راه نجات ایران از بنبست حاضر
هشدار نهضت آزادی ایران به شاه و ملت
کشور عزیز ما در اوضاع و احوال حاضر به بحرانیترین روزهای تاریخ خود رسیده است.
نهضت آزادی ایران دریغ دانست در برابر پیش آمدهای خطیر و تحولات سریع کشور ساکت نشسته ادای وظیفه و اظهارنظری ننماید. شاید کمکی به روشن شدن افکار و خروج ایران از بنبست وحشتناک بشود. فرض تعیین تکلیف و القای دستور نیست بلکه میخواهیم با تجزیه و تحلیل وقایع، راهحل طبیعی و منطقی را که جریان حوادث حکم میکند کشف نمائیم.
هیچگاه ملت و دولت ـ دولتی که در شخص واحدی خلاصه شده است ـ با چنین شدت و وسعت رودررو قرار نگرفته چشمهای دنیا به اینجا دوخته نشده بوده است. از یک طرف دولت شاهنشاهی با نیروهای سنگین و چهره خصمانه خود حداکثر تجهیز و تجاوز را برای زدن و کشتن مردم بیگناه و بیدفاع به کار میبرد و از طرف دیگر تمام قشرهای ملت خصوصاً تودههای مسلمان از روحانی و روشنفکر و بازاری تا کارگر و دهقان، از پایتخت تا دورافتادهترین نقاط کشور را امواج نارضائی و عصبانیت و آشوب فرا گرفته است.
در حالیکه رهبر مؤثر و عامل مقصر کسی جز شخص اعلیحضرت و دودمان پهلوی نیست.
با برگشت به گذشته نزدیک مشاهده مینمائیم که ملت ایران در پنجاه و چند سال سلسله پهلوی سه بار مواجه با دورانهای متوالی فشار استبدادی با فواصل جزئی برای آزادی گردیده، بر اثر برخورد دو منطق و یا دو مصلحت مخالف بمرحله عصیان انقلابی برگشتناپذیر فعلی رسیدهاند. یکی منطق شاهانه است که میخواهند به هر قیمت و خشونت سلطنت خودکامه نمایند و مملکت را بزعم خود به «تمدن بزرگ» برسانند. دیگر مصلحت مردم است که تا کمترین اجازه و امکان حرف و حرکت بدست میآورد، عقدهها و اعتراضاتش سیل خروشانی برای تهدید تخت و تاج میگردد.
اولین دوران توالی استبداد و آزادی از کودتای ۱۲۹۹ تا اشغال ایران بدست متفقین بود. دومی با تخلیه آذربایجان شروع گردید و به حکومت دکتر مصدق و ملی کردن نفت خاتمه یافت. دوران سوم را میتوانیم از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا اعلام و اجرای اجباری حقوق بشر فعلی بدانیم.
با هر یک از دورانهای فوق آگاهی و آمادگی مردم و دامنه اعتراض و عصیان آنها وسعت بیشتر یافته، در مرحله کنونی به اوج خود رسیده داخل و خارج را سخت متوحثس ساخته است.
البته استبداد ایران سابقه ۲۵۰۰ ساله و ریشههای عمیق در کلیه شئون زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی ما دارد. با این تفاوت که سلسله پادشاهان سابق عموماً محلی بوده احتیاج و اتکاء به داخل داشتهاند و اگر قبایل مهاجم و مهاجری بودهاند که به سلطنت میرسیدند چون با زادگاه خود قطع ارتباط مینمودهاند ناچار به رنگ مذهب و فرهنگ ما درمیآمدند. همگی با وجود ناروائیها و ستمگریهائی که داشتند ضمن اشاعه جهل و جلوگیری از رشد، چهبسا خدمت و خیری هم بروز میدادند. اما استبداد پهلوی، مانند قاجاریه قبل از مشروطیت، به حکم اسناد تاریخی و مشهودات علمی، بر سیاستهای استیلاگر نیرومند خارجی با منافع و مطامع اقتصادی و نظامی تکیه داشته است و خود را در اردوی مخالف ملت و بیاعتنا و بینیاز از مردم و مذهب حس میکند. برنامه استبداد نوین تحت عنوان مدرنیسم غربی، اصلاحات تقلیدی، و احیای سنن باستانی، برانداختن استقلال و آزادی و اسارت ما بوده است و اسباب کارشان از یک طرف دروغ و ریا و ادعا و از طرف دیگر زور و زندان و کشتار.
در ۲۵ سال اخیر افزایش دردناک فشار و خفقان، تبلیغات دروغین تحریککننده احزاب، چپاول ثروت مملکت بدست دولتیان و دربار و حمایتشدگان، حاتمبخشی قسمت اعظم درآمد نفت به بیگانگان برای تحصیل حمایت آنان، اشاعه بیشرمانه فساد و فحشاء، شکست برنامهها و بروز تنگناها و بالاخره اهانتهای وقیحانه به روحانیت و کشتارهای بیرحمانه دستهدسته مردم آزاده و متدین در مقدسترین اماکن علمی و سیاسی سبب شد که بدست و به دستور دولت و مقام سلطنت، کلیه قشرهای مملکت علیه اعلیحضرت برانگیخته شوند.
