این نوع آموزشها سخن میگویند. اینها زیرنظر افسران خود شاهد شکنجههای افراد مختلف که مخالف با رژیم سایگون میباشند بودهاند. مانند قرون وسطی در اینگونه کشورها انواع مختلف شکنجه از قبیل لگدزدن، خفهکردن، ناخن کشیدن، انواع مختلف آزار در نواحی مجاری تناسلی رواج دارد. به اینگونه شکنجههای قرون وسطائی امروزه شکنجه خانوادهها و دوستان زندانیان سیاسی، محکومیت به اعدام و بدار آویختنهای غیرحقیقی به جهت ترساندن زندانیان سیاسی اضافه شده است.
شاید بتوان گفت که شکنجههای امروزی خیلی وحشیانهتر از قرون وسطی است. در شکنجههای امروزی انسانها را توسط افراد دیگر از بین نمیبرند، بلکه با بکاربردن وسایل تکنیکی که فقط احتیاج به فشار یک تکمه است و نه زور بازو آنها را از بین میبرند. بکاربردن شوک الکتریکی برای شکنجهگران دو خاصیت دارد، یکی آنکه آثار شکنجه ظاهراً دیده نمیشود، وبدین ترتیب هیچگونه دلیلی برای شکنجه وجود ندارد و دیگر آنکه شخص مورد شکنجه بعلت اینکه توسط ماشین عذاب میبیند ناخودآگاه تقصیر اینگونه شکنجهها را به شکنجهگران انسانی نسبت نمیدهد. در شوروی زندانیان سیاسی را به تیمارستانها و یا بیمارستانهای روانی میفرستند و توسط پزشکان با تزریق مواد شیمیائی نظر «آمیناسین» و «سولفاسین» در اینگونه زندانیان سیاسی امراض روحی بوجود میآورند. وقتی سئوال میشود چرا زندانیان سیاسی به تیمارستانها و بیمارستانهای روانی فرستاده میشوند پاسخ میشنویم که این افراد دارای ناراحتی روانی هستند و معتقدند که افرادی که مخالفتی با وضع موجود در شوروی دارند نمیتوانند آدمهای سالمی باشند.
طبق گزارشات رسیده به سازمان بینالمللی عفو زندانیان سیاسی بلافاصله پس از دستگیری به بدترین وضعی در محلهائی بنام ادارات پلیس، سازمان امنیت و سازمانهای بازجوئی شکنجه میشوند.
مقامات دولتی میکوشند تا در اولین فرصت بدینوسیله نامهای مخفی دوستان اینگونه زندانیان را بدست آورند. و علاوه بر آن میخواهند گزارشی تکمیل کنند برای دادگاه (اگر چنین دادگاهی وجود خارجی داشته باشد) اینگونه گزارشات تهیه شده در دست قضات بیطرف داده نمیشود بلکه به یک محکمه ساختگی ارجاع میگردد.
در بسیاری از کشورهای نامبرده در بالا دیده میشود که برای سرکوبی مخالفان سیاسی دیکتاتورها و نیمه دیکتاتورها و یا اقلیت سفیدپوست و همچنین قدرتهای استعماری گروههای باصطلاح پارتیزانی با بهترین وسایل مدرن تعلیم داده میشوند تا بتوانند در موارد لزوم برضد گروههای نجاتبخش ملی بجنگند و آنها را سرکوب کنند.
در اینگونه کشورها دیده شده است که مثلاً بمبی در یک خیابانی انداخته میشود و سربازی از هواداران رژیم مجروح میگردد و وقتی به محل حادثه رفتند کسی را ندیدهاند و اگر از کسی بپرسند جواب میشوند که ما چیزی ندیدیم و به این ترتیب توسط سکوت افراد نمیشود مخالفان را دستگیر کرد، بنابراین سعی میشود به وسیله گروههای پارتیزانی تربیتشده ریشه این مبارزان را از بین برد. اما چون در اکثر این کشورها در حال حاضر چنین درگیریهائی بعلت مخفی بودن مبارزان دیده نمیشود لذا بایستی زندانیان سیاسی را به صحبتکردن واداشت.
شکایت از انواع شکنجهها دلیل تأیید هر نوع ترور و آدمکشی نمیباشد. اما جریمه تروریستها و یا گروههای چریکی هم نمیتواند شکنجه باشد. و یکی دیگر از علل ادامه شکنجه در این کشورها سکوت و یا سانسور اخبار و گزارشات و همچنین ترس میباشد.
