مصدق در تکاپوی آزادی و حاکمیت قانون
ابوالفضل نجفی
مقدمه: به عقیده بنژامن کنستان «مساله این نیست که قدرت را چه کسی در دست دارد. قدرت نامحدود در اختیار هرکس که گذارده شود، دیر یا زود به نابودی کسان دیگری میانجامد. مردم در برابر این گروه یا آن گروه از فرمانروایان ستمگر قیام میکنند؛ حال آنکه ریشه ستم درهمین است که قدرت در یک جا- هر جا که باشد- انباشته شود. زیرا آزادی به مجرد پیدا شدن قدرت مطلقه در خطر میافتد. »
- ۱. حکومت ایران قبل از انقلاب مشروطه، از دو ویژگی برخوردار بود: اول «مطلقه» و دوم «مقدس». شاه حاکم مطلقالعنان بود و بر جان، مال، عرض و ناموس مردم اختیار مطلق داشت و سایه خدا (ظلالله) بر زمین نامیده میشد. با رخداد انقلاب مشروطه، قدرت حاکم محدود و اختیارات سیاسی، بین مجلس، دولت و شاه تقسیم شد. نهاد حکومت برای اولین بار در مقابل مردم پاسخگو شد و ساختار قدرت در ایران دگرگونی عظیمی پیدا کرد. برای نخستین بار در طول تاریخ کهن ایران، مشروطه سبب شد تا مشروعیت قدرت از اراده مردم ناشی شود، ولی با روی کار آمدن رضا خان، «قدرت» بار دیگر به خصلت «مطلق و مقدس» بازگشت و البته این بار شکل دیگری پیدا کرد: «خدا، شاه، میهن.»
- ۲. مصدق از اولین کسانی بود که به شدت از این که تمام ساختار قدرت در ید پهلوی اول قرار گیرد، مخالفت ورزید. مصدق در نطق مخالت با سلطنت رضا خان در مجلس شورای ملی میگوید: «خوب رییس الوزرا سلطان میشوند و مقام سلطنت را اشغال میکنند. آیا امروز در قرن بیستم هیچ کس میتواند بگوید یک مملکتی که مشروطه است، پادشاهش هم مسئول است؟ …ایشان پادشاه مملکت میشوند؛ آن هم پادشاه مسئول. هیچ کس چنین حرفی نمیتواند بزند و اگر سیر قهقرایی کنید و مثل زنگبار شود که من گمان نمیکنم در زنگبار هم این طور شود که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد. اگر گفتیم که ایشان پادشاه و مسئول نیستند، آن وقت به مملکت خیانت کردهایم. برای این که ایشان در مقامی هستند که موثر هستند و همه کار میتوانند بکنند. در مملکت مشروطه رییس الوزرا مهم است و نه پادشاه. پادشاه فقط و فقط میتواند به واسطه رای اعتماد مجلس یک رییس الوزرا را به کار بگمارد. خوب اگر ما قائل شویم که رییس الوزرا پادشاه بشوند، آن وقت در کارهای مملکت هم دخالت کنند، شاه هستند، رییس الوزرا هستند، فرمانده کل هستند، بنده اگر سرم را ببرند، تکه تکهام کنند، زیر بار این حرف ها نمیروم.»
این سخنان به روشنی آرمان مصدق را در حفظ مشروطه نو پای ایران نشان میدهد. پیشبینی او در ادغام همه ارکان و اجزای دولت و حکومت در نهاد «دربار و سلطنت» در رژیم رضا شاهی کاملا تحقق یافت و مشروطه ایرانی، دچار سکته و رکود طولانی شد و فقط در پی سقوط رضا شاه بود که آرمان احیای مشروطه جان گرفت. مصدق به پهلوی دوم نیز هشدار می داد که طبق اصول مشروطه و قانون اساسی، او فقط باید سلطنت کند نه حکومت.
