نهضت آزادی ایران و جنگ تحمیلی
قسمت دوم
فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه به مثل ما اعتدی علیکم و اتقوا الله واعلموا ان الله مع المتقین
پس کسانیکه تجاوز و تعدی علیه شما مینمایند به همان میزان و اندازه که به شما تعدی کردهاند بر آنها تعرض و تعدی نمائید و از خدا پروا داشته باشید (که بیش از آن تجاوز و تلافیگری و قصد نابودی نکنید) و بدانید که خداوند همراه و کمککار صاحبان تقوی است(۱)
مقدمه:
جنگ و صلح از جمله موضوعاتی است که در اسلام با صراحت و تفصیل تمام مطرح گردیده است و شاید بتوان گفت نقطه ابهامی در اصول آن باقی مانده است. خصوصاً که اکتفا به طرح نظری یا توجه به جنبههای تئوری و فلسفی و حقوقی نشده در عمل نیز چه در زمان بنیانگزار اسلام و چه به دست اولیاء و اوصیای او، و همچنین در دولتهای موسوم به اسلامی، در چهرهها و خواستههای گوناگون پیاده گردیده است. هم قرآن و سنت و هم تاریخ اسلام مبانی و موازین فراوانی در اینباره در اختیار هر مؤمن یا محقق میگذارند. ما در این فصل آیاتی از قرآن و شواهدی از سنت رسول اکرم و علی علیهماالسلام را پایه بررسی قرار میدهیم و سپس روایاتی را هم نمونه میآوریم(۲)
۱– جنگ و صلح از دیدگاه قرآن
قرآن کریم عموم مسلمانان را دعوت به داخل شدن در سلم و سازگاری فرموده آنان را از خطوات یا گامهای شیطان که دشمنانشان میباشد بر حذر داشته است:
یا ایهاالذین آمنوا ادخلوا فیالسلم کافه و لاتتبعوا خطواتالشیطان انه لکم عدو مبین (۳)ای کسانیکه ایمان آوردهاید همگی داخل سلم (سلامتی و سازش و صلح) شوید و گامهای شیطان را پیروی نکرده بدانید که او دشمن آشکار شما است(۳)
وارد شدن در جنگ را تنها برای کسانی مجاز دانسته که مورد ظلم و حمله قرار گرفته باشند یا از خانواده خود بیرون و برکنار شده باشند چنین کسانی را مأذون به این عمل و مشمول وعده نصرت خود قرار داده و چنین جنگی را قتال فی سبیل الله خوانده است.
اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر (۴) به جنگجویان اجازه (جنگ) داده شده است زیرا که مورد ستم قرار گرفتهاند و اینکه خداوند بر یاری آنها مسلماً توانمند است(۴)
و قاتلوا فی سبیلالله الذین یقاتلونکم (۵) و جنگ در راه خدا کنید علیه کسانیکه با شما میجنگند(۵)
و مالنا الا نقاتل فی سبیلالله و قد اخرجنا من دیارنا و ابنائنا (۶) و چطور میشود که ما در راه خدا جنگ نکنیم درحالیکه از دیارمان و از (زندگی با) فرزندانمان بیرون رانده شدهایم(۶)
برای شدت، مدت و منتهای جنگ نیز حد و مرزی، حداکثر به میزان مقابله به مثل اجازه داده تجاوز از آن را تعدی، فتنهانگیزی و خلاف تقوی شناخته است و بیش از آنکه خود جنگ را تشریح و تشویق کند به منع از ادامه آن و تلافیگری و از تجاوز و تعدی که به قصد انتقام یا انهدام باشد، میپردازد:
و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم ولا تعتدوا ان الله لایحب المعتدین (۵) و جنگ کنید در راه خدا با کسانیکه شما را میکشند و تجاوز و ستمگری نکنید بدرستی که خداوند تجاوزگران را دوست ندارد(۵)
«واقتلوهم حیث ثقفتموهم و اخرجوهم من حیث اخرجوکم والفتنه اشد منالقتل ولا تقاتلوهم عندالمسجد الحرام حتی یقاتلوکم فیه فان قاتلوهم فاقتلوهم کذلک جزاء الکافرین فان انتهوا فان الله غفور رحیم (۷) و آنها را در آنجا که یابید بکشید و بیرونشان کنید از همانجائی که شما را بیرون کردند و فتنهگری دردناکتر از جنگ است و با آنها در مسجدالحرام نجنگید مگر آنکه آنها با شما در آنجا آغاز جنگ نمایند پس اگر شما را کشتند و جنگ کردند شما هم آنها را بکشید و بجنگید پاداش کافرها این چنین (مقابله بهمثل) است. پس اگر دست (از جنگ و تعرض) کشیدند مسلماً خداوند بخشایشگر مهربان است(۷)
«وقاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین لله فان انتهوا فلا عدوان الاعلی الظالمین (۸) و تا آنجا جنگ را ادامه دهید که فتنه (برخاسته) برطرف شود و دین برای خدا (بلامانع) باشد. پس اگر (از جنگ با شما) دست برنداشتند دشمنی جز با ظالمها (و برگشتکنندگان به جنگ) مورد نخواهد داشت.
فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه به مثل ما اعتدی علیکم و اتقوا الله واعلموا ان الله مع المتقین (۹)پس کسانیکه تجاوز و تعدی علیه شما مینمایند به همان میزان و اندازه که به شما تعدی کردهاند بر آنها تعرض و تعدی نمائید و از خدا پروا داشته باشید (که بیش از آن تجاوز و تلافیگری و قصد نابودی نکنید) و بدانید که خداوند همراه و کمککار صاحبان تقوی است.
قرآن نه تنها اجازه تعرض و جنگ با مشرکین و با کفاری را که پیشقدم در جنگ دینی و آزار و اخراج مسلمین نشدهاند نداده است بلکه توصیه به عدالت و نیکی کردن در حق آنها مینماید (بر این پایه جنگ برای مسلمان کردن و مبارزه با کفر در زمانی که کفار پیشقدم نشدهاند معنی ندارد):«لاینهیکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فیالدین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین انما ینهیکم الله عن الذین قاتلوکم فی الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا علی اخراجکم ان تولوهم و من یتولهم فاولئک هم الظالمون (۱۰)
خداوند شما را از نیکوکاری و قسط و عدالت نسبت به کسانیکه در امر دین با شما کارزار نکردند و از خانه و دیار خود آواره نساختند نهی نمینماید بلکه خدا عدالتپیشگان را دوست دارد. همانا شما را از دوستی و همدلی کسانی نهی میکند که با دینداری شما جنگ کردند و از کاشانه و مسکنی که داشتید اخراجتان نمودند و همدست برای اخراجتان بودند و هر کس آنها را یار و یاور بگیرد همانا ظالم هستند.
