فهرست مطالب
سی تیر روز پیروزی ملت ایران
مسائل خاورمیانه ـ اسرائیل
اعلامیه حوزه علمیه قم
اطلاعیه چریکهای فدائی خلق
ایران در مطبوعات جهان
یادی از یک مجاهد شهید
انتقاد از ما
ملت ایران اگر خواسته باشد در ردیف سایر ملل بزرگ جهان مقام و موقعیتی را که شایسته او و گذشته پرافتخار اوست بار دیگر احراز کند باید از محرومیت و مشکلات نگریزد و از فداکاری و جانبازی نترسد. ما نباید زندگانی را بهر صورت و کیفیت که به ما عرضه میشود، دوست بداریم و بدان قانع و خرسند باشیم. اگر زندگانی توأم با آزادی و استقلال نباشد به قدر پشیزی ارزش نخواهد داشت.
«از پیام دکتر مصدق به مناسبت سالروز سیام تیر ـ ۲۹ تیرماه ۳۲»
سی تیر روز پیروزی ملت ایران
سیام تیر روز افتخار و شرف، روز تجلی ارجمندترین خصال بشری. روز پیروزی ملت ایران است. سیاست انگلیس برای جبران شکستهای خویش منفورترین عناصر خود را به میدان فرستاده سکان کشتی طوفانزده استعماری را به دست آن سپرده بود، قوامالسلطنه مانند گرگی تشنهبهخون، نعره میکشید! کشتیبان را سیاستی دگر آمد! گرگان نگونبخت گمان برده بودند که جهاد علیه استعمار پیکار اصیل ایرانی در راه آزادی. غلیان احساسات است و بس… آنها گمان میکردند با نعره و نهیبی یاد پیشوای ملت را از خاطرها زدوده و میتوانند ثروت و شرف و آزادی ما را مقهور و ملعبه مطامع خود سازند… خواجه سرایان و غلام بچهگان سفارت تصور میکردند که ملت ازبندرسته را بار دیگر دربندکشیدن بسهولت و سادگی آبخوردن است، و بنابراین پایکوبان و دستافشان در تدارک جشن پیروزی دزدان دریایی و یغماگران خارجی برآمدند. ولی آنها را به دل و اندیشه مردم راهی نبود و نمیدانستند که آنچه به نام نهضت ملی ایران دلها و جانها را تسخیر میکرد مظهر رسالتی بود، رسالتی خاص نسل حاضر ما که باید بند از دست و پای ملل شرق بردارد. هیولای استعمار را درهمشکند و چشم جهانیان را به انوار طلائی خورشید استقلال و آزادی منور سازد.
مصدق تشخیص داده بود که تا دولت او از همه حقوق خود برای کشور استفاده نکند نمیتواند در جبهه مبارزه خارجی پیروز گردد و برای تحقق این فکر درصدد بود کلیه سازمانهای دولتی منجمله سازمان ارتش را کاملاً زیرنظر شخص خود قرار دهد.
اما استعمارگران و ایادی آنها در برابر مصدق ایستادگی نمودند تا جایی که شاه را به مقاومت در مقابل مصدق یعنی ملت ایران برانگیختند. پیشوای ما کناره گرفت قوام که چندی قبل با شاه بهم زده بود و لغت (جناب اشرف) را از دست داده بود دوباره جناب اشرف نامیده شد و به میدان آمد تا به خیال خود دمار از روزگار مردم درآورد. نفسها در سینه بند کند، زبانها را از پس خلق ما بیرون کشد و سپس با تمام عساکر مزدور خود به پیشواز استعمار رفته او را با سلام و صلوات به درون آورد….
اما آن کورباطنان نمیدانستند که در دلهای ما چه آتشی زبانه میکشد و ما تا کجا با مصدق خواهیم بود؟ چند روز آخر تیرماه در تبوتاب و قدرتنمایی قوامالسلطنه و مبارزات پراکنده مردم گذشت هر دو طرف به تجهیز نیرو پرداخته بودند سراپای کشور یکپارچه آتش بود، طومارها با خونها امضاء میشد، مردم کفنپوش ولایات بسوی پایتخت روان بودند، تهران مرکز زورآزمایی بین حق و باطل بود، زورآزمایی و تلاش که معلوم بود تا سرحد نابودی یکی و پیروزی دیگری ادامه خواهد داشت. قوام با تکیه به وعدههای دشمنان ملت ایران، به دلگرمی تانگهای شرمن به پشتیبانی گاردهای ارتجاعی در راه مقصود دواسبه میتاخت و اشتلم میکرد دندان نشان میداد، مبارز میطلبید….
در این حال او این سفیری که به دیدن او رفت هندرسن سفیر کبیر آمریکا بود که همبستگی خود را به قوامالسلطنه اعلام کرده از هر جهت وعده کمک داد…
ملت با توکل به خدا با ایمان به رسالت تاریخی خود به امید رهبری خردمندانه مصدق مطلقاً اندیشه تسلیم و عقبنشینی نداشت، چون سیلاب خروشانی که به مانعی برخورده باشد درهم فشرده میشد و زور میگرفت، آماده ساعتی بود که با نهیبی هر سد و مانعی را از پیش پای خود بردارد دشمن را بکوبد و راه را برای ادامه نهضت مقدس ملی هموار سازد. احتمال پیروزی قوام که مرادف با کوبیدهشدن ملت و از بین رفتن تمام آرزوها و آمال ملت بود چنان ننگ و مصیبتی ببار میآورد که هیچ فرد ایرانی غیرمزدور حاضر به قبول آن نبود و از این جهت تمام مردم ایران با وجود پارهای اختلافات قبلی همه یکسخن و همگام شده برای پاک کردن این لکه ننگ به حرکت درآمدند.
آن روز فرا رسید، روز سیام تیر. روزی که ما، من و شما و آنها که اکنون در آرامگاه شهدا خفتهاند و یادشان از دل ما و از ضمیر ما پاک نخواهد شد. مرگبارترین ضربهها را بر پیکر استعمار و ایادی او وارد آوردیم.
روز قبل از آن فراکسیون نهضت ملی مجلس شوری با صدور اعلامیهای مردم را به تعطیل عمومی و انجام تظاهرات دعوت کرد. شاید در آن موقع هیچ کس نمیدانست که مردم به این دعوت چه پاسخی خواهند داد؟ اما معلوم بود که عکسالعمل ملت در مقابل این دعوت سرنوشت همه را تعیین و روشن خواهد ساخت. اگر مردم سکوت میکردند (که استعمار چنین میپنداشت) نهضت ما در نطفه خفه شده بود و اگر لبیک اجابت میگفتند (آنچنان که گفتند و طنین آن در سراسر جهان پیچید) نقش مزدورانه آنها نقش بر آب میشد.
صبح سیام تیر سکوت شهر ما از همه روز سنگینتر و اضطرابانگیزتر بود آرامش دروغی چون آرامش پیش از طوفان همهجا را دربر گرفته بود هر دو طرف برای آخرین بار نیروها و نقشههای خود را بررسی میکردند.
وقتی آفتاب در خیابانها پهن شد ناگهان هر کسی در هر جا بود گوش به ندایی غیبی بپا خاست، گام برداشت، به راه افتاد و جنبش، جنبش نجاتبخش ملی آغاز شد ـ عرصه نبرد، مقابل مجلس بود، آنجا شاهد ارزندهترین تلاش مردم از یکطرف و تبهکارانهترین رفتار ددمنشان استعمار و نوکران ایرانی آن از طرف دیگر بود. نیروهای ارتجاع به گمان اینکه هرکه سحرخیز باشد کامروا خواهد بود از صبح زود در حالی که سرتاپا مسلح بودند همه خیابانها، شاهراهها، کوچهها و میدانها را تصرف کرده بودند.
افراد مردم از خانهها به کوچهها و از کوچهها به خیابانها میریختند و از آنجا بسوی میدانها میرفتند. وعدهگاه مردم میدان بهارستان بود، میخواستند آنجا با رهبر خود تجدیدعهد کنند و به پیام او که گفته بود: «من گوش بفرمان ملت هستم» پاسخ دهند. مردم غیر از چهرههای برافروخته و سینههای عریان سلاحی نداشتند. سرودشان شمار واحد یا مرگ یا مصدق بود. استعمارگران کار اینها را سهل گرفته بودند و خیال میکردند با چند نوار فشنگ کار فیصله خواهد یافت، خیابانها جارو خواهد شد، اما چنین نشد تا نیمروز فرا رسید مردم بیسلاح با گاردهای ارتجاعی و پلیس وابسته به استعمار پیکاری خونین نمودند. به جای هر نفر که کشته میشد هزاران نفر جای او را میگرفتند، آدمکشان قوامالسلطنه با دیدن خون یکباره عنان اختیار را از دست داده بودند سراسر میدان بهارستان، اوایل خیابان اکباتان، خیابان شاهآباد میدان مخبرالدوله تا خیابانهای اسلامبول و نادری عرصه پیکار خشن و شدید بین دو نیروی نامساوی و غیرقابل مقایسه بود.
هرچه به نیمروز نزدیک میشدیم شور و هیجان مردمی که با دست خالی تنها به نیروی ایمان، ایمان به درستی راه خود، ایمان به رسالت تاریخی خود، ایمان به اصالت مشی سازنده خود به نبرد با عفریت استعمار پرداخته بودند اوج میگرفت آنها دیگر به زندگانی و لذات آن نمیاندیشیدند. آنها تنها به پیروزی فکر میکردند برای آنها مسئله بازگشتن و رهاکردن و جان بدربردن مطرح نبود آنها میدانستند اگر پشت به جبهه کنند باید لکه داغ بردگی را تا ابد بر خود هموار کنند آنها ترجیح میدادند کف خیابانها را با خون خود رنگین کنند ولی این ننگ را تحمل ننمایند.
آنکس که از پا درمیآمد واپسین فریاد شوقزدهاش یا مرگ یا مصدق بود!
اول خیابان اکباتان بر دیواری مغز متلاشی شدهای چسبیده بود و آنطرفتر کسی در واپسین دم با خون خود مینوشت (یا مرگ یا مصدق) (نهضت ملی، پیروز است).
