نقد اصلاحات و چشم انداز آینده
امیرحسین جهانی
اصلاحات در دو معنای عام و خاص مطرح میشود. معنای خاص به جریانی اطلاق میشود که بعد از دوم خرداد شکل گرفت و با تاسی به گفتمان تاریخی دموکراسی خواهی ملی سعی در پیشبرد اصلاحات دموکراتیک داشت. معنای عام اصلاحات نیز به گفتمانی گفته میشود که از قریب دو قرن پیش در جهت نوسازی جهان و انسان ایرانی و دستیابی به توسعه به تدریج شکل گرفت و در مسیر خود از فرازهای تاریخی نهضت تنباکو، جنبش مشروطه، نهضت ملی نفت و انقلاب اسلامی تا جنبش دوم خرداد و سبز پس از انقلاب عبور کرده و در دهه ۹۰ خورشیدی به امید گشایش در امور، چندین بار پشت سرهم به جریانات اصلاح طلب و میانه رو درون ساختار قدرت رای داده است اما با مشاهده مقاومت جریان اصلی قدرت در برابر مطالبات اکثریت ملت به نوعی سرخوردگی و یاس و بی اعتمادی رسیده است طوری که زمینه برای فرآیندهای تخریبی و خشونتزا و دخالتهای بیگانگان و عوامل همکار و وابسته به آنان به تدریج در حال فراهم شدن است. با عنایت به مقدمه فوق به موضوع شکست اصلاحات و عدم دستیابی آن به اهداف گفتمان تاریخی اصلاحات میپردازم. زمانی که جنبش اصلاحات در ابتدای دهه ی ۹۰ پس از تحولات مربوط به جنبش سبز و سرمایه اجتماعی حاصل از آن وارد فضای پسا احمدی نژاد شد با مدیریت و صحنه گردانی جریان میانه رو که توان چانه زنی با راس قدرت را داشت تلاش نمود قطار از ریل خارج شده مدیریت، اقتصاد و سیاست خارجی کشور را به شرایط عادی برگرداند و سپس به سراغ گامهای بعدی اصلاحات سیاسی-اجتماعی برود. دولت اول روحانی با تصویب برجام و تلاش برای بهبود اوضاع اقتصادی قدمهایی در این راستا برداشت اما مخالفان و محافظه کاران دست بکار شده و عملا مانع از کارکرد برجام فراتر از فروش نفت شدند. اصلاح طلبان در ادامه پشتیبانی از جریان میانه رو در انتخابات مجلس دهم با آنها ائتلاف کردند و صاحب یک اکثریت ضعیف در مجلس شدند. اما اصلاحطلبان مجلس نتوانستند چیزی فراتر از آنچه دولت روحانی عرضه کرد نماینده گفتمان اصلاحات باشند و دچار انفعال و بی علمی چشمگیری شدند که به سرمایه اجتماعی اصلاحات ضربه جدی وارد کرد.
مکمل این فرصت سوزی و عملکرد ضعیف، رفتار اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ بود. عملکرد حامیان اجتماعی اصلاحات در این انتخابات که توام با انتخابات شوراهای شهر بود نشان داد که به پیشبرد اصلاحات امیدوار بودند اما نوع تعامل اصلاح طلبان مانند دوره قبلی حمایت بی قید و شرط از روحانی بود در حالی که اینبار شرایط با سال ۹۲ فرق کرده بود و دولت باید گامهای بیشتری در راستای مطالبات ملت برمیداشت اما عملکرد دولت دوم روحانی چنین نبود و تکراری بود از دولت اول. نقش اصلاح طلبان باید طرح مطالبات اصلاح طلبانه و مشروط کردن حمایت خود از او در انتخابات به پیگیری و اعلام علنی آن بعنوان برنامه دولت آینده میشد. در حالی که بسیاری از اصلاح طلبان که مدیریت این جریان را از سال ۹۲ و ۹۴ در دست گرفته بودند کماکان در فکر حمایت یکطرفه از میانه روها و همکاری با آنان و مشارکت در مدیریت دولت و گرفتن مناصب بودند تا پیگیری و نمایندگی جنبش اجتماعی.
