نکاتی پیرامون تسخیر سفارتخانه امریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸
ابوالفضل بازرگان
به نظر شما، رویداد تسخیر سفارت سابق امریکا و گروگان گیری کارکنان آن به وسیله دانشجویان مسلمان پیرو خط امام را تابع چه عواملی باید دانست؟
برای تحلیل موضوع و تعیین عوامل و زمینههای رخداد مورد بحث، لازم می دانم که توضیحات نسبتاً مفصلی به شرح زیر بدهم. اگر وجود، تداوم و گسترش استبداد و ستمگری در یک کشور را به وجود یک بیماری در پیکر انسان تشبیه کنیم، پدید آمدن انقلاب در آن کشور را میتوان به منزله انجام دادن عمل جراحی بر روی پیکر بیمار تشبیه کرد. همان گونه که نخستین گام برای درمان یک بیماری استفاده از حرکات ورزشی و مصرف دارو است و در صورت بی نتیجه ماندن آنها به عمل جراحی روی آورده میشود، هنگامی که تلاشها و مبارزات مدنی مسالمت آمیز و اصلاح گرایانه برای استبدادزدایی و تغییر ساختار سیاسی به نتیجه نرسد، زمینههای شورش و عصیان، و نهایتاً انقلاب، به عنوان راه حل اضطراری و گریز ناپذیر، معمولاً به طور خود جوش و بدون تصمیمگیری و برنامهریزی ارادی یک فرد یا گروه، فراهم میشود و فرد یا گروهی رهبری آن را بر عهده میگیرد. به بیان دیگر، تغییر نظام سیاسی از راه انقلاب، که به طور طبیعی مستلزم به کارگیری خشونت و خون ریزی است، یک روش مطلوب به شمار نمیرود، بلکه حکمرانی آمرانه و تن ندادن حاکم یا هیات حاکمه به اصلاحات قانونی و مسالمت آمیز برخورد قهری و انقلابی مردم ستمدیده و مستاصل برای سرنگونی نظام حاکم و انتقال قدرت به یک نظام دلخواه را گریز ناپذیر میسازد. مدهای ناخوشایند مانند ضعف جسمانی، درد، عفونت (آمبولی) در پی داشته باشد و برای پیشگیری از مرگ ناشی از عفونت، مراقبتهای ویژه و مصرف آنتی بیوتیک و غیره ضرورت مییابد، انقلاب نیز میتواند، به علل گوناگون، از جمله فرو ریختن ساختارهای شکل یافته در طول زمان و جایگزین نشدن فوری آنها با ساختارهای مناسب جدید، هرج و مرج، اعتشاش، بی برنامگی و عوارض ناخوشایند دیگر مانند انحراف از آرمانها، دگردیسی و بازگشت به وضع گذشته شود. هر انقلاب معمولاً دارای دو وجه یا مرحله سلبی و ایجابی است. وجه سلبی انقلاب واژگون کردن نظام سیاسی حاکم و ساختارهای موجود و انتقال قهری قدرت و وجه ایجابی آن جایگزینی و استقرار نظام جدید بر پایه آرمانهای انقلاب است. مرحله سلبی یا تخریبی معمولاً کوتاه یا نسبتاً کوتاه مدت است و با مشارکت توام با اتحاد و همدلی اقشار جامعه و پذیرش رهبری یک فرد یا گروه صورت میگیرد. از ویژگیهای این مرحله ضربتی عمل کردن و عدم توجه به قوانین و مقررات موجود است و گفته میشود که انقلاب قوانین ویژه خودش را دارد. از سوی دیگر، در این مرحله نیاز به تخصصها و تجربههای مرتبط با حکمرانی و کشورداری کمتر وجود دارد و بار عمده انقلاب بر دوش مبارزان سیاسی و توده مردم، بویژه جوانان، فاقد دانشها و تجربههای حکمرانی و مدیریت است. بر خلاف مرحله سلبی، مرحله ایجابی یعنی دوره بازسازی خرابیها، تدوین طرحها و برنامههای مورد نیاز برای ایجاد ساختارهای جدید و تحقق بخشیدن به آرمانهای اصلی انقلاب مستلزم برنامهریزی عالمانه و خردمندانه و اجرای فرایندهای نظاممند به وسیله افراد کاردان و با تجربه در عرصههای سیاست، اقتصاد، حقوق، جامعه شناسی و مدیریت است