- ۳. از دیدگاه مصدق، استعمار منافع خود را در ایران، ملازم با تداوم حاکمیت استبداد و دیکتاتوری میبیند و تحقق «حاکمیت ملی» و حکومت مشروطه (حاکمیت قانون) را مغایر و متضاد با موقعیت و منافع خود میداند. مصدق «استقلالخواهی» و احیای مشروطه را در صدر برنامههای خود داشت. «گفتمان مصدق» استقلالخواهی و حق حاکمیت ملی و تحقق حاکمیت ملت ایران بر سرنوشت خود در نبرد با منافع قدرتهای خارجی و منافع گروهها و احزاب و افراد در داخل بوده است.
مصدق درد و درمان را میشناخت. ضرورت محدود شدن اختیارات حکومت و پاسخگو بودن قدرت حکومت باید مبتنی بر ظوابط باشد و نه روابط و سلایق صاحبان قدرت. مصدق به شدت با استبداد سر ناسازگاری داشت. از این رو میگوید: «اگر از طریق آزادی نتوانیم کاری بکنیم، از طریق اختناق و قلدری برای مردم ناراضی نمیتوانیم کاری انجام دهیم. ما باید قانون انتخابات و مطبوعات و حکومت نظامی را که مخل آزادی و ترقی مملکت است، اصلاح کنیم و پس از آن، قدمهای دیگری در ادارات و امور اقتصادی و بودجه برداریم.» و در جواب (رزم آرا) میگفت: «حرفهایی که شما میزنید برای مردم شام شب نمیشود و من گفتم که حکومت زور و قلدری ممکن است که یک شب یا چند سال به مردم نانی بدهد، ولی تا خود مردم نتوانند در امور اجتماعی دخالت کنند، هیچوقت صاحب آن نمیشوند و باید همیشه سر بی شام زمین بگذارند.»
- ۴. مصدق توسعه پایدار را در تحقق آزادیهای سیاسی، آزادی مطبوعات، آزادی اجتماعات و احزاب میدانست. در جای دیگری میگوید: «بر فرض که با هواخواهان این رژیم موافقت کنیم و بگوییم دیکتاتور به مملکت خدمت کرد. در مقابل آزادی که از ما سلب نمود، چه برای ما کرد؟» آزادی بیان، آزادی مطبوعات و آزادی احزابی که در دوران مصدق محقق نشد، چه بسا جز فرصت کوتاه بهمن ۱۳۵۷ تا خرداد ۱۳۶۰ بیسابقه بود و هیچ گاه تکرار نشد.
- ۵. دکتر مصدق پس از قبول نخست وزیری و رسیدن به صدارت در شهریور ۱۳۳۰، نامهای به شهربانی کل کشور با این مضمون مینویسد: «در جراید ایران، آن چه راجع به شخص اینجانب نگاشته میشود، هر چه نوشته باشند و هر که نوشته باشد، به هیچ وجه نباید مورد اعتراض و تعرض قرار بگیرد.» در دوران حکومت مصدق، مطلقاً هیچ رورنامهای توقیف نشد و روزنامههای مخالف از چپ گرفته تا راست، هرچه خواستند به مصدق و دولت او گفتند و هر اهانتی به دولت، با تسامح و سعه صدر پاسخ میگرفت. بنا به تعبیری، تساهل و تسامح در حوزه آزادیهای سیاسی و رعایت قوانین دموکراتیک، در دوران مصدق از چشم انداز تاریخ ایران منحصر به فرد بود. در طول زمامداری دولت ملی دکتر مصدق، سعی شد تا صدای مردم و جایگاه طبیعی ملت در مشارکت در سرنوشت سیاسی و اجتماعی به ایشان باز گردانده شود. اظهارنظر مخالفین محترم شمرده شود و طنین و پژواک و پاسخ هر بحث و گفت و گویی، آزاد و در امنیت جریان یابد. مصدق همان طور که نفت را ملی کرد، در پی ملی کردن قدرت در ایران بود که البته مجالش ندادند. روحش شاد، نامش جاودان و راهش پر رهرو باد.