عنایت الهی به پایان دادن غائله جنگ به حدی است که به رسولش صریحاً فرمان میدهد همینکه دشمن پیشنهاد صلح نمود با توکل به خدا بپذیر. حتی اگر قصد خدعه و نیرنگ هم در این پیشنهاد نداشته باشند نگران مشو، خدائی که تو را به یاری خود و مؤمنین پشتیبانی کرده است برایت کافی است:
فان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علیالله انه هوالسمیع العلیم (۱۱)
و اگر قصد دارند تو را بفریبند پس (نگران از قبول صلح نبوده) بدانکه خدا تو را کافی است همان کسیکه تو را به یاری خود و به مؤمنین موید ساخته است.»
ذلک و من عاقب به مثل ما عوقب به ثم بغی علیه لینصرنه الله ان الله لعفو غفور (۱۲)
هر کس به مانند آنچه بر او ستم رفته (تنها) مقابله به مثل (قصاص) کند (و چنانچه) سپس بر او تجاوزی (به دلیل عدم اعمال شدت عمل) وارد گردد قطعاً خداوند او را یاری خواهد کرد. همانا خداوند بسیار درگذرنده و آمرزگار است.
توصیه و تأکید و رفع نگرانی بدین صراحت جائی برای تردید باقی نمیگذارد و توهم اینکه اگر دشمن در خاک خود به تجدید قوا بپردازد و از راه دیگر آغاز حمله و دسیسه نماید، اقدامش مجوز آغاز یا ادامه جنگ باشد را یکباره از میان میبرد.
قرآن جواب نگرانی فوق و احتمال حمله دشمنان مسلمین را به روشنی میدهد و همچنین این سئوال کلی را که آیا مسلمانان و دولتهایشان موظف به پیکار با کفار و جنگ ابتدائی با آنها هستند یا وظیفه دیگری از قبیل امر به معروف و نهی از منکر دارند نیز پاسخ میگوید:
واعدوا لهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم و آخرین من دونهم لایعلمونهم الله یعلمهم (۱۳)
و تا آنجا که توانائی دارید از هرگونه نیرو و اسبانسواری (پیاده و سوارهنظام) برای (مقابله با) آنها آماده سازید تا بدان وسیله دشمنان خدا و دشمنان خودتان را بترسانید (و از حمله به شما برحذرشان دارید) و همچنین (دشمنان بالقوه) دیگری غیر از آنان را که (فعلاً) نمیشناسید (ولی) خدا میداند.» (این آیه قبل از دو آیه سابقالذکر مشعر به صلح و سازش میباشد).
کنتم خیر امهٌ اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عنالمنکر و تومنون بالله ولو امن اهل الکتاب لکان خیراً لهم منهم المومنون و اکثرهم الفاسقون (۱۴)
شما بهترین امت هستید (یا میبودید) که برای مردم (جهان) خروج کرده امر به خوبی میکنید و نهی از بدی و زشتی و ایمان به خدا دارید و اگر اهل کتاب ایمان میآورند حتماً برایشان بهتر (و به سودشان) بود برخی از آنان مؤمناند و بیشترشان سرکش.
در هر حال به نظر نیامد در قرآن آیهای باشد که ابتکار جنگ و حمله از طرف مسلمین یا به اصطلاح «جنگ ابتدایی» را تشریح نماید. بلکه پیشگام شدن در حمله و جنگ تعرضی را به مشرکین نسبت داده و پیمانشکنی و حمله آنها را علت دفاع و مجوز قتال میشمارد:
الا تقاتلون قوما نکثوا ایمانهم و هموا باخراج الرسول و هم بدوکم اول مره اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان کنتم مومنین (۱۵)چرا با قومی جنگ نکنید که عهد خود را ( در عدم حمله به شما) زیر پا گذاشتند و اهتمام به اخراج رسول نمودند و همانها بودند که اولین بار آغاز (جنگ) با شما کردند آیا از آنها ترس دارید درحالیکه خدا سزاوارتر است که اگر مومن هستید از او بترسید.
در کتاب «قاموس قرآن» که هم فرهنگ است و هم تفسیر مشروحاً نشان میدهد که هیچیک از غزوات رسول اکرم و سرایا جهاد ابتدائی یا جنگهای تعرضی نبوده تماماً حالت دفاعی داشته است(۳). مولای متقیان علی ابن ابیطالب را هم میدانیم که در پنج سال خلافت کمترین لشکرکشی به داخل یا به خارج شبه جزیره عربستان به قصد کفرستیزی با مشرکان و ملحدان ننمود، درحالیکه با روحیه مسلمانان و رعبی که در دل همسایگان دور و نزدیک ایجاد نموده بودند چنین اقدام پرافتخار و ثواب پردرآمد مورد قبول مسلمین قرار گرفته حلال بسیاری از مشکلات داخلی نیز میشد. در جنگهای داخلی نیز در برابر سه گروه معروف: ناکثین، قاسطین و مارقین همواره موضع دفاعی داشت و هرگز مبادرت به سرکوبی و قلع و قمع ابتدائی آنان نکرد.
در قرآن آیه و دستور صریح برای تسلط قهرآمیز بر سلاطین جور به قصد سرنگونی آنان و رهائی رعایای زیر ستمشان، نداریم. اگر به سرگذشتهای پیشینیان و پیغمبرانی مراجعه کنیم که مامور ارشاد امتهای سرکش و گمراه شده بودند (که خود این داستانها پیام عبرت و نمونههای تربیت و سرمشق برای ما هستند) شاهد مثال و مستکبری برجستهتر از فرعون نمییابیم. وی کوس «انا ربکم الاعلی» میزد و صاحب ثروت و حشمت اقلیم عظیمی چون مصر و مالکالرقاب بیرقیب خلق کثیری از دنیای آنزمان بود. در برابر او موسی با ید و بیضا و عصائی چون اژدها که قادر بود فرعون را با همه قشون و اشراف و املاکش بلعیده جهان را از لوث وجودشان یکباره پاک کند نیرومندترین انبیاست. ولی خدا نه چنین ماموریتی به موسی میدهد و نه حتی اجازه خشونت و حکم تحویل و تخلیه تاج و تخت را. ماموریت موسی ماموریتی است کاملاً قومی و ملیگرایانه با برخوردی ملایم و خوشبینانه:
«و قال موسی یا فرعون انی رسول من رب العالمین حقیق علی ان لااقول علی الله الا الحق قد جئتکم ببینه من ربکم فارسل معی بنیاسرائیل (۱۶) و موسی به فرعون گفت من مأمور فرستادهای از جانب پروردگار جهانها سزاوار آنم که بر خدا (یا به عهده خدا) چیزی جز حق نگویم به یقین بینه و دلیل آشکاری از طرف پروردگارتان آوردهام پس بنیاسرائیل را همراه من روانه کن».
