همبستگی ملی در نهج البلاغه
ابوالفضل نجفی
به نام خدا
یکی از مولفههای اجتماعی موثر بر توسعه پایدار، شاخص «اعتماد ملی» و شرایطی است که مردم اولاً احساس مشارکت و دلبستگی برای پیشرفت کشور کنند و دوم آن که به سازوکار موجود در مسیر توسعه و پیشرفت کشور امید دارند و به کلیت مدیریت کلان سیاسی در راستای پاسخگویی به مطالبات و برآوردن حقوق اساسیشان اعتماد میکنند. «اعتماد عمومی» و «امید اجتماعی» بزرگترین سرمایه اجتماعی برای توسعه سیاسی؛ اجتماعی؛ فرهنگی و اقتصادی هر کشوری است. کشورهایی که به توسعه پایدار نایل امدهاند، از این مسیر رفتهاند. با اعتماد و همبستگی ملی است که تواسنتهاند بحرانهای ساختاری را از میان بر دارند و بر مشکلات عظیم فایق آیند. به نظر میرسد که در شرایط کنونی، شاهد افت شدید سرمایه اجتماعی و تنزل شاخصهای امید، اعتماد و همبستگی میان حاکمیت و ملت هستیم. اگر چه شکاف بین حاکمیت و ملت، ریشههای تاریخی در ایران دارد و جز در برهههایی کوتاه، همواره وجود داشته است، اما نمودار کنونی آن، روندی تصاعدی و غیرسازندهتر را نشان میدهد. نمود این وضعیت بحرانی را میتوان در رویکردهای اجتماعی و تحلیل رفتارشناسی مردم مشاهده کرد. از فرار مالیاتی گرفته تا ثبت نام شمار بالایی از مردم برای دریافت یارانه و از عدم اعتماد به اخبار رسمی کشوری تا سیل مهاجرت نخبگان کشور و عدم اعتنا به تصمیمات و اخبار راجع به کرونا و نیز، عدم مشارکت در انتخابات مجلس یازدهم و ….. را میتوان به مثابه نمونههایی از عدم اعتماد بین شهروندان وحاکمیت قلمداد کرد. کسانی که به ایران علاقه دارند و برای بقا و محافظت از این سرزمین ملاحظاتی دارند باید برای از میان بر داشتن این فقدان اعتماد و پر کردن شکافهای سیاسی و اجتماعی میان ملت و حکومت، قدمی موثر بردارند و به اصلاح ساختارها بیاندیشند. به نظر میرسد برای غلبه بر بحرانهای فزاینده کشور میتوان با گفتگوی ملی و هدفمند به سوی وحدت ملی گام نهاد. کنفسیوس می گوید: «برای حفظ کشور سه چیز نیاز است: آذوقه، اسلحه و اعتماد. اگر اعتماد نباشد آن دو دیگر نیز کار ساز نیست. حضرت علی (ع) در خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه از ضرورت وحدت ملی میگوید و به علل آن، عوامل و پیامدهای شکاف بین حاکمیت و شهروندان میپردازد. علی (ع) حقوق شهروندی را به رسمیت میشناسد و شهروندان را نه «مکلف» که «محق» میشناسد و خواستها و مطالبات شهروندان را حق طبیعی آنان به حساب میآورد و حکومت را خیابانی دوطرفه و نه یک طرفه میداند که هر دو سوی حاکمیت و مردم نسبت به هم، حقوق، تکالیف و مسئولیتهایی دارند و شانه خالی کردن هر یک از طرفین از انجام وظایفش را موجب شکاف و اختلاف بین شهروندان و حاکمیت میداند. تعبیر امام چنین است: «سپس خدای تعالی، برخی از حقوق الهی را اموری قرار داد که بر همه مردم در برابر یکدیگر واجب است. این حقوق در شرایط مختلف با هم در ارتباطند، به طوری که هر یک رعایت شود، دیگری نیز رعایت میشود و برخی از آنها تحقق نمییابد و واجب نمیشود، مگر آن که دیگری نیز حقی را که بر عهده دارد، ادا کند. بزرگترین این حقوق، «حق حاکمیت بر مردم» است و «حق مردم بر حاکمیت» و این حقوق واجب را باید عامل پایداری و پیوند ملت وحاکمیت و مایه عزت دین قرار داد.»بنابراین اصلاح رعیت بستگی دارد به اصلاح زمامداران و اصلاح زمامداران نیز بستگی دارد به پایداری و حمایت شهروندان. پس آنگاه که مردم حق زمامدار را ادا کردند و حاکم نیز حق مردم را ادا نمود، حق در آن جامعه، عزت یابد و راه دین بر پا شود و پرچمهای عدالت به اهتزاز در آیند و سنت پیامبر (ص) اجرا شود. پس روزگار اصلاح و مردم از تداوم حکومت راضی و دشمن در آرزوهایش نومید شود. اما اگر مردم بر حکومت چیره شوند یا حکومت بر مردم ستم کند، تشتت کلمه پیش آید و نشانه های ستم آشکار و فریبکاری در دین، فراوان و راه و سنت پیامبر، متروک و هواپرستی رایج و احکام دین، تعطیل و بیماردلیها فراوان شوند. پس در چنین حکومتی، مردم نسبت به حقوق مهمی که تعطیل شده یا باطل آشکاری که رواج یافته است، حساس نمیشوند و احساس خطر نمیکنند . پس در آن هنگام، نیکان، منزوی و اشرار، «میداندار» میشوند و به دنبال آن، کیفر الهی بر مردم فرود میآید. پس در چنین اوضاعی بر شماست که یکدیگر را در ادای حق پند دهید و در تحقق آن به هم کمک کنید.» این خطبه گویا تحلیل جامعه امروز ماست. امروز برای برون رفت از بحرانهای اجتماعی و سیاسی ساختاری، کافی است در این خطبه نیک بنگریم و به بند بند آن عمل کنیم. در نصایح الملوکهای ماکیاولیستی، همواره به پادشاهان راهنمایی شده است که چگونه مردم را ادب و رام کنند و به اطاعت وادارند، اما امام علی در نهج البلاغه، حاکم را از ستم بر مردم باز می دارد و آن را موجب سفلهپروری و نزول عذاب الهی میداند. هیچ عذابی برای هیچ دولتی بدتر از این نیست که مردم با آن احساس بیگانگی کنند و به آن اعتماد نداشته باشند. عدالت و تکریم بشر، آن کیمیایی است که موجب اعتماد مردم به حکومت و استوار شدن بنیاد حکومت و جامعه میشود. سعدی در گلستان میفرماید: یکی از ملوک عجم را حکایت کنند که دست تطاول به مال رعیت، دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده؛ تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش، راه غربت گرفتند. چون رعیت کم شد، ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.
نکند جور پیشه سلطانی که نیاید ز گرگ چوپانی
پادشاهی که طرح ظلم افکند پای دیوار ملک خویش بکند