و حرکت تحول از وضع موجود به وضع مطلوب باید به صورت تدریجی و حساب شده و بدون شتاب زدگی و بی قاعدگی انجام گیرد. در واقع، میتوان گفت که با سقوط نظام استبدادی حاکم و انتقال قدرت، هدف اصلی انقلاب تحقق مییابد و با شکلگیری و استقرار اولیه ساختار جدید حاکمیت، تداوم انقلاب موضوعیتش را از دست میدهد و دوره تثبیت ساختار جدید و عملی ساختن آرمانهای انقلاب از طریق اصلاح و تحول آغاز میشود. این روند در برخی از انقلابهای گذشته طی شده است، ولی در برخی دیگر همچنان بر تداوم انقلاب و انقلابیگری به معنای ضربتی عمل کردن، عدم ایجاد نهادهای واقعاً دمکراتیک و باقی ماندن قدرت همه جانبه در اختیار یک فرد یا حزب تاکید شده است. یکی دیگر از ویژگیهای بیشتر انقلابها این بوده است که به علت کمبود دانش و تجربه گردانندگان و فعالان انقلاب در مدیریت عمومی و کشورداری، تشکیل دولت و اداره کشور پس از پیروزی انقلاب به دست افراد با تجربه، کاردان و میانهرو سپرده شده است ولی در فاصله کوتاهی، به علت تداوم شور انقلابی در بخشی از جامعه، بویژه در میان جوانان، رقابت احزاب و جناحهای طرفدار انقلاب برای کسب سهمی در قدرت و جایگاه سیاسی و حاکم کردن ایدئولوژی یا خط مشی مورد نظرشان و نیز تلاش فرصت طلبان و نفوذیهای غیر وفادار و حتی مخالف آرمانهای انقلاب برای دستیابی به قدرت، ثروت و امکانات پیشبرد برنامههای دلخواهشان (فارغ از منافع و مصالح ملی)، اتحاد ملی دوران انقلاب از میان رفته و تندرویها و انقلابیگریهای نابخردانه حاکم شده است. این الگو در مورد انقلاب سال ۵۷ در ایران نیز تجربه شد. بیشتر اعضای شورای انقلاب فاقد تجربه مدیریت در سطح مدیر یا رییس، نایب رییس و حتی مدیر کل در سازمانهای دولتی یا بخش خصوصی بودند و، از این رو، مهندس بازرگان را که افزون بر تدین و سلامت نفس، دارای تجربه موفق در اداره دانشکده فنی، تاسیس و اداره سازمان آب تهران، مدیریت هیات خلعید از شرکت نفت ایران و انگلیس و اداره پالایشگاه آبادان و شرکتهای بخش خصوصی بود، به رغم عدم تمایل آن زنده یاد، برای تشکیل و اداره دولت موقت انقلاب اسلامی انتخاب و به رهبر فقید انقلاب پیشنهاد کردند و او با حکم رهبر انقلاب برای اجرای چند برنامه مشخص شامل تصرف و انتقال قدرت، برگزاری همه پرسی (رفراندم) برای تعیین نظام جدید، تدوین پیش نویس قانون اساسی، برگزاری انتخابات مجلس بررسی پیش نویس قانون اساسی (که نام آن بعداً به مجلس خبرگان قانون اساسی تغییر یافت) و برگزاری همه پرسی برای تصویب قانون اساسی جدید منصوب شد. مهندس بازرگان، که عمیقاً معتقد به تحول و اصلاح تدریجی و نظاممند بود، در نخستین سخنرانیش در صحن دانشگاه تهران تاکید کرد که وظیفه اصلی او اجرای برنامههای یاد شده در بالا از طریق طراحی و برنامهریزی متفکرانه و بدون شتاب و اثرپذیری از التهابها و هیجانهای ناشی از شور انقلابی است و بعداً نیز اعضای دولت موقت و مقامات دیگر را از میان کارشناسان و مدیران با تجربه، پاکدست و عمدتاً بدون چشم داشت به قدرت و شهرت برگزید. شوربختانه، همان آفتی که در بالا گفته شد یعنی روشن ماندن شعلههای انقلاب، رقابتهای سیاسی و بینظمیهای ناشی از فروپاشی یا ناکارآمدی ارتش، شهربانی، ژاندارمری و دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی، اجرای وظایف محول شده را