گذار از انتخابات
۱۷ خرداد , ۱۳۹۲
مهدی نوربخش
گذار از انتخابات به معنی تحریم انتخابات نیست. گذار از انتخابات بمعنی آن است که جنبش اصلاح طلبی نباید نیروی خود را صرف انتخاباتی نماید که نتیجه آن یا از پیش مهندسی شده است، یا کاندیداهای در صحنه در راستای آرمانهای اصولی و ریشهای جنبش اصلاح طلبی قرار نداشته و از حمایت وسیع اجتماعی برخوردار نبوده، و یا اینکه نتیجه این انتخابات کاملا از کنترل نیروهای مخالف بیرون است.
با برگشت به تاریخ انتخابات از سال ۱۳۷۶، میتوان نتیجه گرفت که بعد از تجربه انتخاباتی خاتمی در دوره اول و دوم، رژیم استبداد به این نتیجه رسیده که بجز مهندسی انتخابات رویکرد دیگری برای حفظ رژیم وجود نخواهد داشت. حمایت آشکار اکثریت مردم و نیروهای سیاسی کشور از ایجاد و گسترش نهادهای دموکراتیک سیاسی و توسعه نهادهای اجتماعی جامعه مدنی که در تضاد آشکار با رویکرد رژیم برای محدود نمودن بیشتر و سرانجام محو کامل جمهوریت قرار گرفته است، گزینشی را بجز مهندسی انتخابات در پیش روی نظام ولایت مدار قرار نداده است. احمدینژاد نتیجه فاحش این مهندسی و آغاز پروسه جدیدی است که اقتدار گرایان بعنوان یک سیاست استراتژیک برای حفظ قدرت بکار گرفته اند.
ردّ صلاحیت هاشمی رفسنجانی در راستای همین سیاست استراتژیک و مهندسی انتخابات صورت گرفته است. مهندسی انتخابات از طرف رژیم ولایتمدار به طرق مختلف اعمال گردیده است. ردّ صلاحیت غیر قانونی نامزدهای انتخاباتی، ایجاد تضییقات، اعمال فشار بر روی نامزدهای انتخاباتی در مدت زمان بعد از تایید صلاحیت و انتخابات، و تقلب در شمارش آرا نمونه هائی است که در مهندسی انتخابات توسط این رژیم بکار گرفته شده است. رفسنجانی و کروبی در انتخابات ۸۴ از غربال نظارت استصوابی شورای نگهبان می گذرند، اما با تقلب در شمارش آرا از انتخاب آنها جلوگیری به عمل می اید. آقایان موسوی و کروبی در سال ۸۸ از طرف شورای نگهبان تایید می شوند، اما با تقلب دیگری در شمارش آرا از انتخاب آنها ممانعت بعمل آورده می شود. هاشمی رفسنجانی که شور و هیجان جدیدی را برای تغییر بوجود آورده بود، با ادعایی غیر قانونی، ردّ صلاحیت می گردد، بخاطر آنکه رژیم حاضر نیست هزینه بیشتری را اینبار با تقلب در شمارش آرا بپردازد. اما ردّ صلاحیت رفسنجانی که با پشتوانه و اصرار سپاهیان صورت گرفته است، بجز کاهش هزینه در این زمان و بجای هزینه بسیار بیشتری که با سرکوب ناآرامی های بعد از تقلب انتخاباتی در شمارش آرا او میبایست از طرف رژیم پرداخت میگردید، حاوی پیامهای مهمی نیز میباشد.
اولین پیام ردّ صلاحیت هاشمی رفسنجانی آن است که رژیم ولایتمدار نسبت به مشروعیت مردمی نظام کاملا بی تفاوت شده است. رژیم ابایی ندارد که به جای پشتوانه مردمی از سیاستهایش به استبداد مطلق، قانون شکنی و اعمال زور روی آورد. رژیم ایران به لحاظ تئوریک در زمره رژیمهای استبدادی -انتخاباتی (Electoral Authoritarian) قرار گرفته است. در این رژیمها استبداد به سیاست و حکومت شکل و فرم میدهد، و برگزاری انتخابات به آن ها کمک می نماید تا وانمود نمایند که حکومتشان مشروعیت دارد. مبارک در مصر و چاوز در ونزوئلا چنین رژیمهایی را تشکیل داده بودند.