اوایل آنروز افسران و سربازان سوار بر تانکهای ارتش که به پیروزی خود اعتماد داشتند بیپروایی کمتری از خود نشان میدادند اما وقتی به نیروی ملت و شور انقلاب پی بردند و فریاد خشمآلود یا مرگ یا مصدق توی سرشان پیچید آنها نیز مسئله را مسئله مرگ و زندگی دیدند.
و به این سبب نزدیک ظهر عده بیشماری از مردم بر زمین افتادند. هیچکس به درستی نمیداند که در آن روز خونین و پرافتخار چند نفر کشته شدند. نیروهای اهریمنی دولت کشتهها را از میدان بدر میبردند و در جاهای ناشناس در خاک میکردند. اکنون دیگر همه دنیا بر آنچه در تهران در تبریز در مشهد در اراک در اهواز در آبادان و کرمان و اصفهان و همدان و همه شهرستانهای ایران میگذشت واقف بودند. همان روز کارمندان اداره تلگراف پیاپی خبرهای قیام مردم را به دنیا مخابره کردند دستور نهضت ملی را مبنی بر اعتصاب و تظاهرات همگانی به اطلاع جهانیان رساندند و در پایان آمادگی خود را برای پیوستن به ملت و شرکت در اعتصاب عمومی اعلام داشتند به این جهت دیگر ارتباطی بین ایران و دنیا نبود دنیا به حال انتظار بود و ایران به پیکار خونین خود ادامه میداد.
نقش فراکسیون نهضت ملی که در مجلس متحصن بودند نقش واقعبینانهای بود آنها دمی نیاسودند هرگز تسلیم وعدهها و تهدیدها نشدند. به ملاقات شاه رفتند و ایمان خللناپذیر خود و ملت را نسبت به حکومت دکتر محمد مصدق اعلام داشتند و به دولتیها بیهودگی تلاش خیانتبارشانرا یادآور شدند.
وقتی ملت به زانو درنیامد، از مرگ نهراسید و با مشتها و سینهها به جنگ تانک و مسلسل و سرنیزه رفت. ایادی استعمار خود را باختند، آنها منتظر همهچیز بودند جز مقاومت غرورآمیز ملت. برای آنها دو راه باقی مانده بود.
یا تشدید نبرد یا وارد کردن نیروها و سلاح بیشتر بالاخره قتلعام مردم که البته پایان خوشی نداشت و نمیتوانست ضامن پیروزی آنان شناخته شود.
یا تسلیم مصلحتی و عقبنشینی موقت برای تدارک فرصت بهتر همچنان که روش دیرین سیاست انگلستان است. عاقبت راه دوم را انتخاب کردند و کمی پس از نیمروز نیروهای خود را به سربازخانهها فراخواندند حتی پاسبانها را جمعآوری کردند، زیرا به میزان خشم ملت ایران پی برده بودند… آن روز بعدازظهر شهر، حالی و صفایی داشت مردم خسته و پیروز در میدانهای پیکار دستهدسته جمع بودند آنها نمیتوانستند پیروزی خود را جشن بگیرند زیرا خون جوانان بسیار ارزندهای خیابانها را سرخ کرده بود… پیروزی آنها پیروزی حقیقی بود آنها واقعاً جنگیده بودند و اکنون فاتحان نبرد بودند اما همه آنها رفیقی، برادری، پسری، پدری، بالاخره همرزمی را از دست داده بودند.
حوالی غروب ما به جانب خانه شماره ۱۰۹ رفتیم. قوامالسلطنه گریخته بود. جلادان پنهان شده بودند و باز مصدق زمام امور را به دست گرفته بود. ما به خانه ۱۰۹ رفتیم تا به دکتر مصدق گزارش کارها را بدهیم و به او بگوییم که تا کجا برسر پیمان خود ایستادهایم. به مردی سپیدموی با چهرهای که پیروزی انقلاب را در خود مینمود آرام باابهت و شکوه تمام در بام خانه ظاهر شد. سکوت ـ سکوت پیروزی ـ همهجا را فرا گرفت او پیش آمد سر پرافتخار خود را که در برابر استعمار فرود نیاورده بود در برابر ملت فرود آورد به ملت تعظیم کرد و آن وقت ما دانستیم که آنچه کردهایم برحق بوده است. او در آن حال به مردم تعظیم میکرد. میگریست ما نیز اشک شوق میریختیم… ناگهان فریادی همآهنگ و یکپارچه در فضا طنین انداخت.
مصدق پیروز است
بدینسان روز سیام تیر به پایان رسید روزی که به جرأت میتوان گفت در اوضاع و احوال شرق میانه و جهان بیش از هر روز و موقع دیگری مؤثر بوده است.
اما متأسفانه ما از آن پیروزی آنطور که باید استفاده نبردیم. گمان کردیم که دیگر کار به پایان رسیده است. در صورتی که اینطور نبود تسلیم دشمن به اجبار و مصلحتی موقت بود. از فردای آنروز دوباره به تدارک پرداخت و اینبار که از نیروی ما باخبر بود زیرکتر و نقشهدارتر به کار پرداخت از آن ببعد هر قدمی برمیداشت حسابشده بود. برای این بود که ما روز بیست و هشتم مرداد غافلگیر شدیم و موقتاً شکست خوردیم.
اما بر گذشته نباید تأسف خورد. باید عبرت گرفت و به تجزیه و تحلیل منطقی حوادث و عوامل پرداخت و از نتایج حاصله برای اقدامات آتی سود جست. غرور پیروزی به همان اندازه ناصواب است که یأس به هنگام شکست. شعار ما در پیروزی و در شکست پیوسته باید چنین باشد. نه مغرور و نه مأیوس. خوشبختانه حرکت یکسال اخیر ملت ایران نشان میدهد که مأیوس نبوده و نخواهد بود.
ما اکنون آموختهایم، باید به راهی که در پیش گرفتهایم ایمانی راسخ و مقاومتی بیتزلزل داشته باشیم. شکست ما دلیل بر خطا بودن راهی که انتخاب کردهایم به شمار نمیرود. عوامل دیگری از درون و از بیرون باعث این شکستها شده است.
آن عوامل را جستجو کنیم و از میان برداریم. امروز پس از ۱ سال که از آن روز تاریخی میگذرد، پیروزی ملت دلهای ما را گرم میکند ما مزه پیروزی را چشیدهایم و حالا استوارتر و یکپارچهتر در راه مقصود گل برمیداریم. گو اینکه هنوز راهی بس دراز و ناهموار در پیش داریم ولی مانند کسانیکه آنروز با جان خود نهضت ملی را نجات دادند چشم به هدف دوختهایم و برسر پیمان خود با آن کسی که در این راه ما را رهبری میکند ایستادهام و در پیروزی نهایی خود هرگز تردید نمیبخشیم. رحمت حق و افتخار به شهدای روز تاریخ سیام تیر درود به دکتر محمد مصدق رهبر ما، معلم ما و سردار بزرگ رزمندگان نهضت ملی ایران. جاوید باد وطن ما و ملت ما و نهضت ما.
نقل از: نشریه داخلی
مسائل خاورمیانه ـ اسرائیل
یهودیان و انتخابات آمریکا
نشریه هفتگی نیوزویک در شماره دهم جولای خود دو خبر جالب را افشاء مینماید. هرچند این دو خبر از طرف مقامات رسمی تکذیبشده ولی بهطوری که استوارت آلسوب مفسر سیاسی این نشریه مینویسد این دو خبر هر دو حقیقت دارند. خبر اول اینکه دستگاه رهبری اسرائیل از جمله خود گلدامایر نخستوزیر اسرائیل از تجدید انتخاب نیکسون طرفداری میکند. خبر دوم اینکه طرفداری رهبران اسرائیل از نیکسون به اعضاء فعال سازمانهای یهودی در آمریکا ابلاغ شده است.
مطبوعات آمریکائی پیشبینی میکنند که تغیرات عمیق و فوقالعادهای در جهتگیری سیاسی یهودیان آمریکا پیدا شده است و انتظار میرود برای اولین بار در تاریخ آمریکا یهودیان آراء خود را در سال جاری به طور قاطع به جمهوری خواهان بدهند.
عواملی را که در این تغییر جهت سیاسی یهودیان مؤثر میباشند نیوزویک چنین میشمارد:
«بالارفتن عمومی موقعیت اقتصادی یهودیان، اطمینان آنان به نیکسون از جهت پشتیبانی اسرائیل و اقداماتش علیه پشتیبانی نظامی شوروی از جهان عرب، خاصیت شدید ضدکمونیست بودن آنها، خشم آنها از مورد تجاوز قرار دادن ملاکهای سنتی از طرف چپیهای جدید، مخالفت آنان از استخدام غیریهودی و غیرمسیحی.»
خاخام داود استاوسکی از کلمهوس ـ اوهایو و یکی از اعضای کمیته انتخاباتی همفری گفت که مسائل زیادی در دهه گذشته اتفاق افتاده که موجب تغییر جهت علاقه یهودیان شده است. او افزود اگر قرار باشد مسابقه انتخابات بین مک گاورن و نیکسون انجام شود من احتمالاً برای اولینبار در عمر خود به جمهوریخوهان رأی خواهم داد و فکر میکنم اکثریت یهودیها آمادهاند که از محدوده حزبی بگذرند و به جمهوریخواهان رأی بدهند.
بدین ترتیب شک نیست که خاخامهای یهودی با جدیت هرچه تمامتر کوشش دارند آراء یهودیان آمریکائی را نصیب نیکسون کنند. حال این سئوال پیش میآید که دلیل پشتیبانی اسرائیل آنهم با این جدیت برای چیست. برای پیداکردن جواب استوارت آلسوپ وقایع سال ۱۹۷۰ را که همزمان با کشتار وحشیانه فدائیان در فلسطین توسط حسین بود بررسی مینماید. «روزهای شنبه و یکشنبه ۱۹ و ۲۰ سپتامبر ۱۹۷۰ یک وضع بسیار بحرانی در ریاست جمهوری نیکسون رخ داد که تعداد خیلی کمی از آمریکائیها از آن باخبر بودند. در دو روز مزبور یک نیروی سوریهای متشکل از ۲۵۰ تانک ساخت شوروی در طول نوار مرزی اردن به حرکت درآمدند. شکی نبود که این حمله به وسیله مستشاران روسی که ارتش سوریه را تا سطح گردان کنترل میکنند طرحریزی کردهاند. هرچند که خود مستشاران محتاطانه تانکها را در نزدیکی مرز رها کردند.
