شماره: ۱۶۸۱
تاریخ:۱۷/۰۳/۱۳۷۸
نامه به روزنامه نشاط و درخواست درج پاسخ
به مقاله “میانهها در حصار” به قلم آقای جلائیپور
جناب آقای لطیف صفری
مدیر مسئول محترم روزنامه نشاط
در روزنامه نشاط، شماره ۵۱، مورخ ۱۶/۲/۷۸، مقالهای به قلم جناب آقای دکتر حمیدرضا جلاییپور در نقد نهضت آزادی ایران درج شده بود که به پیوست پاسخ آن را ملاحظه میکنید.
خواهشمند است دستور فرمایید طبق قانون مطبوعات این پاسخ در اولین شماره آن روزنامه درج شود.
با تشکر
روابط عمومی
نهضت آزادی ایران
شماره: ۱۶۸۱
تاریخ:۱۷/۰۳/۱۳۷۸
پاسخ به مقاله «میانهها در حصار»
نهضت آزادی ایران و شکستن حصارها
در شماره مورخ ۱۶/۲/۷۸ روزنامه نشاط مقالهای به قلم آقای دکتر حمیدرضا جلاییپور زیر عنوان «میانهها در حصار» درج شده بود که حاوی نقدی بر نهضت آزادی ایران از منظر توسعه سیاسی بود. پیش از هر چیز جا دارد که از ایشان به دلیل نقد مشفقانهشان تشکر کرد. شاید بتوان گفت که مقاله ایشان نخستین نقدی از نهضت آزادی ایران است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی با رعایت اصول علمی نقد و کاملاً محترمانه و خیرخواهانه انجام یافته است. یکی از اصول بنیادین توسعه سیاسی و تحقق جامعه مدنی این است که افراد و گروهها با رعایت همه ضوابط و اصول گفتمان با انصاف و به شیوهای علمی به نقد یکدیگر بپردازند، کاری که دکتر جلاییپور به نحو احسن انجام داده است و در جای خود نقطه عطف مهمی در گفتمان سیاسی در ایران به شمار میرود.
در مقاله مزبور به نکات متعددی اشاره شده است که برخی از آنها صحیح و به جا میباشد و نهضت آزادی ایران از آنها استقبال میکند. اما نکاتی نیز از سوی نویسنده مطرح شده است که جای تامل دارد.
مبحث اصلی مقاله با این پرسش آغاز میشود:
«چرا نهضت آزادی اغلب در شکل اپوزیسیون (گروه مخالف حاکمیت) ایفای نقش کرده است و نتوانسته در متن سیاست ایران به عنوان گروهی در قالب الگوی اکثریت / اقلیت در حاکمیت ایفای نقش کند؟ حتی این خصوصیت «نهضت» پس از دوم خرداد هم ادامه دارد. یعنی در دورهای که رقابت گروههای سیاسی برابر الگوی اکثریت / اقلیت برای دسترسی به قدرت به عنوان یکی از ضرورتهای سیاسی توسعه از سوی دولت خاتمی پذیرفته شده است.»
نویسنده محترم پس از ذکر مطالب بالا به این نکته اشاره کرده است که نهضت آزادی ایران در پاسخ به این پرسش عمدتاً بر موانعی که حکومت برای انجام فعالیت قانونی نهضت آزادی ایران ایجاد کرده است، تاکید میکند. در حالی که به نظر نویسنده عوامل دیگری نیز در ایجاد این وضعیت وجود دارند که تماما به درون تشکیلات نهضت آزادی مربوط میشوند.