اذهبا الی فرعون انه طغی فقولا له قولا لینا لعله یتذکرا و یخشی (۱۷) دو نفری به نزد فرعون بروید همانا که طغیان کرده است پس سخن به نرمی با او بگوئید شاید که متذکر شود یا (از خدا) بترسد.
وعده الهی: و نرید ان نمن علیالذین استضعفوا فیالارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین (۱۸)که خداوند خواسته است قوم مستضعف بنیاسرائیل را از اسارت بیرون آورده پیشوا و وارثشان سازد و پوزه فرعون و هامان و لشکریانشان را به خاک بمالد، با تندی و تعرض و جنگ تحقق نیافت بلکه با مقاومت، صبر، هجرت و عبودیت، ارائه آیات و بینات و اتمام حجت از سوی بنیاسرائیل و موسی و سنگدلی و تکبر و هلاکت و فلاکتبار فرعون به پای خود انجام پذیرفت. جالب توجه است که خدا حتی درگیری موسی با مرد قبطی و کشتن او را نیز امضاء ننمود.
اصلاً مشیت خدا و قرار خلقت آدمیان اگر بر نابودی و امحاء مستکبرین و ظالمین در این دنیا بود خدا خود این کار را میکرد و اجازه و امکان کبر و ظلم به کسی نمیداد، و ابلیس را هرگز نمیآفرید و به او تا روز واپسین مهلت و میدان نمیداد. طبق سنت الهی خود مردم مظلوماند که باید به دفاع از حیات و حقوق و منافع خویش بپردازند و صدمات و حملات را دفع نمایند. که:
«لولا دفعالله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض ولکن الله ذوفضل علی العالمین (۱۹) و اگر نبود که خدا (تجاوز و آزار) بعضی از مردم را بوسیله بعضی دیگر دفع نمینمود حتماً زمین تباه میشد ولکن خداوند صاحب فضل و کرم به آدمیان است» (همین غریزه و قوت و غیرتی که خداوند به انسانها برای دفاع از خود داده است نمونهای از فضیلت خداوند بر مخلوق است).
همه جا صحبت از دفاع از خود و خودی و جلوگیری از تجاوز و آزار دشمن است. هیچ جا قرآن فرمان نمیدهد حتی شیطان را از میان بردارید بلکه میفرماید او را دشمن خودتان دانسته به دوستی نگیرید، به دامش نیفتید، پیروی از گامها و وسوسههایش ننمائید و راه تقوی و بندگی خالص خدا را در پیش بگیرید که:
ان عبادی لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین (۲۰)به درستی که برای تو تسلطی بر بندگان من نیست مگر (بر) کسانی از گمراهان که تبعیت از تو نمایند.
در چند آیه از استمداد مؤمنین و مستضعفین و از انتصار مظلومین نیز صحبت میشود که عموماً در جهت دفاع و مقابله با تعدی هستند:
و مالکم لاتقاتلون فی سبیلالله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها (۲۱)
و شما را چه میشود که در راه خدا و ناتوانان و مستضعفین از مردان و زنان و کودکانی که میگویند پروردگارا ما را از این قریه که اهلش ظالماند خارج ساز جنگ نمیکنید(۲۲)
والذین اذا اصابهم البغی هم ینتصرون (۲۳)و کسانیکه (امت نمونه) هرگاه ظلمی بدانها برسد به یاری و مدافعه از یکدیگر برمیخیزند.
ولمن انتصر بعد ظلمه فاولئک ما علیهم من سبیل (۲۴)و مسلماً بر کسانیکه بعد از دیدن ظلم نصرت و مقابله و رفع ظلم نمایند (یا مورد نصرت قرار گیرند) ایراد و گناهی نیست.
الاالذین آمنوا و عملوا الصالحات و ذکروا الله کثیرا وانتصروا من بعد ماظلموا (۲۵)مگر کسانیکه ایمان آورده به شایستگی عمل نمایند و زیاد به یاد خدا باشند و در صورت ظلم شدن انتصار نمایند.
آیاتی از قرآن هم که اجازه و فرمان ابراز خشونت و غلظت و مقابله با سران کفر را میدهند و این روزها مورد استناد قرار میگیرند اولاً این اجازه تا خاموش شدن آتش فتنه یا بازگشت به امر خداست و ثانیاً این آیات عموماً در داخل آیات و سورههائی هستند که درباره مشرکین عهدشکن و متجاوزین و آوارهکنندگان مسلمانان از خانه و شهر خود یا ممانعتکنندگان از عبادت خدا نازل شدهاند و یا مسلمانانی که صلح و عدالت را شکستهاند. هیچیک از این آیات درباره جنگ و جهاد ابتدائی نیست:
قاتلوهم یعذبهم الله بایدیکم و یخزهم و ینصرکم علیهم و یشف صدور قوم مومنین (۲۶)آنان را بکشید خدا به دست شما عذابشان دهد و خوارشان کند و شما را علیه آنها یاری نموده دلهای مردم مومن را شفا بخشد».
وقاتلوا الذین یلونک من الکفار و لیجدوا فیکم غلظه (۲۷)و با کسانی از کفار که نزدیک شما هستند جنگ کنید و حتماً در رفتار شما شدت و خشونت بینند.
فقاتلوا ائمه الکفر انهم لاایمان لهم لعلهم ینتهون (۲۷)سران کفر را بکشید بدرستیکه آنها رعایتکننده عهد و پیمان نیستند شاید به این ترتیب دست بردارند.
«وقاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکونالدین کله لله (۸)و تا آنجا جنگ کنید که فتنه دیگر نباشد و دین تماماً برای خدا باشد».
فقاتلوا التی تبغی حتی تفی الی امر الله (۲۸)پس بجنگید تا آنکه (طائفه متجاوز) به امر خدا برگردد.
بهطور خلاصه در آیات جهاد هرگز تکلیف سنگین امحاء کلی مخالفان و دشمنان عقیدتی و بالقوه اسلام و مستکبران جهان و گرفتن انتقام مظلومیت مظلومان گذشته و مستضعفان حال بر عهده مسلمانان نهاده نشده است، بلکه سخن از مجاز بودن مقابله با ظلمی است که بر آنان روا داشتهاند و هدف جلوگیری از چنین ستم از طریق آمادگی تسلیحاتی، مذاکره سیاسی، مقابله نظامی و بالاخره قبول صلح میباشد.