به دنبال سرکوب های صورت گرفته در جریان جنبش سبز و مقاومت مدنی پس از آن سرمایه اجتماعی و معنوی قابل توجهی حول بخشهای مدنیتر و پیشروتر اصلاح طلبان ایجاد شده بود اما توان تحرک تشکیلاتی و کمپین های اجتماعی و سیاسی از آنان سلب شده بود و فضا برای تیپهای محافظه کارتر و بروکرات-تکنوکرات مشرب اصلاح طلبان که تمایل شدیدی به حضور در مناصب دولتی و پیوند با میانه روهای داخل قدرت داشتند فراهم شده بود این موضوع در مقطع ۹۲ کارکرد و خروجی مفید ودر ۹۴ و به ویژه ۹۶ خروجی زیان بخشی برای اهداف جنبش اصلاح طلبی در پی داشت. در کنار این تحولات روی کارآمدن ترامپ خروج از برجام و بازگشت تحریم ها چون مائده ای آسمانی برای دشمنان جنبش اصلاحات اعم از اقتدارگرایان داخلی و براندازان خارج از کشور عمل نمود. مجموعه این تحولات در بستر بن بست اصلاحات، عیوب ساختاری اقتصاد و سیاست خارجی با اهدافی غیر از منافع ملی، کشور را در چالشهای خطرناک بیسابقه درگیر نموده است. به موازات این روندها طی سالهای ۹۶و ۹۷ به تدریج جریانات برانداز خارج از کشور که سالیان درازی حاشیه نشین کم و بیش کم اهمیت عرصه سیاست ایران بودند با حمایتهای پیدا و پنهان دول معارض جمهوری اسلامی توانستند خود را بعنوان آلترناتیو مطرح کنند و در پی افول مشروعیت جریانات اصلاح طلب- بعنوان راه حل مشروع در مسیر مطالبات ملی در داخل کشور- به مدد رسانه های کم و بیش موثری که برایشان فراهم شده شروع به تاثیرگذاری نسبتا جدی بر افکار عمومی کردند و در حال سرمایه گذاری بر امواج بالقوه نارضایتی ناامیدی و خشم مردمی برای شوراندن و وارد کردن ضربه به جمهوری اسلامی و نهایتا برانداختن آن در پرتو فشار دول خارجی بویژه آمریکای تحت رهبری ترامپ هستند. به نظر میرسد جریان تمامیت خواه ضداصلاحات در داخل کشور هم تا جایی که این روند به حذف اصلاحات از صحنه منجر شود مشکل خاصی با پیشروی آن ندارد این در حالی ست که همان جریانات برانداز خارج از کشور هم نوک حملات خود را متوجه گفتمان و جریان اصلاحات کرده اند و با انگشت نهادن بر عیوب و خطاهای این جریان سعی در بستن دفتر آن نزد افکار عمومی دارند تا به زعم خود با حذف اصلاحات که در حال عمردهی به نظام و موجه جلوه دادن و مشروعیت بخشی به آن است راه براندازی هموار شود. بنابراین در این شرایط فشار بر گفتمان اصلاح طلبی هم از جانب هسته اصلی قدرت، هم جریانات همسو با مطامع بیگانگان در خارج از کشور و هم پیامدهای سوء تدبیر و عیوب خود اصلاح طلبان به شکل بیسابقه ای در سه دهه گذشته عرصه را بر گفتمان اصلاح مسالمت آمیز و تدریجی و درونزا تنگ کرده و شاید برای برخی دیگر این گفتمان مرده محسوب میشود.
واقعیت آنست که برغم چنین مصائبی که این گفتمان را درچنبره خود گرفته اصلاح طلبی هرگز دچار میرایی نشده است. مروری بر سوابق تاریخی در ادوار مختلف بویژه پس از انقلاب و در دهه ۶۰ حاکی از آنست که منادیان و پیشگامان اصلاحات با یک نگاه تاریخی منبعث از فرآیند طولانی تحولات فکری فرهنگی و اجتماعی هرگز اسیر جو زمانه و تلاطمات گذرا نشده و در جهت تقویت فرآیند تحولات فرهنگی و اجتماعی به قصد اصلاحات اجتماعی و دینی و بستر سازی برای تحولات سیاسی پایدار و طولانی مدت رویکردی راهبردی داشته اند. این نگاه میراث پیشگامان، منادیان و متولیان جنبش مشروطه است که در مبارزات پس از مشروطه تداوم یافت و در شرایط مساعد پس از شهریور ۲۰ در شکل نهضت ملی نفت سربرآورد و در کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ توسط سلطه گران خارجی و استبداد طلبان داخلی قیچی شد. در دهه های اخیر پس از طوفان انقلابی دهه ۶۰ بتدریج