در اینجا لازم میدانیم که توضیحات زیر را برای روشن شدن اذهان عمومی عرضه کنیم:
۱ـ آنچه که نقد نویسنده را متمایز میکند، پذیرش وجود موانع بیرونی بر سر راه فعالیت نهضت آزادی ایران است. اما به نظر میرسد که ارزیابی نویسنده از اهمیت و نقش بازدارنده این موانع در عملکرد داخلی نهضت آزادی ایران واقعبینانه نیست. پذیرش نقش اکثریت و اقلیت در مناسبات سیاسی دو طرف دارد؛ یک طرف گروه یا گروههایی است که به طور مشروع یا نامشروع اکثریت را در دست دارد و طرف دیگر، گروه اقلیت. در این ارتباط، اگر اکثریت حاضر به پذیرش حضور و نقش اقلیت نشود و حتی برای اقلیت حق حیات قایل نباشد، طرف دیگر چگونه میتواند نقش اقلیت را ایفا نماید؟ مساله اصلی این است که اکثریت حاضر به پذیرش نهضت آزادی ایران، حتی به عنوان اقلیت، نبوده است و هنوز هم نیست، در حالی که نهضت آزادی ایران اقلیت بودن را پذیرا بوده است.
بنابراین، سئوال کلیدی این است که آیا حاکمان پس از انقلاب، به ویژه پس از سال ۶۰، اساسا حاضر به تحمل گروههای سیاسی، از جمله نهضت آزادی ایران، به عنوان یک گروه مخالف قانونی شدهاند؟ پاسخ قطعاً منفی است، زیرا همه گروههای درون حاکمیت، که در اتخاذ روشهای انحصارطلبانه وجه مشترک داشتهاند، در سرکوبی نهضت آزادی ایران کاملاً یکپارچه و منسجم عمل میکردهاند. به عبارت دیگر، در شرایطی که نهضت آزادی ایران پذیرفته بود که نقش اقلیت را در جامعه ایفا کند، هیچ یک از جناحهای درون حاکمیت حاضر به پذیرفتن حضور نهضت آزادی ایران ـ و هیچ حزب سیاسی مخالف دیگری ـ در صحنه نبودهاند. در واقع، هرگز بدینگونه نبوده است که همه شرایط برای استقرار الگوی اکثریت / اقلیت آماده بوده و تنها نهضت آزادی ایران از آن امتناع کرده باشد.
به بیان دیگر، نهضت آزادی ایران فعالیت در نقش اپوزیسیون را نه به میل و دلخواه خود و نه به عنوان پیروی و تقلید از «چپ» سنتی برگزید، چرا که نهضت آزادی ایران در متن انقلاب قرار داشت و دبیرکل آن مامور تشکیل دولت موقت انقلاب گردیده بود، اما شرایط و عوامل خاصی در روند انقلاب پیش آمد و افراطها و تفریطها و تندرویهای برخی از گروهها در انقلاب و نیز انحرافاتی که در حین حرکت پیش آمد، عملاً نهضت آزادی را از متن به حاشیه راند و عموما فشارهای «چپزداگان» و سنتگرایان در مسند قدرت بر سینه هر حرکت متعادل و هر شیوه و مشی منطقی و خردمندانه، دست رد زد و تمام گروههای روشنفکری را که سالها در چارچوب نهضت ملی ایران یا جریانهای دیگر علیه حکومت شاه (استبداد داخلی) و در جهت استقلال ملی به مبارزه پرداخته بودند، یکی پس از دیگری از دور خارج کرد. نهضت آزادی نیز یا میباید تسلیم زور و بیمنطق شود و در زیر بمباران تبلیغات مسموم و فحشها، تهمتها و افتراها جا خالی کند و یا دست از مبارزه و دعوت به خیر کشیده، به کناری نشیند و یا دست کم در نقش یک اقلیت مصلح که نمیتوانست شاهد و ناظر کجرویها باشد، نقش «اپوزیسیون» را بر عهده گیرد. به هر حال، شروع این حرکت ـ بخصوص در مجلس دوره اول، که اکثریت چپ و راست علیه نهضت آزادی و مرحوم مهندس بازرگان موضع گرفته و با تمام قوا کمر به حذف نهضت آزادی بسته بودند ـ قهری و اجتنابناپذیر بود، هر چند ممکن است تصور شود که در ادامه راه اتخاذ خط مشی دیگری نیز امکانپذیر بود.