نه تنها به مسلمانان چنین تکلیفی نشده است بلکه خداوند از پیغمبران خود و مخصوصاً از آخرین آنها نیز نخواسته است که برای وارد کردن منکرین و مشرکین یا مرددین و معصیتکاران در آئین اسلام و به دین حق دست به کمترین فشار و الزام بزند. دستور کلی خدا «لااکراه فیالدین» است و تذکر مکرر به رسول اکرم که ما تو را موکل و مأمور مراقب و مسلط بر کسی قرار ندادهایم. کار تو ابلاغ و انذار و سرمشق دادن و دعوت نمودن به سوی خدا است، بدون آنکه مسئول اعمال آنان باشی و حتی افسرده و ناراحت بشوی که چرا ایمان نیاورده اطاعت نمیکنند یا چرا خدا مانعشان نمیشود و یا تعجیل در عذابشان نمیکند!
قرآن از حضرت داود مکرر صحبت میکند که جنگجوی قاتل جالوت و صاحب مقام نبوت و سلطنت و قضاوت هر سه بوده است. خدا به او علم و خطابت و عدالت عطا کرده و وی اهل انابه و توبه و تسبیح بوده است و با ذکر و سرودهای زبورش کوهها و مرغان هوا را به آواز درمیآورده است. به لحاظ جنگی نیز نکته جالب این است که خدا نمیگوید ما به داود تیر و نیزه و شمشیر دادیم تا حمله کند و خراب سازد. بلکه صنعت زرهسازی را، که اسلحه و اسباب کار دفاعی است، به او آموختیم:
«و عملناه صنعه لبوس لکم لتحصنکم من باسکم فهل انتم شاکرون (۲۹)و به او صنعت زرهسازی را تعلیم دادیم تا شما را از وحشت و صدمات جنگ حفظ کند، پس آیا شکرگزار و قدرشناس (این نعمت) هستید؟».
اصلاً کشتن جالوت و جمعآوری قوا و حرکت طالوت همانطور که قبلاً اشاره شد بنا به درخواست رجال بنیاسرائیل برای قتال در راه خدا به منظور بازگشتشان به خانه و خانواده و دیارشان بوده است که اخراج شده و مورد تعرض و ظلم قرار گرفته بودند.
بعد از داود فرزندش سلیمان وارث هر سه مقام و برخوردار درخشنده از علم و حکمت خدائی و از رحمت و امکانات فوقالعاده دنیائی میگردد(۳۰) و همراه با انابه و شکرگزاری به درگاه الهی آرزوی شادمانه برای خدمات خشنودکننده مینماید(۳۱). خدا درخواستش را اجابت کرده ملکی با چنان امنیت(۳۲) و شوکت و حشمت به او عطا میکند که احدی در این دنیا سزاوارش نشده است و تنها دستوری که به وی میدهد بهرهمندی و قدرشناسی از نعمات و فعالیت و سازندگی است(۳۳). معاصر و رقیب او ملکهای است که بر یمن و سبا سلطنت میکند، او نیز برخوردار از همه چیز و صاحب قدرت عظیم (۳۴) است و علیرغم آمادگی و پیشنهاد رجال درباری اعراض از لشکرکشی و جنگ گرده میگوید:«ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها و جعلوا اعزه اهلها اذله و کذلک یفعلون (۳۵)ملوک و سلاطین وقتی (با جنگ و خشونت) وارد قریه (یا شهری) میشوند فساد و تباهی به بار آورده عزیزان و بزرگان را ذلیل و خوار میسازند».
و خداوند بدین وسیله کلامش را در حقیقت امضاء مینماید. ملکه سبا با اظهار اینکه:«رب انی ظلمت نفسی واسلمت مع سلیمان لله رب العالمین (۳۶)پروردگارا حقا که من به خود ظلم کردهام و (اینک) همراه و همگام با سلیمان تسلیم پروردگار جهانها شدم.»
اسلام میآورد اما اسلام آوردن وی و صادر شدن بعدی اسلام در اثر دعوت او به کاخ بلورین و با دیدن قدرت و نعمت و شوکت و دستآوردهای دولت توحیدی و شنیدن شعارهای حکیمانه سلیمان به صورت آزادانه از روی معرفت و رضا انجام شده است.
دنبال داستان و پیامی که به مسلمانان میدهد باز هم جالب است. کشور سبا در اثر حکومت اسلامی سلیمان یا مسلمان شدن بلقیس، با احداث سد مارب و بادهای بارانزا به چنان آبادی و رفاه و تولید میرسد که زبانزد جهان میگردد.
اما اهالی سبا سیاست پرخاشگری و ویرانساز و خودآزاری و تخریب را پیش گرفته با اعراض از بهرهمندی از رفاه و آبادی و عدم تاسی به پروردگار در گذرنده از گناهان گذشته رنج و محرومیت و سختی معیشت را بر فراوانی و امنیت ترجیح دادند:… «کلوا من رزق ربکم واشکروا له بلده طیبه و رب غفور فاعرضوا فارسلنا علیهم سیل العرم و بدلناهم جنتین ذواتی اکل خمط و ائل و شیئی من سدر قلیل. (۳۷)بخورید از روزی پروردگار خویش و شکر او را به جای آورید که مسکنتان شهری نیکوست و خدای شما غفور و مهربان است. پس اعراض کردند پس سیلی سخت برایشان فرو فرستادیم و به جای دو باغ پرنعمت، دو باغ دیگرشان دادیم که بار درختانش تلخ و بدطعم، شورهگز و اندکی درخت سدر بود.»
وجعلنا بینهم و بین القری التی بارکنا فیها قری ظاهره و قدرنا فیها السیر سیروا فیها لیالی و ایاما آمنین ـ فقالوا ربنا باعد بین اسفارنا و ظلموا انفسهم فجعلناهم احادیث و مزقناهم کل ممزق(۳۸)
و ما میان آنها و میان قریههایی که برکتشان داده بودیم، باز قریههایی نزدیک به هم قرار دادیم. و برای آنها مقدر کردیم که در بین آنها شبها و روزها با ایمنی کامل مسافرت کنید. و باز آنها گفتند بار خدایا سفرهای ما را دور و دراز گردان! و بر خویش ستم کردند، پس ما آنها را عبرت داستانها نمودیم و در منتهای پریشانی (پراکندگی) پراکندهشان ساختیم». پس خدا نیز آنها را به کیفر کفران نعمت و جهالتشان رسانده سیل بنیانشکنی تمام باغات و آبادیها و زراعتهایشان را با خود برده چیزی جز بوتههای وحشی تلخ و حکایت و عبرتی برای آیندگان به جا نمیگذارد!