بدون شک هدف این حمله عزل پادشاه میانهرو اردن بود که میخواستند به جای آن یک حکومت از فدائیان فلسطین که خواهان برانداختن اسرائیل باشد جایگزین کنند. روز دوشنبه ۲۱ سپتامبر از کاخ سفید به راین سفیر اسرائیل تلفن شد که اسرائیل برای خنثی کردن عملیات سوریه چه کرده و چه اقدامی را قادر به انجام میباشد راین هرچند قادر به جواب بود ولی مصلحت دید که برای پاسخ به رهبران اسرائیل تلفن کند. اندکی بعد راین در پاسخ پرسش اول گفت که اسرائیلیها کاملاً اطمینان داشتند که نیروهای آنها از فراز ارتفاعات گولان مشغول عملیات بوده و میتوانستند جلو نیروهای مهاجم سوریهای را بگیرند یا منهدم کنند. راجع به سئوال دوم و اینکه اسرائیلیها مایلند تماماً مسئولیت این ریسک را که زیر بارش رفتهاند قبول کنند، فقط به شرطی عملی است که دولت آمریکا به شوروی بفهماند که آمریکا شدیداً با هرگونه دخالت آنها در کانال سوئز یا جای دیگر مخالفت خواهند کرد و پرزیدنت نیکسون بدون اکراه این سفارش را انجام داد و بنابراین متقابلاً موافقت شد که اگر نیروهای مهاجم سوریه از خط بین ایربید و عمان گذشتند تا پایتخت اردن را تهدید نمایند اسرائیلیها نیز حرکت خواهند کرد.
در این لحظه وزارت کشور با اضطراب درخواست کرد که بیدرنگ با مسکو، مقامات مهم پیمان ناتو و قاهره رابطه فوری دیپلماتیک برقرار کند. رئیسجمهور دستور شدیدی صادر کرد که مطلقاً با مسکو یا دیگر پایتختها رابطهای ایجاد نشود. موقع عمل است و جایی برای حرف نیست. به یکی از پنج لشکر آمریکا در آلمان دستور آمادهباش داده شد همچنین هشتاد و دومین لشکر نیروی هوائی در خود آمریکا نیز به حالت آمادهباش درآمد. همچنین با دولت یونان یک قرارداد مخفی بسته شد که دولت یونان یک منطقه عملیات نظامی و پایگاه پشتیبانی برای حرکت احتمالی نیروهای آمریکا در نظر بگیرد. یک ناوگان به طرف شرق حرکت کرد در همان وقت ناوگان ششم در مدیترانه با کشتیهای هواپیمابر و نیروهای لازم بطور سنگینی تجدید نیرو شده بود. این نیروی بسیار سهمگین دریائی بسوی شرق مدیترانه صفبندی کرد. چشمان جاسوسان شوروی از طنجه و جبلالطارق شاهد جریان بوده دیدند که کشتیها مستقیم پیش میروند. دوبرئین سفیر شوروی غایب بود و بجای او وزیر مشاور شوروی با عجله به وزارت کشور رفت. برطبق دستورات کاخ سفید او بزودی مطلع گردید که تجاوز نیروهای سوریه به اردن صلح دنیا را در خطر انداخته است و اگر تانکهای سوریه بازنگردند خطر عملاً بوقوع خواهد پیوست. روز ۲۴ سپتامبر بعد از یک حمله متقابل اردن تانکهای پیشتاز سوریه عقبگرد نموده و در طول چند روز بعد تمام آنها از خارج مرز سوریه بداخل بازگشتند و بدینترتیب بحران بسیار خوفناک جهان برطرف شد.
هرچند مردم آمریکا از این بحران بیاطلاع ماندند ولی رهبران اسرائیلی از بحران و اینکه چگونه پرزیدنت نیکسن زیر بار مسئولیت آن رفته بود کاملاً آگاهی داشتند. این آگاهی بطور مشروح در یک صحبت غیردیپلماتیک سفیر اسرائیل در رادیو اسرائیل بیان شد: «در حالیکه ما از پشتیبانی لفظی و زبانی دیپلماسی قدردانی میکنیم بایستی پشتیبانی عملی جناح دیگر را ترجیح دهیم.» نتایج بحران را که میبایست در برابر دید اسرائیلیها به چشم بخورد و درک اینکه راین سفیر اسرائیل چه منظوری در صحبت خود داشته مشکل نیست. بحران نظامی ۱۹۷۰ حقیقت ناخوشآیندی را تائید کرد. تقریباً تمام پایگاههای نظامی که معمولاً برای نیروهای آمریکا باز بود مانند ترکیه مالتا، لیبی، اسپانیا و لبنان اینک بسته شد.
از بنادر ایتالیا ممکن بود که در مواقع خیلی فوری بدون اجازه و علیرغم خواست خود مردم استفاده شود. به قول یکی از طراحان سیاسی، یونان آخرین ایستگاه عمل ماست. سناتور مک گاورن این آخرین ایستگاه را هم خواهد بست زیرا گفته است او بیدرنگ کمکهای آمریکا به رژیم ارتجاعی یونان را قطع خواهد کرد.
طبق سیاست دفاعی مک گاورن به جای پنج لشکر فقط دو لشکر در اروپا باقی خواهد ماند. و هشت لشکر دیگر در خود آمریکا نیز تقلیل خواهد یافت. او همچنین در نظر دارد کشتیهای جنگی هواپیمابر را از ۱۴ واحد به ۶ واحد تقلیل دهد. با توجه به اینکه فقط نصف کشتیهای هواپیمابر در هر آن که بخواهد آماده کار است بنابراین در کوتاهمدت قادر نخواهد بود پنج واحد جنگی را وارد مدیترانه کند. بر این مبنا نیروی دریائی شوروی که اینک با ناوگان ششم رقابت میکند بیچونوچرا نیروی مسلط مدیترانه خواهد بود. در همچو موقعیتی همچنانکه اسرائیلیها کاملاً باخبرند آمریکا حرفاً توانائی خواهد داشت ولی عملاً نهچندان، که از اسرائیل پشتیبانی نماید. با در نظر گرفتن این مسائل خیلی ساده است که درک نمود چرا اسرائیل مایل به تجدید انتخاب پرزیدنت نیکسن بوده و به رهبران یهودی دستور میدهد که به نفع او وارد میدان انتخابات شوند.»
اعلامیه حوزه علمیه قم
بسمه تعالی
ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون «قرآن کریم»
هر شب ستاره بزمین میکشند و باز این آسمان غمزده غرق ستارههاست
هرچند روزی خبر اعدام گروهی دیگر از جوانان عزیز کشور بهدست جلادان رژیم شاه، گوش ملت ما را میخراشد و مردم ایران را در ماتم و عزای تازهای فرومیبرد. جوانان ارزنده کشور گروه گروه به محاکمههای نظامی کشانده میشوند و جوخههای آتش به زندگی آنان خاتمه میبخشد.
اکنون سیاست آمریکا و اسرائیل بر این شده که مزدورانشان در ایران، درندگی خود را به نهایت درجه خود برسانند و برای اجرای همین سیاست بود که در مدتی کمتر از سه ماه قریب سی انقلابی رزمنده را که از تسلیم و تزلزلشان مأیوس بودند و آنان را همچون کوه استوار میدیدند تیرباران ساختند و در همین اواخر نیز رزمندگان با ایمانی چون حنیفنژادها، سعید محسنها، بدیعزادگانها، ناصر صادقها، باکریها از بنیانگذارن «سازمان مجاهدین خلق ایران» را اعدام کردند و از همین راه، خصلت دستنشاندگی و ضداسلامی خود را آشکارتر نمودند. رزمندگان مجاهدی را شهید ساختند که اصالتهای فکری اسلامی و دید صحیح و انقلابی از قوانین آزادیبخش قرآن تعیینکننده جهت جنبش آنان بوده و مرگ شرافتمندانه خود را «لقاءالله» میدانستند.
بهدنبال این آدمکشیها، روحانیون مترقی حوزه علمیه قم، به منظور اعتراض به این وحشیگریها و نیز اعلام پشتیبانی از اهداف مقدس و اسلامی این رزمندگان مسلمان، مجلس ترحیم و سخنرانی در مدرسه فیضیه تشکیل دادند و تظاهرات برپاساختند و درودها به خمینی و روح شهیدان سرافراز فرستادند و مرگها نثار شاه و دیکتاتور کردند. این همبستگیها و پشتیبانیها، بهطوری رژیم شاه را به وحشت انداخت که به نابودی حوزه علمیه قم تصمیم گرفت و تاکنون بیش از سیصد نفر از طلاب و مدرسین حوزه علمیه را دستگیر و به زندانها و یا سربازخانهها فرستادهاند و این دستگیریها با شدت هرچه بیشتر ادامه دارد. همان وحشتی که بر اثر آن هزاران نفر در زندانهای شاه به چشم میخورند و بیش از یکصد نفر از جوانان انقلابی و ارزنده کشور در انتظار خشنترین و ضدانسانیترین محاکمات نظامی بسر میبرند و جز اعدام و زندانهای ابد سرانجامی نخواهند داشت. و همان ترس و هراس و کوشش برای ریشهکن کردن اساس اسلام است که به تبعید و تهدید مرجع تقلید شیعه حضرت آیتالله العظمی خمینی، ادامه میدهند و حضرت حجتالاسلام والمسلمین آقای ربانی شیرازی را حدود یکسال است که بلاتکلیف در بدترین زندانها زندانی ساخته و حدود یکسال است که آیتالله طالقانی مجاهد خستگیناپذیر را در دورترین و بدآب و هواترین نقاط کشور تبعید و زندانی نموده و از اقامت حضرت آیتالله منتظری در قم جلوگیری به عمل میآورند.