حتی اگر نظر نویسنده را در این مورد که عوامل درون سازمانی نهضت آزادی ایران در ایجاد چنین وضعیتی نقش داشتهاند بپذیریم، آیا با توجه به فضای مرگباری که حاکمیتهای سیاسی پس از سال ۱۳۶۰ علیه گروههای مخالف قانونی، به ویژه علیه نهضت آزادی ایران، ایجاد کرده بودند، منصفانهتر نخواهد بود که نقش و تاثیر عوامل و موانع بیرونی را بیشتر و مهمتر بدانیم؟
۲ـ نکته دیگر در مقاله «میانهها در حصار» این است که نهضت آزادی ایران پس از دوم خرداد ۷۶ همچنان از پذیرش الگوی اکثریت / اقلیت برای دستیابی به قدرت غافل مانده است.
در پاسخ باید گفت که چنین نیست. نخست این که صاحبان قدرت، جناحهای درون حاکمیت و هواداران جامعه مدنی و جبهه دوم خرداد، هنوز هم هیچگونه نشانهای از پذیرفتن قواعد بازی در جامعه مدنی نشان ندادهاند. هنوز هیچ یک از گروههای مخالف وفادار به نظام جمهوری اسلامی ایران و ملتزم به قانون اساسی موفق به کسب پروانه فعالیت از وزارت کشور نشدهاند و همچنان با آنها به عنوان احزاب غیرقانونی برخورد میشود. با آن که وزیر محترم کشور ـ جناب آقای موسویلاری ـ در آخرین اظهار نظر خود نسبت به نهضت آزادی ایران، آن را یک گروه غیررسمی ولی قانونی دانستهاند، ظاهراً این اظهار ایشان کافی نبوده است، وزارت کشور حتی حاضر نشد که نمایندگان نهضت آزادی ایران در همایش ادواری احزاب در وزارت کشور حضور یابند. به عبارت دیگر، هنوز میان وعدههای داده شده و آنچه در عالم واقعیت مشاهده میشود، فاصله زیادی وجود دارد.
آنچه وزیر محترم کشور در مورد نهضت آزادی ایران گفتهاند، تایید موضعی است که نهضت آزادی ایران در بیش از ده سال گذشته بر آن تاکید کرده است: نهضت آزادی ایران و هر گروه دیگری که مرامنامه و اساسنامه خود را با قانون احزاب هماهنگ کرده باشد، هم قانونی و هم رسمی است. اگر این گروهها دارای پروانه رسمی فعالیت از وزارت کشور نیستند، در واقع کمیسیون ماده ۱۰ قانون احزاب مرتکب عمل غیرقانونی شده است؛ زیرا که بر طبق قانون احزاب، کمیسیون ماده ۱۰ و وزارت کشور موظف به صدور پروانه فعالیت برای گروه هایی نظیر نهضت آزادی ایران هستند.
دوم این که نهضت آزادی ایران همواره کوشش کرده است که به عنوان یک حزب قانونی در انتخابات مختلف حضور فعالانه و موثر داشته باشد، اما حاکمیت با ایجاد موانعی از این مشارکت جلوگیری کرده است. نهضت آزادی در سومین دوره انتخابات ریاست جمهوری، شادروان مهندس بازرگان را کاندیدا کرد اما شورای نگهبان صلاحیت ایشان را رد نمود!! نهضت آزادی ایران در انتخابات دوره پنجم مجلس شورای اسلامی نیز فعالانه شرکت کرد، ولی شورای نگهبان صلاحیت نامزدهای نهضت آزادی ایران را تایید نکرد و هیچ یک از جناحهای درون حاکمیت نیز از حقوق مدنی و قانونی نهضت آزادی ایران دفاع نکرد. متأسفانه، حزب ما هیچگاه روزنامه ارگان نداشته است و هنوز هم ندارد و در آن زمان، هیچ روزنامه مستقلی نیز وجود نداشت که تحلیل و اعتراض نهضت آزادی ایران را به اطلاع ملت شریف ایران برساند.
در انتخابات دوره هفتم ریاست جمهوری، نهضت آزادی ایران دادن رأی سفید را در بیانیه رسمی خود مطرح نکرد، اما در بیانیهای که با امضای جمعی از اشخاص صادر شد، چون اکثریت آن جمع تشخیص داده بود که باید با دادن رأی سفید به عملکرد غیرقانونی شورای نگهبان اعتراض کرد، امضای تعدادی از اعضای نهضت آزادی ایران در آن بیانیه بنا بر رعایت اصول همکاری جمعی و کار مشترک با گروهها و شخصیتهای سیاسی دیگر بوده است. در واقع، دادن رأی سفید به عنوان یک عمل سیاسی نمادین در اعتراض به عملکرد شورای نگهبان بود.