فاعتبروا یا اولیالابصار
۲– جنگ و صلح از دیدگاه سنت
همانطور که گفتیم به عقیده بسیاری از مفسرین و به شهادت اسناد تاریخی، جنگهای رسول اکرم تماماً جنبه تدافعی داشته هیچیک جهاد ابتدائی نبوده است. حضرت خاتمالنبیین صلیالله علیه و آله که هم دستور: «وانذر عشیرتک الاقربین» (۳۹) را داشته و مأمور ارشاد کسان نزدیک خود بوده است و هم فرمان: «و ما ارسلناک الا کافه للناس» (۴۰)را و پیامبر عموم مردم بوده و به صفت و سلاح رحمه للعالمین مجهز بوده و با تذکار و تعلیم و انذار و با هدایت و بینات، ارشاد و ابلاغ دین را میفرموده است نه با جنگ و اکراه، که: «لااکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی»(۴۱). سیره و تاریخ نیز نشان نمیدهد که آن حضرت برای نجات و حمایت مظلومین و مستضعفین(۴۲) شبه جزیره عربستان و کشورهای دیگر اعلان جنگ علیه شیوخ قبائل یا سلاطین و مستکبرین (۴۳) جهان داده و برای نجات آن لشکرکشی کرده باشد.
البته پیامبر اکرم در حوالی سالهای ششم و هفتم هجری نامههائی به سران کشورهای مقتدر آن روز ارسال میدارد اما این نامهها هرگز رنگ خشونت و تهدید به جنگ به منظور صدور انقلاب توحیدی و گسترش جهانی اسلام را ندارد. تمامی نامهها گرچه با انشاء و عبارات متنوعی تحریر یافتهاند اما اسکلت و اصول مشترکی دارند که حکایت از مضمون و محتوای یکسانی در جهت دعوت و سلامت مینماید.
خطاب نامهها به عظیم فارس، عظیم قبط، عظیم الروم و… میباشد، گویا پیامبر از اینکه آنها را با عناوین محترمانهای خطاب نماید استنکافی نداشته است. علاوه بر آن بسیاری از نامهها با عبارت «السلام علی من اتبع الهدی» آغاز یا ختم میشوند و از وعده اجر دوچندان خدائی: «یوتک الله اجرک مرتین» هم برای تشویق آنها مدد گرفته شده است.
همچنین عقوبت امتناع و عدم پذیرش این دعوت را همانند اجر پذیرش اسلام به خداوند حواله داده است. در مهمترین این نامهها خطاب به زمامداران دو ابرقدرت آنروز یعنی ایران و روم (همچنین پادشاه قبط، یعنی مصر) صریحاً مینویسد که اگر از دعوت حق رو گرداندید بدانید گناه ملتهایتان بگردن خود شماست (نه اینکه من به جنگ شما خواهم آمد): به هراکلیوس (امپراطور روم شرقی): «اسلم تسلم یوتک الله اجرک مرتین فان تولیت فانما علیک اثم الاریسین
اسلام بیاور تا سلامت خود را تامین کنی، در این صورت خداوند پاداش ترا در دو نوبت خواهد داد و در صورتیکه سر باز زنی، گناه گمراهی پیروان اریوسیه به عهده تو خواهد بود». به مقوقس (پادشاه قبط): «اسلم تسلم یوتک الله اجرک مرتین فان تولیت فانما علیک اثم القبطاسلام بیاور تا سلامت خود را تامین کنی، در این صورت خداوند پاداش ترا در دو نوبت خواهد داد و در صورتیکه سر باز زنی گناه گمراهی قبطیان به عهده تو خواهد بود.
به خسرو پرویز (پادشاه ایران): اسلم تسلم فان ابیت فعلیک اثم المجوس
اسلام بیاور تا سلامت خود را تامین کنی، و در صورتیکه امتناع ورزی گناه گمراهی زرتشتیان به عهده تو خواهد بود
پیامبر نه تنها آنها را وادار به پذیرش اسلام نمیکند بلکه حتی در مورد هراکلیوس و مقوقس که هر دو اهل کتاب بودند در انتهای نامه آنها را (با توجه دادن به آیه ۶۵ سوره آل عمران) دعوت به وحدت حول سه محور مشترک: ۱ـ توحید ۲ـ نفی شرک ۳ـ عدم اتخاذ ارباب باطل، مینماید. در این دعوت نه اکراه و اجباری وجود دارد و نه اصرار زیادی شده که آنها از دین و آئین خود دست بردارند و حتماً به اسلام بگروند. اکثر فتوحات مسلمانان پس از پیامبر نیز پیش از آنکه جنبه تعرضی داشته باشد به دنبال دفاع حاصل شده است. اینکه در زمان عمر سپاه مسلمانان ایران را فتح کرد این امر به دلیل صدور انقلاب اسلامی یا نجات مردم مستضعف ایران از چنگال حکام ستمگر، به گونهای که تصور و ادعا میشود نبوده است، بلکه آنطور که از نامه عمر و پاسخ حضرت علی (ع) به او که برای جنگ با ایرانیان با آن حضرت مشورت کرده بود برمیآید (۴۴) انگیزه عمر نگرانی و ترسی بود که مشاهده نقل و انتقالات نظامی و آرایشات جنگی سپاه بیشمار ایرانیان در مرز برای او به وجود آورده بود و قصد داشت قبل از اینکه آنها حمله کنند پیشدستی کرده ابتکار عمل را در دست بگیرد. تازه چنین پیشگیری به ظاهر منطقی و موجه را هم حضرت نمیپذیرند و به او گوشزد میکنند:
… اما آنچه تو راجع به آمدن ایرانیان به جنگ مسلمین یادآوری نمودی، پس (باکی نیست زیرا) خداوند سبحان از آمدن ایشان بیش از تو کراهت دارد و او به برطرف نمودن آنچه کراهت دارد تواناتر است و اما آنچه از بسیاری عدد آنان ذکر کردی پس (آن هم نگرانی ندارد زیرا) پیش از این (در زمان پیامبر) به بسیاری لشگر جنگ نمیکردیم، بلکه به کمک و یاری خداوند متعال تکیه داشتیم.
و بیدلیل نیست که حضرت علی (ع) در دوران حکومت خود این کشورگشائیها را ادامه نداد و به جای آن به اصلاح مفاسد و مشکلات داخلی پرداخت.