اشاره مختصری به شرایط حاکم بر ایران، ما را به ارزش و لزوم مبارزات انقلابی ایران، معتقدتر خواهد ساخت. حاکمیت استعمار و صهیونیسم بر کلیه شئون اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و غیره. تنها عامل تعیینکننده سیاست رژیم شاه بشمار میرود. در راه اجرای همین سیاست است که ایران جولانگاه سرمایه سرمایهداران آمریکائی و غیره قرار گرفته و کالاهای اسرائیلی بخش مهمی از واردات کشور را تأمین مینماید. پیاده ساختن همین دستنشاندگی است که کاپیتولاسیون ننگین رسماً تصویب میگردد و مستشاران نظامی آمریکا از مصونیت قضائی برخوردار میگردند و ارتش ایران دربست تحت سرپرستی مستشاران امریکائی درمیآید و پایگاههای نظامی متعددی برای امریکائیها در اندیمشک، شوش، بندرعباس و شمال ایران ایجاد میگردد و یک روز ژنرال «وستمورلند» رئیس ستاد نیروهای زمینی امریکا، ۵ روز خود را در جنوب ایران و سرکشی به پایگاههای امریکایی میگذراند و یک روز هم رئیس نیروی هوائی امریکا، در ایران به گردش میپردازد. همان سیاست صهیونیستی رژیم ایران است که «ریچارد هلمز» رئیس سازمان جاسوسی «سیا» بین ایران و اسرائیل و امریکا، در حرکت است و خلبانان اسرائیلی با فانتومهای ایران، تعلیمات میبینند و بعد از جنگ اعراب با اسرائیل در سال ۱۳۴۶ که اعراب برای مدتی نفت را بروی غرب میبندند، رژیم شاه کمبود نفت غرب را جبران میسازد و زخمیهای ارتش اردن را که بنا بودی رزمندگان شریف و پیشتاز فلسطین کمر همت بسته بودند در بهترین بیمارستانهای تهران بستری میگردانند و کسانی را که عزم فلسطین و کمک به جنبش پیشرو و سازنده مردم فلسطین میکنند یا به طرفداری از آنان تظاهرات برپا میسازند به سیاهچالهای زندانها میکشانند و آن زندانهای طویلالمدت و… آری نقش مزدوری شاه است که سازمان مرکزی «سنتو» را تحرک بیشتری میبخشد و قدرت نیروی ارتش ایران را تا ۳ سال دیگر، سه برابر میسازند و با آن فانتومها و هلیکوپترها که بناست امریکا به ایران بفروشد و با آن معاملاتی که اخیراً با انگلستان صورت گرفته و آن تانکهای چیفتن و موشکها وزیر دریاییهایی که هرچه زودتر در اختیار رژیم ایران قرار خوهد گرفت. همین مزدوری است که براثر اقدامات برخی کشورهای عربی در راه ملی ساختن امتیازات نفتی امریکائی و انگلیسی، درصدد تأمین کمبود نفت اربابان میافتند و چون قرارداد ۲۵ ساله رژیم با کنسرسیوم نفتی، ۷ سال دیگر تمام میشود، از همین حال مقدمات امضای یک قرارداد نفتی با کنسرسیوم است که پس از گذشت ۷ سال باز کنسرسیوم بر بردن نفت مردم ستمدیده ایران ادامه دهد.
همه این اقدامات برای اینست که هرچه بیشتر پایههای رژیم ایران را استحکام بخشند و هرچه زیادتر به غارتگریها و نابودی ملت عزیز ما ادامه دهند و آنان را در گرداب فقر و فلاکت اسیرتر سازند و از طرفی رژیم مزدور شاه نقش بارز و خطرناکی در سرکوبی جنبشهای منطقه خاورمیانه، و تهدید کشورهای مترقی عربی و برادران مسلمان عرب ما در راه مبارزه با صهیونیسم ایفا کند و در نتیجه، اسرائیل غاصب و کشورهای دستنشانده منطقه و پایگاهها و منافع غارتگران خارجی، از خطر سقوط و نابودی مصون بماند.
ولی ملت ایران که تحت رهبریهای خردمندانه مرجع تقلید شیعه حضرت آیتالله العظمی خمینی، روز بهروز روشنتر گشته و خشم مقدسش بارورتر شده و روزبهروز از رشد اسلامی و انقلابی بیشتری برخوردار میگردد، خاموش ننشسته و نخواهد نشست. و از اینجاست که جوانان غیور و فداکار ملت ما، با الهام از تجربیات و رشد انقلابی خاورمیانه و بهخصوص جنبش مردم فلسطین، مشعلدار قیام مسلحانه شده، و باشد که با نابودی رژیم ایران و برقراری حکومت ملی و اسلامی، ایرانی آباد و پیشرفته و مترقی به وجود آید و پیروزی بزرگی عاید مردم خاورمیانه گردد.
در پایان، شهادت این مبارزین ارزنده و افتخارآفرین را به عموم مردم ایران، بهخصوص به خویشاوندان آنان تسلیت عرض مینمائیم و بدیهی است که این فداکاریها و رنجها و افتخارات، در پیشگاه خداوند بزرگ و مردم مسلمان ایران، فراموش نخواهد شد و ملت غیور ما هیچگاه وظیفه انتقام از جلادان خونآشام و پاسداران رذل منافع استعمارگران را از یاد نخواهد برد.
«فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم، واقعدوا لهم کل مرصد….»
هر جا مشرکین (یعنی تراشندگان بت و شاه در مقابل خدا و راه تکامل) را یافتید، نابود سازید. آنان را اسیر کنید، محاصرهشان نمائید و در کمین آنان بنشینید. «سوره توبه آیه ۵»
حوزه علمیه قم
۱۵ جمادیالاولی مطابق ۵ تیرماه ۱۳۵۱
تاریخ تکثیر در نجف اشرف: ۲۲ جمادی الثانیه
اطلاعیه چریکهای فدائی خلق
در شامگاه دوشنبه هشتم خرداد ماه جاری مراکز کمپانیهای غارتگر آمریکایی در ایران هدف حمله چریکهای فدائی خلق قرار گرفتند. در این حملات کمپانیهای پپسیکولا، روغن اسو، جنرال موتور، شرکت نفت مارین و دفتر شرکتهای عامل نفت منفجر شده و شدیداً آسیب دیدند، همچنین سحرگاه چهارشنبه دهم خرداد دو انفجار پیاپی در مقابل هتل انترناشنال باعث انهدام دو اتومبیل اداره مستشاری نظامی آمریکا گردید. ضمناً در مسیر حرکت نیکسن به آرامگاه رضاخان دیکتاتور چندین انفجار به وقوع پیوست. این عملیات که با استفاده از تجارت قبلی چریکها صورت گرفت تماماً موفقیتآمیز بوده و نتایج درخشانی به بار آوردند.
این انفجارها تمام نتایجی را که غارتگران آمریکائی از سفر نیکسون به ایران انتظار داشتند خنثی نمود. سفر نیکسن به ایران که با بررسیهای دقیق سازمان جنایتکار جاسوسی آمریکا (سیا) طرحریزی شده بود، به منظور بهرهبرداریهای روانی و سیاسی انجام پذیرفت. سفر ارباب نیکسن به میهن ما، مثل دستی بود که نیکسون با بزرگواری یک ارباب از سر رضا و محبت به سر سگ وفادار خوبش (شاه) کشیده باشد. اما انفجارهای متعدد که نمایشگر اراده انقلابی خلقی خشمگین به منظور درهمشکستن هرگونه مظهر استثمار و استعمار بیگانه بودهاند، دستهای هراسآلود ارباب را به لرزه افکندند و شاه این سگ وفادار را بجای دمتکانی نزد ارباب خویش به زوزهای دردناک واداشتند. همراه با نیکسون یک گروه چهارصد و پنجاه نفری به منظور مذاکره در زمینههای گوناگون به میهن ما وارد شدند. این گروه در نظر داشتند ضمن مذاکره با نوکران ایرانی خود، برنامهای برای غارت باز هم وحشیانهتر ثروتهای ملی ما و استثمار باز هم بیرحمانهتر خلق رنجکش ایران طرحریزی کنند.
اینان همچنین میخواستند از میهن ما به مثابه پایگاهی برای سرکوبی جنبشهای انقلابی منطقه مانند جنبش رهائیبخش ظفار (خلیج) مبارزات قهرمانانه انقلابیون عرب برعلیه صهیونیسم، … استفاده کنند. اکنون بر جلسات اینان سایهای از ترس پرتو افکنده است. اینان به خوبی دریافتند که خلق قهرمان ایران دیگر به نوکران داخلی آمریکائیان و در رأس آنها شاه وطنفروش مجال نخواهند داد تا میهن مقدسمان را دربست در اختیار غارتگران قرار دهند و آن را عرصه یکهتازی هرزگیهای وطنفروشانه خویش کنند.
صدای مهیب انفجارهای متعدد در مؤسسات استثمار و استعمار غارتگران آمریکائی، فریاد رزمآوری خلق قهرمان و آزاده ایران برعلیه امپریالیسم غارتگر آمریکا و نوکران داخلی آنها و در رأسشان شاه خودفروش بوده است، فریاد رزمآوری خلقی بوده است که دیگر نمیخواهد در برابر غارت وحشیانه ثروتهای ملی و استثمار بیرحمانه، نظارهگر بیتفاوتی باشد. فریاد رزمجویانه خلق قهرمان ایران بوده است که اراده خویش را برای ازهمگسستن زنجیرهای استثمار بیگانگان آمریکایی و نوکران داخلی آنها هرچه قاطعانهتر ابراز داشته است.
زنده باد خلق قهرمان ایران
زنده باد انقلاب آزادیبخش خلق ایران
مرگ بر شاه خائن
مرگ بر غارتگران آمریکائی
چریکهای فدائی خلق ـ ۱۱/۳/۵۱
خاک گورستان را بو کنید. مزار رادمردان را از بوی خون بشناسید «شیخ عطار»
ایران در مطبوعات جهان
ملاقات دوستانه دو قصاب:
نوشته بالا عنوان مقالهایست که مجله workara world (دنیای کارگران) در شماره جون ۱۹۷۲ خود با چاپ عکسی با قید، شاه ایران ـ عروسک خیمهشببازی آمریکا نگاشته و چنین ادامه میدهد: نیکسون بین راه مسکو ـ ورشو دیداری هم از تهران و دوست قدیمی خود شاه نمود، دوستی نیکسن، قصاب ویتنام با شاه، دیکتاتور فاشیست ایران، از اولین سفر او به ایران در سال ۱۹۵۳ و بلافاصله پس از سقوط دولت ملی دکتر محمد مصدق با یک کودتای سازمانگرفته توسط سیا انجام شد، آغاز گردید. شاه نهتنها به علت بازگشت مجدد به سلطنت مدیون آمریکا است، بلکه آمریکا از سال ۱۹۶۸ تاکنون ۸۹۲ میلیون دلار به شاه کمک نموده و بهعلاوه مابین سالهای ۷۱-۱۹۶۵ یک اعتبار دویست و شش بلیون دلاری نیز برای ریختن اسلحه به این کشور گشوده است. آیا این همه منحصراً به دلیل دوستی ما با ایران است یا به دلایلی دیگر، که آمریکا میلیونها دلار را در ایران میریزد!!؟
ایران خدمتگزار چاههای نفت:
ایران پرجمعیتترین کشور خاورمیانه و دومین تولیدکننده نفت به چاههای پربرکت امریکائی خدمت میکند. خاورمیانه ۷۶ درصد نفت دنیای سرمایهداری را تأمین میکند و ۵۸ درصد منابع نفتی شناختهشده در جهان را داراست. از دستدادن منافع سرشاری که از نفت این منطقه بدست میآید لطمه بزرگی به آمریکا، شرکتهای نفتی و سایر کشورهای سرمایهداری وارد خواهد کرد. در حالیکه هماکنون نظام سرمایهداری در برابر مبارزات آزادیخواهانه سراسر جهان به سرگیجه افتاده است.