به نهضت آزادی ایران ایراد گرفتهاند که چون در انتخابات ریاست جمهوری به آقای خاتمی رأی نداده است حق ندارد که از رئیس جمهور حمایت کند. این سخن باطلی است. وقتی آقای خاتمی با کسب آرای اکثریت قاطع مردم به عنوان رئیس جمهور انتخاب شده است و برنامههای سیاسی اعلام شده ایشان مورد تایید نهضت آزادی ایران میباشد چرا نهضت آزادی نباید از ایشان حمایت کند؟
پس از پیروزی جناب آقای خاتمی، نهضت آزادی ایران حمایت خود را از برنامه توسعه سیاسی و تحقق جامعه مدنی اعلام کرد و در همین راستا بود که در سالروز دوم خرداد در سال ۱۳۷۷ فعالانه در اجتماع دانشگاه تهران شرکت نمود و اینک نیز همچنان بر ادامه حمایت از برنامه توسعه سیاسی رئیس جمهور و ایفای تعهدات ایشان در برابر ملت تاکید میورزد.
۳ـ در مورد «جنگ حجت و جنگ قدرت» که رهبری نهضت آزادی مطرح میکند و آقای جلاییپور به آن ایراد گرفتهاند، باید برای فهم جایگاه درست و درک صحیح آن، موقعیت و شرایط خاصی را که نهضت آزادی در برههای از دهه اول انقلاب در آن قرار دشت، مورد توجه قرار دهند؛ به هنگامی که مبارزه برای دستیابی به انحصار قدرت، پس از خلا ناشی از کنار زدن بنیصدر بین جناحهای مختلف (چپگرا و راستگرا) و سایر گروهها و شخصیتها به اوج خود رسید و هر گروهی گروه دیگر را از بنیاد نفی میکرد و با شعارهای تند رقابت و مسابقه پایان ناپذیری بین جناحها در گرفته بود، در برخی ازمحافل و روزنامهها بحث جناح سوم و خط میانه مطرح شده که این امر، گروههای حافظ قدرت و انحصارگر را سخت نگران و آشفته کرد. از این رو، حمله و بدگویی و تهمت و افترا از هر دو سو در رسانههای جمعی، تریبونهای نماز جمعه و محافل دیگر علیه نهضت آزادی آغاز شد، و این حملات هنگامی به اوج خود رسید که نهضت آزادی ایران را نیز عدهای به عنوان آلترناتیو و جانشین قدرت مطرح ساختند؛ این امر نگرانی قدرتمندان را دو چندان ساخته بود و آنها عامدانه، کمر به محو و حذف کامل (حتی فیزیکی) نهضت آزادی بسته بودند. در روزنامهها به طور منظم شخصیتها و اندیشههای نهضت آزادی مورد هجوم و حمله قرار میگرفتند و تحلیلهایی درباره وابستگی نهضت آزادی منتشر میشد. (به یاد آورید اظهارات امام جمعه موقت تهران را در خطبههای نماز جمعه و افترائات علیه مرحوم مهندس بازرگان و تلگراف مشهور اعتراضیه آن مرحوم که منجر به عذرخواهی آقای هاشمی رفسنجانی از سخنان قبلی خود شد…)
نهضت آزادی ایران، بدون آن که رقابت سیاسی را برای به دست آوردن رأی اکثریت مردم نفی کند و یا تلاش برای کسب قدرت سیاسی را برای یک سازمان سیاسی نادرست و ناسالم بداند، و یا نخواهد خود را در چنین رقابتی درگیر کند (کما این که در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری شرکت کرده و کاندیدا معرفی نموده است)، در فضای فرهنگی و سیاسی بعد از پیروزی انقلاب کشور، که «جنگ قدرت» محوریت پیدا کرده، همواره یک اصل تلقی میگردید و غالبا اهداف و ارزشها به فراموشی سپرده شده، هر نصیحت و انتقادی ـ ولو سالم و صحیح و سازنده ـ را از «غیرخودی» به شدت نفی میکردند و چشم خود را به روی آن میبستند، در آن برهه از زمان لازم دید که برای پاسخگویی