پیام دوم ردّ صلاحیت هاشمی رفسنجانی بر این نکته تاکید دارد که رژیم ولایتمدار هرگز کنشهای اصلاح طلبی را بر نمی تابد. آقای رفسنجانی که در گذشته روحانیت را طبقه ممتاز برای هدایت و حکومت می دید، از سالهای ۸۴ و خصوصاً تقلب های آشکار تر انتخابات ۸۸، بطور تدریجی کنش دیگری نسبت به حکومت و سیاست پیدا نمود. رویکرد او نسبت به سیاست و حکومت تغییر فاحشی نمود تا اینکه از آزادی احزاب و تکیه بر آرا مردم سخن به میان آورده و از حکومتی که بر پایه مشارکت مردم شکل گیرد دفاع نمود. دولت احمدینژاد و حمایت آقای خامنهای از آن دولت به او نشان داد که بین حکومت فقیه و استبداد مطلق مرزی وجود ندارد. این افکار که در تضاد آشکار با آرا دوست قدیمی او قرار میگرفت به ردّ صلاحیت او انجامید اگرچه بسیاری او را از استوانههای انقلاب می دانستند.
سومین پیام ردّ صلاحیت آقای رفسنجانی این است که رژیم ولایتمدار جمهوریت نظام را نشانه گرفته است. رژیم ایران کوشش می نماید تا با شکستن قانون که چهارچوب جمهوریت نظام را تعریف می نماید و بخشی از مشروعیت نظام بر آن استوار است، به بطور تدریجی به عمر جمهوریت خاتمه داده و پایههای یک حکومت استبدادی تئوتراتیک را استحکام بیشتری بخشد. نظام ولایتمدار که بر مطلقیت خود تاکید دارد و سپاهیان پاسدار که بر منافع خود در حفظ این نظام اصرار میورزند، هر دو کمر همت به نابودی جمهوریت نظام بسته اند. مهندسی انتخابات که سپاهیان نقش بزرگی در آن ایفا مینمایند در راستای حفظ این نظام و نابودی جمهوریت طراحی گردیده است.
چهارمین پیام ردّ صلاحیت آقای رفسنجانی این خواهد بود که همه کسانیکه دل به اصلاح از درون نظام بسته اند میبایست در سیاست خود تجدید نظر نمایند. دخالت آشکار رهبری و سپاهیان در این انتخابات نه تنها نشان میدهد که اهتمام برای اصلاح این نظام با بافت کنونی قدرت غیر میسر است، بلکه همه ان کسانی که درون رژیم مانده اند و بدنبال فرصت برای تغییر می گردند به بیراهه میروند. رژیم ولایتمدار روز به روز مستبد تر، قانون گریز تر، خشونت طلب تر و بی اعتناتر به مشروعیت و آرا مردم گردیده است. سپاهیان و سران فاسد و رانت خوارشان همچون جعفری، مقدم، همدانی، جوانی، نقدی و غیره، در سایه این رهبر و بافت قدرتی که بدور او شکل دادهاند، هر روز فضا را امنیتی تر و فشار را بر روی مخالفین نظام بیشتر مینمایند.
ردّ صلاحیت آقای رفسنجانی اولین کودتای انتخاباتی رهبری و سپاهیان در این زمان و در راستای مهندسی انتخابات قرار میگیرد. این استراتژی پایان نایافته همچنان به نتیجه انتخابات اندیشیده و ان کسانی که در چهارچوب بافت فعلی قدرت و اندیشه ولایتمداری قرار نگیرند با کودتاهای دیگر از گردونه انتخاباتی خارج می گردند. سیّد احمد خاتمی در نطقی در ورامین و در روز پانزده خرداد گفت، “نطق برخی از کاندیداها بوی تعفّن سیاه نمایی میدهد….اسلامیت و جمهوریت نظام، ولایت فقیه و اتکا بر آرای عمومی از ارکان قانون اساسی است و رئیس جمهوری که میخواهد زمام امور اجرائی کشور را به دست گیرد باید زیر نظر ولایت مطلقه امر عمل کند.” اگرچه آقای احمد خاتمی از قانون اساسی یاد میکند اما چکیده حرف او این است که رهبری تصمیم گیرنده نهایی در امور کشور است. نظام ولایتمدار با قانون شکنی و بر پایه این ایدئولوژی حکومت نموده و هرگز حاضر نیست کسانی که در چارچوب فکری این نگرش به سیاست جای نمی گیرند جایی در بافت قدرت پیدا نمایند.
نکته دومی که باید به آن پرداخت هویت سیاسی دو کاندیدایی است که بسیاری فکر میکنند به جنبش اصلاح طلبی نزدیک اند. اگرچه آقای عارف سابقه مدیریتی اندکی دارد، اما بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ به جمع معترضان نپیوست و معتقد بود که باید حوادث این انتخابات را پشت سر گذا شت. اگر چه با جسارت قابل تحسینی در برنامه تلویزیونی یازدهم خرداد از موسوی یاد می کند، اما آیا او حاضر است همچنان از این خواست جنبش اصلاح طلبی حمایت نموده و پیگیر آزادی سران جنبش سبز باشد؟ آیا او حاضر است به توسعه سیاسی همانطور که از آن یاد میکند تعهد عمیق سپارد و در مقابل نظامی که آنرا جرم میداند، بایستد؟ آنچه تا حال میدانیم انست که عارف شانس بالایی برای انتخاب شدن ندارد بخاطر اینکه شخصیت ناشناخته ای است و بسیاری او را مرد این میدان نمی دانند.