پس از سه دوران تجربه و تأثیرهای فوق و به موازات سیر عمومی جهان، از ایرانی سربزیر سازگار، جوانان پرخاشگر جانبازی درست شد و ملت سراپا به جوش و خروش درآمدهاند و دو طرف دعوا، به منتهای سرسختی و مجال رسیدهاند. نه پادشاه کمترین آثار پشیمانی و بازگشت نشان داده و حاضر شدهاند دست از رستاخیز و مجلسین تحمیلی برداشته و به قانون اساسی و حاکمیت ملی تمکین نمایند، و نه ملت علیرغم تغییرات سطحی و وعدههای لفظی، کوچکترین امید و اعتماد به دستگاه دارد. جدائی و جنگ و آشفتگی مملکت را به آتش خطرناکترین بنبست تاریخ خود انداخته است.
در شرایط آشتیناپذیر حاکم برای خروج از بنبست وحشتناک حاضر، منطقاً دو راهحل بیشتر قابل تصور نیست:
۱- ملت تا آخرین فرد ارزندهاش در زیر ساطور سلطنت نابود شود.
۲- شاه برود…
اما ملت چرا نابود شود؟ روی چه حساب و چه انصاف ۳۰ میلیون نفر یا کمتر فدای یکنفر بشوند؟ ملت هرچه باشد صاحبخانه است. ایرادی بر او نیست که اکثریت قابل ملاحظهاش از مرجع عالیقدر سرسخت مبارزی چون آیتالله خمیمنی تقلید و تبعیت نمایند، یا استبداد سلطنتی و نظام شاهنشاهی را دوست نداشته باشد.
تشدید فشار و توسل به اجبار نیز فایده ندارد، زیرا که ملت تسلیم نمیشود، چون جمعیت و ایمان فزآیندگی دارد. وقتی افراد فراوانی داوطلبانه وعاشقانه تن به شهادت میدهند و قدم در هر مهلکه میگذارند تصمیم و تسلطشان روزبروز بالا میگیرد.
از طرف دیگر امیدی که دولت به نیروهای انتظامی و به کارمندان خود میبندد دوام و اطمینانی ندارد. چون اینها بالاخره ایرانی هستند، اگر دشمنی با مردم و کشتارهای جانگذاز ادامه یابد، دیر یا زود در برابر حقانیت و مظلومیت مبارزین دست از برادر کشی و اطاعت دولت برداشته و به صف ملت خواهند پیوست، یا با اعتصابها و کارشکنیها دولت استبدادی را مستاصل خواهند کرد.
خطرناکتر از اعراض کارمندان برای دستگاه، خرابی اقتصاد و تولید و اداره مملکت است که پابپای رواج فساد و کمکاری روزبروز وخیمتر میشود و از اکنون آینده وحشتناک سقوط و قحطی و بههمریختگی ملت و دولت را بیمناک ساخته است.
اگر به امکانات پراحتمال فوق مسئله خرابکاری و ناامنی را که دولت عامل اصلی است و آن را به ملت نسبت میدهد و بطور تصاعدی پیش میرود اضافه نمائیم، به این نتیجه میرسیم که بهرهبرداری از یک محیط گسیخته، آشفته، از آن کمونیسم خواهد بود.
جا دارد اعلیحضرت که در حکم فرماندهی مطلقالعنان مسئول تمام جریانات بوده کشور را به بنبست امروزه کشاندهاند و حقوق ملت و قوانین اساسی و احکام اسلامی را زیرپا گذارده قانوناً خود را معزول ساخته و گروه عظیمی از ملت را بر ضدسلطنت و دولت و حتی مشروطیت و قانون برانگیختهاند، تن به حقیقت تلخ بدهند، نفع شخصی و مصلحت خود و ملت را در نظر گرفته و رضا به خونریزیهای بیشتر مردم کوچه و بازار و بدفرجامی کار خود و کسانشان ندهند.
با ماندن شاه هیچکاری چاره نخواهد شد و راهحل مفیدی نخواهد یافت. اما با استعفا و رفتن ایشان مملکت از بنبست بیرون آمده چارهجوئیهائی امکانپذیر خواهد شد. با فروکش کردن ناامیدی و طوفان خشم ملت فرصتی بدست خواهد آمد که اولاً ـ جانشینان با عبرت از گذشته به قانون اساسی و حقوق وحیثیت مردم تمکین نمایند و ثانیاً ـ ملت اگر از نجات و پیروزی موقت مغرور و برکنار ننشسته، با رشد و هشیاری و همکاری و فداکاری حقوق بازیافته را حفاظت و حقوق نایافته را تعقیب و طلب کند. به یاری خداوند مواضع حقه مطلوب را تدریجاً با تشکل و تدارک و حسننیت سنگر به سنگر تصرف خواهند کرد.
نهضت آزادی ایران
۶/ شهریور/۱۳۵۷