شکنجهگران عموماً مبتلا به سادیسم هستند زیرا همانطوری که اریش فروم درباره سادیسم نوشته است «بدلیل بوجود آوردن کنترل وقدرت مطلق، شکنجهگر سعی میکند هر نوع حالت مخالف را از بین ببرد و حتی زندگی معمولی افراد را این قدرتهای مطلق تعیین میکنند». در بعضی از این کشورها ادعا میشود که افرادی که شکنجه میشوند متعلق به جامعه نیستند. ولی ما میدانیم که همه آنها انسان هستند و بین انسانها تفاوتی نیست.
در شوروی برای تعقیب مخالفان سیاسی چنین ادعا میشود «کسانی که مخالف با وضع موجود باشند به مرض شیزوفرنی و یا ناراحتیهای روانی دچار هستند» و بدینوسیله میخواهند اجازه هیچگونه مخالفتی را ندهند.
در ایران سازمان امنیت (ساواک) خیلی اهمیت میدهد که زندانیان سیاسی زیر شکنجه به خیانت خود اعتراف نمایند و سازمان امنیت معتقد است که باصطلاح اینگونه خائنین در میان مردم جائی ندارند. مقصود در همه جا یکسان است. آنها میخواهند زندانیان سیاسی را با برچسب دشمن و خائن از میان توده مردم بیرون کنند. منظور از شکنجه در این کشور فقط این نیست که زندانی را مجبور به صحبت کردن بکنند بلکه میخواهند شخصیت انسانی او را از بین ببرند و لذا مانند یک حیوان با او عمل میکنند و بدینطریق میخواهند زندانی را وادار کنند که پس از شکنجه تسلیم شود و وقتی تسلیم شد احتیاجی به این نیست که به صحبتکردن اجبارش کنند.
چه کسانی مسئول هستند؟
آیا افسران، گروهبانان، سربازان، کارمندان سازمانهای امنیتی و پلیسی که مستقیماً در این جریانات شرکت دارند مسئولند؟ یا پزشکان و قضات که بعنوان همکار با آنها همکاری میکنند؟ در جنگ الجزایر افسران پزشک فرانسوی سعی میکردند برای سربازان عکسالعمل زندانیان را در زیر شکنجه توضیح دهند. امروزه در برزیل پزشکان سعی میکنند که زندانیان شکنجهشده و بیحس را سرحال بیاورند تا اینکه شکنجهگران بتوانند به شکنجهکردن ادامه دهند. همچنین بسیار دقت میکنند که آثار شکنجه هویدا نگردد و پزشکان شوروی ادعا دارند که افراد سالم به مرض روانی دچارند.
دادگاههائی بخصوص دادگاههای ارتشی و دادگاههای خصوصی وجود دارد که در آن وکیل مدافع بایستی بداند چگونه از موکل خودش دفاع نماید تا خودش دچار شکنجه نگردد. حتی در بعضی موارد به دفاعیات متهم اصلاً گوش داده نمیشود و اگر گوش بدهند اینگونه دفاعیات را مضحک میخوانند. یک وکیل یونانی هنگامی که زخم موکل خودش را در زیر شکنجه به دادگاه نشان میداد جواب شنید که خود شما نیز چنین وضعی را لمس خواهید کرد و همچنین یک قاضی برزیلی در صورت جلسه دادگاه جملهای که از وضع شکنجه زندانی اظهار شده بود به این دلیل غیرقابل ذکر در صورت جلسه دانست که شکنجه بسیار چیز بدی است و ارزش آنرا ندارد که در پرونده عمومی از آن ذکری به میان بیاید! (در ایران پس از ختم محاکمه و محکومیت سران و فعالین نهضت آزادی ایران، وکلای مدافع آنها را بعداً به جرم دفاع از موکلین خودشان محاکمه و محکوم ساختند. پ م) اما در حقیقت تمام مسئولیت متوجه رژیمها و احزابی است که در این کشورها وجود دارند و با صبر و حوصله به این شکنجهها بیتوجهاند و این روش فشار و اختناق را میپذیرند.
سالهای گذشته رژیمهای مطلق، فاشیستی و یا استالینیستی بودند که شکنجه میدادند اما امروزه شکنجه نه ایدئولوژی میشناسد و نه مرز جغرافیائی. برای نمونه سربازان فرانسوی الجزایریها را شکنجه میدادند، آمریکائیها در ویتنام و انگلیسیها در ایرلند شمالی.