اما در مورد آقای روحانی چگونه باید اندیشید؟ آیا این محافظه کار معتدل میتواند در مقابل خشونت و قانون شکنی رژیم ولایتمدار بایستد و از حقوق شهروندی مردم دفاع نماید؟ همه می دانند که رهبری و سپاهیان پاسدار مسبّب فساد و تباهی، قانون شکنی، اعمال خشونت، و تخریب مملکت بوده اند؟ آیا آقای روحانی آماده است تا مرکز ثقل تباهی را نشانه گیرد؟ تمرکز او در تبلیغات انتخاباتی اش بیشتر بر روی اقتصاد و سیاست خارجی کشور است. اگرچه از مردم یاد میکند اما فراموش نمی کند که باید با احترام از رهبری یاد کند. آیا اگر او به مرکز ثقل تباهی برای اصلاح نیندیشد میتوان از او انتظار داشت تا تحوّلی در سیاست مملکت ایجاد نماید؟
اما نکته سومی که باید به آن پرداخت میزان کنترل نیروهای مخالف بر روی نتیجه انتخابات است. اگر بر این باور باشیم که انتخابات مهندسی می شوند، همانطور که در گذشته مهندسی شدهاند، جای هیچ کنترلی بر روی این پروسه و برای مخالفین باقی نمی ماند. ردّ صلاحییت آقای رفسنجانی نشان داد که نه تنها مخالفین نمی توانند تاثیری بر روی روند انتخاباتی داشته باشند که رژیم ولایتمدار از روشهای مختلفی برای افزایش کنترل خود بر روی این پروسه استفاده می نماید. شورای نگهبان برای کنترل بیشتر نظام انتخاباتی و نتیجه انتخابات به ردّ صلاحییت آقای رفسنجانی پرداخت. بدون شک این پروسه تا مراحل نهایی ادامه خواهد داشت تا کاندید قابل قبول نظام به پست ریاست جمهوری دست یابد.
در طول چنه هفته گذشته تحلیلهای مختلفی را از طرف طرفداران فعال شرکت در انتخابات مشاهده نموده ایم. مبالغه در این تحلیل ها، تهی بودن آنهاها از واقعیت های عینی جامعه ما، و نتیجه گیری های غیر واقعی و عملی حد مشترک بسیاری از این تحلیلها میباشد. دوست عزیزی روحانی را هاشمی رفسنجانی (۲) مینامد. دوستان دیگری اورا نجات دهنده مملکت از دیکتاتوری تلقی میکنند. گروه دیگری این انتخابات را آخرین از نوع خود دانسته و تشویق به مشارکت مینمایند. گروهی بحث می کنند که رژیم نمیتواند بشکل گذشته در انتخابات تقلب نماید. استدلال اینست که اگر رژیم میخواست تقلب نماید میبایست به رفسنجانی اجازه مشارکت می داد و سپس در انتخابات تقلب مینمود. توجیه عدّه دیگری برای مشارکت ان است که رژیم نمیخواهد ماها در انتخابات مشارکت نماییم. این گروه بین مشارکت، آنچیزی که رژیم میخواهد و نتیجه، آن چیزی که ما میخواهیم نمیتواند فرقی قائل گردد. بسیاری که سخت به این انتخابات دل بسته اند و سازمان مجاهدین انقلای اسلامی شاخه خارج کشور را سخت به انتقاد می کشند و او را باعث عدم اتحاد در جبهه اصلاح طلبان می دانند از طریق اعمال فشار از آقایان رفسنجانی و خاتمی می خواهند که از آقایان عارف و روحانی حمایت کنند و موجبات ائتلاف آنها را فراهم آورند.