درست است که حضرت علی در سه جبهه با مخالفین خود جنگید و بسیاری از آنها را نابود کرد اما تمامی جنگهای او بدون استثناء از موضع دفاعی بود و در هیچکدام آنها ابتداء به قتال و جنگ تعرضی نکرد. این حقیقت هم گواه تاریخی دارد و هم از نامهها و خطابههای جمعآوری شده در نهجالبلاغه میتوان آن را استنباط نمود.
علی در نامه به فرمانده لشکر خود (معقل بن قیس ریاحی) مینویسد:«لاتقاتلن الا من قاتلک (۴۵)جز با کسی که با تو بجنگد جنگ مکن». واضافه مینماید:«ولا یحملنکم شنانهم علی قتالهم قبل دعائم و الاعذار الیهم
قبل از دعوت آنان و اتمام حجت مبادا دشمنی تو را به جنگ آنان وادارد». و در نامهای به برادرش عقیل نظر کلی خود را درباره جنگ به این شرح بیان میفرماید:
«و اما ماسالت عنه من رائی فی القتال، فان رائی قتال المحلین حتی القی الله (۴۶) آنچه از رأی من درباره جنگ پرسیدی، پس اندیشه من جنگ با کسانی است که جنگ را جائز میدانند تا اینکه (در این راه) به ملاقات خدا نائل گردم». و در نامه دیگری خطاب به لشکریان خود که به مصاف معاویه و لشکریانش عزیمت میکردند حتی در مورد چنین دشمنانی رعایت اصل «پیکار دفاعی، نه تعرضی» را تذکر میدهد:
لاتقاتلوهم حتی یبدؤکم، فانکم بحمدالله علی حجه، و ترککم ایاهم حتی یبدوکم حجه اخری لکم علیهم
با آنها نجنگید مگر اینکه جنگ با شما را شروع کنند. زیرا، سپاس خدا را، که شما دارای حجت هستید و شروع نکردن جنگ با آنها تا زمانیکه آنان آغاز به حمله نمایند حجت و دلیل دیگری است به نفع شما و علیه آنها». و در همین نامه است که توصیههای اکیدی به خاطر فراریان، مجروحان و درماندگان دشمن میکند تا مبادا انتقام و خشمی که در میدان جنگ حاکم میشود تقوا را از کف مجاهدان برباید و هدف از قتال را که تنها خنثی و بیاثر کردن ضربات دشمن است فراموش نمایند.
امیرالمومنین در آغاز به جنگ آنقدر تأمل و درنگ میکرد که گاهی اصحاب آن بزرگوار به شجاعت و یقینش گمان بد میبردند. از جمله در جنگ صفین پس از اینکه آب به تصرف سپاهش درآمد و آن را از اهل شام ممانعت نکرد چند روزی جنگ متارکه گشت و در این هنگام عدهای به ذهنشان خطور کرد که گویا امام از جنگ میترسد و عدهای هم گفتند شاید در وجوب جنگیدن با مردم شام شک و تردید دارد. اما امیرالمومنین علت درنگ خود را چنین توضیح میدهد:
سوگند به خدا یک روز جنگ کردن را به تاخیر نینداختم مگر برای اینکه خواستم گروهی از دشمنان به من ملحق گردیده هدایت شوند و به چشم کمنور خود روشنی راه مرا ببینند. و این تامل و درنگ در کارزار برای من محبوبتر است از اینکه گمراهان را بکشم، گرچه با گناهانشان (به سوی خدا) بازمیگردند
امام همین که میشنود گروهی از سربازانش در جنگ صفین به لشگر معاویه دشنام دادهاند آنها را نصیحت میکند که:
من برای شما نمیپسندم که دشنامدهنده باشید، ولیکن اگر کردار آنها را بیان کرده حالشان را یادآوری نمائید (ظلم و ستم آنان را مطرح نمائید) این کار از نظر گفتار بهتر و در مقام عذر داشتن برای جنگ بلیغتر و رساتر است).
و بالاخره به سربازان خود آموزش میدهد که به جای فحش و کینه و نفرت و دشمنی اینطور به درگاه خدا دعا نمایند:
اللهم احقن دماءنا و دماءهم و اصلح ذات بیننا و بینهم واهدهم من ضلالتهم حتی یعرف الحق من جهله و یرعوی عن الغی و العدوان من لهج به (۴۷) بار خدایا، خونهای ما و ایشان را از ریختن حفظ فرما، میان ما و آنها را اصلاح کن و آنان را از گمراهیشان برهان تا کسی که نادان به حق است آن را بشناسد و آنکه حریص و شیفته گمراهی و دشمنی است از آن باز ایستد
این سفارشات در مورد جنگ و ضوابط و مقرراتی است که علی(ع) با اتکاء به کتاب الهی و سنت رسول اکرم بیان فرموده است. اما در مورد صلح و قبول پیشنهاد آشتی دشمن نیز دستوراتی دارد که به مهمترین آنها در عهدنامه معروف به «مالک اشتر» اشاره مینمائیم:
و لا تدفعن صلحاً دعاک الیه عدوک لله فیه رضی، فان فیالصلح دعه لجنودک، و راحهً من همومک، و امنا لبلادک
و از صلح و آشتی که رضا و خوشنودی خدا در آنست و دشمنت تو را به آن خواند سرپیچی نکن. زیرا در صلح راحت لشکریان، آسایش اندوهها، و آسودگی برای (اهل) شهرهایت وجود دارد.»
قیام سیدالشهدا و عمل او در کربلا که متعاقب امتناع از بیعت با یزید صورت گرفت نیز جنگ ابتدائی نبود زیرا اولاً حرکت آن حضرت بنا به دعوت و استمداد مردم کوفه و انتخاب او برای اداره امورشان بود، ثانیاً با مشاهده انصراف مردم از طرفداری خود آهنگ مراجعت فرمود و به مذاکره پرداخت، ثالثاً وقتی خود را در محاصره و الزام به بیعت و تسلیم و ذلت دید و مورد حمله و تعرض ناجوانمردانه آنان قرار گرفت پس از دلالتها و اتمام حجتهای فراوان به ناچار اقدام به دفاع و جنگ نمود.
۳– جهاد ابتدائی در غیبت امام معصوم
از قرآن و روش پیامبر (ص) و علی (ع) که بگذریم احادیثی که از ائمه معصومین به ما رسیده است جهاد ابتدائی و جنگ تهاجمی بدون حضور و اجازه امام معصوم را همچون اکلمیته و چون گوشت خوک حرام دانستهاند:
عن بشیرالدهان عن ابیعبدالله (ع): … ان القتال مع غیرالامام المفترض الطاعه حرام مثل المیته و الدم و لحم الخنزیر (۴۸)
از بشیرالدهان از امام صادق علیهالسلام: … همانا جنگ به همراه کسی غیر از امام واجبالاطاعه (امام معصوم) حرام است، همانند مرده و خون و گوشت خوک».