در مانور «ناتو» در سال ۱۹۷۱ سربازان بلژیکی عدهای از رفقای خودشان را کشتند و در دفاعیات خود چنین گفتند که میخواستیم اطلاعاتی درباره مانور طرف دیگر بدست آوریم. البته این سربازان به دادگاه فرستاده شدند و محکوم گردیدند. در آمریکا و انگلستان کمیسیونهایی برای رسیدگی به وجود آمدند که قدرتشان برای رسیدگی به مسئله ویتنام بسیار ناچیز است. اما حتی چنین کمیسیونهایی برای یک بار هم در کشورهائی نظیر آفریقای جنوبی، ایران، ترکیه، اسپانیا، پرتقال، رودزیا، اروگوئه، برزیل، پاراگوئه وجود نداشته است.
هنگامی که در محافل خارجی به این کشورها درباره شکنجه اعتراض میشود این فئودالها، این دیکتاتورهای نظامی و این متعصبان تبعیض نژادی صحبت از «تهمت» میکنند و معتقدند که گروههای کمونیستی و دستچپیها میخواهند اجتماع ملتهای آزاد را تضعیف کنند و یا اینکه در بعضی موارد مسئولیت شکنجهها را به گردن افراد زیردست ضعیف میاندازند که قابل بررسی نباشد. خیر! مسئولیت اصلی و اساسی بعهده رژیمهائی است که نمیخواهند و نمیگذارند وضع موجود تغییر یابد و به عوض آن اجازه شکنجه میدهند. در حال حاضر حرف اساسی و اقدام اساسی بر ضد شکنجه «زور» است و تنها روشی است که مبارزان سیاسی آنرا تعقیب میکنند.
اما چه باید کرد؟
سازمان بینالمللی عفو در روز حقوق بشر سال ۱۹۷۲ تصمیم گرفت تبلیغات وسیعی جهت از بین بردن شکنجه راه بیندازد چگونه باید عمل شود؟ ما اطلاعاتمان در زمینه افراد شکنجهگر در اینگونه کشورها بسیار ناچیز است. بایستی لیست اینگونه افراد را تهیه کنیم تا اینکه در روزی بتوانیم به آنها رسیدگی کنیم. پزشکان بایستی تأثیر شکنجههای جسمی و روحی را مطالعه کنند. همچنین درباره وضع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی محلهای شکنجه بسیار کم میدانیم. همچنین لازم است بدانیم چه نوع شرایط اجتماعی برای ترویج شکنجه مناسبتر است. این وظیفه جامعهشناسان و علمای سیاسی است که در اینباره مطالعه نمایند. همینطور ما از تعداد و وضع زندانیان سیاسی در کشورهای آلبانی، چین ملی و ویتنام شمالی و کره شمالی خیلی کم میدانیم. ما از قضات، دادستانها، وکلا، خبرنگاران خواهش میکنیم که به خاطر مصالح عمومی هر نوع گزارشی را به نظر عموم برسانند باشد که از طریق این گزارشات بینالمللی و فشارهای خارجی دیگر امکان تکرار خونخواریهای فاشیستی پیدا نشود. بدینجهت ما خاطرنشان میکنیم که به مطالب زیر توجه کنید:
۱ـ اساسنامه نورنبرگ در سال ۱۹۴۵ قسمت پنج که میگوید این واقعیت که یک متهم به دستور مافوق خود عمل کرده است سبب آن نمیشود که از او سلب مسئولیت گردد.
۲ـ حقوق بشر که در سازمان ملل متحد تصویب شده است مورخ ۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ بخش پنج که میگوید «هیچ بشری نبایستی مورد شکنجه و یا ظلم و یا اعمال غیرانسانی قرار گیرد».
۳ـ تصویبنامه ژنو درباره حفاظت افراد در زمان جنگ مصوب اوت ۱۹۴۹ که میگوید «قتل، شکنجه و ناقصالعضو کردن افرادی که در جبهه جنگ وجود ندارند ممنوع است».
۴ـ کمیسیون اجتماعی و اقتصادی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۵۵ که در آن حداقل قوانین برای رفتار با زندانیان تعیین شده است.
۵ـ تصویبنامه سازمان ملل متحد راجع به حقوق انسانی و سیاسی در سال ۱۹۶۶.