بههمین دلیل است که ایران توسط آمریکا و انگلستان مجهز شده، آماده است تا در صورت لزوم برای حفظ منافع اربابان امپریالیست خود علیه نهضتهای آزادیخواهی روزافزون منطقه وهمچنین برای دفاع از حکومتهای دستنشانده آمریکا در این منطقه وارد میدان عمل گردد. چنانکه ایران در این ناحیه تنها کشوری است که به حکومت دستنشانده دیگر آمریکا یعنی اسرائیل نفت میفروشد. آمریکا میخواهد با کمککردن به دیکتاتورهای ارتجاعی منطقه مانند ملکحسین در اردن و شاه فاشیست ایران موقعیت خود را در خاورمیانه حفظ نماید.
اختناق همچنان ادامه دارد:
هرگونه مخالفت با دیکتاتوری شاه و همکاری او با امپریالیسم آمریکا مواجه با دستگیری و شکنجه توسط پلیس مخفی ساواک و حبسهای طولانی یا اعدام به وسیله جوخههای آتش میگردد. در ماه مه ۱۹۷۲، پنج تحصیلکرده دانشگاهی اعدام شدند. از اول مارس ۷۲ تا بحال ۲۸ نفر دیگر اعدام شدهاند. صدها نفر در شرایط مرگ تدریجی زندانی گردیدهاند. در حال حاضر هفت نفر از طبقه برگزیده روشنفکر دیگر محکوم به اعدام شده منتظر اجرای حکم اعدام هستند.
علیرغم دیکتاتوری فاشیستی شاه، هرگز مبارزه میهندوستان ایرانی علیه او و اربابان آمریکائیش آرام نگرفته است. مجاهدین بهطور زیرزمینی و با جدیت تمام فعالیت میکنند، چنانکه در موقع دیدار نیکسن هم چندین بمب در تهران منفجر شد. کنفدراسیون دانشجویان ایران در خارج از آن کشور نیز برای نشاندادن اختناق موجود در ایران تبلیغات زیادی کردهاند. بعلاوه کوشیدهاند از مبارزین داخلی نیز پشتیبانی نمایند. اخیراً رژیم ایران قانونی گذرانده که به موجب آن عضویت در کنفدراسیون جرم بوده و مجازات آن سه تا ده سال حبس مجرد خواهد بود.
وحشت بمب بهنگام رسیدن شاه به ژنو:
تایمز لندن ـ ۱۴ ژوئن ۷۲
امروز وقتی که شاه ایران برای یک دیدار ۲۴ ساعته وارد ژنو شد فرودگاه پر از واحدهای فشرده امنیتی بود. او قرار است پس از صحبت در کنفرانس سازمان بینالمللی کار به طرف لندن حرکت کند. دهها پلیس با مسلسلهای دستی در محوطه فرودگاه و هلیکوپترهای گشتی از بالا مراقب جریان بودند. حدود یکساعت قبل از رسیدن شاه یک ماده منفجره از یک چمدان در بخش ترانزیت پیدا شد و قبلاً گفته شده بود که یک بمب فتیلهای محتوی دو پوند مواد منفجره از استخر باغ یادبود «قصر ملل» در اداره مرکزی ملل متحد در اروپا و جائی که کنفرانس در آنجا برگزار میشد کشف شد. البته هیچ یک از بمبها منفجر نشده و هر دو قبل از انفجار توسط پلیس کشف و به وسیله متخصص بمب از میان برده شد.
یک نشریه بیامضاء نیز در کنفرانس پخش شده بود و از هیئتهای نمایندگی میخواست که سخنرانی شاه را بایکوت کنند. گروه چپیها در محیط باز جلسهای ترتیب داده و از مردم شهر خواستند که با وجود شاه در شهر مخالفت نمایند. در آخر هفته در نقاط حساس شهر چوبه دارهایی نصب شده بود و نشریههایی در میان مردم پخش گردیده بود که شاه مسئول مرگ صدها نفر از مخالفین خود میباشد. و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در یک بیانیه اعلام کرد که دعوتکردن از شاه برای سخنرانی، توهینی بود به طبقه کارگر در تمام دنیا.
شاه و ملیشدن نفت عراق:
شاه در سفر خود به لندن این نکته را کاملاً روشن کرد که به کلی از رژیم عراق که منافع نفتی انگلیس و سایر کشورهای خارجی را ملی کرده است ناخوشآیند است و همچنین از کشورهای عربی صاحب نفت که تهدیدات مشابهی را مینمایند.
یادی از یک مجاهد شهید
وَالَّذینَ جاهَدوا وافینا لَنَهْدیَّنَّهُمْ سُبُلَنا وَ اِنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ
(و آنان که در راه ما به جان ومال جهد و کوشش کردند محققاً آنها را به راه خویش هدایت میکنیم و همیشه خدا یار نیکوکارانست) (قرآن ۲۹، ۶۹)
مجاهد شهید محمد بازرگانی در مرداد ۱۳۲۵ شمسی در رضائیه متولد شد و پس از اتمام دوره متوسطه وارد مدرسه عالی بازرگانی گردید، درست چند هفته پس از اخذ لیسانس خود در اول شهریور ۱۳۵۰ بهدست مأمورین سازمان امنیت دستگیر و به زندان رفت، هشت ماه تمام در سیاهچالها و شکنجهگاههای رژیم منحوس و خونخوار دربند بود و سرانجام در سحرگاه خونین ۳۰ فروردین ۱۳۵۱ به همراهی ۳ تن از همرزمان شجاع و دلیرش یعنی مهندس ناصر صادق، مهندس علی میهندوست و دوست همشهریش مهندس علی باکری، پس از ادای نماز صبح با جماعت و استماع خطبه جهاد از زبان ناصر صادق، به دست مأمورین یزید زمان که خود را مالک الرقاب حیات ۲۸ میلیون نفوس بشری میداند تیرباران گردیدند. و بدین ترتیب یکبار دیگر قتلگاه تهران در بامدادی نیمهتاریک از خون این چهار مجاهد قهرمان سرخگونتر گشت، آنها بهظاهر مردند ولی روحشان سرافراز و سربلند، در پیشگاه معبود بحق، خداوندگار توانا زندگی جاودانه یافت، که خداوند میفرماید:
وَلاتَحْسَبَنَّ الَّذینَ قتِلوُا فی سَبیلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءً عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرزِقونَ (۳، ۱۶۹)
(البته نپندارید که شهیدان راه خدا مردهاند بلکه زنده و حیات ابدی شدهاند و در نزد خدا متنعّم خواهند بود)
براستی که اینها زندگان جاودان هستند که هرگز فروغ زندگیشان خاموشی نگیرد و علیرغم بعد زمانی و مکانی تابش شماع آن تا لایتناهی است. اینها عاشقانی هستند که در راه وصال معبود، خندهزنان هرگونه ناملایمات و تلخیها را به جان میپذیرند و تا آخرین لحظه حیات هرگز از مسیر حق بهدر نمیروند تا آنجا که دم مرگ نیز با تأسی از سرور شهیدان حسینابن علی(ع) خطبه جهاد میخوانند، زیرا که این یکی را دیگر با اعدام نمیتوان معدوم ساخت و طنین کلمات آن همانند خطبههای حسین(ع) برای همیشه زنده و الهامبخش پویندگان راه حق خواهد بود. آری اینها پیروان حسینیند، اینها اصحاب حسینند، اینها نمونههای زندهای از انسان واقعی هستند، اینها در مسیر تکامل انسانی، مراحل تکامل را با جهشهای متوالی طی کرده و از قافله معمولی تکامل انسان بسیار فاصله گرفتهاند و راه به روحانیت انسان پیدا کردهاند، حتماً خواندهاید که چگونه چندی قبل از مرگ، ناصر صادق آن مظهر ایمان و تقوی با قوت قلب تمام در جواب نصیحتگوی مزدور ساواک صحبت از ملاقات پروردگار (لِقاءَالله) و شوق شهید شدن را میکند.
برو این دام بر مرغ دگر نه که عنقا را بلند است آشیانه
آری این مردان خدا فارغ از قیدوبند غرائز حیوانی و خواهشهای نفسانی به حکم ایمان و وجدان پاک برای نجات خلق بیپناه ایران به جهاد برخاستند و در این راه از هستی خود نیز گذشتند و آگاهانه به استقبال مرگ شتافتند و به درجه شهادت رسیدند، این تکرار همان کاریست که حسین(ع) کرد، همچنانکه خودش فرمود:
«خدا را سپاس میگویم و به جد بزرگوارم محمد مصطفی(ص) درود میفرستم. وضع ناگوار ما چنین است که میبینید راستی حال دنیا دگرگون گشته و روزگار چهره زشتی به خود گرفته است، نیکیها و فضایل اخلاقی از جامعه رخت بربسته و از نعمتهای زندگی اندکی بیش نمانده است… آیا نمیبینید که به دستورات خدا عمل نمیشود و از تبهکاریها جلوگیری به عمل نمیآید؟ شایسته است که فرد با ایمان در چنین روزگاری آرزوی مرگ کند. آری من مرگ در چنین شرایط خفقانآوری سعادت بزرگی میبینم و زندگی با جنایتکاران را ملالتگر و طاقتفرسا میدانم».