به گروهی که نهضت را برای به دست گرفتن قدرت متهم میکرد و از این موضع، آن را میکوبید ـ بحث مبارزه به خاطر اتمام حجت را مطرح سازد، تا هم بر آتش نگرانی قدرتمندان و قدرتخواهان آب سردی ریخته باشد و هم الگوی یک شیوه و مشی سیاسی مغایر با آنچه را که گروههای تسخیر کننده قدرت در پیش گرفته بودند (یعنی محو رقبا از میدان، به هر قیمت) برای موثر واقع شدن دیدگاههای اقلیتهای سیاسی ارائه نماید. سازمانی که در خدمت جنبش آزادیخواهی دینی و نگران محیط سالم و بستر مناسبی است که در آن، دست کم، اصل رقابت سیاسی رعایت گردد، نمیتواند تنها به رقابت سیاسی در راستای در دست گرفتن قدرت فکر کند. در شرایط سخت آن روز که گروه قدرتمندان (اعم از چپ و راست) حق حیات برای نهضت آزادی قایل نبودند، نهضت آزادی تنها میتوانست نقش یک گروه واسط و شاهد و ناصح را در جهت برخورد آرا و افکار، به خوبی ایفا کند و از این طریق در روند حوادث و حرکتهای بعدی جامعه در زمینههای مختلف اثر بگذارد. شکی نیست که در کنار این خطمشی، نهضت آزادی فعالانه به رقابت سیاسی در انتخابات پرداخته و از حقوق سیاسی، مدنی و ملی و ارزشهای دینی ملت ایران با حداکثر توان خود دفاع میکند و در صورت فراهم شدن امکانات و شرایط، در اختیار گرفتن کرسیهای مجلس یا مسئولیتهای دیگر را نیز نفی نمیکند.
۴ـ نویسنده محترم مقاله در مورد فقدان عزم و تلاش نهضت آزادی برای ائتلاف مرقوم داشتهاند که عرصه سیاسی، به خصوص از نظر توسعه سیاسی، ترکیبی از ائتلاف (و انشعاب) گروهها است و تنها در سیاستهای اپوزیسیون ائتلاف معنی نمی دهد. سپس نتیجه گرفتهاند که اگر نهضت آزادی از الگوهای اپوزیسیون فاصله نمیگرفت، با بخشی از این گروهها (ظاهراً منظورشان جامعه روحانیت مبارز، مجمع روحانیون مبارز و یا گروههایی نظیر کارگزاران سازندگی است) در فرصتهای مناسب ائتلاف میکرد. ایشان این عدم ائتلاف را ناشی از چپزدگی محیط و خصلت اپوزیسیون بودن نهضت آزادی دانستهاند.
این ایراد وارد نیست. در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی، نهضت آزادی ایران در ائتلاف با سایر نیروها و شخصیتها گروه «همنام» را پدید آورد و فهرست کاندیداهای جبهه روشنفکران دینی یا ملی ـ مذهبی را ارائه کرد. رد صلاحیت اکثر نامزدها و مانعتراشی برای فعالیت انتخاباتی معدودی که پذیرفته شده بودند عملاً مانع شرکت آنها شد.
در نخستین انتخابات شوراهای شهر و روستا نیز، نهضت آزادی ایران فعالانه شرکت کرد و با وجود همه تضییقات و فشارها، به منظور حمایت از اصل شورا و تشویق مردم به شرکت در انتخابات، در فهرست خود از جمله نام افرادی را از گروههای صاحب مقام و قدرت در حاکمیت گنجاند، زیرا آنان را در زمره مدافعان جنبش نوین جامعه مدنی ارزیابی کرده بود. به این ترتیب، آیا میتوان نهضت آزادی ایران را نسبت به ائتلاف با سایر گروهها بیتوجه دانست؟ نهضت آزادی ایران آشکارا نشان داده است که اگر کوچکترین امکانی برای فعالیت مدنی وجود داشته باشد، از آن چشمپوشی نخواهد کرد؛ زیرا اساسا جامعه مدنی و فعالیت قانونی، علنی و مسالمتجویانه چنین اقتضا میکند و نهضت آزادی ایران نسبت به این موضوع اشراف دارد.