به شدت دشوار کرد. نه تنها شورای انقلاب، کمیتههای انقلاب، احزاب، جمعیتها و رسانههای عمومی با شدت و ضعف متفاوت به دولت میتاختند یا همکاری و همدلی نمیکردند، بلکه بدگویی برخی از منتقدان و مخالفان دولت نزد مقام رهبری انقلاب و دادن اطلاعات نادرست یا اغراقآمیز به ایشان، باعث ناخشنودی رهبری از عملکرد و دستاوردهای دولت و بعضاً عتاب و هشدار به دولت میشد و دولت از پشتیبانی لازم برای اجرای وظایفش برخوردار نبود. وارد شدن به جزئیات کارشکنیها یا اعتراضات منتقدان و مخالفان (چه با نیت خیرخواهی و چه برای تصرف قدرت) نیاز به زمان دراز دارد و از حوصله این مقال خارج است. برای اطلاع بیشتر، میتوان به کتاب «مسائل و مشکلات اولین سال انقلاب به قلم مهندس بازرگان»، چند جلد کتاب “بازیابی ارزشها”، مقالات، بیانیهها و مصاحبههای تلویزیونی مهندس بازرگان و نیز خاطرات سیاسی دست اندرکاران، مفسران، پژوهشگران و تاریخ نگاران آن دوران رجوع کرد. مسایل و مشکلات یاد شده باعث شد که نخست وزیر دولت موقت در دیدارهای هیات وزیران با رهبر فقید انقلاب و دست کم در یک نامه خصوصی به ایشان از تعدد مراکز تصمیمگیری و دخالتهای غیر مسئولانه در امور دولت شکایت کند و ایفای وظایف محول شده را در صورت عدم رفع مشکلات و عدم تمرکز تصمیم گیری غیر مقدور اعلام کند و تلویحاً در خواست کنارهگیری (استعفا) نماید. حملات به دولت موقت پس از سفر نخست وزیر، وزیر امور خارجه و وزیر دفاع به الجزیره برای شرکت در مراسم سالگرد پیروزی انقلاب الجزایر و گفتگو با مقامات ارشد آن کشور، که در حاشیه مراسم و به درخواست آقای برژینسکی، دیدار و گفتگویی با وی در باره روابط میان دو دولت (از سوی مقامات ایرانی، با هدف احقاق حقوق پایمال شده ایران و موارد مرتبط با منافع ملی) رخ داد، اوج ناگهانی یافت و با تسخیر سفارتخانه امریکا در تهران و گروگانگیری دیپلماتها و کارمندان سفارت به حداکثر شدت رسید، به گونهای که تداوم کار دولت غیر ممکن گردید و استعفای نهایی مهندس بازرگان و هیات وزیران را در پی داشت. در باره انگیزههای دانشجویان پیرو خط امام و هدفهای آنان در اشغال سفارتخانه مطالب متنوعی از سوی خود آنان و دیگران گفته شده است که بررسی آنها نیاز به فرصت زیادی دارد. به طور کلی، با توجه به فروکش نکردن جو و آتش انقلاب و از گفتههای برخی از دانشجویان چنین بر میآید که آنان به کندی و غیر انقلابی بودن حرکت دولت موقت (از دیدگاه آنان) و عدم برخورد قاطع با دولت امریکا برای برگرداندن شاه به ایران و جلوگیری از کودتای احتمالی و تلاشهای دیگر امریکا برای نفوذ مجدد در ایران و منحرف کردن انقلاب از مسیر آن(باز هم به گمان دانشجویان و بدون توجه به این که برخورد با امریکا از دولت خواسته نشده بود و رهبر انقلاب به دکتر یزدی گفته بودند که با امریکا کجدار و مریز رفتار شود) معترض بودند و میخواستند که با یک اقدام انقلابی کوتاه مدت، دولت را مجبور به اجرای خواستههای خودشان کنند. البته، تفسیرهای متفاوت دیگری نیز وجود دارد که به آنها نمیپردازم. به هر حال، بر خلاف ادعای دانشجویان در مورد این که قصد داشتهاند تنها چند روز در محل سفارت بمانند و گروگانگیری نیز جزء برنامهها و هدفهایشان نبوده است، جریان به صورت کاملاً متفاوتی پیش رفت و پیامدهای بسیار زیانباری به بار آورد.