آری اینان نیز نمیتوانستند وضع اسفناک اجتماع فعلی را تحمل کنند اینها نمیتوانستند ببینند که دلالان بدبختی استعمار به سرکردگی رژیم خیانتپیشه شاه زیر لوای تبلیغات دروغین و برنامههای قلابی بهاصطلاح اصلاحی هر روز مشکلات و ناراحتیهای تازهای بیافرینند و به انواع مختلف ارزشهای معنوی این ملت را مورد تجاوز قرار دهند و منابع سرشار مادی آن را به تاراج برند و برای مردم ما جز یأس و ناامنی و فقر و بدبختی چیزی بارنیاید و مملکت هر روز بیش از پیش به قهقرا بازپس رود. اینها نمیتوانستند ببینند که مشتی عمال بیگانه به فرمان اربابان ستمپیشه خود مملکت را تبدیل به لجنزاری کنند که در آن امید و عشق بیپایان این ملت نابود گردد و استعدادهای نهفته را در نطفه خموش نمایند و محیط را آنچنان آلایند که جز فساد و تباهی چیزی در آن نمو نکند اینچنین است که زندگی برای آزادگان در این لجنزار بدبختی استعمار که خود یک زندان دائمی است غیرقابل تحمل مینماید و اینست که بازرگانی و دوستان دلاور او و همچنین دیگر مبارزان و شهدای راه حق و آزادی از وراء بازداشتگاه نظامی و با فریادهای آتشین خود در مقابل مزدوران امپریالیزم و صهیونیزم جهانی شجاعانه نشان دادند که انسانند و این زندگی غیرانسانی را نمیپذیرند و عملاً به پیروی از سرور خود حسین(ع) در راه ایمان و عقیده راستین خود جان دادند و ننگ تسلیم را نپذیرفتند. راستی هر لحظه از جریان ماوقع این شهدا بنوعی خاطره لحظات قیام و جانبازی حسین(ع) را به یاد میآورد، خوب دقت کنید ب عمق این کلمات جاودانی که در جواب پیام ابنزیاد روز عاشورا خطاب به مردم میگوید:
«هان این مردم این زنازاده بیپدر(۱) مرا به انتخاب یکی از دو مسئله ناگزیر کرده است، یا به جنگ و آختن شمشیر آماده شوم و یا به ذلت و خواری تن دردهم، نه، هرگز دامن ما به ذلت آلوده نمیشود. خدا و پیامبرش و مؤمنان و دامنهای پاک و بیآلایش که ما را پروریدهاند و اندیشههای بلند پرواز و غیور و روانهای باشرف به ما اجازه آن را نمیدهد که اطاعت و تسلیم شدن در برابر پستفطرتان نامرد را بر جانبازی و کشتهشدن شرافتمندانه ترجیح دهیم.
این سخنان جاودانی است که الهامبخش این مجاهدین بود به مصداق «اِنَّ الحیات عَقیده و جَهاد»، تاروپود زندگی اینها را ایمان و عقیده و کوشش در راه عقیده تشکیل میداد، در این نوشته سخن از جوان نوخاسته محمد بازرگانی است. نگاهی به لحظات زندگی او نشان میدهد که چگونه با الهام از دستورات انقلابی اسلام، بدین نوخاستگی، به چه مرحلهای از وارستگی عقیدتی رسیده بود. او هنوز یک دانشآموز دبیرستانی بود که آثار رادمردی و قدرت اراده و شور و عشق و ایمان به حقیقت در ناصیه پاکش پیدا بود، مغز او به خوبی کار میکرد. مسائل اجتماعی روزمره را به خوبی درک مینمود، هرگز در برابر جریانات ماوقع مملکتی بیتفاوت نبود، و از همان وقتها از ریا و دروغ و خیانت و جنایتکاری رژیم ارتجاعی شاه رنج میبرد. یادم هست که چندین سال پیش که دولت رشد اقتصادی را مطابق نرخ زمانه ۵ درصد اعلام نموده بود محمد در خانه کفرش درآمده بود که این چه بیشرمی است؟ و این چه عددسازیهاست؟ این غیرممکن است، کدامین رشد و توسعه در پیکر زار این مرز و بوم پیداست؟ در زندگی شخصی محمد با تمام وجودش متأثر از ایمان و عقیدهاش بود و زندگی بیپیرایه و سادهای داشت، توجهی به زرق و برق برونی نداشت. اتفاق میافتاد که از لباسهای فرسوده برادرش بهمن(۲) (مجاهد قهرمان بهمن بازرگانی) استفاده میکرد. و چون در خانه مورد اعتراض قرار میگرفت میگفت: «من نمیخواهم برده لباسم باشم شخصیت من باید از درون وجودم بتراود نه از خارج آن. زیرا اگر این اصل را نپذیرم خود را مجبورم بفریبم. برتریطلبی به پول و ماشین گرانقیمت و اشیاء لوکس کار خودباختگانست».
محمد سرشار از روحیه خودجوشی بود. ایمان بسیار قوی داشت. نماز و روزهاش هرگز ترک نمیشد و این خود مایه جوشش بیشتر او بود. معتقد بود که یک فرد مسلمان باید از پرجوشترین و فعالترین افراد باشد. دست روی دست گذاشتن و بهاصطلاح استخدام خدا برای انجام کاری که خود از انجام آن سر باز میزند و سستی میکند کار مسلمانی نیست. می”فت: «مذهب به ما میگوید ظالم و مظلوم(۳) هر دو به یک حد گناه دارند، ظالم به ظلمش و مظلوم به قبول کردن ظلم» و محمد و دوستانش نخواستند این بار گناه را به دوش بکشند و تسلیم ظلم بشوند، مردانه بر علیه آن شوریدند و مرگ سرخ را به زندگی ننگین ترجیح دادند و این همان فلسفه نهضت حسینی است. محمد در نامهای نوشت:
«مذهب به ما میگوید که خدا زندگی هیچ قومی را عوض نمیکند مگر خود آنها بخواهند و بجنبند» و این هم مصداق و مفهوم آیه شریفه قرآن است که میفرماید: «إِنَّ اللهَ لایُغَیِّرُ ما بَقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بَأَنْفُسِهِمْ». (۱۳-۱۱) (و خدا با آن همه مهربانی به خلق، حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حال خویش را تغییر دهند.)
این کلام تکاندهنده قرآن خود عامل الهامبخش تمام مجاهدین اسلام است. چه در ایران زمین و چه در بلاد دیگر. که تا ملتی از خود نجوشد و از خود مایه نگذارد هرگز دگرگونی پیدا نخواهد کرد، این یک اصل طبیعی و الهی است و همین است که میبینیم از وقتی که دنیای اسلام از این جنبههای سازنده و متحرک اسلامی انحراف پیدا کرد خلاقیت خود را از دست داد ـ به حالت سکون مبتلا گردید ـ پیشتازی به واپسگرائی تبدیل شد. اتحاد جای خود را به تفرقه داد و بعد گرگ شکمباره استعمار سر رسید و این واحدهای کوچک را یک به یک بلعید تا که بدین وضع اسفناک امروز رسید. و رهایی از چنین وضع نیز ممکن نیست جز اینکه باز این ملل با درک جهانبینی اسلام به خود بازگردند و از خویشتن خویش بجوشند و صاحب سرنوشت خود شوند. این چیزی است که در نهاد این ملتها نهفته شده است و احتیاج به انقلاب تقلیدی نیست.
هم ز خود جوی هر چه خواهی جوی که به غیر تو در جهان کس نیست
امپریالیزم غرب و مدعیان صلح شرق به مثال سگ زرد برادر شغال هر دو سروته یک کرباسند و عملاً هر دو در یک مسیر….
قسمت اعظم زندگی محمد در اطاق کوچکش به مطالعه میگذشت. بندرت در گردشهای فامیلی شرکت میکرد. میگفت:
لذت حاصل از رضایت خاطر و وجدان و غرور نفسانی بالاترین لذتهاست. در میان جمع دوستان منزلت والایی داشت ـ هرگز به عبث سخن نمیگفت ـ همیشه در کلام جدی بود، مدام در پی آموختن بود می.گفت تکیه بر اطلاعات ساده مذهبی که از مادر و پدر به ارث میبریم کار خطاست، برای یافتن حقیقت واقع آن، راهی جز مطالعه و تحقیق نداریم. در یکی از آخرین نوشتههایش مینویسد «زندگیم از لحظاتی تشکیل یافته که لحظه بعدی برای قابل پیشبینی نیست، در راهی که در پیش داریم هرچه پیش آید خوش آید و تا کی پیراهن ایوب را پوشیدن نمیدانم» انگار که همچو سرنوشتی را برای خود پیشبینی میکرده است و با عشق خاص که به تعقیب هدفهای انسانی خود داشت هرگز از نشیب و فراز راه بیمی در دل نداشت.
روندگان طریقت ره بلا سپرند رقیب عشق چه غم دارد از نشیبوفراز
بازدید محمد از جنوب پایتخت و دیدار زندگی نکبتبار مردم فقیر و گرسنه یکی از خاطرات تلخ زندگیش بود صحنه غمانگیزی از آن را در اطراف شهر ری چنین ترسیم میکند:
«غذای تهمانده بیمارستانها را در سطلها پر کرده مابین این خانوادهها به قیمت ۲ تا ۳ ریال میفروشند شاید برای ما غیرقابل تصور باشد که وقتی این قیمتها از ۳ ریال به ۴ ریال افزایش مییابد پیرزن رنگپریده از شدت فقر قادر به پرداخت آن نمیگردد. من نمیتوانم بعد از مشاهده این صحنهها تحمل سیری را بکنم….. اینک این قلب مهربان و مدافع ستمدیدگان دیگر نمیطپد. او نیز به همراهی یاران مجاهد خود به جرم اینچنین مهربانیها، به جرم دفاع از حق محرومان و بینوایان طعمه گلولههای یزید زمانه، مزدور امپریالیزم و استعمار، شاه خونخوار گردید.