سازمان بینالمللی عفو برای از بین بردن شکنجه و حفظ حقوق انسانی به همکاری با سایر سازمانهای بینالمللی اعتقاد دارد. همچنین ما از تمام اتحادیههای سیاسی، دولتی و غیردولتی، کلیساها، سندیکاهای کارگری و اتحادیههای جوانان و زنان و بالاخره اکثریت مردم دعوت میکنیم که در این راه به ما کمک کنند و از اعضای اتحادیهها خواستاریم که در کشورهائی که شکنجه انجام میگیرد اعتراض نمایند و از پزشکان و روانشناسان و قضات و افراد پلیس و سربازان خواستاریم که با زندانیان رفتار انسانی داشته باشند….
… آیا ما ضعیفتر و یا بیتوجهتر از افرادی هستیم که به وسیله اعتراض و شورش بردگی را در صد سالههای قبل از بین بردند؟ هرکس بایستی بداند که امروز مانند گذشته نیز همچنان این جمله که «هرکس سکوت کند مسئول است» به قوت خود باقی است.
کمکهای شاه برای انتخاب نیکسون
حزب جمهوریخواه آمریکا، در انتخابات ریاست جمهوری مبلغ ۳۴ میلیون دلار خرج کرده است. بموجب قوانین آمریکا، کاندیداها موظف هستند کل درآمدها و منبع آنها را با مخارج خود به وزارت دادگستری آمریکا گزارش دهند. در گزارش حزب جمهوریخواه ــ درباره کمکها و مخارج انتخاباتی نیکسون ــ درباره منبع دریافت کمکی به مبلغ ده میلیون دلار ذکری نشده است. بموجب برخی از اخبار، شاه محمدرضا، از کیسه ملت زحمتکش ایران تمام یا قسمتی از این ده میلیون دلار را به نیکسون کمک مالی کرده است. با توجه به اینکه براساس پیشبینیهای آماری انتخاب مجدد نیکسون قطعی بوده است و با توجه به شایعاتی که درباره تغییراتی در رژیم ایران مطرح هست، گفته میشود که پرداخت این مبلغ هنگفت توسط شاه به نیکسون که ظاهراً برای کمک به مخارج انتخاباتی او بوده است، در واقع رشوهای است برای پیشگیری تغییرات و نشاندادن میزان بردگی و بندگی و سرسپردگی شاه و شرکائش از امپریالیسم خونخوار آمریکا.
او به دریای حقیقت پیوست
او سراسر همه مهر
او همه لطف و صفا
همچنان رودی پاک
نغمهخوان، موجزنان
او سرانجام به دریای حقیقت پیوست
او همه آیت نور
او همه عشق و تلاش
با همه صبر عظیم
با دل چون دریا
او سرانجام به دریای حقیقت پیوست
او همه جوش و خروش
او همه مهر و گذشت
با تلاش پیگیر
در ره عشق به مردم
جان شیرین برکف
او سرانجام به دریای حقیقت پیوست
در نهضت هر نبض
در نهاد هر فکر
در دل هر لحظه
راه دشوار تکاپویش را
مینمودی روشن
شعله آتش عشقش به خدا
با همین آتش عشق
او سرانجام به دریای حقیقت پیوست
در وجود پاکش
استواری کوه
قهر یک شیر ژیان
نغمه دائم رود
دل چون بحری ژرف
لطف یک لاله پاک
صافی یک الماس
با همین پاکی و مهر
او به دریای حقیقت پیوست
روبروی دشمن، همچنان صخره سخت
و بسان کوهی، استوار و محکم
قدر برافراشت و خون پاکش
همره بانگ اذان
دل خونین افق را بشکافت
و همره بانگ اذان
او به دریای حقیقت پیوست
جوی خون تن او
تا ابد میجوشد
تا زگرمای چنین خونی پاک
تودهها برخیزند
تا زهر قطره خون تن او
آتش عشق رهائی بشر
شعلهها افروزند
با چنین چشمه خون
او به دریای حقیقت پیوست
لیک ای مرد خدا
گرچه آن لطف و صاف، مهر و وفا، خشم و صدا
در من نیست
گرچه خون تن دردآلودم
همچون خون پاکت، خالص و روشن نیست
لیک با جان و دلم
از خدا میخواهم
تا از آن آتش عشقی که بپاساختهای
خون، درون قلبم، جوششی تازه کند
تا براه مردم، در ره توده محروم و ستمدیده خلق
در ره آزادی
خونم ـ این ضامن سوگندم را ــ
در پی خون تو ای آیت نور
بنمایم تقدیم
تا از آن پس منهم
قطره کوچکی از بحر حقیقت گردم
.۱. به کتاب «داستان سیا» بخش پادشاهسازی در ایران مراجعه شود.