لطفا خاطرات خود را در آن روز اجمالاً بیان کنید.
چون در آن روز مشغول کار در دفتر بودم، امکان حضور در محل رویداد را نداشتم و به طور غیر مستقیم و اجمالی در جریان قرار میگرفتم. بدین ترتیب، خاطره قابل ذکری ندارم.
فارغ از درست یا غلط بودن حرکت دانشجویان (که قطعا در عرف بینالملل جایگاهی نداشته و محکوم است)، سوال بسیاری از مردم این است که چرا امام این حرکت دانشجویی را که عواقب زیان آوری برای کشورمان پدید آورد تایید کرد و آن را انقلاب دوم نامید؟
گفته شده است که امام خمینی از قصد دانشجویان اطلاع نداشتهاند و قبلاً از ایشان نظر خواهی نشده است. بر این پایه، اقدام دانشجویان، افزون بر اشکالات دیگر، در واقع سبقت گرفتن از رهبر انقلاب و قراردادن ایشان در برابر عمل انجام یافته بوده است. همان گونه که پیشتر گفته شد، تا پیش از اقدام دانشجویان، هیچ گونه دستوری از سوی رهبری یا شورای انقلاب در باره قطع کامل یا نسبی رابطه با امریکا به وزارت امور خارجه دولت موقت داده نشده بود. پس از ورود دانشجویان به محوطه سفارت امریکا نیز رهبر انقلاب، در پاسخ به استعلام و نظر خواهی دکتر یزدی از ایشان، گفته بودند که دانشجویان را از آنجا بیرون کنید. از این رو، به نظر میرسد که رهبر انقلاب با تعرض به سفارتخانه و شهروندان امریکا موافق نبودهاند، ولی هنگامی که موج پشتیبانی گسترده از سوی روحانیان، سازمانهای سیاسی و اقشار مردم در تهران و شهرستانها از حرکت دانشجویان صورت گرفت و پیوسته اوج یافت، انتظاری جز این نمیرفت که رهبر انقلاب نیز آن را قویاً تایید و پشتیبانی کنند.
در برخی از توضیحات از افراد مختلف و رسانهها به این نکته بر میخوریم که امریکاییها از قبل از این واقعه مطلع بودند و عامداً اقدامی نکردند. آیا به نظر شما این قول صحیح است؟
به گمان من، با توجه به وجود احساسات تند ضد امریکایی در میان مردم، بویژه جوانان، و حمله قبلی نیروهای چپ به سفارت امریکا، احتمالاً امریکاییها تعرض مجدد به سفارتخانهشان را پیش بینی میکردند ولی مطمئن نیستم که آنان از قصد و برنامه دانشجویان پیرو خط امام و زمان اجرای آن آگاه بودهاند. در باره درستی نظر برخی از تحلیلگران که دولت آمریکا خود زمینه تسخیر سفارتخانهاش را فراهم کرده بود تا از آن در راستای اجرای برنامههای مورد نظرش بهرهبرداری کند نیز تردید دارم.
چه گروهها و احزاب سیاسی ان واقعه را تایید و کدام گروههای سیاسی آن را محکوم کردند؟
اطلاع کامل و مستندی در این باره ندارم ولی تا آنجا که به یاد میآورم، تقریباً همه گروهها، احزاب و شخصیتهای منفرد سیاسی از جناحهای چپ، راست و میانه، حرکت دانشجویان را تایید کردند. در آن مقطع، بنیان گزاران و بخش بزرگی از افراد کلیدی نهضت آزادی ایران مسئولیتهای سنگین در ارکان دولت موقت داشتند و بنابر متعهد بودنشان به عدم فعالیت و گرایشهای حزبی، افزون بر اشتغال شدید به اجرای وظایف محول شده به آنان، دخالتی در مدیریت نهضت آزادی نداشتند و حزب به وسیله گروهی متشکل از اعضایی با تجربه و سابقه کمتر اداره میشد. از این رو، به رغم عدم تایید حرکت دانشجویان به وسیله سران و فعالان شاغل در دولت، اداره کنندگان نهضت آزادی در آن زمان به تایید کنندگان حرکت دانشجویان پیوستند.
