مشکل فرهنگ استبداد کهن ،
راه حل : تبلیغ آزاد اندیشی
یادداشت دکتر ابراهیم یزدی: هفته نامه شهروند امروز، ۲۷/۸/ ۱۳۸۶
۱-خداوند انسان را آزد و مختار آفریده است . آزادی و اختیار از ویژگی های انحصاری انسان است . هر عاملی بیرونی یا درونی که اختیار و آزادی را از انسان سلب نماید ، انسان را از خود تهی و بیگانه می سازد و موجب ابتلای انسان به انواع ناهنجاری ها و کجروی ها ، روان پریشی ها و … می گردد.
۲- جامعه ایرانی با مشکلات سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی متعددی رو به رو است .هر یک از این مشکلات به سهم خود رفتار های فردی و جمعی ما را تحت تاثیر خود قرار می دهند . اما در میان این مشکلات ، یا بیماری ها ، یک مشکل را می توان
” ام الامراض ” دانست و آن استبداد است .در جامعه ایرانی ، علت تامه و غایی تمام ، یا بخش اعظم مشکلات و گرفتاری های فردی و جمعی ، استبداد کهن است . استبداد هر جامعه ای را مورد حمله قرار بدهد ، آن را نابود می سازد .
منظور من از استبداد ، تنها به نوع مناسبات سیاسی و ساختار قدرت منحصر ومحدود نیست . بلکه در اینجا منظور از استبداد یک نظام و مجموعه ای است که واجد زیر مجموعه های اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی هماهنگ با فلسفه استبدادی می باشد . به عنوان مثال ، استبداد علی الاصول اراده و اختیار انسان را نفی می کند . اساس فرهنگ استبدادی بر نفی توان مندی انسان در تعیین سرنوشت خود می باشد .فرهنگ استبدادی جوهر کرامت انسانی را قبول ندارد ، انسان ها گوسفندانی هستند که نیاز به چوپان دارند ؛ انسان های استبداد زده خود باوری را از دست می دهند ، اعتماد به نفس ندارند ، یا گرفتار عقده حقارت هستند ؛ روان پریش اند یا خود محور ، خود خواه ، خود بزرگ بین ، و در یک کلمه خود شیفته (نارسیست ) هستند. در جامعه استبداد زده مردم به دو گروه سلطه گر ، متجاوز و سلطه پذیر و ظلم پذیر تقسیم می شوند .
در دنیای استبداد زدگان ، همه چیز مطلق ، همه چیز سیاه ، سیاه یا سفید است . مطلق بینی ، مطلق اندیشی ، مطلق خواهی همه را مبتلا ساخته است ، استبداد قانون گریزاست و در جامعه استبداد زده قانون جنگل حاکم است .
تملق ، تفتین، دورویی ، چاپلوسی ، اغراق گرایی ، دروغگویی ، ریا کاری سکه رایج است .
استبداد با نفی اراده و اختیار مردم ، و نفی حق حاکمیت مردم ، احساس تعلق اجتماعی را از آنان سلب می نماید. در نظام استبدادی مدیریت به شدت متمرکز است . توزیع قدرت نامتعادل است . مرکز عالم ، قطب عالم هستی ، قلب توفنده جهان ، در جایی است که ” مستبد ” مستقر است به همین علت ، وزن مخصوص قدرت در نهاد های گوناگون با دوری و نزدیکی به کانون قدرت رابطه مستقیم دارد . هر قدر به کانون قدرت نزدیک تر می شویم . تکاثف قدرت بیشتر و بیشتر می گردد .در نظام استبدادی ، مدیریت اقتدار گرایانه ، از بالا به پائین است نه مشارکتی . نظم نظام استبدادی در بی نظمی است . اراده استبدادی هیچ نظمی را برنمی تابد . جامعه استبداد زده ، بر اساس الناس علی دین ملوکهم ، جامعه ای فاقد نظم و ترتیب است . ترافیک تهران آیینه تمام قد نظم گریزی جامعه ما مردم است .
۳- کشورمان ایران ، بنا به دلایلی که مورد بحث و اختلاف در میان جامعه شناسان و انسان شناسان است سابقه ۲۵۰۰ سال استبداد را پشت سر دارد . فرهنگ استبدادی در تمامی لایه های روان ما رسوب کرده است و بطور دایم مانع کار عادی و بهداشتی ما شده است .
اما این سرنوشت محتوم ما نیست . ممکن است از درون شرایط جغرافیایی یا تاریخی استبداد کهن و ریشه دارد در جامعه ما شکل گرفته باشد ، اما مجبور به قبول آن و تن دردادن به آن نیستیم . ما می توانیم و باید از این ورطه نجات یابیم . پاد زهر یا تریاق چنین وضعیت زهر آلود و مسمومیت مزمن تاریخی ، یک دارو بیشتر نیست . وآن آزادی است ، آزادی به معنا ی رهایی ؛ رهایی از ساختارهای استبدادی و رسوبات کهنه شده و باز دارنده توسعه انسانی و این رهایی نیاز به یک اراده ملی و جمعی دارد تا آگاهانه خود را ارزیابی کنیم ، و با اصلاح خود ، از مصیبت عظمی خود را رها سازیم .
تا زمانی که خود را رها و آزاد نسازیم ، با عمل به انگیزه ها واحساس های سیاسی بر خاسته از فطرت انسانی ، یک مستبد را بر می داریم و یک مستبد جدید را جایگزین آن می سازیم . ما در پادشاه کشی سابقه ای طولانی داریم ، اما در تولید استبداد نیز ورزیده هستیم . با مستبد جنگیده ایم اما با استبداد ، خیر . بیایید دست به دست هم بدهیم ، ” استبداد ” را نابود کنیم . استبداد “ِاله” با نفوذ در فرهنگ ما است تا “لا اله “را نگوئیم و آزادی و رهایی خود را بدست نیاوریم ،
” ِالا الله ” گفتن هایمان بی معنا است . درد از خودمان است و دوای درد مان هم از درون خود ما است .تا ما خود را عوض نکنیم ، هیچ تغییری اساسی در جامعه صورت نخواهد پذیرفت .