و صریحاً اعلام نمودهاند که مسلمان با کسی که ایمان به حکم و عدالت ندارد (معصوم نیست) به جهاد بیرون نمیرود. حتی در حدیثی قیام مسلحانه قبل از قیام قائم را عملی عبث تلقی نموده نتیجهاش را بازیچه قرار گرفتن دانستهاند و در حدیث دیگر برافراشتن پرچمی (برای جنگ تعرضی یا ابتدائی) قبل از ظهور قائم را عمل طاغوتی شمردهاند:
عن ابی بصیر عن ابیعبدالله (ع) لایخرج المسلم فی الجهاد مع من لایومن علی الحکم و لا تنفذ فیالفی امرالله عزوجل فانه ان مات فی ذلک المکان معینا لعدونا فی حبس حقنا والا شاطه بدمائنا و میتته میته الجاهلیه (۴۹)از ابی بصیر از حضرت صادق علیهالسلام: مسلمان هیچگاه با کسی که ایمنی بر حکم ندارد و در فیئی اجرای امر خدای عزوجل را نمینماید خروج نمینماید پس اگر در چنان محل بمیرد به یقین کمک کار دشمن ما در جلوگیری از حق ما و هدر دادن خون ما شده مرگ او چون مرگ در جاهلیت محسوب میشود
«عن علی بنالحسین (ع) قال و الله لایخرج احد منا قبل خروج القائمالا کان مثله کمثل فرخ طارمن و کره قبل ان یستوی جناحاه فاخذه الصبیان فعبثوا به (۵۰) از حضرت سجاد علی بنالحسین فرمود به خدا قسم هیچ احدی از ما قبل از خروج قائم خروج نمیکند مگر اینکه داستان او مانند جوجهای است که قبل از کامل شدن بالهایش از آشیانه به بیرون پرواز کند، سپس کودکان او را گرفته با او بازی کنند.
«کل رأیه ترفع قبل قیام القائم فصاحبها طاغوت یعبد من دونالله عزوجل (۵۱)هر پرچمی که پیش از قیام قائم برافراشته شود پس صاحب آن طاغوت است که غیرخدا را بندگی میکند».
البته این روایات ناظر بر جنگهای تعرضی و ابتدائی است نه تدافعی. دفاع از جان و مال و آبرو برای حفظ بیضه اسلام در هر حال عمل مجاز شمرده میشود. به حدی که امامان ما شخصی را که در دفاع از مال و وسائل زندگی کشته شود شهید دانستهاند:
«والجهاد واجب مع امام عادل و من قاتل فقتل دون ماله و رحله فهو شهید (۵۲)جهاد در معیت امام عادل (معصوم) واجب است و کسی که در دفاع از مال و مایملک خویش کشته شود، پس او شهید محسوب میگردد».
«والجهاد واجب مع امام عادل و من قتل دون ماله فهو شهید (۵۳)جهاد در معیت امام عادل (معصوم) واجب است و کسی که در دفاع از مالش کشته شود شهید محسوب میگردد».
(توجه شود که در این روایات جهاد صحبت از شهادت کسی میشود که به مال و آبروی او تجاوز شده باشد)
فقهای شیعه مشروعیت جهاد ابتدائی را مشروط به وجود امام معصوم یا نائب خاص وی میدانند(۵۴) ، به حدی که صاحب ریاض اختلاف در این مسئله را نفی نموده است ولی در صورت هجوم دشمن به سرزمین مسلمانان به طریقی که اصل و مجتمع اسلام در خطر افتد دفاع را واجب دانستهاند:لوغش بلادالمسلمین او ثغورها عدو یخشی منه علی بیضه الاسلام و مجتمعهم یجب علیهم الدفاع عنها بای وسیله ممکنه من بذل الاموال و النفوس (۵۵)
بطور کلی آیات، روایات و فتاوی در جهت آنند که اگر مسئله دفاع مطرح باشد اقدام جائز بوده و در صورتیکه اقدامکننده جان خود را از دست بدهد شهید محسوب میشود. البته در این صورت هم چنانچه دشمن فرار یا تقاضای صلح کرد باید دست از او برداشت.
۴– مذاکره با دشمنان از دیدگاه اسلام
مسئله دیگری که به لحاظ قرآن و سنت قابل بررسی میباشد مذاکرات جنگ و صلح است که آیا اصولاً مذاکره و ارتباط با دشمن کافر یا غیرکافر جائز بوده و تحت شرایطی میتواند قابل قبول و استقبال باشد یا آنکه جائز نبوده و باید آن را محکوم و ممنوع دانست. در قرآن، به نظر نمیآید در هیچ آیهای، مذاکره با مشرکین و مهاجمین بالقوه یا بالفعل، چه برای حضرت خاتمالنبیین و چه در مورد انبیاء گذشته، منع شده باشد. بالعکس، نص آیات سوره توبه و سیره رسول اکرم(ص) دلالتهای مکرر بر انعقاد پیمانهای عدم تعرض و حتی همزیستی مسالمتآمیز و همکاری دفاعی با قبائل مشرک و اهل کتاب دارد که برخی از آنها نقض عهد کردند. بدیهی است که هیچ قرارداد دوجانبه بدون مذاکره و برخورد غیرخصمانه امکانپذیر نمیباشد. صلح حدیبیه به سال هفتم هجری را همه شنیدهایم. رسول اکرم قبلاً از مسلمانان بیعت و اختیار تام گرفتند و در تنظیم توافقنامه با سهیل بن عمرو سرگروه مشرکین قریش نهایت بزرگواری و رعایت حال طرف را نشان دادند. حاضر شدند به جای بسمالله الرحمن الرحیم بسمک اللهم گذارده شود و نام معظمله را به عوض محمد رسولالله، محمدبن عبدالله بنویسند و همین صلحنامه کریمانه که به موجب آن زیارت حج به سال بعد موکول میگردید اولین سند شناسائی رسمی اسلام از طرف مشرکین و ساکنین مکه گشت و مقدمهای برای فتح مسالمتآمیز و برادرانه مکه شد. رسول خدا علاوه بر اینکه برای سران کشورهای آنروز دنیا دعوتنامههای محترمانه فرستاد در اواخر دوران مدینه منظماً از هیئتهای نمایندگی (وفد) طوایف و بلاد پذیرایی فرمود مذاکره را تا سرحد مباهله میرسانید. امیر مومنان علی(ع) نیز در جنگها و مصافهای پنج سال خلافت خود تا آنجا که میتوانست و قشون طرف میپذیرفت به مذاکره و نصیحت میپرداخت و اجازه نمیداد هیچگاه اولین تیر و حمله از اردوی او صادر شود. مکارترین دشمن اهل بیت معاویهبنابی سفیان بود که نه حضرت امیر از مکاتبه و بحثهای مستمر با او خودداری میفرمود (نمونههای متعدد آن در نهجالبلاغه آمده است) و نه فرزند عالیقدر او امام دوممان حضرت مجتبی پس از امضا کردن صلح از صحبت و مکاتبه با او استنکاف و ابراز ننگ کردند. حتی حضرت سیدالشهداء با همه شجاعت و قاطعیتی که در نهضت کربلا به دنیا نشان داد در شبهای قبل از عاشورا تا رسیدن شمر، و برای اینکه کار به جنگ و خونریزی نکشد، بطور منظم با ابنسعد فرمانده سپاه خصم مجالست و مذاکرات داشتهاند، بطوریکه در کتاب شهید جاوید آمده است با وجود علم به سوءنیت و عدم آمادگی یزید بن معاویه، برای اتمام حجت و راهنمائی امت شخصاً پیشنهاد ملاقات با یزید و حل اختلاف کرده بودند. معمولاً کسی یا مکتبی که اعتقاد به حقانیت و اطمینان به منطق خود دارد از روبرو شدن با مدعیان و طرح نظریات و مواضع خویش استقبال مینماید و با شاهد گرفتن افکار عمومی و مردم جهان بهتر و زودتر به منظور خود میرسد.در پایان نهضت آزادی از تمامی نقدها نسبت به این یادداشت استقبال میکند.