واکنش مردم نسبت به این موضوع چه بود؟
تا آنجا که مشاهده و برآورد میشد، واکنش بسیاری از مردم نسبت به حرکت دانشجویان مثبت بود.
یکی از دلایل تخاصم ایران و آمریکا اشغال سفارت و طولانی شدن گروگانگیری به وسیله دانشجویان پیرو خط امام بود. به نظر شما، چرا گروگانگیری طولانی شد و مسئولان دولت موقت در آن زمان چه نقشی در پایان دادن به گروگانگیری انجام دادند؟
به طوری که برخی از دانشجویان اشغال کننده سفارت، از جمله آقای مهندس اصغرزاده، گفتهاند، آنان برنامهای از پیش برای ماندن طولانی در سفارتخانه، گروگانگیری و نگهداری شهروندان امریکایی نداشتند. احتمالاً آنان پس از مشاهده پشتیبانی گسترده از آن حرکت، بویژه از سوی رهبری انقلاب، و با تشویق سازمانها و افراد تندرو و انقلابی (به تعبیر خودشان)، تصمیم به تداوم و گسترش فعالیتهایشان گرفتند که گروگانگیری، افشای مطالب مندرج در اسناد سفارت علیه اعضای دولت موقت و کسانی که به باور دانشجویان، ضد انقلاب، وابسته یا جاسوس بودند، از آن جمله بود. البته، گفته شده است که پس از مدت کوتاهی، در میان دانشجویان اختلاف عقیده و سلیقه پدید آمد و کارها با اتفاق نظر یا اجماع برنامهریزی و اجرا نمیشد. میتوان گفت که آن جوانان کم تجربه و ناآگاه به پیچیدگیهای سیاسی وارد بازی شطرنجی شدند که نمیتوانستند حرکات مناسب را با تفکر و تعقل از پیش تعیین کنند و در چنبره یا تلهای گرفتار شدند که نتوانستند از آن رهایی یابند. از سوی دیگر، به نظر میآید که اداره کنندگان کشور در آن زمان نیز اراده، توان، تمایل یا جرأتِ یافتن راه حل مناسب برای برون رفت از بحران و پیشگیری از پیامدهای زیانبار آن، از جمله جنگ تحمیلی عراق با پشتیبانی قدرتهای بزرگ، را نداشتند. البته، نمیتوان دخالتها، کارشکنیها و توطئههای مخالفان داخلی و خارجی انقلاب، نظام و منافع ملی ایران را نیز نادیده گرفت. با توجه به این که دولت موقت دو روز پس از آن رویداد مستعفی و برکنار شد و اعضای آن نه تنها فاقد قدرت و اختیار در اداره امور بودند بلکه در تنگنا و فشار قرار داشتند، طبعاً نمیتوانستند نقشی در پایان دادن به گروگانگیری داشته باشند.
آیا این گفته صحیح است که ناتوانی دولت مرحوم مهندس بازرگان در پایان دادن به موضوع گروگانهای آمریکایی دلیل عمده استعفای دولت موقت بود؟
همان گونه که در پاسخ به پرسش اول گفته شد، زمینههای استعفای دولت موقت از ماهها پیش از حادثه گروگانگیری فراهم شده بود و اشغال سفارت و گروگانگیری آخرین ضربه بر پیکر دولت موقت بود که منجر به استعفای نهایی آن شد.
موضع شورای انقلاب در آن زمان چه بود؟
بی تردید، موضع اعضای شورای انقلاب در برابر حرکت دانشجویان یکسان نبود و برخی از آنان، از جمله شخص مهندس بازرگان، موضع مخالف داشتند، ولی شورای انقلاب، به عنوان یک شخصیت حقوقی منصوب رهبر انقلاب و با توجه به تایید تمام قد حرکت دانشجویان از سوی ایشان، قاعدتاً نمیتوانست موضعی متفاوت با موضع رهبر انقلاب داشته باشد و آن را رسماً اعلام کند.