اما این دوستان هنوز به سوالات اساسی در مورد این انتخابات پاسخ نگفته اند. آیا شما میتوانید تضمین دهید که در این انتخابات تقلب و قانون شکنی دیگری اتفاق نخواهد افتاد؟ در صورتیکه فرض کنیم آقای روحانی انتخاب خواهد شد، چه تضمینی است که ایشان بتواند و یا بخواهد در مقابل رهبری و سپاهیان، که مرکز ثقل تباهی بشمار میروند بایستد. آیا گذشته ایشان چنین رویکردی را بما اطمینان میدهد؟ آیا میتوان همه امید برای تغییر را در یک انتخابات خلاصه کرد و یک فرد را در مقابل این رژیم استبداد گرا مسول تغییر دانست؟
اما آقایان رفسنجانی و خاتمی ماهیت این رژیم را بهتر از این دوستان شناخته اند. آنها فرض می کنند که اگر حمایتی از ائتلاف بین آقایان روحانی و عارف صورت گیرد، همان باعث تقلب رژیم در انتخابات خواهد گردید. رژیم آرای پایینی را برای آنها ارائه خواهد داد تا بگوید هاشمی و خاتمی از پشتوانه اجتماعی لازم بر خوردار نیستند. در این صورت اگرچه می توانیم ادعا کنیم که تقلبی آشکار در انتخابات صورت گرفته است، اما اخلاقا نمیدانیم میزان رأی به آقای روحانی و یا عارف چگونه بوده است. اگر دوستان فکر می کنند که با حمایت آقایان خاتمی و رفسنجانی، روحانی محبوبیت موسوی را کسب خواهد نمود، سخت در اشتباه هستند. تدین، صمیمیت و تعهد موسوی به مردم و جنبش اصلاح طلبی از او یک رهبر دوست داشتنی ساخته بود. آن چیزی که مردم در خاتمی دیده بودند، در او باز تولید شده بود. او صاحب صفات وارسته یی بود که از عشق او به مردم و نه قدرت سرچشمه میگرفت. در این حالت، تقلب رژیم در ارائه آرا، نه تنها نتیجه مثبتی عاید جنبش اصلاحات نکرده ایم که دو سرمایه را نیز قربانی اهداف غیر واقع گرایانه خود نموده ایم. به همین دلیل رفسنجانی و خاتمی هنوز در مقابل این فشار ایستادگی نموده و تا این زمان زیر بار این حمایت نرفته اند.
اما چگونگی آرایش نامزدهای محافظه کار، انتخابات را نیز بیک رفراندوم برای رژیم ولایتمدار تبدیل نموده است. آقای خامنهای خوب میداند که مسئولیت این همه خرابی و تباهی، او ، نظام او، و سپاهیان رانت خوار و فاسد او هستند. آقای خامنهای بنیان گذار و حامی دولت احمدینژاد بوده است. اگر از صندوقهای رأی کسی دیگری بجز طرفداران او در آید، این بمعنی ردّ و عدم پذیرش دولت و حکومت او از طرف مردم میباشد. ولایتی، عادل، و جلیلی مردان بدون واسطه او و قالیباف مرد با واسطه او میباشند. در صورت عدم انتخاب یکی از این مردان، رژیم ولایتمدار بسختی میتواند ادعا کند که از پشتوانه اجتماعی کافی و مقبولیت مردمی برخوردار میباشد. رژیم نمیتواند نسبت به این پدیده بی تفاوت مانده و بطور قطع اجازه نخواهد داد که مقبولیتش به چالش کشیده شود. در این راستا، به جز مهندسی انتخابات راه دیگری برای رژیم نمی ماند.
دوستان طرفدار مشارکت فعال نمی توانند بدون یک تحلیل واقع گرایانه از نتایج مثبت و منفی شرکت در انتخابات چشم پوشی نمایند. ما نمی توانیم برای یک انتخابات بسیج مردمی نماییم بدون آنکه بدانیم چه دستاورد مثبتی برای جنبش اصلاح طلبی به ارمغان خواهد آورد. دوستان همچنین نمی توانند با زور و ادعاهای بی پایه، طرفداران عدم شرکت فعال در انتخابات را متهم به ایجاد تفرقه و محکوم نمایند. این روش با معیارهای دموکراتیک و اخلاق سازگاری ندارد. دوستان اجازه دهند که با گذار از این انتخابات و دادن حق به مردم برای رأی دادن و ندادن توان خودرا برای استحکام و اتحاد همه نیروها در دفاع از آزادی بکار گیریم.
یادمان باشد که نمی توانیم با افزایش استبداد رژیم، سطح مطالبات خود را پایین بیاوریم. متأسفانه بسیاری از دوستان درون جنبش سبز ابایی نداشته اند که قدم به قدم، در مقابل استبداد کوتاه بیایند. همه بیاد داریم که یکی از شعارهای جنبش سبز آزادی آقایان موسوی، کروبی و خانم رهنورد بوده است. این شعار امروز کجاست ؟ مردم خوب و شجأعمان برای باری دیگر در تشییع جنازه مرد مجاهد ایتالله طاهری این شعار را فریاد زدند در حالیکه جایش در بین ما خالیست.