۵ـ نویسنده محترم در جای دیگری از مقاله خود، نهضت آزادی ایران را دارای نقیصه بسته بودن سازمانی ارزیابی میکند. این سخن اگر معطوف سالهای ۶۰ تا ۶۷ باشد، درست نیست؛ زیرا نهضت آزادی ایران با وجود وقایع تأسفآور سال ۱۳۶۰ و حاکم شدن فضای بسته و خشن سیاسی در کشور ـ که یکی از اهداف انحصارطلبان بود ـ با وجود توقیف غیرقانونی روزنامه میزان، به تدریج در راستای رشد و گسترش سازمانی خود کوشش کرد. اما ضربات سنگین سالهای ۶۷ و ۶۹ ـ که بر اثر آن دفتر مرکزی نهضت آزادی ایران به طور غیرقانونی اشغال و توقیف شد و تعداد زیادی از اعضای فعال آن به زندان افتاده، مورد آزارها و شکنجههای روحی و جسمی بیرحمانه و وحشتناک قرار گرفتند و تعداد دیگری از اعضا دچار محرومیتهای اجتماعی از قبیل اخراج از دانشگاه و لغو جواز کسب شدند ـ روند توسعه سازمانی نهضت آزادی ایران را مختل کرد. پس از یورش سال ۶۹ حاکمیت بود که نهضت آزادی ایران تبدیل به سازمانی نیمه بسته شد. به عبارت دیگر، نیمه بسته شدن نهضت آزادی ایران ناشی از نگرش رهبران آن نیست، بکله معلول شرایط بیرونی است. رهبری نهضت آزادی ایران به توسعه سیاسی در سطح جامعه و توسعه سازمانی اعتقاد راسخ دارد و متناسب با شرایط جدید و فضای مناسبی که پدید میآید و همراه با تلاشهایی که رئیس محترم جمهوری در راستای ایجاد بستر فعالیت قانونی گروهها و احزاب سیاسی بیرون از حاکمیت انجام خواهد داد، در جهت بسط و توسعه فعالیت سازمانی و بازسازی ساختاری خود عمل خواهد کرد. یک سئوال اساسی این است که جز در دوران اخیر، بعد از دوم خرداد ۷۶، در چه زمانی کمترین شرایط امکان رشد گروهها و سازمانهای سیاسی وجود داشته است؟ آیا عکس آن در عمل مشاهده نشده است؟ بدین معنا که گروههای سیاسی موجود در طول زمان مرتبا تحلیل رفته، از توسعه و رشد آنها کاسته شده است و هر روز با محدودیتها، تهدیدها و ممنوعیتهای بیشتری روبرو بودهاند؟ به عنوان نمونه، کدام گروه بیرون از حاکمیت بعد از انقلاب رشدی داشته و رکوردی را ثبت کرده است؟ حتی گروههای درون حاکمیت ـ مثل مجمع روحانیون مبارز، دفتر تحکیم وحدت و یا گروههای جانبی دیگر ـ به تدریج از قدرت کنار زده شده و چنان عرصه را بر خود تنگ دیدهاند که دست و پای خود را جمع کرده، از گستره فعالیتهای سیاسی خود کاستهاند یا به صورت گروههای کوچکتر و پراکندهتری که لازمه بقای آنها بوده است در آمدهاند!
بدین وسیله بار دیگر از نویسنده محترم مقاله سپاسگزاری میکنیم و امیدواریم که ایشان و سایر صاحبنظران دلسوز ملک و ملت با اظهارنظرهای خود ما را در جهت هر چه پربار کردن فعالیتهایمان یاری کنند.
و منالله التوفیق و علیهالتکلان
نهضت آزادی ایران