پایان قسمت دوم
منابع:
۱– قرآن کریم – سوره بقره – آیه ۱۹۴
۲– مقاله جنگ و صلح – اسناد نهضت آزادی ایران ۱۳۶۳
۳– سوره بقره – آیه ۲۰۸
۴– سوره حج –آیه ۳۸
۵– سوره بقره –آیه ۱۹۰
۶– سوره بقره- آیه ۲۴۶
۷– سوره بقره –آیه ۱۹۱ و۱۹۲
۸– سوره بقره –آیه ۱۹۳
۹– سوره بقره – آیه ۱۹۴
۱۰– سوره ممتحنه –آیه ۸ و ۹
۱۱– سوره انفعال – آیه ۶۱
۱۲– سوره حج – آیه ۶۰
۱۳– سوره انفعال – آیه ۶۰
۱۴– سوره آل عمران – آیه ۱۱۰
۱۵– سوره توبه – آیه ۱۳۴
۱۶– سوره اعراف – آیه ۱۰۴ و ۱۰۵
۱۷– سوره طه – آیه ۴۳ و ۴۴
۱۸– سوره قصص – آیه ۵
۱۹– سوره بقره – آیه ۲۵۱
۲۰– سوره حجر – آیه ۴۲
۲۱– سوره نسا – آیه ۷۵
۲۲– این آیه جزو مجموعه آیات ۶۴ تا ۸۷ سوره نساء است که توصیف و توبیخ منافقین معاصر پیغمبر میباشد و ناظربه جنگ و حمایت از ضعفای همقریه است
۲۳– سوره شوری – آیه ۳۹
۲۴– سوره شوری – آیه ۴۱
۲۵– سوره شعرا– آیه ۲۲۷
۲۶– سوره توبه – آیه ۱۴
۲۷– سوره توبه – آیه ۱۲
۲۸– سوره حجرات – آیه ۹
۲۹– سوره انبیا – آیه ۸۰
۳۰– سوره نمل– آیه ۱۵ و ۱۶
۳۱– سوره نمل – آیه ۱۹
۳۲– تورات کتاب اول پادشاهان باب چهارم آیه ۲۱: وسلیمان بر تمامی ممالک از نهر (فرات) تا زمین فلسطینیان و تا سرحد مصر سلطنت مینمود… آیه ۲۴ـ زیرا که بر تمامی ماورای نهر از تفسح تا غزه بر جمیع ملوک ماورای نهر حکمرانی مینمود و او را از هر جانب به همه اطرافش صلح بود: آیه ۲۵ـ و یهودا و اسرائیل هر کس زیر مو و انجیر خود از دان تا بئر شبع در تمامی ایام سلیمان ایمن مینشستند. آیه ۲۹ـ و خدا به سلیمان حکمت و فطانت از حد زیاده و وسعت دل (سعه صدر) مثل ریگ کناره دریا عطا فرمود. آیه ۳۴ـ و از جمیع طوائف و از تمام پادشاهان زمین که آوازه حکمت او را شنیده بودند میآمدند تا حکمت سلیمان را استماع نمایند
۳۳– سوره سبا – آیه ۱۳
۳۴– سوره نمل – آیه ۲۳
۳۵– سوره نمل – آیه ۳۴
۳۶– سوره نمل – آیه ۴۵
۳۷– سوره سبا – آیه ۱۵ و ۱۶
۳۸– سوره سبا – آیه ۱۸ و ۱۹
۳۹– سوره شعرا – آیه ۲۱۴
۴۰– سوره سبا – آیه ۲۸
۴۱– سوره بقره – آیه ۲۵۶
۴۲– البته مستضعف در قرآن معنی و مفهومی غیر از آنچه اخیراً در ایران مصطلح شده است دارد. بعد اعتقادی و فکری دارد نه بعد اقتصادی و استثماری
۴۳– مستکبر نیز که در قرآن مکرر آمده و با تکبر و کبر و کبریا همریشه است به معنای تکبر در برابر خدا و خودبزرگبینی شخص میباشد که منتهی به بینیازی و انکار خلاقیت و قدرت و مدیریت باریتعالی میشود و حتی به ادعای خدائی و فعال مایشائی و استبداد علیالاطلاق میرسد
۴۴ تا ۴۷- نهج البلاغه – کلام ۱۴۶-نامه ۱۲ و ۱۶- خطبه ۱۹۷
۴۸ تا ۵۳- وسائل الشیعه کتاب الجهاد باب ۱۲ حدیث اول ـ جواهر الکلام کتاب الجهاد جلد ۲۱ صفحه ۱۱و۱۲- باب ۱۳ حدیث ۲و ۶ –باب ۱۲ حدیث ۱۰ و ۱۹
۵۴– بدیهی است که این شرط کردن جهاد به حضور امام معصوم بیشتر برای جلوگیری و خودداری است تا جواز علیالاطلاق جنگهای تعرضی و خروج از حدودی که قرآن معین کرده است. مانند لااکراه فیالدین
۵۵– تحریرالوسیله امام خمینی جلد اول صفحه ۴۸۵