از دهه ۷۰ اصلاح طلبی به گفتمان مسلط جامعه متحول ایرانی بدل شد. تحولات فرهنگ اجتماعی در سطح ملی و جهانی بستری شد برای رویکرد جامعه بویژه طبقه متوسط به اصلاح طلبی و الگوی تغییرات گام به گام، مسالمت آمیز، دموکراتیک و ملی. پدیده دوم خرداد نمودار این برتری گفتمانی بود که جامعه ایران را وارد عصر جدیدی کرد. از آنزمان بعلت نیازهای روز افزون ایران و نوع مناسبات شکل گرفته در عرصه جهانی در طلیعه قرن ۲۱ ام اصلاحات به موضوعی حیاتی برای بقا و تداوم حیات بالنده ملی ایران بدل شد که ابعاد گوناگون آن نیاز به واکاوی جدی دارد. در این زمان پدیده توسعه همه جانبه دیگر یک انتخاب نبوده و نیست بلکه ضرورتی گریزناپذیر است که رویگردانی از آن حیات و بقای یک ملت و کشور را مورد تهدید قرار میدهد. از سال ۲۰۰۰ به بعد دولت آمریکا با اقدام به اشغال افغانستان و عراق و تهدید مستقیم نظامی ایران و قرار دادن کشورمان در محور اصلی دشمنان خود در کنار تداوم اقدامات مقابله ای جریان ضداصلاحات به زمین گیری جنبش و گفتمان آن و ناامیدی مردم حامی منجر شد اتفاقی که اینک پس از حدود دو دهه دوباره به صورتی عمیقتر بروز یافته است. طی دو دهه اخیر جنبش اصلاحات تلاش نموده به روشهایی راه اصلاحات را هموار کند اما تا کنون راهبردهای آنان با ناکامی مواجه شده است. اینک زمان آن فرا رسیده که اصلاح طلبان با بازنگری در راهبرد قدرت محور گذشته به جامعه مدنی و تقویت بیشتر آن بیندیشند. اصلاح طلبان از دوم خرداد ۷۶ بدنبال آن بوده اند که وارد قدرت شده و با استفاده از اختیارات آن که همواره توسط نهادهای انتصابی محدود شده اهداف اصلاحات را پیگیری کنند. هرچند در مواردی توفیقاتی هم حاصل شده اما در یک جمع بندی کلان ره به سرمنزل مقصود نبرده است. تنها مقطعی که اصلاح طلبان خود را به متن جامعه و مردم نزدیک کردند جنبش سبز سال ۸۸بود که سرمایه اجتماعی آنان را عمیقا ارتقا بخشید. شاید اکنون زمان آن فرا رسیده باشد که در یک بازنگری اساسی در راهبرد نه چندان موفق اصلاح طلبی قدرت یا حکومت محور، تغییر پارادایم راهبردی داده و نیروهای اجتماعی را بعنوان اصلی ترین پشتوانه اصلاحات مورد توجه اساسی قرار دهند. این تغییر پارادایم هرگز به معنی نادیده گرفتن اهمیت حضور عناصر میانه رو با تمایلات نسبی اصلاح طلبانه در داخل قدرت نخواهد بود چرا که یکدست شدن حاکمیت با تجربه دوره احمدی نژاد حتما بسیار خسارت بار خواهد بود و ضروری ست نیروهای خردگرای داخل حاکمیت تقویت شوند تا حتی الامکان مانع اتخاذ تصمیمات افراطی و خسارت بار برای کشور شده و امکان گفتگوی جامعه مدنی و حکومت نیز مسدود نشود.
دیگر آزمودن آزموده ها سودی برای ملت و کشور و اهداف تاریخی اصلاحات نمی تواند داشته باشد اینک زمان آن فرارسیده که اصلاحات درقالب یک جریان متکی به نیروی جامعه مدنی و نه بخشی از پازل قدرت به صحنه بیاید و بازی در نقش میانه رو های درون قدرت را به کسانی که دارای مزیت نسبی در این زمینه هستند بسپارد. دوران تلاش برای پذیرفته شدن در چارچوب بازیگر حکومتی برای اصلاحطلبان به پایان رسیده هرچند از ابتدا هم حرکتی سودمند نبود. در سال ۹۲وقتی کسی در مختصات حسن روحانی کاندیدای جریان اصلاحات شد اثبات این واقعیت بود که دیگر جایی برای بازیگری اصلاح طلبان در سطوح بالای قدرت ضمن حفظ هویت گفتمانی باقی نمانده است. میانه رو های داخل حکومت کم یا بیش کار خود را انجام میدهند کمک کردن به آنها هم تنها از طریق جامعه مدنی و کسب صلاحیت و مشروعیت مردمی امکانپذیر است مانند آنچه در ۹۲ اتفاق افتاد که در آن مشروعیت حاصل از ایستادگی ۸۸ برجسته و اثرگذار بود.