محمد: سلام به روان پاک تو و یارانت که با خون گرم خود انقلاب انسانی را در این روزگار ظلمانی آبیاری کردید و عملاً راه منطقی و صحیح مبارزه انقلابی را نشان دادید. رحمت خدا به شما باد که در راه خدا و برای تحقق آرمانهای انسانی اسلام از جان خود گذشتید و دیگربار عملاً خاطره جانبازی پیشوای آزادگان حسینبن علی(ع) را زنده کردید. أَلا لَعْنَت اللهِ عَلَی الظّالِمینَ (بدانید که ستمکاران به لعنت خدا دچارند).
(وَسَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَموُا اَیّ مُنْقَلِبٍ یَنْقَلِبونَ ـ قرآن ۲۶-۲۲۷) (و آنان که ظلم و ستم کردند به زودی خواهند دانست که به چه کیفرگاهی و دوزخ انتقامی بازگشت میکنند.) تیرماه ۵۱
(۱) ـ ابنزیاد از تردامنی به نام مرجانه تولد یافت و پدر مشخصی نداشت، بعد از تولد او از میان همخوابههای متعدد این زن خودفروش «زیاد» که دلیل و زورش بر دیگران میچربید بچه را تصاحب کرد. جالب اینکه خود زیاد نیز زاده نامشروع است و داستان تولد او چنانست که مال ابنزیاد بود!
(۲) ـ مجاهد شهید محمد بازرگانی دو برادر دیگر دارد که از او بزرگترند و هر دو فارغالتحصیل دانشکده فنی دانشگاه تهران میباشند. بهمن بازرگانی برادر وسطی که مهندس راه و ساختمان است از جمع کادر رهبری سازمان مجاهدین بود و اینک در اسارت رژیم جلاد میباشد مدتی است که زندانش مشخص نیست و حتی خانوادهاش امکان ملاقات با او را ندارند گویا برای تمام عمر در زندان بسر خواهد بود.
(۳) ـ عموماً دو اصطلاح مظلوم و متظلّم با هم اشتباه میشوند. کلمه مظلوم که معمولاً در افواه عمومی به کار میرود بیشتر مفهوم متظلّم را دربر دارد. مظلوم کسی است که در برابر ظلم برمیخیزد و با ظالم میجنگد که فاعل آن ظالم و مفعول آن مظلوم است. متظلم کسی است که زیر بار ظلم میرود و در سیطره آن به خواری میزید. اینچنین شخصی در اسلام بشدت محکوم است. منظور بازرگانی از اینکه مظلوم نیز همانند ظالم گناهکار است مظلوم بعنوان ظلمزده و جنگجو و مجاهد نیست بلکه منظور او همان متظلم است که ظلمزده، خاموش و تسلیم است که گناه او همانند ظالم میباشد و اینکه بگوید من ضعیف بودم و نمیتوانستم کاری بکنم پس به من ظلم شد پذیرفته نیست ـ همچنانکه خدا در قرآن میفرماید: «اِنَّ الذّینَ تَوَفّیهُمْ الُمَلائِکَه ظالِمی اَنْفُسَهُمْ قالوا فیمَ کُنْتُمْ قالوا کُنّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْاَرْضِ قالوْا اَلَمْ نَکُنْ اَرْضُاللهِ واسِعَه فَتهاجِروُا فیها فَاوُلئِکَ مَأْویهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیرا» (۴، ۹۷)
(آنان که هنگام مرگ و قبض روح، ظالم و ستمگر بمیرند فرشتگان از آنان باز پرسند که در چه کار بودید (و چرا به انجام اعمال خوب برای آخرت نپرداختید)، پاسخ دهند که ما در روی زمین مردمی ضعیف و ناتوان (و اسیر ظلم حکام جاهل و کافر) بودیم فرشتگان گویند آیا زمین خدا پهناور نبود که در آن سفر کنید (و از محیط جهل و کفر به سرزمین علم و ایمان شتابید). از آنها عذر نپذیرند و ماوای ایشان جهنم است و بازگشت آنها به جایگاه ابدی است.)
انتقاد از ما
از ما سئوال و انتقاد کردهاند که چرا اعلامیه علمای فارس را بطور کامل چاپ کردیم (پیام مجاهد، شماره یک) در آن اعلامیه که خطاب به آیتالله میلانی صادر شده است در خاتمه آن چنین آمده است:… البته ممکن است آنها در تشخیص راه مجاهد اشتباهی مرتکب شده باشند و ایراد و سئوال این است که بهتر بود اعلامیه را با حذف این قسمت چاپ میکردیم. اما جواب ما:
اولاً توجه کنید که از نظر دستوری جمله طوری نوشته شده است که معنی عکس آن را هم میدهد (یعنی ممکن است هم نباشد) ثانیاً اعلامیه علمای فارس در دفاع از انقلابیون دارای جنبههای مثبت و همچنین جنبه منفی میباشد و ما هم با شما همعقیدهایم که قسمت آخر آن شاید یکی از جنبههای منفی آن اعلامیه است. اما معتقدیم که ما و همه سازمانهای سیاسی مبارز و ملی خارج از کشور از میدان واقعی عمل بدور هستیم. آنچه را که ما وظیفه داریم انعکاس صادقانه کلیه مبارزات داخلی، در خارج از کشور است. سازمانهای مبارز ملی خارج از کشور به حکم وجدان آگاه و هشیار سیاسی خود وظیفه دارند که مبارزات داخلی را به همان صورت که هست منعکس سازند نه به صورتی که در دلشان آرزو میکنند و انتظار دارند. وقتی اعلامیه و یا بیانیه و نشریهای با اسم و امضاء صریح اشخاص و یا سازمانها منتشر میشوند، انتشار مجدد آنها به همان صورت اصلی و اولیه احترام به افکار و عقاید کسانی است که در داخل در زیر سلطه استبداد، علیرغم احساس تیزی سرنیزه دشمن بر پشتهایشان مبارزه میکنند.
علاوه بر این، انعکاس مبارزات داخلی و تکثیر بیانیهها و نوشتجات سازمانهای مبارز و انقلابی به همان صورت اصلی که خودشان تهیه و پخش کردهاند، صداقت در برابر برادر هموطن و خوانندهای است که در خارج از کشور بسر میبرد و این نشریات را دریافت میکند. به این عبارت که وقتی اعلامیهای دارای نکاتی منفی است و ناشرین خارج از کشور آنرا جرح و تعدیل مینمایند و نکات منفی آنرا (از نظر خودشان) حذف میکنند، و تنها نکات مثبت را ارائه میدهند، در واقع در ذهن خواننده ایجاد قضاوت غیرعینی و نادرست نسبت به صادرکنندگان اعلامیهها خواهند نمود. وقتی اعلامیهای صادر میشود، محتوای آن انعکاس سیاست و بینش سیاسی و یا ایدئولوژیکی نویسنده و ناشر آن است. و وقتی امضاء دارد، مسئول مطالب آن خود اوست نه آنها که آنرا تکثیر و توزیع میکند. قضاوت نهائی را باید برعهده خواننده گذاشت و تنها از این طریق است که میتوان به او کمک کرد تا قضاوتی عینی و واقعبینانه درباره سازمانهای مختلف و قشرهای مختلف مبارزه در داخل پیدا کند.
اگر اعلامیه علمای فارس دارای آن نکته منفی است و آن انعکاس رویه آنهاست، بدونشک حذف آن قسمت ایجاد شکاف و جدایی میان واقعیت سیاسی علما و بینش و برداشت آنها از عملیات مجاهدین و قضاوت جوانان در حق آنان خواهد بود.
در مبارزات سیاسی و انقلابی واقعبینی و شناخت نیروهای دوست، مخالف و دشمن از ضروریات حتمی اولیه است. در یک جنبش همهجانبه تودهای همهکس و همه قشرها به یک میزان در پیکار انقلابی شرکت نمیکنند. واقعبینی حکم میکند که باید کوشید تمام نیروها و قشرها را به هر اندازه که ممکن است به مبارزه کشانید. اعلامیه علمای فارس در شرایط خاصی صادر شده است و دارای اهمیت فراوانی است و جرئت و جسارت و شهامت امضاءکنندگان آن درخور تقدیر است. ما دربست برای اقدامات داخلی عمقی دیگر قائل هستیم و حرمتی دیگر. و هرچه بیشتر و بیشتر بر اصل عمل تکیه داریم و هرقدر بتوانیم میکوشیم تا از انطباق اعمال داخلی با فکر خود احتراز کنیم و هرچه بیشتر فکر خود را با واقعیات تطبیق دهیم و این را امری صددرصد ضروری میدانیم.
اعلامیه حوزه علمیه قم
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الَّرحیم
وَلاتَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوُا فی سَبیلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءً عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزِقون ـ هرگز گمان مبرید که شهیدان راه حق مردهاند بلکه زندگانند و در نزد پروردگارشان متنعم خواهند بود.
درود بر شهیدان
مسلمانان جهان، بشردوستان
جلادان و دژخیمان استبداد سیاه ایران پنج تن جوان مسلمان و تحصیلکرده دیگر را سحرگاه پنجشنبه چهار خرداد ماه ۱۳۵۱ تیرباران کرده و برای هزارمینبار ماهیت خونخوار خود را نشان دادند.
این جوانان گروه اسلامی ایران که حافظ قرآن و نهجالبلاغه بودند و برای دانشجویان و جوانان، معارف اسلامی تدریس میکردند و ناجوانمردانه به اتهام خرابکاری و آدمدزدی کشته شدند، عبارتند از: مهندس محمد حنیفنژاد، مهندس سعید محسن ـ مهندس اصغر بدیعزادگان (فدائی فلسطین) ـ مهندس عبدالرسول مشکینفام (فدائی فلسطین) و محمود عسکریزاده.
عمال رژیم استبدادی ایران احمقانه خیال میکنند که با اعدام و زندان میتوانند از پیشرفت نهضت آزادیبخش ملی جلوگیری بهعمل آورند… مزدوران دستگاه جبار احمقانه میکوشند که تهمتهای ناجوانمردانه بر جوانان پاک مسلمان بزنند تا اعدام آنان را توجیه کنند، زیرا که مردم مسلمان ایران همه اینها را به خوبی میشناختند و میدانستند که همه آنها تربیتیافتهگان مکتب توحید و قرآن و شاگردان درس تفسیر مسجد هدایت به رهبری آیتالله سیدمحمود طالقانی بودند که معظمله هم با کهولت سن و کسالت قلب به زابل تبعید گشتهاند. دفاع مراجع تقلید قم و مشهد و اهواز، علمای تهران ـ آذربایجان، فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم از این گروه اسلامی و کوشش آنان برای جلوگیری از اعدام این جوانان پاکدامن همه تبلیغات رژیم را (در متهم ساختن این جوانان به کمونیست بودن) بر باد داد و همه مردم فهمیدند که این جوانان شهدای عزیز اسلام و ایران هستند. حوزه علمیه قم ضمن ابراز همدردی با بازماندگان شهیدان اسامی و مشاغل آنان را برای ثبت در تاریخ پرافتخار شهیدان برای عموم اعلام میدارد:
۱- مهندس علی باکری ـ استاد دانشگاه صنعتی آریامهر ۲ـ مهندس ناصر صادق ـ کارشناس برق منطقه فارس ۳ـ مهندس علی میهندوست ـ مهندس مکانیک ۴ـ مهندس اصغر بدیعزادگان ـ استاد دانشکده فنی و فدائی فلسطین (ابوعطا) ۵ـ مهندس محمد حنیفنژاد ـ رئیس امور کشاورزی عمران دشت قزوین ۶ ـ مهندس سعید محسن ـ کارشناس تأسیساتی وزارت کشور ۷ـ بهمن بازرگانی ـ فارغالتحصیل رشته بازرگانی ۸ـ مهندس عبدالرسول مشکینفام ـ مهندس کشاورزی و فدائی فلسطین (حسن سلامه) ۹ـ محمود عسکریزاده ـ فارغالتحصیل رشته بازرگانی ۱۰ـ کاظم شفیعیها ـ دانشجوی برق (فدائی فلسطین) که توسط پلیس در شیراز کشته شد ۱۱ـ احمد رضائی ـ دانشجو که توسط پلیس در تهران کشته شد ۱۲ـ علیاصغر منتظر حقیقی ـ دانشجو که توسط پلیس در تهران کشته شد. علاوه بر شهیدان پاک ۶۰ نفر دیگر از جوانان گروه اسلامی (نهضت آزادی ایران) به حبسهای ابد و زندان مجرد با اعمال شاقه محکوم شدهاند که درود رهبر عظیم نهضت روحانیت آیتالله العظمی آقای خمینی و همه طلاب حوزه علمیه قم بدرقه راه آنها باد…. ننگ بر آدمکشان خونخوار نفرت بر مزدوران استعمار.
حوزه علمیه قم ۶/۳/۵۱ ـ ۱۳ ربیعالثانی ۹۲
در پایان اعلامیه مزبور چنین آمده است: آخرین خبر: روز جمعه ۵ خرداد اعلام شد که برای یادبود شهیدان مجلس ترحیم در مدرسه فیضیه و مسجد فاطمیه از طرف طلاب و روحانیون حوزه عملیه برقرار است ولی پلیس قم مسجد فاطمیه را بست و مدرسه فیضیه به اشغال نیروهای مسلح پلیس درآمد.
اخبار
اعدام انقلابی سرتیپ طاهری
هفته گذشته سرتیپ جنایتکار سعید طاهری رئیس پلیس تهران در منزل خود توسط دو انقلابی که به لباس رنگرزها درآمده بودند ترور گشته و با این اعدام انقلابی پرونده جنایتهای او برای همیشه بسته شد.
سرتیپ جنایتکار طاهری پیش از این رئیس کلانتری بازار بود و پس از خوشخدمتیهای نوکرمآبانه خود، برای تعقیب و دستگیری انقلابیون به سمت رئیس پلیس تهران منصوب گشت. او مسئول دستگیری و قتل چندین نفر از رزمندگان مجاهد و فدائی میباشد.
بهرام که گور میگرفتی همه عمر ــ دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
متن خبری که آسوشیوتپرس مخابره کرده چنین است:
دیروز یک ژنرال پلیس توسط دو چریک شهری که به لباس نقاش ساختمان درآمده بودند، ترور شد. قاتلان، هنگامی که ژنرال سعید طاهری رئیس پلیس ۴۵ ساله تهران درب حیاط را باز میکرد به او شلیک کردند. ژنرال طاهری در جنگ با چریکهای شهری که به تازگی فعالیتهای تروریستی خود را وسعت داده بودند، فعالیت میکرد.
به دنبال شهادت برادران مجاهد ناصر صادق، محمد بازرگانی، علی باکری و علی میهندوست مجلس ختمی به خاطر بزرگداشت از شهدا و تسلیت به بازماندگان در شیراز ـ مسجد نوـ برپا و اعلامیههای تسلیت منتشر میگردد.
پس از برگزاری مراسم ختم، عدهای دستگیر میگردند که اسامی برخی از آنان بدین قرار است:
حسین فیاضی، محصل سال ششم طبیعی ـ اصغر کلابی، دانشجو ـ طاهری، دانشآموز ـ خزاعی، دانشآموز ـ پرند ـ اسدالله اوکورکی، رمضانی، کاسب ـ این افراد به زندان جدید عادلآباد فرستاده میشوند.
علیاکبر مکارمی آموزگار فرهنگ به مرز پاکستان تبعید گردید. مکارمی سرپرستی چند انجمن اسلامی را در شیراز داشته است. وی چند سال پیش از فیروزآباد به شیراز تبعید شده بود. همچنین سال گذشته پس از دو ماه و نیم شکنجه در ساواک وقتی که سلامت کمرش را به علت ضربات شلاق از دست داده بود، برای مدت چهار ماه به زندان کریمخانزند فرستادند.
شیخ محیالدین حائری (روحانی) دستگیر و به نواحی بویراحمد تبعید شدهاند. آقای حائری سرپرستی انجمن اسلامی دانشجویان شیراز را در مسجدالرضا و انجمن اسلامی دانشآموزان را در مسجد شمشیرگرها داشتهاند. ایشان را در چند سال پیش نیز یکبار دستگیر و تا سرحد مرگ شکنجه دادهاند.
منیرالدین حسنینالهاشمی بعد از دستگیری به فومن تبعید شدند.
پس از شهادت پنج انقلابی دیگر از سازمان مجاهدین خلق ایران، مجاهدان شهیدان مهندس محمد حنیفنژاد، مهندس سعید محسن، مهندس عبدالرسول مشکینفام، مهندس علیاصغر بدیعزادگان و محمود عسکریزاده، مردم دستهدسته به منظور بزرگداشت از مقام شهدا و تسلی خاطر بازماندگان به منزل پدر و برادر مجاهد شهید رسول مشکینفام (که در شیراز میباشد) رفته و نیز در شب هفت آنها مجلس ختم باشکوهی در مسجد ولیعصر (خیابان داریوش) برقرار شد که از همه طبقات مردم در آن شرکت داشتند. دستهگلی توسط دانشجویان به مسجد آورده شد و حضرت آقای مجدالدین محلاتی سخنرانی نموده و از شهدا بهخصوص مجاهد شهید رسول مشکینفام که پدرش در مجلس بود تجلیل شد. و شهدا بهعنوان (ابوذر غفاری) زمان معرفی شدند. بهدنبال این مجلس یادبود حجتالاسلام مجدالدین محلاتی به ایرانشهر تبعید شدند. به دنبال تبعید ایشان تمام علمای شیراز اعتصاب نموده بهعنوان اعتراض علیه عمل غیرقانونی دستگاه جبار به مدت سهروز نماز جماعت را تعطیل نمودند. در اثر این فعالیتها آقای شیخ محمد دیانت روحانی مبارز و عدهای دیگر دستگیر شدهاند.
علاوه بر مجالس ختم در شیراز، مجالس متعدد در سایر شهرستانها برگزار گردیده است. به دنبال تجلیل از مجاهدان شهید، در قم و سخنرانی یکی از طلاب، در حدود دویست طلبه را دستگیر و به سربازی بردهاند.
اعدام در خوزستان ـ برادر مجاهد شهید علی یارریحانی به اتهام شرکت در تخریب یک پل در نزدیکی اهواز ـ همراه دو نفر دیگر اعدام شده است. انقلابی دیگری را بنام عباس جمشیدی رودباری در حالیکه در خیابان لالهزار سوار بر موتورسیکلت بوده است به گلوله بسته و کشتهاند.
تأسیس زندان جدید ـ اخیراً زندان جدیدی در عادلآباد (هشت کیلومتری جنوب غربی شیراز) افتتاح گردیده است.
زلزله فارس ـ در زلزلهای که در تاریخ ۲۱ فروردینماه ۵۱ در حوالی قیر و کارزین که از دهات جهرم و فیروزآباد هستند رخ داد، حدود یکصد و سه قریه ویران شد. از چهل و پنج هزار نفر جمعیت کمتر از بیست و پنج هزار تن سالم و زخمی و بقیه زیر آوار دیوارهای گلین و پوسیده رفتند. مطبوعات ایران تعداد کشتگان را خیلی کمتر از آنچه بودند نوشتند. تا دو روز مأمورین جلو هرگونه کمک و مساعدت را میگرفتند. با وجود تمام موانع، مردم غیرتمند جهرم شهر را به یکباره تعطیل نموده بعد از دو ساعت تلاش توانستند خود را به برادران و خواهران خود رسانیده جان عده کثیری را که بنا بود بمیرند نجات بخشند.
بعد از دو روز با اقداماتی که از طر ف روحانیون شد مردم کمکهای خود را توسط حسینیه هدایت تقدیم هممیهنان خود نمودند (شیروخورشید عزادار شد) ـ به دنبال این اقدامات روز هفتم اردیبهشت ماه مجلسی توسط اهالی شیراز و حومه در مسجد نو برگزار میگردد که کلیه طبقات اعم از کسبه و دانشجو ـ دهقانان و روحانیون در آن شرکت جستند در این مجلس نواری که از مصاحبه با بازماندگان زلزلهزده تهیه شده بود پخش گردید. احساسات مردم برعلیه دروغپردازی بلندگوهای رژیم برانگیخته شده به شعاردادن میپردازند که براثر آن عده زیادی دستگیر و طبق معمول روانه شکنجهگاه ساواک گشتند. سیداصغر شاپوریان را که یکی از دستگیرشدگان است. مدت ۶۱ روز تحت شدیدترین شکنجههای جسمی و روحی قرار میدهند. بقیه نیز پس از یک مدت «پذیرائی» در ساواک به زندان کریمخان زند فرستاده شدهاند.